eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
81 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
از هم جدا کنید، سر و پیکر مرا دیگر رها کنید، تنِ بی‌سر مرا از خیرِ گوشواره و خلخال، بگذرید غارت کنید، با خودم انگشتر مرا تعداد زخم‌های مرا بیشتر کنید یک زخم، هم کسی نزند دختر مرا در قتلگاه، چشم‌چرانِ تنم شوید کمتر نظر کنید، قد خواهر مرا جانی نمانده تا که بگیرید، از تنم کشتید، آن زمان که علی‌اکبر مرا ... خنجر اگر که تیز شود هم نمی‌بُرد بوسیده است، مادر من حنجر مرا آنقدر، بد بُرید سرم را؛ که خونِ من گلدار کرد، روسری مادر مرا دارد صدای جیغِ کسی می‌رسد به گوش «جان مرا بگیر، نبر معجر مرا»
کوتاه کن کلام ... بماند بقیه اش مرده است احترام ... بماند بقیه اش از تیرهای حرمله یک تیر مانده بود آن هم نشد حرام ... بماند بقیه اش هر کس که زخمی از علی و ذوالفقار داشت آمد به انتقام ... بماند بقیه اش شمشیرها تمام شد و نیزه ها تمام شد سنگ ها تمام... بماند بقیه اش گویا هنوز باور زینب نمی شود بر سینه ی امام؟ ... بماند بقیه اش پیراهنی که فاطمه با گریه دوخته در بین ازدحام... بماند بقیه اش راحت شد از حسین همین که خیالشان شد نوبت خیام....بماند بقیه اش رو کرد در مدینه که یا ایهاالرسول یافاطمه! سلام ... بماند بقیه اش از قتلگاه آمده شمر و ز دامنش خون علی الدوام ... بماند بقیه اش سر رفت آه، بعد هم انگشت رفت، کاش از پیکر امام ... بماند بقیه اش بر خاک خفته ای و مرا میبرد عدو من میروم به شام ...بماند بقیه اش دلواپسم برای سرت روی نیزه ها از سنگ پشت بام ...بماند بقیه اش دلواپسی برای من و بهر دخترت در مجلس حرام ...بماند بقیه اش حالا قرار هست کجاها رود سرش از کوفه تا به شام ... بماند بقیه اش تنها اشاره ای کنم و رد شوم از آن از روی پشت بام ... بماند بقیه اش قصه به "سر" رسید و تازه شروع شد شعرم نشد تمام ... بماند بقیه اش
جگر خواهر او ریخت بهم بس کن شمر گیسوان سر او ریخت بهم بس کن شمر آمدی سر ببری تیز کن این خنجر را از قفا حنجر او ریخت بهم بس کن شمر بی حیا دست که داری به نوک چکمه چرا گیسوی مادر او ریخت بهم بس کن شمر این چه رسمی ست عرب نیزه خود میشکند همه پیکر او ریخت بهم بس کن شمر
نیمه جان بود و پشتِ مركبِ خود بوسه ای سنگ ، بر جبینش زد نوبت تیر ِحرمله شده بود آه، از پشت زین زمینش زد ناله ای میرسد به هركس كه به تنش تیغ میكشد... نزنید مادرش چنگ میزند به رخش دخترش جیغ میشكد... نزنید نوبت یك حرامزاده شد و نوك سر نیزه اش به سینه نشست وزن خود را به روی نیزه نهاد آنقدر تكیه داد نیزه شكست داس هایی بلند را میدید بین دستِ جماعتی خوشحال از سرِ شیب پیكری را ، وای میكشیدند تا ته گودال تبر و داس و دشنه و شمشیر با تنی خُرد جور می آیند تا بدوزند بر زمین ، از راه نیزه های قطور می آیند شمر دستش پُر است و با پایش بدنش را به پشت میچرخاند نیزه ای را حرامزاده زد و نیزه را بین مشت میچرخاند این وسط چندتا حرامزاده بدنی ریز ریز میكردند با لباسی كه از تنش كَندند تیغشان را تمیز میكردند
مقتل کُشنده بود، ولی روضه‌خوان نمُرد هر چند گریه کرد، ولی آسمان نمُرد دیدم کتیبه سوخت، عَلم خم شد از غمش با روضه‌ی حسین، زبان در دهان نمُرد گفتند، تشنه بود و گرسنه؛ ولی کسی با نذریِ حسینیه بی آب و نان نمُرد موی زمان هم از غم اکبر سپید شد اما برای روضه‌ی او یک جوان نمُرد «اَلشّمرُ جالِسٌ»؛ سرِ ناحیّه هیچ کس با روضه‌ی زیارتِ صاحبْ‌زمان نمُرد انگشترِ عقیقِ من از گریه سرخ شد نفرین و بغض کرد، ولی ساربان نمُرد سوزِ «غریب مادرش» آمد؛ ولی کسی با ناله‌های مادرِ قامت‌کمان نمُرد روز دَهُم گذشت، پر از اشک و هیچ کس از داغ‌های روز دَهُم همچنان نمُرد «دل مرده‌ام» که از غم گودال، زنده‌ام ! من هر چه کردم این نفسِ نیمه‌جان نمُرد
یا لطیف اطراف ظهر بود که دنیا سیاه شد ذکر لب تمام حرم آه،آه شد پشت و پناهِ عالمیان،بی پناه شد با زور نیزه وارد آن قتلگاه شد... بالای گود..،چکمه‌ی یک بددهن رسید وَ الشِّمرُ جالسٌ..،نفس مادرش بُرید حلقوم خشک و نیزه ی تیز و سنان مست... سرنیزه ای بلند شد و خواهری نشست شیخ قبیله بند دل عرش را گسست آنقدر پشت‌هم به سرش زد..،عصا شکست پیری که دیده راه به جایی نمی برد آمد ادای تشنگی اش را در آورد ای لعنتی نزن به پری که شکسته است پنجه نکش به دسته‌ی زلفی که بسته است بس کن..،تمام پیکرش از هم گسسته است آهسته پشت و روش کن ای شمر..،خسته است در پیش چشم فاطمه سر را عقب کشید او داشت حرف می زد و..،شمر از قفا برید ده اسب سمت گودی گودال می دوید آن بی حیا که نقشه برای تنش کشید ای کاش نعل تازه به ذهنش نمی رسید فریاد استخوان تنش را خدا شنید تا عرش سوزِ ضجّه ی این آه پخش شد هرجای دشت تکّه ای از شاه پخش شد عمامه را یکی به روی خاک دید و برد تسبیح را یکی که به سمتش دوید و برد دستار را یکی سر فرصت بُرید و برد کهنه لباس مادر او را کشید و برد زشت است..،فکر حُرمت این مرد را کنید عریان نمی شود تن او را رها کنید ۱۴۰۱
یا لطیف غروب بود که آهسته دوره ات کردند غروب بود که از هر طرف کمین خوردی غروب بود که نایی به پیکر تو نماند غروب بود که از اسب بر زمین خوردی غروب بود که در پیش چشم اهل حرم به زیر هجمه‌ی تیغِ سپاه می رفتی یکی عبای تو را،آن یکی رَدای تو را... کشان کِشان به تهِ قتلگاه می رفتی بگو دروغ شنیدیم..،آب خوردی حسین بگو ز فرط عطش هِی نرفته ای از حال بگو "سنان" به لب خشک تو لگد نزده بگو که نیزه به حلق‌ات نرفته در گودال هوا ز جور مخالف چو قیرگون گردید تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه دُرُست لحظه ی آخر که مادر تو رسید تو مانده بودی و شمر و دوازده ضربه به پیش مادر پهلو‌شکسته ی تو حسین شکسته‌بال تو را بی حیا زمین کوبید میان کاکُل تو پنجه را فرو می برد وَ چند مرتبه راس تو را زمین کوبید چِقَدر وقت گرفت است ذبح تو از شمر... تمام این همه مدت تو دست و پا زده ای به زیر ضربه ی خنجر..،سنان به خولی گفت: شنیده مادر خود را فقط صدا زده ای به جان پیرهن کهنه ی تو افتادند لباس پاره ی تو دست این و آن افتاد تن تو زیر سم مرکب عَدو له شد سر بُریده ی تو بر سَرِ سِنان افتاد پس از تو پای حرامی به خیمه ها وا شد نگاه حرمله ها بر رباب‌ها افتاد به دستِ پستِ هزاران حرام‌لُقمه..،غروب ز آیه های حریم‌ات نقاب ها افتاد غروب بود که شمر از تن تو دست کشید غروب بود که در خیمه ی زنان آمد غروب بود که انگشت های تو..،ای وای غروب بود که از راه ساربان آمد ۱۴۰۱
برای مُردنم ، نگاه تو بسه صدات زدم ولی ، صدام نمی رسه تو این بیابونا ، رَهام نکن داداش می‌دونی خواهرت ، غریب و بی کَسه کم دست و پا بزن جلوی چشم من حسین آه ای غریب بی کس و دور از وطن حسین ای کُشته ی حسادت دنیای بی وفا می‌دونم آخرش می‌مونی بی کفن حسین ای تشنه لب برادرم جون زینب برادرم من روضه خونِ تو میشم هر روز و شب برادرم جانم حسین همیشه مُردن از ، جدایی بهتره غم تو باعثِ ، عذاب خواهره انگار می‌خواد فقط ، که زَجرکُشِت کنه! تو دستِ قاتلت ، یه کهنه خنجره اشک منو و سکینه و مادر رو که ندید ای وای از اون زمانی که بالا سرت رسید تا لحظه ی غروب توی گودالِ قتلگاه... با صبر و حوصله سرت و از قفا بُرید ای سر جدا برادرم خونِ خدا برادرم میره سرت جلو چشام رو نیزه ها برادرم جانم حسین تموم پیکرت ، پُر از جراحته تقدیر تو شهید ، شدن تو غربته نخور غم منو ، عزیز مادرم تقدیر خواهرت ، شاید اسارته باید تموم عمرم و زاری کنم حسین چشمام و از غمِ تو بهاری کنم حسین تکیه زدی به نیزه ی غربت مقابلم اما نشد برای تو کاری کنم حسین ای بی لشکر برادرم ای بی مادر برادرم رو خاک گرم قتلگاه موندی بی سر برادرم جانم حسین ✍ بهمن عظیمی
پیکرت تو قتلگاه - غرق خونه ، روی زمین وایِ من که نیزه ها - میرن بالا ، میان پایین خونیه حسین سرتاپات ای فدای اشکِ چشمات رو زمین صحرا نیست جات ، واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا جون دادم تا پا گذاشت - رو سینه ی ، مُطَهرت کهنه خنجر و می‌زد - وحشیانه ، به حنجرت نیزه با تنت درگیره خواهرت داره می میره مونده به تن تو خیره ، واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا هرکی می‌رسه بهت - ساده ازت ، نمی‌گذره زخمای رو پیکرت - با یه لشکر ، برابره! زیر دست و پا قرآنه دشمنت مگه انسانه کُشتنت چه بی رحمانه ، واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا واویلا ✍ بهمن عظیمی
مقابلِ چشمِ غرق خونم نیزه ها میرن بالا و پایین دارم می‌بینم تمام جسمت سرتابه‌پا از خون شده رنگین تشنه و غریب بین قتلگاه بچه هات همه غرق سوز و آه پاتو رو زمین می کِشی حسین مادرت داره می کنه نگاه مظلوم حسینم دارن با شمشیر و نیزه راهِ نفس رو به حنجرت می‌بندن تو دست‌وپا می‌زنی رو خاک و همه به احوال تو می‌خندن پیش چشم من دست و پا نزن مادرمون و هی صدا نزن می کُشه منو داغ تو حسین زخماتو به این نیزه ها نزن مظلوم حسینم بالای تل اشکای دو چشمم بروی این خاک می باره داداش چکار کنم تا پاهاشو از رو تن شریفِت برداره داداش وای من چرا پنجه زد به موت زل زده چرا باز به اون گلوت یاد مادرم افتادم حسین تا جلو چشام سیلی زد به روت مظلوم حسینم رحمی بحالم کن ای برادر صدای نالَت منو سوزونده پر از جراحت شده تن تو چیزی که از این بدن نمونده غریب و تنها میون جنجال نشستم از پا تا رفتی از حال ای کاش می‌مُردم تا نمی‌دیدم با پا تنت رو چرخوند تو گودال مظلوم حسینم ✍ بهمن عظیمی
تو گودال غوغایی برپاست ، انگاری محشر کبری ست تنهای تنهای تنهاست ، مظلوم من مظلوم من مظلوم من بی حیا نزن با لگد به پهلوی این ، بی نوا نزن زینت دوش نبی رو ، با عصا نزن واویلا خون به پا نکن اینهمه تو تن یارم ، نیزه جا نکن پای شمر و خولی و به ، خیمه وا نکن واویلا زیرورو شده تنت مظلوم من بی هوا می زننت مظلوم من رفت به یغما بدنت مظلوم من بی هوا می‌زننت مظلوم من مظلوم من بچه‌هات از غصه مُردن ، قلبم رو بدجور آزُردن خنجرِ کهنه آوردن ، مظلوم من مظلوم من مظلوم من اشک مو ندید روی سینه پا گذاشت و ، موهاتو کشید مگه با خنجر کهنه ، می‌شه سر بُرید واویلا بی هوا بُرید روی تل فریاد کشیدم ، سر رُو تا بُرید جلوی چشای مادر ، از قفا بُرید واویلا رحمی کن به من حسین مظلوم من دست و پا نزن حسین مظلوم من قلبم و نَکَن حسین مظلوم من دست و پا نزن حسین مظلوم من مظلوم من ✍ بهمن عظیمی
کشون کشون ، می‌کِشَنِت رو خاک مقتل این و اون تن شریفت ، میون گودال ، تپیده بین خاک و خون ای حسینم مسیحِ بر صلیبم ای حسینم برادر غریبم پیش نگاه حرم زدنت ، آتیش گرفت جگرم زدنت جلو چشای ترت زدنم ، جلو چشای ترم زدنت <><><><><><><><><><><><> چه پَسته شمر ، رو سینه ی مطهّرت نشسته شمر مویی که مادر ، شونه می‌کرده ، افتاده توی دست شمر ای حسینم ای آخرین اُمیدم ای حسینم زخمی ترین شهیدم برا رضای خدا زدنت! ، مثل مادر بی هوا زدنت اونایی که بی سلاح اومدن ، با سنگ و چوب و عصا زدنت <><><><><><><><><><><><> بد زدنت ، دیدم که با هر رفت و آمد زدنت درست سه ساعت ، میون مقتل ، یکریز و مُمتَد زدنت ای حسینم تو رو میونِ غُربت ای حسینم کُشتن به قصد قُربت! از پشت و از روبرو زدنت ، با نیزه ها موبه‌مو زدنت! با نیّت خالص اومدن و ، تو قتلگاه با وضو زدنت سبک یاسین زندی ✍ بهمن عظیمی
کُشته ی صد ، پاره تنِ ، کرببلا ، حسین جانم تشنه لبِ ، بی کفنِ ، کرببلا ، حسین جانم توی صحرا ، روی خاک زمین کوبیدَنِت بانیزه توی صحرا ، تو رو هر طرفی کِشیدنت بانیزه توی صحرا ، آقاجانم عزیزالله یاثارالله گریونه از ، داغ غمت ، روح الامین ، حسین جانم پیشِ چشات ، آبُ و می‌ریخت ، روی زمین ، حسین جانم لبِ تشنه ، بی گناه زدنت با تیغ و تیر و خنجر لبِ تشنه ، سرت و بُریدن جلوی چشم مادر لبِ تشنه ، آقاجانم عزیزالله یاثارالله وایِ من از ، بی کسیِ ، خواهرِ تو ، حسین جانم روی زمین ، مونده تنِ ، بی سرِ تو ، حسین جانم تهِ گودال ، چه بلایی سرِ بدنِ تو آوُردن تهِ گودال ، همه ریختن و داروندارتُ و بُردن تهِ گودال ، آقاجانم عزیزالله یاثارالله زیرِ سُمِ ، مرکبا شد ، لِه بدنت ، حسین جانم آخرشم ، تکّه حصیر ، شد کفنت ، حسین جانم روی نیزه ، همه آرزوهای یه خواهرُ و بُردن روی نیزه ، سَرِ خونیِ قاسم و اکبرُ و بُردن روی نیزه ، آقاجانم عزیزالله یاثارالله ✍ بهمن عظیمی
مُردم پای غُربتت ، غرق خونِ هِیبتت گریونَن ملائکه ، از داغ مُصیبتت مُردم بسکه داد زدم ، سمت مقتل اومدم اون ظالم تو رو می‌زد ، من خودم رو می‌زدم ای وای ای وای حسین اومدم چه سود حسین ، این حَقِّت نبود حسین بی رحمانه کُشتنت ، این قوم حسود حسین ای آب و گِلَم حسین ، بی تابه دلم حسین می‌خواستم ولی نشد ، پیشمرگت بِشَم حسین ای وای ای وای حسین ای وای از عذاب و درد ، تو گودال نبود یه مَرد جسم مجروح تو رو ، با نیزه بلند می‌کرد موهاتو رها نکرد ، از مادر حیا نکرد یک لحظه از بدنت ، نیزه ش رو جدا نکرد ای وای ای وای حسین گُرگا که دریدنت ، بدجور سر بُریدنت روی خاک قتلگاه ، با نیزه کِشیدنت ذره ذره کُشتنت ، تکه تکه بُردنت! هر شمشیر و نیزه ای ، سهمی بُرده از تنت ای وای ای وای حسین قربون سرت حسین ، زخمِ پیکرت حسین نامَحرم هارو ببین ، دور خواهرت حسین صبرِ خواهرت رو بُرد ، جونِ دخترت رو بُرد قبل از اینکه من بیام ، توو خُورجین سرت رو بُرد ای وای ای وای حسین چشمم سوی نیزه ها ، رفتی روی نیزه ها پاره تر شد حنجرت ، اینه خوی نیزه ها کاش می‌شد بشم فدات ، بیچاره شدم به پات لابلای خیمه ها ، سوختن چندتا بچه‌هات ای وای ای وای حسین سبک علی صالحی ✍ بهمن عظیمی
تا زمین را تیره دید و آسمان را تار دید خون‌جاری‌خدا از عرش بر هامون چکید داغ اکبر زخم‌کاری بود بر قلب حسین از کمان حرمله تیری سه‌شعبه هم رسید نیزه این قدِ کمان را قدکمانی‌تر نکن آخر او بعد پسر، داغ برادر هم چشید آن‌قدر زخم تن از زخم جگر پیشی گرفت شاه عالم لحظه آخر چو بسمل می‌پرید از حرم تا قتلگاهش را دوید اما چه‌سود شمر ملعون زودتر از خواهرش زینب رسید کند بوده خنجرش، نه، احتمالا مست بود پیکرش را پشت و رو کرد، از قفا سر را برید
زخمی و بد حال ، میون جنجال ، افتادی اینجور تهِ گودال  صفای دنیام ، جاریه اشکام ، لشکر دشمن همه خوشحال  بهم جواب ندادن ، واسه ثواب ندادن  تشنه بودی ولیکن ، یه قطره آب ندادن  داداش ، گیر افتادی تنهای تنها بین کُلی دشمن  اما ، نمی‌تونم کاری کنم برای تو اینجا من  حسین غریب مادر تو بینِ مقتل ، من روی این تل ، فقط برا تو اشک می‌ریزم  غوغای محشر ، شده برادر ، چه خبره دورت عزیزم  بد جور شکسته بالی ، تنها و خسته حالی  هرکی میاد توو گودال ، نِمیره دست خالی  ای وای ، برات بمیرم که چقدر بهت جسارت کردن  ای وای ، جلو چشام تمام پیکرت رو غارت کردن  حسین غریب مادر سیاهه روزم ، دارم می‌سوزم ، از ناله ی هل مِن مُعینت  امان از این غم ، نشست به قلبم ، اون نیزه‌ای که زد زمینِت  توو سینه داره کینَت ، که اینجوری می‌بینَت  داد می‌زنم که پاشو ، برداره از رو سینت  ای وای ، دیدنِ این صحنه به واللهه که خواهر رو کُشت  پنجه ، زده تو موهاتو می‌خواد سَرُ و بِبُرّه از پُشت حسین غریب مادر  ✍بهمن عظیمی
گریه می‌کنم برات ، گریه از مُصیبتات  چرا زنده ام هنوز ، کاشکه می‌مُردم برات یاقتیل العبرات ، همه ی ملائکه گریه کردن برات یاقتیل العبرات ، کشتنت دل نگران جلو چشم بچه هات یاقتیل العبرات ، تشنه لب فدا شدی پیشِ نهر فُرات این دنیا رو زَهرِت کردن بین گودال نَحرِت کردن ای وای آقام  چه شلوغ شد قتلگاه ، از هجوم یک سپاه  ای پناه عالمین ، مونده بودی بی پناه تو رو بی هوا زدن ، جلو چشم زینب و مادرت زهرا زدن تو رو بی هوا زدن ، عده ای با نیزه و عده ای عصا زدن تو رو بی هوا زدن ، تو رو کُشتنت دیگه زینب و چرا زدن تو افتادی دشمن می‌زد پیش چشم یک زن می‌زد ای وای آقام  مادرت که دم گرفت ، این جهان و غم گرفت روی سینه پا گذاشت ، موهات و مُحکم گرفت زینت دوش نبی ، الهی برای تو بمیرم تشنه لبی زینت دوش نبی ، زیر دست و پای شمر باز به فکر زینبی زینت دوش نبی ، جلو خواهرت به تو می‌کنن بی ادبی جسم مُقَطَّعُ الْاَعضاء عُریان مونده بین صحرا ای وای آقام  زخمیه تنت حسین ، آب ندادنت حسین  روضه ها شروع میشه ، بعدِ رفتنت حسین کشته ی دور از وطن ، توی خیمه ریختن و زن و بچه ت و زدن کشته ی دور از وطن ، بدنت روی زمین بدون غسل و کفن  کشته ی دور از وطن ، واسه تشییعِ تنت مَرکباشون اومدن تا تو رفتی غوغایی شد تازه فصل تنهایی شد ای وای آقام ✍بهمن عظیمی
  عُمر زینب سر شد ، انگاری محشر شد وقتی افتادی تو ، ضربه ها بیشتر شد لب تشنه بی حالی  بی کس و تنها وسط جنجالی زخمیِ زخمی تهِ یک گودالی ، یارالی یارالی آه تنها بودی عصر عاشورا  آه لب تشنه کشتنت ای آقا  ای بی لشکر ، ای بی سر ای بی سر ای بی سر  روی جسمی رنجور ، با نیزه می‌زد زور یک لشکر داشت می‌زد ، از نزدیک و از دور  این حرفا پُر دردن یه عده گرگ وحشی دورت کردن توو اوجِ نامردی سر تو ریختن نامردن نامردن نامردن آه ، خواهرت موند و چشم گریون آه ، وقتی آب دادن به اسباشون ای بی لشکر ، ای بی سر ای بی سر ای بی سر  تنهای تنهایی ، لبریزِ غم‌هایی پاشو از رو خاکا ، زیر دست و پایی غارت کردن بُردن  داداش حسین غریب گیرت آوُردن اهل حرم شبیه گل پژمردن ، پژمردن پژمردن ای ، علّتِ غصه های زینب ای ، مُقَطَّعُ الاَعضای زینب ای بی لشکر ، ای بی سر ای بی سر ای بی سر ✍بهمن عظیمی
بارون اشکام می‌باره نم نم  دارم از پیش تو میرم کم کم دیدی آخرش جُدامون کردن تا دَمِ مرگم هست با من این غم نیمه جان ، باید همسفر بشم با سنان جلودارِ قافله م شمر شده چه کنم با این غم بی کران  بی پناه ، مونده پیکرت توی قتلگاه  روی نیزه ها ولی چشم تو به منم می‌کنه گهگاه نگاه غریب مادر ، ای بی سر ای بی سر ای بی سر  من میرم می‌مونه پیشت زهرا  جسمم می‌ره قلبم این جاست اما می‌سْپارم تو رو به باد و بارون می‌سْپارمت به خاک این صحرا خواهرت ، می‌سپاره جسمت و به مادرت با دو دست بسته داره میره سوی سرنوشتی تلخ با سرت مادرت ، می‌مونه با این تن بی سرت ای تنِ دور از وطن ، بی کفن می‌بینی چطور شدم مضطرت غریب مادر ، ای بی سر ای بی سر ای بی سر  تو رفتی و بُغض زینب وا شد چشمام از داغت مثل دریا شد واسم سواله آخه یک لشکر چجوری توی اون گودال جا شد! بی هوا ، زدنت پیشِ منِ بینوا حالا من موندم و دنیای درد که یکی شونم ندارم دوا بی هوا ، مارو از همدیگه کردن سوا از خدا می‌خوام بمیرم حسین  دعا کن تا بِشه خواستم روا غریب مادر ، ای بی سر ای بی سر ای بی سر ✍بهمن عظیمی
غرق خاک و خون مابین جنجال زخمی و لب تشنه افتاد بی حال هیشکی جز زینب به فکرِ اون نیست آقامون تنها مونده توو گودال بی کَسِه ، واسه ی خیمه ها دلواپسه می‌زنه یه ضربه به پیکرش هرکسی بالا سرش می‌رسه دست و پا ، می‌زنه رو خاکِ این قتلگاه زیر دست و پای شمرِ لعین خیمه رو می‌کُنه گاهی نگاه عزیز زینب ، (تشنه لب)۳ اشکِ چشمِ آسمون در اومد انقد که زینب به قاتل رو زد صدای ناله ی زهرا پیچید وقتی که پنجه شو به گیسو زد دل شکست ، وقتی با پا روی سینه نشست خواهرش لطمه زنان سر رسید نیزه راهِ نفسش رو که بست تیغ می‌زد ، خواهرش بالای تل جیغ می‌زد خنجر شکسته رو از قفا  با همه زورِش بی دریغ می‌زد عزیز زینب ، (تشنه لب)۳ از بین اون قتلگاهِ پُر خون هیشکی دستِ خالی نرفت بیرون تازه شروع شده قتل و غارت  زینب مونده با دو چشم گریون تر شده ، چشم یک خواهرِ مُضطر شده گل زهرا تهِ گودالِ خون زیر دست و پا چه پرپر شده  خون شده ، آسمونم دیگه گریون شده همراه سرِ رو نی خواهرش راهیِ دشت و بیابون شده عزیز زینب ، (تشنه لب)۳ ✍بهمن عظیمی
یه لشکر کجا ، یه پیکر کجا  بمیرم برا بی کسی های تو پاشو از زمین ، عزیز دلم نمیشه که من جون بِدَم جای تو؟! کسی توی این ، زمین بلا با هَلْ مِنْ مُعینِت نشد یار تو  میونِ هزار ، هزاران سپاه نشد یک نفر هم طرفدار تو بمیرم برات ، کس و کار من که انقد غریبونه تنها شدی با نیزه زدن ، توی گردنت... تا با زحمت از رو زمین پا شدی حسینم حسین با صورت زمین ، که خوردی دیدم همهْ اومدن واسهْ تاراج تو  تو پیغمبرِ ، منی یاحسین  تهِ قتلگاه بوده معراج تو! نزن دست و پا ، می‌لرزه دلم نکوب پاتُو رو خاکِ گودال دیگه ببینم چطور ، توی قتلگاه  بِشه جسم پاک تو پامال دیگه می‌دونه خدا ، ازین ماجرا دلِ خواهرت خیلی خیلی پُره چقد درد کشیْدی توو قتلگاه  مگه خنجرِ کهنه سر می بُره؟ حسینم حسین  داری جون میدی ، دارم جون میدم توو این لحظه‌های پُر از دلهره  هنوز مونده جون ، میون تنت آخه زنده زنده کیْ سر می‌بُرّه؟ با پا می‌زنن ، توی صورتت چه نامَردن این قومِ ظالم ، حسین با این نیزه ها ، بعیده دیگه بمونه یه جات دیگه سالم حسین چه آشوبیه ، توی قلب من بهش حق بِده تا که آروم نشه کجای جهان آخه می‌کُشَن  یه مَردی رو که با زن و بچه شِه حسینم حسین ✍بهمن عظیمی
تک و تنها توی گودالی تشنه و گرسنه ، بی حالی از تنت چیزی نَمونْد اما نمیشه دُورُوبَرِت خالی نامَردا بدجوری زدنت از پُشت یکی با عصا یکی با لگد و با مُشت بدتر از اینم مگه میشه کسی رُو کُشت ای مظلوم ۲ تَهِ گودالی حسین با بدنِ صد چاک خون می‌ریزه از دهنت رو خاک رو تنِ مطهرت نِشسته اون هَتّاک خون می‌ریزه از دهنت رو خاک وآی قتلوک وآی ذبحوک وآی یاحسین  پُرِه زخمه بدنت ای وای جلو چشمم زدنت ای وای ای خدا چه محشری برپاست واسه ی پیراهنت ای وای  ای وای ای وای ای وای نداره امکان بین این گُرگا نبود حتی یکی انسان که نذاره تن پاک تو بشه عریان ای مظلوم ۲ رو تنت یه دنیا تیر و نیزه و شمشیر فکرِ خیمه ها تو رو کرده پیر  گریه های من نداره رو کسی تأثیر  فکرِ خیمه ها تو رو کرده پیر  وآی قتلوک وآی ذبحوک وآی یاحسین  بدنِ تو مو به مو زخمه نوکِ پا تا به گلو زخمه هر کجای تنت و دیدم وایِ من ، زخمه که رو زخمه این زخما حاصلِ نیزه بارونه بیشتر از ستاره هاست چقد فَراوونه همهْ جای پیکرت سُرخه پُر از خونِ ای مظلوم ۲ وای ازاون نیزه که رفت توو حنجرِ پارت چه کنه این خواهرِ بیچارَت همهْ دارن یه چیزی رو می‌بَرَن غارت چه کنه این خواهرِ بیچارَت وآی قتلوک وآی ذبحوک وآی یاحسین  ✍بهمن عظیمی خواهشا در هر مجلسی خوانده نشود. اگر حقش ادا شد خوانده شود.
یه نصفه روزه بینِ گودالی ، تو بی حالی۲ چرا نمیشه قتلگاه خالی ، تو بی حالی۲ از درد پهلوهات چه می‌نالی ، تو بی حالی۲ گریونِ تو رَبِّ مُتِعالی ، تو بی حالی۲ این همه ی جونِ منه ، که زیر دست و پا داره جون می‌کَنه این همه ی جونِ منه ، که داره از تشنگی پرپر می‌زنه این همه ی جونِ منه ، زیرِ پای شِمره و خونین دَهَنه این همه ی جونِ منه ، تمام جون من توی این بدنه! یکی نگفت خون خداست ، تمومِ زندگیمه زیر دست و پاست یکی نگفت خون خداست ، این بدنی که اینجا زیر نیزه‌هاست یکی نگفت خون خداست ، که اینجور اعضای تنش جُدا جُداست یکی نگفت خون خداست ، امامِ معصوم مگه جاش توو قتلگاست وای ای وای ای وای ای وای ای وای  دورت به پا شده چه جنجالی ، تو بی حالی۲ نَمونْد ازت دیگه پر و بالی ، تو بی حالی۲ فدات بشم که خسته احوالی ، تو بی حالی۲ چه دردیه توی کهنسالی ، تو بی حالی۲ این نَوِه‌ی پیغمبره ، خدا الهی از شماها نَگْذره این نَوِه‌ی پیغمبره ، زجرش نَده کار و تموم کن یه سَره این نَوِه‌ی پیغمبره ، از دستتون اینجوری چشمونِش تَره این نَوِه‌ی پیغمبره ، یکی می‌خواد پیراهنش رو بِبَره میگم که عالَم بدونه ، مادَرِشه که داره روضهْ می‌خونه میگم که عالَم بدونه ، گناه داره می‌زنیدِش بی بهونه میگم که عالَم بدونه ، جُرمِش چیه حسین کسی نمی‌دونه میگم که عالَم بدونه ، تو رو خدا نذارید عریان بمونه وای ای وای ای وای ای وای ای وای  برام دیگه نَمونده آمالی ، تو بی حالی۲ ای کاش نبینمت که پامالی ، تو بی حالی۲ از صورتت نمونده تمثالی ، تو بی حالی۲ پاشو اگه نداره اشکالی ، تو بی حالی۲ الهی که جون بِکَنی ، که حرمت برادرم رُو می‌شْکَنی الهی که جون بِکَنی ، مگه چیکار کرده که اینطور می‌زنی الهی که جون بِکَنی ، رهاش بکن دیگه نمونده بدنی الهی که جون بِکَنی ، که هیچ کس و اینجوری دیگه نزنی الهی زابِرا بشی ، آخه چرا دیگه موهاش و می‌کِشی الهی زابِرا بشی ، الهی هیچ وقت نبینی خیر و خوشی  الهی زابِرا بشی ، بعد از حسین باید منو هم بکشی الهی زابِرا بشی ، حسین و می‌زنی پِیِ ثوابِشی وای ای وای ای وای ای وای ای وای  تن شریفِت شد لگدمالی  ، تو بی حالی۲ هی ضربه می‌زنن مُتِوالی  ، تو بی حالی۲ با اینکه می‌دونم سَبُک بالی ، تو بی حالی۲ برام دیگه نمونده اِجلالی ، تو بی حالی۲ می‌بینی دوره از وطن ، ولش کنید دیگه چی مونْد ازین بدن می‌بینی دوره از وطن ، اینجوری با نیزه به گَردَنِش نزن می‌بینی دوره از وطن ، نزن با سنگْ به صورتِ امام من می‌بینی دوره از وطن ، کاش لااقل تَنِش نَمونه بی کفن  اشکِ دو چشمم و ببین ، مردونگی بکن اگه نداری دین! اشکِ دو چشمم و ببین ، مقابلش آب و نریز روی زمین اشکِ دو چشمم و ببین ، ای بی شرف رو سینه ی حسین نَشین اشکِ دو چشمم و ببین ، ای ساربون تو لااقل نکن کمین! وای ای وای ای وای ای وای ای وای  ✍بهمن عظیمی خواهشا حق مطلب ادا شود.
تنها پناهه من ، توو مقتل افتاده انگاری توو گودال ، یک ساله جون داده «اذیتش نکنید ، غارتش نکنید دست و پا میزنه ، راحتش بکنید» درهم شد تنش ، پیش چشمای من غارت کردنش کو پیراهنش ، روی خاک داغه صحرا کشتنش کو پیراهنش کو انگشترش ، تیکه تیکه شد اعضای پیکرش دعوا شد سرش ، بوی خون پیچیده شد دور و برش دعوا شد سرش وای ( عزیزم حسین )۳ زینب به جز نیزه ، چیزی نمیبینه پاش بشکنه اونکه ، رفته روی سینه «چه درهمه بدنش ، بی هوا زدنش می کُشه منو این ، زیر و رو شدنش» با هم میزدن ، جای شمشیرا مونده روی بدن با هم اومدن ، همه با هم از روو جسمش رد شدن باهم اومدن بین قتلگاه ، مونده زینب حالا با نامحرما پاشو کن نگاه ، راهین نامردا سمت خیمه ها پاشو کن نگاه وای ( عزیزم حسین )۳
روضه از زبان بنی اسد دفن سیدالشهدا یکی گفت با گریه این جسم کیست بهم خورده با رمل صحرا یکیست یکی گفت از بس بهم ریخته تکانش مده قابل دفن نیست یکی گفت سر نه لباسش کجاست چرا بند بند تن از هم جداست یکی گفت این زخم های هلال گمانم که جای سم اسب هاست بزرگ قبیله گلو را که دید عبای خودش روی حنجرکشید صدا زد به والله بد کشتنش گلو را نباید به ضربه برید چرا ریش ریش است رگهای او مگر زیر پا مانده است این گلو یکی گفت انگار با چکمه ها شده او دو سه مرتبه زیر و رو