#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
◾️ بابا نمیدانم...
از جان من این زجرِ زجرآور چه میخواهد؟!
⚡️ مصیبت جانسوزِ جاماندن سهساله آل الله از قافله و اذیتهای زجر ملعون...
راوی گوید:
چون اسراء را به سمت شام میبردیم، در نزدیکی شهر «عسقلان» هوا بسیار گرم شد؛ لشکر پیوسته به اسبان خود آب میدادند و بقیه آب را بر روی زمین میریختند و به اسراء نمیدادند.
دختر خردسال حسین علیهالسلام که فاطمه صغری (رقیه سلاماللهعلیها) نام داشت، خود را به سایه بوتهٔ خاری رسانید و در زیر همان سایه خوابش برد.
وَ تَرکُوها وَ ارْتَحَلوا عَنها
▪️لشکر از آن وادی کوچ کرده و آن دختر را فراموش کردند.
در مسیر، ناگهان زینب کبری سلاماللّهعلیها متوجه شد که آن نازدانه از قافله جا مانده است،
فَبَکتْ و نادَت:
▪️لذا صدای گریه آن بانو بلند شد و فریاد برآورد:
یٰا قَوم! بِاللّهِ عَلیکم إصبِروا هُنَیئةً، فَقَد افتَقَدَتْ إبنَةُ أخی و قُرّةُ عَینی
▪️ای قوم! شما را به خدا قسم میدهم که کمی صبر کنید؛ دختر برادر و نور چشمم گم شده است.
همهمه در بین لشکر بالا گرفت؛ در آن اثنا ، ملعونی به نام «زجر بن قیس» صدایش را بلند کرد و گفت:
من میروم و هر گونه باشد آن دخترک را میآورم.
🔻 راوی گوید:
من همراه زجر به عقب قافله به راه افتادیم؛ از همان دور، نگاهم به آن دخترک افتاد؛ از جای برخاسته بود و دست بر روی سرش گذاشته بود؛ گاهی به اطراف نگاه میکرد و گاه مینشست؛ گاه میدوید و بر روی زمین میافتاد و فریاد میکشید:
یٰا عمّاه! یٰا عَمّتاه! یا أبتاه! یا أُختاه! یا أخاه....
گاه دیگر نمیتوانست راه برود و بر روی ریگهای گرم بیابان میغلطید و پاهایش را با دست میگرفت.
دیدم که تکهای از لباسش را پاره کرد و از شدت حرارت ریگها، به کف پای خود پیچید.
🔻در همین حال بود که زجر به او رسید و با تازیانهاش بر تن آن دختر زد و بر سر او فریاد کشید:
برخیز که اسبم هلاک شد تا تو را پیدا کردم!
بعد دیدم که بر صورت آن دختر سیلی زد و آن دختر ناله « وا أبتاه! وا علیاه!» سر میداد.
در آخر آن دخترک را بر عقب اسب خود انداخت و حرکت کرد.
چون به قافله رسید آن دختر را از همان بالای اسب ، در عقب قافله بر روی زمین انداخت.
📚بحرالمصائب ج۷ ص۲۹۹
📚سرورالمومنین (نسخه خطی) ص۱۶۳
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین
خدا کند که به قلبی شرار غم نخورد
تمام عمر کسی با بلا رقم نخورد
تمام دلبریِ دختران ، به مویِ سر است
به دردِ بافتنِ این گیسوانِ کم ،نخورد
برایِ عرضِ ادب دستِ عمه می بوسم
تلاش کرد که ضربه به پیکرم نخورد
خداکند سحری در دل بیابانها
وصال دختری ومادری بهم نخورد
نشد که دستِ خودم را بیاورم بالا
مگر سپر شود وضربه بر سرم نخورد
قسم به غیرت سقا نشد دفاع کنم
که دستِ مردِ غریبه به معجرم نخورد
خداکند که مسیرِ لگد پرانی مست
برایِ بی ادبی جانبِ حرم نخورد
بزرگیِ کفِ یک دست وصورتی کوچک
برای سیلی محکم تری بهم نخورد
مرا گرفت زمویِ سرم بلندم کرد
چگونه دخترِ تو ضربه، هر قدم نخورد
#قاسم_نعمتی
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
السلام علیک یا رقیه بنت الحسین (ع)
سخت است دختر باشی وماتم ببینی
منزل به منزل در اسیری غم ببینی
از خواب برخیزی بجای ناز بابا
گیسوی خودرا دست نامَحرَم ببینی
آن چادری که سالها محکم گرفتی
در دست ِ این وآن چنان پرچم ببینی
گفتم نزن ،لج کرد،تازه ناسزا گفت:
فریاد زد بدتر از این را هم ببینی
خورده کسی تا حال سیلیِّ دودستی
تا چند ساعت چهره را مُبهَم ببینی
یک دختر شامی به همبازیِ خود گفت :
دختر شده تاحال ، قامت خم ببینی
گفت آن یکی، پیشش نرو از خارجی هاست
باید که مویش را چنین در هم ببینی
امشب سرت را می کشانم تا خرابه
از نِی، نه ، از نزدیک احوالم ببینی
ای سربریده من بغل می خواهم امشب
اصلاً دلت آمد که من را کم ببینی
یا چشم من تار است یا تغییر کردی
چشمان خود واکن که من را هم ببینی
موی بلندی داشتم با معجرم سوخت
یک فاطمیه غم در این چشمم ببینی
عمه نبود امروز می رفتم کنیزی
جای تو خالی بود که ترسم ببینی
#قاسم_نعمتی
#زمینه
#شور
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
در خرابه غوغا شد عقده ز دل وا شد
دختری غریبانه زائر بابا شد
ویرونه مهمونی شده وقت پریشونی شده... وای وای وای
می بوسم لبهای تورو با این لب خونی شده... وای وای وای
غریب مادر یا حسین
یادگار زهرایم من غریب و تنهایم
بعد از این همه دوری من با تو می آیم
زخمی شده بال و پر من ورم کرده پیکر من... وای وای وای
اگر نوازش بکنی می ریزه موی سر من... وای وای وای
بچه های شهر شام میدن به من دشنام
سوخته موهای من از اتیش روی بام
یتیمی انجا گناهه دختر بچه بی پناهه... وای وای وای
مثل تن خواهر تو تنم کبودو سیاهه... وای وای وای
غریب مادر یا حسین
#قاسم_نعمتی
بسم الله الرحمن الرحیم
#دودمه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
گرچه در شام ولی در حرمت جا شدهام
یااباعبدالله یااباعبدالله
هفتمین گوشهی ششگوشهی بابا شدهام
یااباعبدالله یااباعبدالله
(حسن لطفی ۴۰۳/۰۴/۱۷)
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
از دردهایم با تو میگویم پدرجان
از گوشواره از النگویم پدرجان
تنها نشانی مانده آنهم جای زخم است
آتش شبیخون زد به گیسویم پدرجان
دیشب گلت از روی ناقه بر زمین خورد
انگار که در کوچه ها مادر زمین خورد
از زخمهای صورتم بابا گمانم
فهمیده ای که دخترت با سر زمین خورد
درد شدید مفصل زانو بماند
سوز ورمهای سر بازو بماند
دیشب نبودی حرمله بدجور میزد
لبها بماند...گوشه ی ابرو بماند
هی لا به لای رد شدنها سنگ خوردیم
از هیزها از بددهنها سنگ خوردیم
در بین کوچه از جوان و کودکان و
بالای بام از پیر زنها سنگ خوردیم
مرد یهودی سوی چشمان مرا برد
خولی لگد زد نیمی از جان مرا برد
بابا! تلفظ کردن نام تو سخت است
بدجور مشت زجر دندان مرا برد
#نیما_نجاری
ملیکه مُلک ارباب.m4a
3.03M
#واحد_چکشی_یا_تند
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بند اول :
ملیکه ی ملک ارباب
در شب ظلمت تو مهتاب
شدم هوایی به والله
دل خرابم رو دریاب
دلم گرفته اسیرم
تو غم و غصه میمیرم
دلخوشیم اینه که از تو
حاجتامو من میگیرم
غرق گناه و غم شده بودم
به آخر خط رسیده بودم
خانوم به دادم رسیدی آخه
از این زمونه بریده بودم
دست کوچیکت گره گشاتر
از اونی بود که شنیده بودم
یا رقیه یا رقیه .....
بند دوم :
سه سالته اما قرن هاست
شعله ی عشق تو برپاست
حاجت ما مثل قطره
کرامتت اما دریاست
قفل دلم رو شکستی
تو دل عاشق نشستی
شکی ندارم یقیناً
بهشت همونجاست که هستی
بهشت دمشقه دمشقو عشقه
چون تویی اونجا رقیه خاتون
همیشه مجنون هستم و شیدا
تا تویی لیلا رقیه خاتون
محشر کبری شفیعه ی ما
ثانی زهرا رقیه خاتون
یا رقیه یا رقیه ......
بند سوم :
فدایی هات تو سپاهت
گذشتن از سر تو راهت
تا که حرم امن بمونه
نشینه غم رو نگاهت
مدافعان حرم با
توجهات تو هر جا
پا توی میدون گذاشتن
دشمنو انداختن از پا
از تو گرفتند اذن جهاد و
قدرت پیکار رقیه خاتون
رمز نجات و فتح و ظفر تو
شور شرر بار رقیه خاتون
تخت بلند و سلطنت تو
دوش علمدار رقیه خاتون
یا رقیه یا رقیه ......
◼️◾️◼️✍✍🎼✍✍◼️▪️◼️
شعــر و سبک : علی صمـــدی
واحد حضرت رقیه.m4a
2.26M
#واحدچکشی_یا_تند
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بند اول:
گره داری تو کارت
یه پل بزن با گریه
گره بزن دلت رو
به ضریح رقیه
هر چند سه سالشه یا
دستای اون کوچیکه
گره های بزرگی
وا کرده این ملیکه
چه مقامی ، چه جلالی
مثل آبی پاک زلالی
شده عشقت روی سینه
برای من مثل مدالی
یا قرة العین الحسین
تویی خاتون کربلا
ان مجنون الرقیه
شده قانون این دلا
ان مجنون الرقیه
ان مجنون الرقیه
بند دوم :
هرکسی توی دنیا
در پی کشفِ عشقه
معدن عشق خالص
تو مرکز دمشق
یه دختر پر احساس
با قلبی مثل الماس
دل برده از اکبر و
عموی خوبش عباس
شده روی دوش عباس
عرش اعلا برا رقیه
کربلای همه امشب
میشه امضا با یا رقیه
مدافعان حرمش
با دعاش رو سفید شدند
خوشا به سعادتشون
همونا که شهید شدند
ان مجنون الرقیه ...
◾◾✍🎼✍🎼✍◾◾⬛
شعر و سبک : علی صمدی
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
همه شادند دخترت گریان
همه خوابند دخترت بیدار
خیلی امروز مردم این شهر
دادنم با نگاهشان آزار
دخترت را ببر به همراهت
خسته از دست روزگار شده
یا که تشخیص تو شده مشکل
یا دو چشم رقیه تار شده
گر به دور سرت نمی گردم
پر و بالم ببین که بسته شده
مثل سابق زبان نمی ریزم
دو سه دندان من شکسته شده
وسط ازدحام و خنده ی شام
بغض تنهایی ام ترک میخورد
هر کجا تا که گریه میکردم
عمهام جای من کتک میخورد
میکشم دست بر سر و رویت
چه قدر پلک تو ورم دارد
بر لبت زخم تا بخواهم هست
ولی انگار بوسه کم دارد
آن قدر روی خارها رفتم
بهخدا هردو پای من زخم است
لرزش دست من طبیعی نیست
نوک انگشتهای من زخم است
#محمدحسن_بیات_لو
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
قسم به ساحت ذکر شریف"هو" بابا
به روی من شده این اشک آبرو بابا
"عدو شود سبب خیر گر خدا خواهد"
چه خوب شد که شدم با تو روبرو بابا
چه حیف شانه نداری که سر بر آن بنهم
بگویم از غم خود شرح مو به مو بابا
مرا ببخش که نشناختم تو را اوّل
به چهرهی تو نماندهست رنگ و رو بابا
خداش خیر دهد راهب مسیحی را...
که با گلاب تو را داده شستشو بابا
خداش نگذرد ای کاش، خولی نامرد
کشید دست به روی تو بی وضو بابا
نمانده وقت زیادی به رفتنم حالا...
شدم کنار سرت گرم گفتگو بابا
بیا و باز صدایم بزن "رقیه ی من"
تو هم بخواه ز من که "بگو بگو بابا"
چهقدر خاطرهی تلخ دارم از کوفه
چه بد گذشت به من شام بی عمو بابا
لب ِ ترک ترکت را ندیده میبوسم ...
چه خوب شد که به چشمم نمانده سو بابا
#محمدحسن_بیات_لو
﷽
#زمینه
#شور
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بنداول
از سفر برگشتی
قربونت برم چرا توو طشت زر برگشتی
نامرتبم ببخش چه بی خبر برگشتی
بدنت رو جاگذاشتی با یه سر برگشتی
اگه دستامو گرفتم رو لب
اخه دندونی نمونده واسم
ندیده حتی عمو عباسم
بین ما دوتا بمونه لطفا
سرزده اومدی و از ذوقم
کاشکی گوشواره ای بود مینداختم
راستش اولش تورو نشناختم
بین ما دوتا بمونه لطفا
لباست پاره لباسم پاره الان گوشوارهم کدوم بازاره؟
لبات پرخونه لبام پرخونه روی مشت زجر جای دندونه
بابا بابا بابا آی بدنم
بابا بابا بابا آی زدنم
بند دوم
منو بیشتر میزد
زجرِ بیحیا منو با پشت خنجر میزد
تا میگفتم که یواش تر منو بدتر میزد
با سر بریده ی تو به ماها سر میزد
حال و روزم دیگه تعریفی نیست
کار من دیگه بهجز هق هق نیست
دخترت رقیهی سابق نیست
حق داری اگه منو نشناسی
بگو دستات چرا پس همرات نیست
بعد چند روزی منو ناز کنی
موهای سوختمو باز کنی
حق داری اگه منو نشناسی
تا که میگفتم بابامو میخوام با پشت دستش میزد رو لبهام
منو از بس زد خودش شد خسته رو گونهم جای هزار تا دسته
بابا بابا بابا آی بدنم
بابا بابا بابا آی زدنم
بند سوم
بغلِ باباش بود
من خودم دیدم عروسکم توی دستاش بود
هِی نگاه میکرد منو آخه باباش همراش بود
گل موی سرمو دیدم روی موهاش بود
پیش من دخترشو میبوسه
منو یاد بوسه هات میندازه
آخه نامردی داره اندازه
نمیگه آخه منم دل دارم
موهای دخترشو میبافه
موی سوخته ی منو میبینه
از خجالت سرم هِی پایینه
نمیگه آخه منم دل دارم
لباست پاره لباسم پاره الان گوشواره م کدوم بازاره؟
لبات پرخونه لبام پرخونه روی مُشت زجر جای دندونه
بابا بابا بابا آی بدنم
بابا بابا بابا آی زدنم
📝 : حسین عیدی - جواد قمری
❁﷽❁
#اوخشاما
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
#شهادت_حضرت_رقیه_علیهاسلام
#سروده_آذری
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
قارداشیمیـن شیرین دیلی رقیه
قــالدی ائلینـدن آیریلــــی رقیه
سارالدی صُولدی کنج ویرانه ده
اولــدی خــــرابه منــــزلی رقیه
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
سیلی دَیَن صورتیــوه آغلارام
ئورگیمی بو دردینـن داغلارام
گؤل بدنون قبر ائوینه قویاندا
قانه دولان گؤزلریمی باغلارام
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
سن کیمی محنت لی باشی بلالی اولماز
آچیلمامیش غنچه چمن ده بِئلَه صولماز
کم اولدی عمرون ولی نیسگیلون چوخ اولدی
هیچ بالانون شیشهٔ عمری بئله دولماز
┈••✾•🏴✾🏴•✾••┈
✍رقیه سعیدی(کیمیا)
#دودمه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
آمدى باباى من آخر سراغ دخترت
من به قربان سرت (٢)
رفتى اما مانده در يادم نگاه اخرت
من به قربان سرت (٢)
از سر ناقه مرا از جناح انداختند
اى پدر جانم حسين (٢)
با غنيمت ها حراجى ها به راه انداختند
اى پدر جانم حسين (٢)
شاه بى سر سوى منزلگاه ويران آمده
عمه! مهمان آمده (٢)
آب و آيينه بياور كه پدر جان آمده
عمه! مهمان آمده (٢)
اى پدر خون تو را اب وضويت كرده اند
اى پدر جانم حسين (٢)
اين چه كارى بود اخر با گلويت كرده اند؟
اى پدرجانم حسين (٢)
عاقبت شد مستجاب آن ندبه كردن هاى من
امده باباى من (٢)
از خرابه سر زده خورشيد بر فرداى من
امده باباى من (٢)
امشبى را شه دين در بغلم مهمان است
مكن اى صبح طلوع (٢)
روى لب هاش هنوز، آيه اى از قرآن است
مكن اى صبح طلوع (٢)
#پيمان_طالبى
#دودمه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
عمه جان روشنی چشم ترم آمده است
پدرم آمده است
شانه کن موی مرا تاج سرم آمده است
پدرم آمده است
بابا بنگر روی بهم ریخته ام را
منم وارث زهرا
این اشک به خون لبت آمیخته ام را
منم وارث زهرا
می رسد بر گوش من گویی صدای هلهله
سویم آمد حرمله
عمه بر دادم برس از تو نگیرم فاصله
سویم آمد حرمله
عمه بابا آمده آبی بزن روی مرا
شانه کن موی مرا
پیش چشمش بازکن چشمان بی سوی مرا
شانه کن موی مرا
موقع رفتن شده ای با خبر از حال من
عمه زینب الوداع
با گلوی پاره بابا آمده دنبال من
عمه زینب الوداع
مثل سقا من علمدار قیام زینبم
ماه شام زینبم
دختر سلطانم و قائم مقام زینبم
ماه شام زینبم
شمعم و پروانه از من عاشقی آموخته
وای از آتش پدر
مثل گیسوی تو گیسوی رقیه سوخته
وای از آتش پدر
دست نامردی زده بشکسته دندان مرا
ای عمو جانم بیا
موی من را می کشد این زجر پستِ بی حیا
ای عمو جانم بیا
عمه از دست زمین خوردن من پیر شده
به کجایی بابا؟
این سه ساله دگر از بودن خود سیر شده
به کجایی بابا؟
پا برهنه پایِ سَر شد با رقیه هم سفر
این امامِ خون جگر
پیشِ چشمش بر لبِ خشکیده خورده چوبِ تَر
این امامِ خون جگر
شد حسینیه برایت گوشه یِ ویران حسین
جان سَنه گوربان حسین
پایِ سَر در روضه اَت جان می دهم ای جان حسین
جان سَنه گوربان حسین
کنجِ این ویران شدم من هم علمدارِ قیام
رو به سر دادم سلام
روضه یِ الشام یعنی طعنه صبح و ظهر و شام
رو به سر دادم سلام
#دودمه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
کنج ویرانه شده منزل من ای بابا
بی کفن ای بابا
گشته از هجر رخت خون دل من ای بابا
بی کفن ای بابا
رخ زهرایی تو مثل گل لاله شده
بی قرار عمه شده
مات این لاله ی پرپر شده غساله شده
بی قرار عمه شده
تا دوباره یاد روی نیلی مادر کنی
مهربان بابا بیا
باید امشب را به روی دامن من سر کنی
مهربان بابا بیا
طاقتم را برده بابا پای پر از آبله
الامان از حرمله
گردنم زخمی شده از بس کشیده سلسله
الامان از حرمله
در کنار این طبق می میرد امشب دخترت
من به قربان سرت
بس که سیلی خورده ام هستم شبیه مادرت
من به قربان سرت
از سفر برگشته و مهمان دامان من است
او پریشان من است
با لبان خیزرانی مرثیه خوان من است
او پریشان من است
گر چه از هجران تو کوهی پر از دردم پدر
کم نیاوردم پدر
شام را با گریه ام ویرانه ای کردم پدر
کم نیاوردم پدر
می رسد امشب به پایان قصه ی غمهای من
آمده بابای من
بر نمی خیزم اگر، تاول زده پاهای من
آمده بابای من
از آهِ رقیه به دلِ حق شرر افتاد
حسین ای شه مظلوم
با آل علی هرکه در افتاد ور افتاد
حسین ای شه مظلوم
من اگر گریه کنم عرش خدا می لرزد
نوه ی زهرایم
پای این سر به خدا جان بدهم می ارزد
نوه ی زهرایم
امشب آغوشم شبیه سینه ی خیر النساست
جای شاه کربلاست
دامن خاکی من هم رتبه ی عرش خداست
جای شاه کربلاست
شد سفید از غم هجران تو موی سیهم
ابتا یا حسین
حاضرم پای سر تو سر خود را بدهم
ابتا یا حسین
باید این دشمن بداند کیستم من کیستم
ثانی زینب منم
اهل صلح و دوستی با شام و کوفه نیستم
ثانی زینب منم
دختر دردانه، ای بنت الحسین شهر شام
یا رقیه السلام
از ضریحت می وزد عطر حسینی بر مشام
یا رقیه السلام
گریه هایم شام را شام غریبان تو کرد
ای پدرجان ای حسین
کاش می شد چاره ی موی پریشان تو کرد
ای پدر جان ای حسین
با توسل به علمدار نفس می گیرم
فاتح شام منم
من خودم رأس تو را یک شبه پس می گیرم
فاتح شام منم
جلوه ای از هیبت زهرا علم کردم بیا
پادشاه کربلا
شامیان را یک به یک بابا ادب کردم بیا
پادشاه کربلا
دل سنگ آب شد از گریه ی تو گریه نکن
ببین آمده مهمان
عمه بی تاب شد از گریه ی تو گریه نکن
ببین آمده مهمان
بر روی مشک عمویم جای دندان دیده ام
بر لبم جان دیده ام
مادر شش ماهه را با چشم گریان دیده ام
بر لبم جان دیده ام
من که مرگم را همان شام غریبان دیده ام
بر لبم جان دیده ام
خیزران را بر لب قاری قرآن دیده ام
بر لبم جان دیده ام
گوشه ی ویرانه می میرم حرم برپا کنم
دختر زهرا منم
ذکر یا عباس می گیرم علم برپا کنم
دختر زهرا منم
#دودمه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
پنجه ی خصم پر از موی پریشان من است
عمه گریان من است
سر بابای من امروز به دامان من است
عمه گریان من است
عمه جان کنج خرابه بیت الاحزان من است
دیده گریان من است
مادرم زهرای اطهر مو پریشان من است
دیده گریان من است
من گل باغ حسینم پرپر از ظلم و جفا
یا ابا صالح بیا
همچو زهرا خورده ام سیلی ز دست اشقیا
یا ابا صالح بیا
مهمان رقیه شده خونین سر بابا
امان از دل زینب
در کنج خرابه بدهد جان بَرِ بابا
امان از دل زینب
عمه بابا آمده برخیز تا کاری کنیم
آبرو داری کنیم
با لباس پاره باید میهمان داری کنیم
آبرو داری کنیم
بلبل خوش نغمه ات افتاده امشب از سخن
ای امام بی کفن
بعد تو رویش کبود و جسم و جانش پر محن
ای امام بی کفن
گوشه ی ویرانه را کرب و بلایت می کنم
جان فدایت می کنم
بوسه ای می گیرم و شکر لقایت می کنم
جان فدایت می کنم
همچو زهرا من هم از آتش نصیبی برده ام
تازیانه خورده ام
طعنه های کوفیان کرده پدر آزرده ام
تازیانه خورده ام
کنج این ویرانسرا خورشید زهرا آمده
عمه بابا آمده
بی عمو عباس و اکبر از چه تنها آمده
عمه بابا آمده
عمه امشب میهمانم آمده از راه دور
شد خرابه غرق نور
عمه ماه غرق خونم آمد از کنج تنور
شد خرابه غرق نور
بیم آن دارم بسوزد میهمان از آه من
آمد امشب ماه من
زائرم من این طبق باشد زیارتگاه من
آمد امشب ماه من
ای سر بی تن که در ویرانه مهمان منی
بهتر از جان منی
یوسف زهرایی و مهمان کنعان منی
بهتر از جان منی
تا سحر بنشین به روی دامنم آرام جان
بهر من قرآن بخوان
جان عمه من ندارم بر کف خود خیزران
بهر من قرآن بخوان
ای سر خونین بیا یک شب تو در ویرانسرا
بهر دیدارم بیا
خانه ی دردانه ات را امشبی روشن نما
بهر دیدارم بیا
کنج ویرانه شود باغ بهشتم در سحر
خیر مقدم ای پدر
از چه خاکستر نشسته بر سرت، خاکم به سر
خیر مقدم ای پدر
در خرابه دختر تو می رود در زیر خاک
ای پدر روحی فداک
جان به قربان تو و لبهای خشک و چاک چاک
ای پدر روحی فداک
عمه جان خیز و ببین آمده بابا ز سفر
جان به قربان پدر
دوره ی هجر من ای عمه دگر گشته سحر
جان به قربان پدر
خواب می بیند ولیکن خواب شیرین پدر
طفل غمگین پدر
تلخ می خندد به رویش چشم خونین پدر
طفل غمگین پدر
#نوحه_سنتی
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بـوی بابا بـر مشامم میرسد(2)
عمه جان امشب امامم میرسد(2)
می نشینم تا سحر در راه او
بوسه میگیرم ز روی ماه او
برجهان امشب پیامم میرسد
عمه جان امشب امامم میرسد
-------------
ای اسیران بشنوید آوای من
میرسد امشب ز ره بابای من
امشب آن ماه تمامم میرسد
عمه جان امشب امامم میرسد
ای یتیمان ناله وزاری کنید
عمه زینب را شما یاری کنید
برشما هر دم سلامم میرسد
عمه جان امشب امامم میرسد
یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب)
#زمزمه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
سبک: خدا مادرم را کجا میبرند
🏴🏴🏴🏴🏴🏴
😭😭😭😭😭😭
بیا عمه زینب کفن کن مرا
کفن با همین پیرهن کن مرا
در این کنج ویران
دهم جان به جانان
غریبم غریب
غریبم غریبم غریبم غریبم غریبم غریب(۲)
🏴🏴🏴
😭😭😭
سفرنامه ی من شده خواندنی
شدم کنج ویرانه من ماندنی
من و کنج ویران
تو و این اسیران
غریبم غریب
غریبم غریبم غریبم غریبم، غریبم غریب(۲)
🏴🏴🏴
😭😭😭
الا همسفرها حلالم کنید
همه گریه امشب به حالم کنید
مه نور عینم
یتیم حسینم
غریبم غریب
غریبم غریبم غریبم غریبم غریبم غریب(۲)
🏴🏴🏴
😭😭😭
یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب)
#نوحه
#واحد
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بسـوز ای دل بگـو با آه و نـاله
به یاد یک گلستان یاس و لاله
اگر کرب و بلا می خواهی امشب
بریز اشک روان بهر سه ساله
فدای شـور و آوایش
شـده پُر آبله پـایش
دلش شد تنگ بابایش
ولی امشب به پایان این سفر آید
دل شب کنج ویـرانه پـدر آید
آه واویلا واویلا واویلا(2)
رسیده شام هجـران رقیه
ملائک دیـده گریان رقیه
بسوزید و بنالید سینه زنها
به لب آمد دگر جان رقیه
کجا بـودی بابای من
ببینی زخم پـای من
خرابه گشته جای من
ببین بابا گـرفته غم گلـویم را
چرا با خود نیاوردی عمویم را
آه واویلا واویلا واویلا(2)
بیا عمـه گلِ خود را کفن کن
کفن بـا پاره پاره پیرهن کن
رسیده شام هجران عمه زینب
برایم رخت ماتم را به تن کن
همین جا کنج ویرانه
تو خاکم کن غریبانه
بسوزد شمع و پروانه
بسوزید ای یتیمان در عزای من
شـده کنج خرابـه کربلای من
آه واویلا واویلا واویلا(2)
#دودمه
#حضرت_رقیه_س
دختر سلطانم و ویرانسرا شد جای من(2)
وای من ای وای من(2)
آمده کنج خرابـه نیمه شب بابای من(2)
وای من ای وای من(2)
یوسف حق پرست اشتهاردی
از همه دوستان التماس دعا دارم.
#زمینه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
امشب در خرابه من وَ بابای غریبم
آمد نیمه ی شب بر ملاقاتم حبیبم
بابای غریبم غم گشته نصیبم
وای وای(2)
امشب عمه زینب میهمان بهرم رسیده
دختر نیمه ی شب با سر بابا که دیده
رنگ از رخ پریده مهمانم رسیده
وای وای(2)
ای جان رقیه بر روی نیزه نشسته
ای بابا چرا پیشانی ماهت شکسته
ای جان رقیه مهمان رقیه
وای وای(2)
امشب شام هجران است و شام ارتحالم
امشب عمه زینب جان زهرا کن حلالم
در شام وصالم عمه کن حلالم
وای وای(2)
یوسف حق پرست اشتهاردی(غریب)
بسم الله الرحمن الرحیم
#شور
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
نام اثر: ساحل
✔️بند اول
دریا ابالفضل ساحل رقیّه
علّامه زینب عامل رقیّه
جانا رقیّه
والا رقیّه
ماهِ عزیز دردونه ی بابا رقیّه
حامی رقیّه
نامی رقیّه
اسمت رو میخونم به آرامي رقیّه
رقیّه مِهری رقیّه ماهی
یه روزی بمیرم واست الهی
رقیّه اشکی رقیّه عشقی
عزیزم تو ملیکه ی دمشقی
رقیّه جانم رقیّه جانم
بی بی جانم رقیّه
✔️بند دوم
ساقی ابالفضل ساغر رقیّه
دلداده اکبر دلبر رقیّه
آروم رقیّه
خانوم رقیّه
میگه علی اکبر مَنیم باجوم رقیّه
سامون رقیّه
خاتون رقیّه
عطر شمیم نم نم بارون رقیّه
رقیّه حِلمی رقیّه صبری
با اسمت میشه آسمونم ابری
رقیّه نیکی رقیّه پاکی
قشنگی با همون چادر خاکی
رقیّه جانم رقیّه جانم
بی بی جانم رقیّه
✍️🏻امیرحسین پارسا؛ علیرضا افشار
بسم الله الرحمن الرحیم
#زمینه
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
نام اثر: خورشیدِ من
✔️ بند اول
خورشیدِ من اومد شبونه
بغلم کرد چه عاشقونه
اولِ کار منو نشناخت تو این ویرونه
منم باهاش حرف زدم
کی گلوتو بریده
کی موهاتو کشیده
اینا کارِ یزیده
میدونم
منم باهاش حرف زدم
چرا زخمه رو پلکات
چرا خونیه لبهات
اینا کارِ یزیده
میدونم
بابا
دیدم سرِ تو رو گرفت یه دستی
بمیره دخترت به خون نشستی
منم تو خیمه ها به خون نشستم
توام رو نیزه ها چشاتو بستی
بابا
مَنِ الَّذی اَیتَمَنی بابا
✔️بند دوم
خورشید من چرا کبودی
چرا بابا پیشم نبودی
به رقیت طعنه میزد زن یهودی
چقد بهم سخت گذشت
وقتی دستم و بستن
حرمتم رو شکستن
از اینایی که مستن میترسم
چقد بهم سخت گذشت
من کجا و خرابه
بوی خون و شرابه
از اینایی که مستن میترسم
بابا
یه در میونِ دندونایِ شیریم
خودت بشو عصایِ دستِ پیریم
داداش علی کجاس بگو بیادش
بریم عروسکامو پس بگیریم
بابا
مَنِ الَّذی اَیتَمَنی بابا
✍️🏻امیرحسین پارسا ؛ علیرضا افشار
﷽
#زمینه
#شور
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بند اول
حالم خرابه دنیا عذابه
بوی چی میده بابا سرت میگن بوی شرابه
گلایه دارم من بی قرارم
حوصله داری بگم چی اومده به روزگارم؟
واااای
بابا مومو گرفتن
زیور آلات و النگومو گرفتن
میزدن سراغ عمومو گرفتن
زدنم زیاد
وقت و بی وقت منو میزنه میگه بگو عموت بیاد
زدنم زیاد
راستی غصه نخوری این دندونا شیریه در میاد
داد زدم نزن
یه جوری زدن سیاه شده بابا کل این بدن
داد زدم نزن
مسخرم میکنن و میگن شدم شبیه پیر زن
من الذی ایتمنی؟
بند دوم
خیلی شدم گم شد بار چندم ؟
راستی گفتم ادامو در میارن جلوی مردم؟
من که بریدم چیا کشیدم
سه سالم زیاد بود از سه سالشم خیری ندیدم
واااای
چه دردی داره پهلوم
آخ بلندم میکنن بابایی از موم
امونم بریده از این درد بازوم
بم میگن مریض
کجا آخه میگن اینطوری به یه بزرگ و یه عزیز؟
بم میگن مریض
با قد خمیده من چیکار کنم؟ گیرم شدم کنیز
چی ازم میخواد؟
آخه یه سه ساله خمیده به چه کارشون میاد؟
چی ازم میخواد؟
تفریح زجر شده بابا زدنم بگو عمو بیاد
من الذی ایتمنی؟
📝 : حسین عیدی
﷽
#شور
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
بند اول
ای ثانیِ خیر النسا رقیه
ای اسوه ی حجب و حیا رقیه
آرامش کل خیامی بانو
دردونه ی قلب بابا رقیه
آروم اباعبدالله
معصوم اباعبدالله
دنیای حسینی دختر...
خانومِ اباعبدالله
دریای کرم ... سایهی سرم
من نوکرتم عبدِ علیِ اکبرم
آرزومه که ... روزی برسه
اسمتو بذارم روی اسم دخترم
یا رقیه مدد یا رقیه
بند دوم
همراه خوب حضرت عقیله
مثل بابات لطف تو بی بدیله
میخندی ضعف میره دل ابالفضل
ای مایه ی آرامش قبیله
محبوب اباعبدالله
ای خوب اباعبدالله
هر لحظه به عشقت ؛ قلبش...
می کوبه اباعبدالله
درمونِ قمر... سامونِ قمر
بسته به نفس های توعه جونِ قمر
توی شام بی بی... تو نشون دادی
که توی رگای توعه از خونِ قمر
یا رقیه مدد یا رقیه
📝 : حسین عیدی
#زمینه
#شهادت_حضرت_رقیه_س
#شب_سوم_حضرت_رقیه_س
*بند اول*
عمه قربونت بره
چرا آخه روی خاک خوابیدی
عمه قربونت بره
رنگ صورتت میگه ترسیدی
عمه قربونت بره
فکر کنم باز خواب زجر و دیدی...
عمه قربونت بره
سر تا پا تن تو غرق خونه
عمه قربونت بره
بمیرم موهات نمیشه شونه
عمه قربونت بره
زدنت سیلی و تازیونه...
هرکی ندونه من که خوب میدونم چه بلایی سرت آوردن
هر کی ندونه من که خوب میدونم گوشواره از گوش تو بردن
شام و کوفه تو رو آزردن
عمه فداتشه رقیه؛شیرین زبونم
کل وجود تو درده؛دردت به جونم...
حالت وخیمه نداره؛تعریف عزیزم
تو درد میکشی و واست؛من اشک میریزم...
///آه رقیه جانم...///
*بند دوم*
من ازش بدم میاد
از همونی که منو سیلی زد
من ازش بدم میاد
دختر زجر میزنه حرف بد
من ازش بدم میاد
از اونی که به بابام گفت مرتد
من ازش بدم میاد
از همون دزدی که برد گهواره
من ازش بدم میاد
نیزه داری که کارش آزاره
من ازش بدم میاد
حرمله سر به سرم میزاره...
عمه کلافم؛حوصله ندارم؛از سفر کی میرسه بابا
میخوام ببینه؛دختر سه سالش؛شده مثل مادرش زهرا...
عمه بابامو میخوام حالا...
میگم به بابا نبودی؛من سیلی خوردم
عمه نبودش توو این راه؛حتما میمردم...
میگم به بابا که زجر از؛ موهام کشیده
زد با لگد توی پهلوم؛اون خیر ندیده...
///آه رقیه جانم...///
*مهدی ندرخانی-کرج