eitaa logo
شعر،روضه،سرود،نوحه،زمینه،واحد،شور
3.9هزار دنبال‌کننده
403 عکس
82 ویدیو
715 فایل
این کانال فقط مخصوص سخنرانان ومداحان اهلبیت(ع)میباشدولاغیر. لینک کانال: https://eitaa.com/joinchat/241434681Cd30712864d نظرات،پیشنهادات و انتقادات خویش را درباره ی کانال با آیدی زیر مطرح بفرمایید. AHSy3762
مشاهده در ایتا
دانلود
نفس‌های آخر، عطش، روضه‌خوان شد که لب‌های تشنه، به یادم بیاید اباصلت! آبی بزن کوچه‌ها را قرار است امشب، جوادم بیاید
قرار است امشب، شود طوس، مشهد شود قبله‌گاه غریبان، مزارم اگر چه غریبی، شبیه حسینم ولی خواهری نیست اینجا کنارم
به سبک سلام آقا من الان روبروتونم خداحافظ.دوماهه گریه و ماتم خداحافظ.لباس مشکی و پرچم حسین جانم خداحافظ.حسینی ها عزادارا میون ما. میومد ناله زهرا حسین جانم حلالم کن . می‌دونم خیلی آقایی دم مرگم.به دیدارم تو می آیی حسین جانم حلالم کن. ببین کوهی زدردم من حلالم کن. برات کاری نکردم من حسین جانم حلالم کن . می‌دونم که گنه کارم ولی آقا . می دونی که دوست دارم حسین جانم ببین زهرا. همیشه دستم و پر کرد به قدی خم. زنوکرها تشکر کرد حسین جانم سلام آقا. امام مهربان من سلام آقا. ببین اشک روان من رضا جانم سلام آقا. پناه بی پناهانی ازاون اول. منم نوکر تو سلطانی رضا جانم دلم تنگه.برای صحن گوهرشاد دخیل بستم. کنار پنجره فولاد رضا جانم رئوف آقا. ببین خیلی کم آوردم یه کاری کن . دوباره من زمین خوردم رضا جانم توی حجره.زپا افتاده ای تنها به گوش تو رسیده ناله زهرا رضا جانم جواد اومد. کنار تو به چشم تر زدی بوسه . به لبهاش لحظه آخر رضا جانم ولی آقا. شده کرببلا غوغا زمین خورده. کنار یک پسر بابا رضا جانم
بند اول سفره ی ماه عزا جمع میشه کم کم خداحافظ ای سیاهی های ماتم تا سال دیگه فقط خدا میدونه که کی مرده و کی زنده ست تا محرم تا محرم سال دیگه من آقا دلواپسم من که زندگیم تو روضه هات گذشت همه کسم دیگه خب چقدر صدات کنم بگم ای نفسم حسین حسین حسین حسین وای بند دوم چه شبای خوبی که دور تو بودیم یا صدا گرفته یا سینه کبودیم الهی جای ما خالی باشه آقا توی روضت وقتی مردیم و نبودیم زیر خاک دلتنگیام کم که نه ؛بیشترم میشه زیر خاکم خونه‌ی قبرم برام حرم میشه اسم تو دلیل اشک چشمای ترم میشه حسین حسین حسین حسین وای 📝 : حسین عیدی
بند اول تمثال تو اشکامو دیده درد و دلامو هم شنیده ای محرم رازِ مگو هام صدام به گوشت که رسیده؟ توو این دو روز دنیا خوبه که هستی اقا من بی قرارت هستم توهم قرارم والله بیچارم کردی خوب جایی آوردیم آخرم آوارم کردی هر موقع که بیراه رفتم هشیارم کردی بیچارم کردی درمون دردی فقط تو فهمیدی حالمو توو عالم مردی هرجایی رفتم گفتی برو باز برمیگردی درمون دردی حسین حسین حسین بند دوم بی حده تعداد گناه من یکی دوتا نیست اشتباه من از برکت سیاهیات بود که سفید شده روی سیاه من همین الانم مُردم همین الانم پیرم من از فراقت روزی صد ها دفه می میرم اشتیاق من من توو جهنمم که باشم میای سراغ من هرکاری کردم مثل تو شه سبک و سیاق من اشتیاق من رحمی به سائل رو تو حساب کردم هر موقع خوردم به مشکل بگو چیکار کردی با وفا اخه با این دل؟ حسین  حسین حسین 📝 : حسین عیدی
اشک شرم اگر چه خارم و خواندی به سو ی گلزارم شمیم باغ بهشت تو را به بر  دارم به جز توکیست که از خجلتم خبر دارد؟ به غیر اشک به رویم اگر نمی آرم مریضم و به شفاخانه ی تو رو کردم دوباره آمده ام ای طبیب، بیمارم دلم گرفته نگاهم نمی کنی آقا ؟ به یک نگاه تو وا می شود دل زارم تو ضامن همگان می شوی،نجاتم بخش که در حصار خطا و گنه گرفتارم سیاه نامه ی ما را سفید کن امروز چو آسمان پُر از ابر تیره و تارم عطا و رأفت تو این چنین حریصم کرد ببخش در خور شأن تونیست رفتارم نیامدم به طلبکاری،آمدم گویم تمام عمر به اجداتان بدهکارم من آمدم به در خانه ات تو رابینم به وقت دادن جان می رسی به دیدارم؟ سزاست گر که«وفایی» حضورتان گرید که سیل اشک گرفته مجال گفتارم
نگاه رأفت این جا به زائران دل خرسند می دهند دائم نوید لطف خداوند می دهند رنگین کمان وبارش باران چه دیدنی است وقتی به زائران تو لبخند می دهند فولاد اگر بود به خدا پشت پنجره دل را به مهر پاک تو پیوند می دهند از روضۀ منّور تو چشم شور دور در دست خادمان تو اسپند می دهند آیات نور در حرمت کم که نیستند نقاره ها مدام مرا پند می دهند بایک نگاه رأفت تو اهل عشق را دنیا وآخرت، زن وفرزند می دهند دارد نبی دو بضعه از آن روی زائران اینجا تو را به فاطمه سوگند می دهند از آن زمان که گفته ای«ان کُنت باکیا» ما راهنوز بغض گلوبند می دهند حاجت که هیچ، رزق«وفایی» خسته را بی آن که یک سؤال بپرسند می دهند
اوج تنهایی اگرکه دیده ی نمناک سوی در دارد به سینه آرزوی دیدن پسر دارد توان وتاب نمانده دگر به اعضایش بلور اشک به رخسار و چشم تر دارد چوشخص مار گزیده به خویش می پیچد شرار زهر و غم هجر بر جگر دارد شمیم غم به سماوات می برد با خود اگر نسیم ز خاکش غبار بر دارد هنوز گرم مناجات با خداونداست هنوز در نفسش گرمی و شرر دارد میان حجره ی غربت، در اوج تنهایی ز رازهای دل او خدا خبر دارد گهی به زیر لبش می زند صدا،پسرم بیا دمی که پدر نیت سفر دارد به یاد ناله ی مادر دراین میان پیداست که خاطرات غریبی ز پشت در دارد سزاست گر که بگویم ز ماتمش ، زهرا کنار بستر او دست بر کمر دارد گهی به سوی مدینه دلش کند پرواز گهی به مقتل کرب وبلا نظر دارد هنوز شیعه «وفایی» دراین مصیبت ها دلی ز آتش اندوه ، شعله ور دارد
طوفان زده تا زهر ستم بر دل و جان وجگر افتاد چون برق جهان سوز به جانش شرر افتاد چون موج به پهلوی گل فاطمه می خورد دردی که به پهلو و دل و بر کمر افتاد آهسته به روی سرش افکند عبا را یک سایه ی غم بر روی شمس و قمر افتاد پیوسته نگاهش به در حجره ی غم بود تا آن که نگاهش به جمال پسر افتاد یک قاب ز تصویر یتیمی شدنش دید چشمان پسر تا که به چشم پدر افتاد غمناله ی مادر شرر افکند به جانش وقتی نظرش جانب دیوار و در افتاد او ساحل امن همه طوفان زده گان است چون کشتی طوفان زده ،گر در خطر افتاد از طوس دلم  تا حرم کرب وبلا رفت این جا پدر افتاد در آن جا پسر افتاد دل سوخت «وفایی» به مُحرم ،پس از آن ماه داغی به دل ما همه ماه صفر افتاد
خسته خسته ام ای یار چه باید بکنم رفتم از یاد تو انگار! چه باید بکنم این دوماه از کف من رفت و‌ نکردم کاری وای از غفلت بسیار!  چه باید بکنم اهل دل با تو شب خویش سحر میکردند منِ محروم ز دیدار چه باید بکنم با همه خوب شدم با تو ولی بد بودم چشم‌ من بود به اغیار چه باید بکنم هرچه گفتی تو به من‌ گوش ندادم! العفو! شدم امروز گنهکار چه باید بکنم مثل هربار زدم زیر قرارم با تو تو بگو تا که من اینبار چه باید بکنم نروم کرببلا خاک به سر خواهم شد تا روم محضر دلدار چه باید بکنم؟! سیدپوریا هاشمی
جان بر لب من آمد و جانان به بر من ای مرگ برو عمر من آمد به سر من زیباست رخ ماه پس از نم‌نمِ باران ای اشک مَیا، آمده تنها پسر من این طفل، عزیز است و جگرگوشهٔ زهراست بهتر که نداند چه شده با جگر من زآن لحظه که با کعبه خداحافظی‌ام دید دانست که برگشت ندارد سفرِ من ای دیده مکن گریه که شد وقت تماشا ای اَبر برو، تا ز در آید قمر من نُه ساله مگو، ماهِ شب چارده است او زین روست به در دوخته شد چشم تر من بُردم به دل خاک، دل چاک و پس از مرگ گیرید ز داغ دل لاله خبر من ✍
عشق تو با جانم گشته مأنوس ای ولی نعمت خفته در طوس ای رئوف آل حیدر بضعه ی جان پیمبر آهوی کوی تو هستم ضامنم شو روز محشر ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان پر کشم تا صحنِ گوهر شادت قبله ی جان پنجره فولادت آن مکانی که جمیل است زائرش نوح و خلیل است ذکر زّوارت در آنجا یابن زهرا اَلدّخیل است ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان ای یاور و معینَ الضُّعفا یا مولا یا غریبَ الغُربا از مِیِ عشق تو مستم بر سر راهت نشستم خادمِ تو نه ولیکن خادمِ خدّامت هستم ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان ای پنجمین یادگار حسین دل گشته تنگ بین الحرمین بنگر این سوز و نوا را جانِ بر غم مبتلا را بر گدای خود عطا کن یک برات کربلا را ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان می دانم اِی که نور داوری تو غصّه دارِ داغ مادری او که از جور و زِ کینه غصه اش آمد به سینه شاهد مظلومیِ او کوچه ی تنگ مدینه ای مرا جان ؛ یا رضا جان... یابن زهرا یابن زهرا...ای مرا جان یا رضا جان
من بی سر و سامانم دلداده و نالانم شد ذکر دلم امشب مولا یا رضا جانم ای کعبه ی کوی تو قبله گه مشتاقان ای جلوه ی روی تو مهر و مه مشتاقان جانم رضا... امید دل مایی خورشید دل آرایی هم بضعه ی پیغمبر هم یوسف زهرایی ای خفته به خاک طوس دست من و دامانت یک گوشه ی چشمی کن امشب به گدایانت جانم رضا... بهتر زجنان باشد آن صحن گوهرشادت بستم دل خود امشب بر پنجره فولادت من خارم و بی ارزش تو لاله ی خوش بویی جانم به فدایت که تو ضامن آهویی جانم رضا... چونکه به تو رو کردم در بزم ولا رفتم از صحن گوهرشادت تا کرب و بلا رفتم مولا نظری بنما تا با دل پر احساس که شوم شبی زائر در علقمه ی عباس جانم رضا...
❤️شمس الشّموس❤️ شمس الشّموسِ مُلکِ خُراسانم آرزوست یک لا قبا  گدایم  و  سلطانم  آرزوست با های وهو بکوی رضا  کس  نبرده ره بس ناله های بیغش و پنهانم آرزوست درمان دردها و چاره ی غمها بود رضا دست از طلب ندارم ودرمانم آرزوست دُردانه اش   جوادالائمّه  که  هر زمان یادش درون سینه و درجانم آرزوست چون ره بکوی صاحب  ایران  نمیبرم پا بوس  زائرانش و  دربانم  آرزوست هر گوشه ای زِروضه ی اوجنّت البرین کمتر ز مور و  ملک سلیمانم آرزوست در راه عشق حضرت  مولی ستاده ام جان میدهم هماره و جانانم آرزوست یادش گرامی سروروسلطان دین رضا باشوق او سرشک چو بارانم آرزوست در   بارگاه   شاه   خراسان   بشاعری مفلس  گدایی  چو (پیمانم) آرزوست            (پیمانِ سرآبادانی)
❃﷽ ❃ ─━⊰••❃❀❃••⊱━─ دو ماه خیــمه زدم در دلم برای حسین دو مــاه ناله زدم در غــم عزای حسین دو ماه اشک سرودم که اربعین برسم به شهر شاه شهیدان به کربلای حسین دو مـاه بزم عـــزای حسیــــن برپا بود زدیم دست تیــمم به خاک پای حسین اگر چه چیده شد امشب بساط روضهٔ او میان سینه مهیــاست روضه های حسین نشـــسته اند همــــیشه تمام مهمــــانان به دورِ ســــفرهٔ پر بار و بی ریای حسین دلم گرفتـــه از امشب که جمع شد سفــره شکسته قلبم و دارم به سر ، هوای حسین به خاک پاک حریمش می آورم ســجده که "کیمــیا" شوم آخر به زیر پای حسین ─━⊰••❃❀❃••⊱━─ ✍رقیه سعیدی(کیمیا) ۱۴۰۳/۶/۱۵
✨✨✨✨✨ 🍂فضائل امیرالمؤمنین در قرآن :🍂 🔸وَ مِنَ النّاسِ مَنْ یَشْری نَفْسَهُ ابْتِغاءَ مَرْضاتِ اللّهِ وَ اللّهُ رَئُوفٌ بِالْعِباد. (بقره/۲۰٧) 🔸کسانی از مردم هستند که تنها با خدا معامله مى کنند و هر چه دارند حتى جان خود را به او مى فروشند و جز رضا و خشنودى او چیزى خریدار نیستند. ⚡️با فداکارى و ایثار آنهاست که امر دین و دنیا اصلاح شده، حق زنده و پایدار مى ماند، و زندگى انسان گوارا و درخت اسلام بارور مى گردد. ✅ این آیه در شأن حضرت علی علیه السلام نازل شده. در شبی که آنحضرت بجای پیامبر اکرم صلی الله علیه و آله و در بستر ایشان خوابید و در راه خدا از جان خود گذشت.
جان دو عالم شود فدای پیمبر شیعه گی ماست به امضای پیمبر نور ولا داشتن ما به جز این نیست در دل ما هست تولای پیمبر آب و گل ما سرشته گشته به ایمان بوده دلیلش غبار پای پیمبر جان نبی جان علی بود که خوابید نفس پیمبر علی به جای پیمبر معجزه کرده ست نبی با دم یاهو ذکر علی زینت لبهای پیمبر عشق علی زینت اعمال بشر شد بوده چنین حرف به فتوای پیمبر عشق علی چیست شده زینت ابرار نفس نبی کیست به جز حیدر کرار
شب همان شب که سفر مبدأ دوران می‌شد خط به خط باور تقویم مسلمان می شد شب همان شب که جهانی نگران بود آن شب  صحبت از جان پیمبر به میان بود آن شب در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها مرد مردی که کمر بسته به پیکار دگر بی زره آمده در معرکه یک بار دگر تا خود صبح خطر دور و برش می‌رقصید تیغ عریان شده بالای سرش می‌رقصید مرد آن است که تا لحظه آخر مانده در شب خوف و خطر جای پیمبر مانده گر چه باران به سبو بود و نفهمید کسی و محمد خود او بود و نفهمید کسی در شب فتنه شب فتنه شب خنجرها باز هم چاره علی بود نه آن دیگرها دیگرانی که به هنگامه تمرّد کردند جان پیغمبر خود را سپر خود کردند بگذارید بگویم چه غمی حاصل شد آیه ترس برای چه کسی نازل شد بگذارید بگویم خطر عشق مکن جگر شیر نداری سفر عشق مکن عنکبوت آیه‌ای از معجزه بر سر در دوخت تاری از رشته ایمان تو محکم‌تر دوخت از شب ترس و تبانی چه بگویم دیگر؟! از فلانی و فلانی چه بگویم دیگر؟! یازده قرن به دل سوخته‌ام می‌دانی مُهر وحدت به لبم دوخته‌ام می‌دانی  باز هم یک نفر از درد به من می‌گوید من زبان بسته‌ام و خواجه سخن می‌گوید من که از آتش دل چون خُم مِی در جوشم مُهر بر لب‌زده خون می‌خورم و خاموشم طاقت‌آوردن این درد نهان آسان نیست شِقْشقیّه است و سخن گفتن از آن آسان نیست
به بستر رفت، بستر نه که اینجا سنگر است اصلا یکی از آنهمه سنگر که رفته، بستر است اصلا در این بستر که خوابیدن نه بیداری‌ست سرتاسر در آن موج خطر سرتابه پا، سرتاسر است اصلا در این بستر که زیر انداز آن شاید کمین باشد و شاید نه که از هر سو نشان خنجر است اصلا چه مشتاقانه با جان آمده در راه جان دادن که عشقش دادن جان در ره پیغمبر است اصلا نه حالا آمده با نیت تقدیم جان خود که او از اول این قصه بر این باور است اصلا نه اینکه با خیال سایبان و کرسی و مسند که حیدر بین یاران بر مرامی دیگر است اصلا چه می گویم خدایا بین یاران مثل او هرگز نه تنها او ز یاران از همه عالم سر است اصلا در این بستر، شهادت، مرگِ در بستر نخواهد بود در این بستر که حتی مرگ از آن مُضطر است اصلا از این مرد است قاسم‌ها یکایک یاد می گیرند شهادت اتفاقی از عسل شیرین تر است اصلا خدایی بوده هر کاری که حیدر پای آن بوده و هر کاری خدایی بوده، کار حیدر است اصلا اگر کفر خدای او نمی شد من یقین دارم از آنچه دیدم از او می شدم حیدرپرست اصلا