eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.4هزار عکس
9.1هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
این چای روضه ها که مرا زیر و روکند عطـرش ز دور کار هـزاران سبو کند
sadegh_ahangaran_-_man_dokhtare_hoseynam_-_www.worldbook.ir.mp3
2.11M
حاج صادق اهنگران من دختر حسینم عمه جان زینب گو کوفیان نزنندم سیلی.
دلتنگ حرم اربابم: ‍ روضه و توسل اصحاب"حر بن یزدی ریاحی" ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 97_سید مهدی میرداماد↯ دیشب صدایت میزدم ای حُر! کجایی؟ تو حُر مایی، حُر مایی،حُر مایی *ای خدا! میشه آقا به من و تو هم بگه: شما مال من هستید..* تو بین دشمن بودی و من با تو بودم هر لحظه از تو دل ربودم، دل ربودم حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت *نفرین کرد به ظاهر،" ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ"مادرت به عزات بشینه و گریه کنه، دیدن حُر سرش رو انداخت پایین،عرق شرم پیشانیش رو گرفت....ببین نفرین حُر، چه کرد به ظاهر با دلِ حُر* حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت نفرین نکردم،بلکه می کردم دعایت آنجا که گفت:چشم مادر بر تو گرید می خواستم زهرای اطهر بر تو گرید *یه جایی امام دست گذاشت که حُر به هم بریزِ، حُر اون ماهیت خودش رو نشون بده،ذات قشنگ خودش رو ، رو کنه،تا گفت: مادرت به عزات بشینه،سرش رو انداخت پایین،گفت:آقا! اگه هر کی غیر از شما اسم مادرمو آورده بود،زنده نمی موند، اما من چه کنم؟شما فرزندِ فاطمه اید،اسم مادرت زهراست... حُر،حُر شد به خاطر ادبش،اگه دنبال عاقبت به خیری هستی،راهش همینه،احترام کرد به نام بی بیِ دو عالم..* دانی که چون شد،دامن مارا گرفتی؟ تو احترامِ نامِ زهرا را گرفتی می خواستم در این گلستان یاس باشی می خواستم همسنگرِ عباس باشی می خواستم زخم سرت را خود ببندم بر زخم های پیکرت چون گُل بخندم زهرا همان آغاز، هستت را گرفته با چادرِ خاکیش دستت را گرفته *حُر دشمنِ به ظاهر،الان مقابل امام ایستاده، تا اسمِ مادرش رو آورد،احترام کرد،گفت:مادرت زهراست،من جرأت ندارم حرف بزنم.... سادات منو ببخشن،میخوام بگم: دشمن شنید اسمِ مادرِ امام رو احترام کرد،ای نامرد مردمِ مدینه،دید فاطمه پشتِ دَرِ،دید صدای فاطمه پشت در میاد،حُر به نام مادر امام احترام کرد،اما نانجیب نوشت تو نامه اش: معاویه! اومدم برگردم،یاد علی افتادم،چنان لگدی به در زدم،صدای شکستن استخوان هاشو شنیدم.... شب حُر باید بری پشت در و دیوار،باید بری سر سفره ی حضرت زهرا... حُر برگشت،چه برگشتنی، گفت:آقا! من اولین نفری بودم که راه رو بستم،میخوام اولین نفری باشم که جونم رو برات فدا می کنم،لَه لَه میزد برا شهادت،رفت میدان،خودش رفت،نوشتن:پسرش هم رفت،غلامش هم رفت،حق رو اَدا کرد،وقتی افتاد رو زمین،حُر یه لحظه به خودش نهیب زد..گفت:حُر! منتظر حسین نباش،حبیب باید منتظر حسین باشه،زهیر باید منتظر حسین باشه،تو همین که بهت اجازه داد جونت رو فدا کنی برات بسه،منتظر نباش،نوشتن فرق حُر شکافته شده بود،خون رو چشماش رو گرفته بود،یه مرتبه دید یه دست مهربون سرش رو از رو خاک برداشت،خون رو از چشماش پاک کرد،چشمش رو باز کرد دید آقاش حسینِ...کیا آرزو دارن موقع جون دادن آقاشون رو ببینن؟ به همه آرزوش رسید،اصلاً جون دادن با حسین،اصلاً درد یادش میره،زخم یادش میره،همتون اهل روضه اید،آقا لحظه ای از کنار حُر بلند نشد،تا حُر جون داد،بعد حُر رو گذاشت،خیلی از شهدای کربلا رو همین کارو کرد،نوشتن به دو دلیل می اومد بالا سر اصحاب و یارانش،دلیل اول این بود:عشقی که بین ارباب و بین اون اصحاب وجود داشت،حضرت می دونست اینا آرزوشونه اینا حسین رو ببینن،میشناخت یارانش رو،دلش نمی اومد کسی منتظر بشه،دلیل دوم خیلی سختِ گفتنش،میشناخت دشمن رو،خباثتِ دشمن رو خبر داشت،میدونست دشمن برا قهرمان بازی،دشمن برا تضعیف روحیه،زنده زنده سرها رو از بدن جدا میکنه،لذا خودش رو میرسوند،سر یاراش رو بغل می گرفت،کسی جلو نیاد،میذاشت راحت جون بدن،چشماش رو می بست،نذاشت کسی رو زنده زنده سر ببرن... اما امان از اون لحظه ای که خودش افتاد رو خاک،هنوز داشت نفس می کشید، "و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" حسین......دستت رو بیار بالا،"بالحسین...." شب حُر و شبِ اصحابِ،الان وقت توبه است،توبه ی ما با حسین پذیرفتنی است، "بالحسین الهی العفو...." خیلی لحظه ی آخر، لحظه ی مهمیه،ان شاء الله دَم جون دادنمون کسی باشه سرمون رو برداره از رو خاک، سر همه رو بلند کردی،رو دامن گرفتی،یه نفر نبود سرت رو از رو خاک،برداره...نه یه نفر بود، اون یه نفر هم سه ساله بود،یه جوری سر رو از روی خاک خرابه برداشت،سر خاکی رو گذاشت تو بغلش،هی نگاه کرد دید لب ها پاره پاره است،با گوشه ی معجرش خونها رو پاک کرد،خاکارو پاک کرد،نگاش به رگ های بریده افتاد...حسین..."اللهم عجل لولیک الفرج"...
روضه و توسل اصحاب"حر بن یزدی ریاحی" ویژۀ ایامِ محرم _ شب چهارم محرم 97_سید مهدی میرداماد↯ دیشب صدایت میزدم ای حُر! کجایی؟ تو حُر مایی، حُر مایی،حُر مایی *ای خدا! میشه آقا به من و تو هم بگه: شما مال من هستید..* تو بین دشمن بودی و من با تو بودم هر لحظه از تو دل ربودم، دل ربودم حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت *نفرین کرد به ظاهر،" ثَکَلَتْکَ اُمُّکَ"مادرت به عزات بشینه و گریه کنه، دیدن حُر سرش رو انداخت پایین،عرق شرم پیشانیش رو گرفت....ببین نفرین حُر، چه کرد به ظاهر با دلِ حُر* حُر! آندم که گفتم مادرت گرید برایت نفرین نکردم،بلکه می کردم دعایت آنجا که گفت:چشم مادر بر تو گرید می خواستم زهرای اطهر بر تو گرید *یه جایی امام دست گذاشت که حُر به هم بریزِ، حُر اون ماهیت خودش رو نشون بده،ذات قشنگ خودش رو ، رو کنه،تا گفت: مادرت به عزات بشینه،سرش رو انداخت پایین،گفت:آقا! اگه هر کی غیر از شما اسم مادرمو آورده بود،زنده نمی موند، اما من چه کنم؟شما فرزندِ فاطمه اید،اسم مادرت زهراست... حُر،حُر شد به خاطر ادبش،اگه دنبال عاقبت به خیری هستی،راهش همینه،احترام کرد به نام بی بیِ دو عالم..* دانی که چون شد،دامن مارا گرفتی؟ تو احترامِ نامِ زهرا را گرفتی می خواستم در این گلستان یاس باشی می خواستم همسنگرِ عباس باشی می خواستم زخم سرت را خود ببندم بر زخم های پیکرت چون گُل بخندم زهرا همان آغاز، هستت را گرفته با چادرِ خاکیش دستت را گرفته *حُر دشمنِ به ظاهر،الان مقابل امام ایستاده، تا اسمِ مادرش رو آورد،احترام کرد،گفت:مادرت زهراست،من جرأت ندارم حرف بزنم.... سادات منو ببخشن،میخوام بگم: دشمن شنید اسمِ مادرِ امام رو احترام کرد،ای نامرد مردمِ مدینه،دید فاطمه پشتِ دَرِ،دید صدای فاطمه پشت در میاد،حُر به نام مادر امام احترام کرد،اما نانجیب نوشت تو نامه اش: معاویه! اومدم برگردم،یاد علی افتادم،چنان لگدی به در زدم،صدای شکستن استخوان هاشو شنیدم.... شب حُر باید بری پشت در و دیوار،باید بری سر سفره ی حضرت زهرا... حُر برگشت،چه برگشتنی، گفت:آقا! من اولین نفری بودم که راه رو بستم،میخوام اولین نفری باشم که جونم رو برات فدا می کنم،لَه لَه میزد برا شهادت،رفت میدان،خودش رفت،نوشتن:پسرش هم رفت،غلامش هم رفت،حق رو اَدا کرد،وقتی افتاد رو زمین،حُر یه لحظه به خودش نهیب زد..گفت:حُر! منتظر حسین نباش،حبیب باید منتظر حسین باشه،زهیر باید منتظر حسین باشه،تو همین که بهت اجازه داد جونت رو فدا کنی برات بسه،منتظر نباش،نوشتن فرق حُر شکافته شده بود،خون رو چشماش رو گرفته بود،یه مرتبه دید یه دست مهربون سرش رو از رو خاک برداشت،خون رو از چشماش پاک کرد،چشمش رو باز کرد دید آقاش حسینِ...کیا آرزو دارن موقع جون دادن آقاشون رو ببینن؟ به همه آرزوش رسید،اصلاً جون دادن با حسین،اصلاً درد یادش میره،زخم یادش میره،همتون اهل روضه اید،آقا لحظه ای از کنار حُر بلند نشد،تا حُر جون داد،بعد حُر رو گذاشت،خیلی از شهدای کربلا رو همین کارو کرد،نوشتن به دو دلیل می اومد بالا سر اصحاب و یارانش،دلیل اول این بود:عشقی که بین ارباب و بین اون اصحاب وجود داشت،حضرت می دونست اینا آرزوشونه اینا حسین رو ببینن،میشناخت یارانش رو،دلش نمی اومد کسی منتظر بشه،دلیل دوم خیلی سختِ گفتنش،میشناخت دشمن رو،خباثتِ دشمن رو خبر داشت،میدونست دشمن برا قهرمان بازی،دشمن برا تضعیف روحیه،زنده زنده سرها رو از بدن جدا میکنه،لذا خودش رو میرسوند،سر یاراش رو بغل می گرفت،کسی جلو نیاد،میذاشت راحت جون بدن،چشماش رو می بست،نذاشت کسی رو زنده زنده سر ببرن... اما امان از اون لحظه ای که خودش افتاد رو خاک،هنوز داشت نفس می کشید، "و الشِّمْرُ جَالِسٌ عَلَی صَدْرِه" حسین......دستت رو بیار بالا،"بالحسین...." شب حُر و شبِ اصحابِ،الان وقت توبه است،توبه ی ما با حسین پذیرفتنی است، "بالحسین الهی العفو...." خیلی لحظه ی آخر، لحظه ی مهمیه،ان شاء الله دَم جون دادنمون کسی باشه سرمون رو برداره از رو خاک، سر همه رو بلند کردی،رو دامن گرفتی،یه نفر نبود سرت رو از رو خاک،برداره...نه یه نفر بود، اون یه نفر هم سه ساله بود،یه جوری سر رو از روی خاک خرابه برداشت،سر خاکی رو گذاشت تو بغلش،هی نگاه کرد دید لب ها پاره پاره است،با گوشه ی معجرش خونها رو پاک کرد،خاکارو پاک کرد،نگاش به رگ های بریده افتاد...حسین..."اللهم عجل لولیک الفرج"...
بند اول حُرم و پشیمون برگشتم با چشای گریون برگشتم روسیاه و دلخون برگشتم منو ببخش سایه ی سرم باشی آقا مرحم پرم باشی آقا ضامن حرم باشی آقا منو ببخش منو ببخش اگه بد کردم منو ببخش اگه نامردم منو ببخش آقا سرم فدای سرت تو رو به حُرمت جوونی پسرت حسین شرمندتم(۴) بند دوم حُرم و خجالت میکشم ناله ی شفاعت میکشم حسرت اجابت میکشم منو ببخش سر به زیرم و مشتاق تو کاش نگیره من رو آق تو میشه باشم از عشاق تو منو ببخش منو ببخش اگه بد بودم اگه ولم کنی نابودم منو ببخش آخه به تو بدهکارم باهمه بدی خیلی دوست دارم حسین شرمندتم(۴) بند سوم حُرم و به لطفت مدیونم از تو تا قیامت ممنونم میگذرم به عشقت از جونم منو ببخش رو سرم ببند این سربندو از چشام نگیری لبخندو از روی لبام این سوگندو منو ببخش منو ببخش اگه آشوبم منو ببخش اگه آلودم منو ببخش آقا جای تو قلبِ منه کرم تو بهم رحم خدا به منه حسین شرمندتم(۴)
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
یکی بود یکی نبود به زیر گنبد کبود یه دختر سه ساله ای که نام او رقیه بود شبا به یاد مادرش دوریو هی بونه میکرد بابا حسین آروم آروم موهاشو هی شونه میکرد به دخترش میگفت عزیز به درد بابا مرهمیست شبیه مادر منی با تو نمیمونه غمی میگفت که دختر بابا بذار چشاتو بوس کنم آرزومه عزیزه من یه روز تورو عروس کنم لباسشو عوض میکرد اونو رو شونش میگذاشت هر جا میرفت اونو میبرد هیچ کجا تنهاش نمیذاشت تا کخ یه روز به دخترش گفت که میخواد بره سفر رقیه به بابا میگفت منم ببر منم ببر دخترک قصه ی ما باباشو خیلی دوست میداشت دلش نمیخواست که بره یا اونو تنها میگذاشت شیرین زبونی کردو گفت برای من سوغات نخر من التماست میکنم دخترتو با خود ببر دل بابا طاقت نداشت گریه هاشو نگاه کنه بغض بکنه آه بکشه زندگیشو تباه کنه تمومه اهل خونه رو برد با خودش سوی بلا رفت به زمینی که حالا بهش میگن کرب و بلا تو اون زمین آدم بدا جمع شده بودند واسه جنگ یه مشت حسود کینه ای یه عده نامرد دو رنگ تا که یه روز ظهر بابا گفت دختر نازو با وفا بیا بشین روی پاهام دارم میرم پیش خدا گوش بده حرف پدرو دختر خوب و مهربون من که دارم میرم ولی تو پیش عمه ات بمون با گریه گفت بابا حسین میام تورو هم میبرم موقع اومدن برات گوشواره سوغات میارم بابا حسین رفت آسمون دیگه به پیشش برنگشت دختر قصه مونده بود تنها و بی کس توی دشت بعد بابا اون آدما خیمه هارو آتیش زدند رقیه هی کتک میخورد میگفت بابا اینا بدن آدم بدا به دختره میزدنو میخندیدند بسته بودن دست اونو به یم طناب میکشیدند دختر خسته توی راه پای برهنه میدوید یکی از اون آدم بدا اومدو موهاشو کشید به عمه میگفت انگاری بابا
🚨 خواب عجیب علامه امینی درباره عذاب شمر ✍️علامه امینی می‌گوید: مدتها فکر می‌کردم که خداوند چگونه شمر را عذاب می‌کند؟ در عالم رویا دیدم، آقا امیرالمؤمنین علیه‌السلام در مکانی خوش آب و هوا، روی صندلی نشسته و من هم خدمت آن جناب ایستاده‌ام. دو کوزه نزد ایشان بود. فرمود: این کوزه‌ها را بردار و برو از آنجا آب بیاور. اشاره به محلی فرمود که بسیار با صفا و طراوت بود؛ استخری پر آب و درختانی بسیار شاداب در اطراف آن بود. کوزه‌ها را بر داشته و رفتم آنجا و آنها را پر آب نمودم. ناگهان دیدم هوا گرم شد و هر لحظه گرمی هوا و سوزندگی صحرا بیشتر می‌شود. دیدم از دور کسی رو به من می‌آید. هر چه او به من نزدیکتر می‌شود هوا گرمتر می‌گردد؛ گویی همه این حرارت از آتش اوست. در خواب به من الهام شد. که او ، قاتل حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام است. وقتی به من رسید. دیدم هوا به قدری گرم و سوزان شده است که دیگر قابل تحمل نیست. آن ملعون هم از شدت تشنگی، به هلاکت نزدیک شده بود رو به من نمود که از من آب را بگیرد. مانع شدم و گفتم، اگر هلاک هم شوم نمی‌گذارم از این آب قطره ای بنوشد. حمله شدیدی به من کرد و من ممانعت می‌نمودم .دیدم اکنون کوزه‌ها را از دست من می‌گیرد؛ آنها را به هم کوبیدم. کوزه‌ها شکست و آب آنها به زمین ریخت و بخار شد. او که از من ناامید شد رو به استخر نهاد. من بی‌اندازه غمگین و مضطرب شدم که مبادا آن ملعون از آن استخر بیاشامد و سیراب گردد. به مجرد رسیدن او به استخر، چنان آب استخر ناپدید شد که گویی سالهاست یک قطره آب در آن نبوده است؛ درختان هم خشکیده بودند. او از استخر مأیوس شد و از همان راه که آمده بود بازگشت هر چه دورتر می‌شد، هوا رو به صافی و شادابی رفت و درختان و آب استخر به طراوت اول بازگشتند. به حضور حضرت علی علیه السلام شرفیاب شدم، فرمودند: خداوند متعال این چنین آن ملعون را جزا و عقاب می‌دهد. اگر یک قطره آب آن استخر را می‌نوشید از هر زهری تلخ‌تر، و از هر عذابی برای او درد ناک‌تر بود. بعد از این فرمایش، از خواب بیدار شدم. 📙داستان دوستان، ج ۳، ص ۱۶۳
💠 داستان شگفت انگيز سعد بن معاذ 💠 ✍️امام صادق(ع) مى فرمايد: گروهى نزد پيامبر خدا آمدند و او را به مرگ سعد بن معاذ خبر دادند، پيامبر با اصحاب براى تجهيز سعد حركت كردند، به غسل دادن بدن سعد فرمان دادند. هنگامى كه او را كفن كردند و بر تخته اى براى حمل به سوى بقيع قرار دادند، حضرت با پاى برهنه و بدون عبا دنبال جنازه حركت كردند، گاهى طرف راست جنازه را بر دوش مى گرفتند و گاهى طرف چپ را تا به قبر رسيدند. پيامبر وارد قبر شد و با دست مباركش لحد چيد و از اصحاب مى خواست كه سنگ و خاك به حضرت دهند تا روزنه هاى بين لحد را بگيرد؛ چون فارغ شدند و خاك روى لحد ريخته شد و قبر به طور كامل بسته شد، فرمود: من مى دانم به زودى جنازه مى پوسد ولى خدا بنده اى را دوست دارد كه هرگاه كارى مى كند محكم و استوار انجام مى دهد، به اين خاطر در چينش لحد و بستن روزنه هاى آن با سنگ و خاك دقت كردم. در آن لحظه مادر داغديده ى سعد از گوشه اى فرياد برداشت: اى سعد! بهشت بر تو گوارا باد، ولى پيامبر فرمودند: اى مادر سعد! مطلبى را بر پروردگارت در مورد فرزندت اين گونه قاطع و يقين نسبت مده؛ زيرا فشار سختى به سعد وارد شد!!! چون پيامبر و مردم از دفن سعد برگشتند، گفتند: اى پيامبر خدا! كارى را از شما در مورد سعد ديديم كه بر كسى نديديم، با پاى برهنه و بدون عبا تشييع جنازه آمديد. فرمودند: در اين حالت به فرشتگانى كه به تشييع آمده بودند اقتدا كردم. گفتند: گاهى جانب راست و گاهى جانب چپ جنازه را بر دوش گرفتيد. 💥فرمود: در تشييع جنازه دستم در دست جبرئيل بود، آنچه او انجام داد من انجام دادم. گفتند: شما براى غسلش اجازه دادى و بر او نماز گزاردى و لحدش را چيدى آن گاه فرمودین: فشارى سخت بر او وارد شد! فرمود: آرى، زيرا با خانواده اش بداخلاق بود! ولى اگر انسان از ايمانى متوسط يا حداقل، و عملى اندك برخوردار باشد ولى با سرمايه اى سرشار از مكارم اخلاقى زندگى كند، و با خانواده و اقوام و مردم در همه ى زمينه هاى اخلاقى خوش رفتار باشد در دنيا كمتر دچار مشكل مى شود و در آخرت مكارم اخلاقش رحمت و فيوضات بى نهايت حق را جذب مى كند. 📚برگرفته از کتاب زيبائى هاى اخلاق
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥ببینید :کلیپی در باب اثبات وجود حضرت رقیه (س) 🖌حجت الاسلام والمسلمین حسینی قمی روز سوم به نام خانم رقیه هست خیلی از شهدای مدافع حرم خودشون رو فدای این خانم سه ساله کردند و شهید شدند🌹
‍ ❣﷽❣ 🔳 ⚫️ ⬛️خرابه چراغونه امشب ◼️قناری غزل خونه امشب ◾️موهام فرش مهمونه امشب ▪️دلم خونه امشب بابا نبودی ببینی پر معجرم سوخت بابا نبودی ببینی كه موی سرم سوخت بابانبودی ببینی كه خاكسترم سوخت نبودی _ببینی _پرم_ سوخت ⬛️خرابه چراغونه امشب ◼️قناری غزل خونه امشب ◾️موهام فرش مهمونه امشب ▪️دلم خونه امشب لبام دیگه خندونه امشب ولی چشما گریونه امشب بابام گفته می مومنه امشب دلم خونه امشب بابا نبودی ببینی كه دستام وبستند بابا نبودی ببینی دلم رو شكستند بابا نبودی ببینی چی آُمد سرمن بابا نبودی ببینی سرم رو شكستند نبودی دلم رو شكستند بابا نبودی ببینی پر معجرم سوخت بابا نبودی ببینی كه موی سرم سوخت بابانبودی ببینی كه خاكسترم سوخت نبودی ببینی پرم سوخت ⬛️خرابه چراغونه امشب ◼️قناری غزل خونه امشب ◾️موهام فرش مهمونه امشب ▪️دلم خونه امشب شب بادو بارونه امشب پریشونه این خونه امشب دیگه رفتن آسونه امشب دلم خونه امشب بابا نبودی ببینی رو خارا دویدم بابانبودی ببینی كه زهرا رو دیدم بابانبودی ببینی كه من چی كشیدم بابا نبودی ببینی دویدم بریدم نبودی ببینی بریدم بابا نبودی ببینی پر معجرم سوخت بابا نبودی ببینی كه موی سرم سوخت بابانبودی ببینی كه خاكسترم سوخت نبودی ببینی پرم سوخت ⬛️خرابه چراغونه امشب ◼️قناری غزل خونه امشب ◾️موهام فرش مهمونه امشب ▪️دلم خونه امشب ⚫️هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)⚫️ کانال روضه دفتری👇👇 ┈••✾•🌿🌺🌿•✾یازهرا🌺: @roze_daftari•┈
636724694363155759.mp3
4.22M
🔲 🎤 {🏴إِِلهـِے‌بِأَمِیرِالمُؤمِنِینِ🏴} {🥀عَجـِّلْ‌لِوَلِیِّـکـَـ‌الْفَـرَج🥀} @majmaozakerine
من حُرِّ پشیمانم حسین جان العفو محزون و پریشانم حسین جان اَلعَفو راهم ندهی رو به که آرم چه کنم لب تشنه ی احسانم حسین جان اَلعفو 🏴
. ای گل گلزار عصمت یا حبیبی یا حسین ای سراپالطف ورحمت یا حبیبی یا حسین هستی ای نور دو چشمان علی و فاطمه جان احمد، کوه غیرت یا حبیبی یا حسین حلم وصبرو منطقت چون فاطمه خیرالنسا همچو حیدردرشجاعت یا حبیبی یا حسین حب و مهرت رادرون سینه ی بی کینه ام حق نهاده از ولادت یا حبیبی یا حسین ای کرامت ریزه خوار سفره ی احسان تو درکرم هستی قیامت یا حبیبی یا حسین افتخار ما بود مهر وولایت تا به حشر حب توگردیده نعمت یا حبیبی یا حسین حاتم طایی بود ریزه خور خوان شما بسکه داری توسخاوت یا حبیبی یا حسین بسکه آقایی عزیز فاطمه روز جزا می کنی ازماشفاعت یا حبیبی یا حسین درقیامت سوی ما وا میشود باب الحسین ای شفیع خیل امت یا حبیبی یا حسین ای گل باغ ولایت با نگاهت زنده‌ام گرچه هستم من به غفلت یاحبیبی یا حسین با وجودی که بدم دستم گرفتی از کرم میکشم از تو خجالت یا حبیبی یا حسین ای صفابخش قلوب عاشقان کربلا می کنم هردم سلامت یاحبیبی یا حسین شیعیان مرتضی راای گل باغ رسول اشک بر تو داده عزت یاحبیبی یاحسین گریه کردن کارهرکس نیست درسوگ وغمت داده حق برماسعادت یا حبیبی یا حسین ای گل عصمت زجود ورحمت حی مبین آمده خیل گدایت یا حبیبی یا حسین بعد داغ مجتبی از سوی خیل جاهلان دیده ای تورنج ومحنت یاحبیبی یاحسین صبر هم ازصبرتو شرمنده گردیده حسین کوه صبر و استقامت یا حبیبی یا حسین بذل جان کردی نرفتی ای عزیز فاطمه زیر بارظلم وذلت یا حبیبی یا حسین مسلم مظلوم تو در شهر کوفه شد شهید دشمنت کرده رذالت یا حبیبی یا حسین مسلمت تنها سفیر تو زظلم کوفیان شد فدایی ولایت یا حبیبی یا حسین ای گل زهرا به حق خواهر مظلومه ات کن نگاهی بر(رضایت)یا حبیبی یا حسین .
. یا رقیه تویی گل گلستان دین شیعیان علی را تویی حبل المتین همه بر تو پناه مستمند نگاه یا رقیه یا رقیه(۲) یا رقیه تویی آینه ی فاطمه تویی از لطف حق گره‌گشای همه گل باغ ولا حاجتم کن روا رقیه یا رقیه ۲ ماهمه ذره و تویی چُنان آفتاب به حق عمه جانت تو به دلها بتاب تویی خیر کثیر دست ما را بگیر یا رقیه یا رقیه مونس و همدم حضرت زینب تویی مرهم و مَحرم حضرت زینب تویی تویی بنت الحسین بر همه نور عین یا رقیه یا رقیه کربلا و کوفه ،رنج و محن دیده‌ای پدرت سر بریده بی کفن دیده‌ای بر حسین دختری تالی کوثری یا رقیه یا رقیه چه ستم ها که در شام بلا دیده ای سر پاکِ پدر به نیزه ها دیده ای بادل پرشرر شده ای خون جگر یا رقیه یا رقیه در خرابه ی شام سر پدر دیده‌ای گلِ بوسه ز لبهای پدر چیده ای در غم تو فزود لب بابا کبود یا رقیه یا رقیه این سخن گفته ای رقیه با چشم تر پدر مهربان مرا به همره ببر توفتادی زپا جان تو شد فدا یا رقیه یا رقیه ‌.👇
. از کودکیم ریزه خور خوان تو هستم عمری است که ازلطف تومهمان توهستم من فقط عشق حسین بن علی تو‌دلمه کشتی نجاتمه زینب او ساحلمه یا مولا یا حسین جان(۲) از لطف تو من آمده و بر تو پناهم ای شاه کرم‌کن ز کرامت تو نگاهم هرچی دارم یا حسین از تو و از حرم دارم تا تو و مهر و ولای تو دارم چی کم دارم یا مولا یا حسین جان از کودکیم عاشق نام تو شدم من از لطف خدا عبدو غلام تو شدم من هر کجا میرم میگم تو گوهر نایابمی از کرامات خدا آقا شما اربابمی یا مولا یا حسین جان هر جا آقاجون بزم عزای تو به پا شد با اشک تمام شیعیان کرب و بلا شد همیشه منتظرم تا باز بیاد محرمت آقا جون،جون میگیرم تو بزم اشک وماتمت یا مولا یا حسین جان ..
. مسلمم بر امیرِمومنان نورعین شده ام من سفیر پور زهرا حسین بی وفا کوفیان می کُشند میهمان وای حسین جان(۲) کوفیان مردمی پلید و در ذلتند همگی بی حیا گشته و بی غیرتند بی حیا،بی وفا همه غرق ریا وای حسین جان یا حسین مسلمت به کوفه تنها شده بین نامردمان اسیر غم ها شده بنگر غربتم غم شده قسمتم وای حسین جان از تو و بیعت تو همه بگسسته اند یا حسین چون علی دست مرا بسته اند کینه افزون شده دل من خون شده وای حسین جان شده دارالعماره قتلگاهم حسین لحظه ی آخرم بر تو نگاهم حسین جان من شد فدا سر من شد جدا وای حسین جان به حق زینبت کوفه میا یا حسین جان شود بر لبت کوفه میا یا حسین روح اسلام ناب محور انقلاب وای حسین جان .
. عزیز مرتضایی یا رقیه ز نسل مصطفایی یا رقیه تمام هستی زینب تویی تو گل خیرالنسایی یا رقیه چو زهرای مطهر نور هستی به چشم ماضیایی یا رقیه به زینب عمه ی مظلومه ی خود تو سرتاپا حیایی یا رقیه تویی نورو تویی فرقان تویی فجر تو شمس و الضحایی یا رقیه چو زهرا مادرت فردای محشر شما صاحب لوایی یا رقیه تو در شام بلا تا صبح محشر سفیر کربلایی یا رقیه به اذن حضرت باریتعالی به درد ما دوایی یا رقیه گره از کار عالم می گشایی ز بسکه با صفایی یا رقیه گل بستان سرای آل عصمت به دین، رمز بقایی یا رقیه محبان را زلطف و جود و رحمت کنی حاجت روایی یا رقیه در این عالم گل باغ ولایت همه امید مایی یا رقیه خدا داند ز کار شیعیانت شما مشکل گشایی یا رقیه امید شیعه در صحرای محشر ز لطف کبریایی یا رقیه به جمع ما گل گلزارعصمت نما امشب دعایی یا رقیه به یاد غربت و مظلومی تو به لب دارم نوایی یا رقیه شدی ای تالی زهرا و زینب براه دین فدایی یارقیه شهید راه قرآن راه عترت به دست اشقیایی یا رقیه گل پرپر تو از کنج خرابه روان سوی خدایی یا رقیه تو داری در کنار راس بابا عجب حال و هوایی یارقیه کنار آن سر غلطیده در خون شد هنگام جدایی یا رقیه شده برپاز سوزداغت ای گل عجب بزم عزایی یا رقیه (رضا) عبدوغلام درگه تو ز تو دارد بهایی یا رقیه .
. ای سفیر کربلا بنت الحسین دختر خونِ خدا بنت الحسین باب مظلوم و غریبِ تو حسین پنجمِ آل عبا بنت الحسین همچو جد و جده ی مظلومه ات بر همه مشکل گشا بنت الحسین بر زمینی ها تویی نور امید نوربخش ماسوا بنت الحسین مظهرایثاروصبر فاطمه منشاء جود و سخا بنت الحسین در دو عالم از کرامات خدا کارتو لطف و عطا بنت الحسین هر گره وا میشود با دست تو ای گل باغ ولا بنت الحسین با ولای تو خداوند کریم بخشدهرجرم و خطا بنت الحسین هر که آید سوی تو با معرفت می شود از غم رها بنت الحسین سائلان درگهت را از کرم می کنی حاجت روا بنت الحسین می‌نمایی با دو دست کوچکت درد بی درمان دوا بنت الحسین دستگیر شیعیان مرتضی این جهان و آن سرا بنت الحسین تو گل گلزار عشقی، ما چو خار در گلستان شما بنت الحسین صورت پاک ترا کرده کبود سیلی خصم دغابنت الحسین بر تو و برعمه دشمن زد کتک کوفه و شام بلا بنت الحسین در خرابه خون نموده قلب تو آن یزید بی حیا بنت الحسین در طبق آورده پیش روی تو آن سر از تن جدا بنت الحسین بود از دیدار راس پر زخون برلبت شور و نوا بنت الحسین توزدی با اشک و آهت از جگر ناله ی واغربتا بنت الحسین کنج ویرانه سراجان تو شد در ره بابا فدا بنت الحسین دستگیری کن ز من روز جزا ای امید این(رضا)بنت الحسین .
. یابن زهرا منم حر خطاکار تو آمدم تاشوم نوکر دربار تو آمدم روسیاه بر تو هستم پناه یاحسین جان(۲) آمدم سوی تو بانگه مادرت تا به میدان روم شوم فدای سرت از تو شرمنده ام با توپاینده‌ام یا حسین جان سوی تو یا حسین دست تهی آمدم جان زینب مکن ز درگه خود ردم پر ز دردم حسین توبه کردم حسین یا حسین جان از تو شرمنده ام راه تو را بسته ام سوی تو آمدم با دل بشکسته ام گل پیغمبری تو ز حر بگذری یا حسین جان با نگاه تو من شدم هدایت حسین آمدم تا کنم جان به فدایت حسین ای همه هست من تو بگیر دست من یا حسین جان بر من از کرامت تو اذن میدان بده نوری از خود به من به حق قرآن بده میدهم امتحان تاشوم جاودان یا حسین جان شامل من شده نگاه تو یا حسین می‌دهم جان خود به راه تو یا حسین جان به کف آمدم مکن از در ردم یا حسین جان .