eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
6.9هزار عکس
8.4هزار ویدیو
991 فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی جمعه ها ساعت 8/30صبح مداح اهل بیت کربلایی مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. عمرم شده جان‌کندن در اوج پریشانی زین کوتهی عمر و زیـن غیبت طولانی عمری بـه تمنایت بـا یاد قـدم‌هایت ازپارۀ دل‌کردم پیوسته گل‌افشانی گردیده سیـه روزم می‌سازم و می‌سوزم دارم بـه جگـر پنهـان صـد شعلۀ پنهانی با روی تو در پاییز گیتی‌ست چو فروردین بی‌تـو همـه جا زنـدان مردم همه زندانی یا آن که نهان استی خورشید جهان استی دل می‌بری از عالـم با چهـرۀ نورانی بـاچشم خیال خودتا یادِ رُخَت کردم عالم همه جاشدروز حتی‌شب ظلمانی تنهانه همین بلبل در وصفِ‌تو می‌خواند گل‌هاهمه گردیدندمشغول غزل‌خوانی ای‌جانِ جهان‌پرور ای عبدِخدا منظر بازآی وخدایی کن درکسوت انسانی بازآ و مـداوا کـن پیشانـی جدت را خون پاک کن ای مولا زآن صورت و پیشانی «میثم!» همه شب بایدکوشی‌به دعا،شاید گیرد بــه دعـا پایــان ایـام پریشانی 🔹 🔹 .
. "باز این چه شورش است" که در خانه ی علیست؟ این سوز گریه های غریبانه ی علیست - "کای مونس شکسته دلان حال ما ببین" در آتش اینکه سوخته پروانه ی علیست "آن در که جبرئیل امین بود خادمش" آتش گرفته قاتل ریحانه ی علیست "خورشید آسمان و زمین" کنج بستر است این خانه بعد فاطمه ویرانه ی علیست خاتون خانه ای که در آن سوخت خانمش از این به بعد، دختر دردانه ی علیست حیدر چرا به شانه ی دیوار سر نهد؟ "سرهای قدسیان همه بر" شانه ی علیست باز این چه نوحه و چه عزا و چه شیون است؟ این جان حیدر است که در حال رفتن است دیدی چگونه قامت یک پهلوان شکست؟ در را که دید فاتح خیبر، زمین نشست جان علی! تو گوشه ی بستر چه می کنی؟ پر می زنی و با دل حیدر چه می کنی؟! ای پاسخ سلام بدون جواب من چادر به چهره ات نکش ای آفتاب من از کار من همیشه گره باز کرده ای تنها تو در به روی علی باز کرده ای هی زل نزن به این در و دیوار رو به رو یا گریه کن سبک بشوی یا سخن بگو باشد قبول همسفر من! برو ولی... از حق خود گذشته ام اصلا، برو ولی... احساس های دخترمان پس چه می شود؟ تکلیف آن قرار مقدس چه می شود؟ زهرا قرار بود سپر من شوم نه تو! مرد میان رنج و خطر من شوم نه تو! حرف از فراق بین تو و من نبود که! اصلا قرار زود پریدن نبود که! آتش گرفت بال تو و من گداختم بانو سه ماه با غم و اشک تو ساختم دیگر بخند تشنه ی قدری تبسمم تابوت هم بخواهی اگر، چشم خانمم آن روز روی قلب علی خورد میخ در بدجور آبروی مرا برد میخ در آن ذوالفقار خیبر و خندق شکسته بود بانو حلال کن که علی دست بسته بود با ضربه ی لگد شده همدست میخ درن کار تورا به فضه کشاندست میخ در ای چاه!بعد فاطمه با اشک من بجوش دیوار! در عزای جوانم سیه بپوش ای آسمان به ناله ی شبهای من بساز آه ای زمین تو با تن زهرای من بساز 🔹 🔹 .
. تا توان داری گدای حضرت صدیقه باش بی محابا! مبتلای حضرت صدیقه باش افضل الأعمال عالم..مدح این بانو بود تا نفس داری ندای حضرت صدیقه باش سعی کن تا محرم کاشانه ی زهرا شوی مثل سلمان.. آشنای حضرت صدیقه باش بین این خانه اگر کوچک شوی عزت دهند باصلابت خاک پای حضرت صدیقه باش مادری ها می کند هر روز و شب بر شیعیان لااقل از بچه های حضرت صدیقه باش گریه کن..در روضه های سخت و جانفرسای او با همین اشکت شفای حضرت صدیقه باش بر حسینی های عالم لطف بی پایان کند پس غلام سر جدای حضرت صدیقه باش 🔹 🔹 .
. از در نمی گویم که تقصیری ندارد جز سوختن این چوب تقدیری ندارد در بشکند نجار از نو می تراشد دل بشکند انگار تعمیری ندارد گاهی لگد آنقدر محکم می شود که در تا شروع روضه تاخیری ندارد قانون در، پهلوی مادر، قدّ حیدر غیر از شکستن فعل تعبیری ندارد جنگ است و در مرز میان خیر و شر است اما علی اینبار شمشیری ندارد باید کسی خود را سپر می کرد و زهرا جز آیه ی بازوش تفسیری ندارد دشمن اگر یاغی است پس باید ادب کرد دیوانه را وقتی که زنجیری ندارد از کربلا شش ماهه ای اینجاست، دشمن جز میخ در زهدان خود تیری ندارد شاعر ندارد واژه ای این درد را و این پرده را نقاش تصویری ندارد 🔹 🔹 .
بلبلی برگ گلی خوش رنگ در منقار داشت پهلوی بشکسته از ضرب در و دیوار داشت آتشی بود و نهال و گلشن جانانه ای سینه ی زخمی و خون آلود از مسمار داشت من چگویم در جوانی پاره ی قلب رسول وقت رفتن ناتوان و دست بر دیوار داشت محرم از محرم نگیرد رو ولی واحسرتا صورتی پنهان چرا از حیدر کرار داشت چون پرستوی مهاجر پر کشید از لانه اش خاطری آزرده از بد عهدی و آزار داشت کوچه بودوفتنه بود وغربت و مظلومه ای بر دفاعِ از ولای مرتضی اصرار داشت باغبان بود و دلی صدچاک از جور خزان در فراقِ یاس پرپر دیده ای خونبار داشت ماه خورشید رسالت در خسوف آمد چرا درک عابد کی توانِ این همه اسرار داشت 👉 🔹 🔹 .
از در نمی گویم که تقصیری ندارد جز سوختن این چوب تقدیری ندارد در بشکند نجار از نو می تراشد دل بشکند انگار تعمیری ندارد گاهی لگد آنقدر محکم می شود که در تا شروع روضه تاخیری ندارد قانون در، پهلوی مادر، قدّ حیدر غیر از شکستن فعل تعبیری ندارد جنگ است و در مرز میان خیر و شر است اما علی اینبار شمشیری ندارد باید کسی خود را سپر می کرد و زهرا جز آیه ی بازوش تفسیری ندارد دشمن اگر یاغی است پس باید ادب کرد دیوانه را وقتی که زنجیری ندارد از کربلا شش ماهه ای اینجاست، دشمن جز میخ در زهدان خود تیری ندارد شاعر ندارد واژه ای این درد را و این پرده را نقاش تصویری ندارد 👉 🔹 🔹 ۰
سوزم و سازم و ناید ز درون فریادم کاش من زودتر از فاطمه جان می دادم از زمانی كه شریك غمم از دستم رفت هر دم آید غمی از نو به مبارك بادم تا قیامت نه پس از واقعه ی محشر هم ناله ی یا ابتایش نرود از یادم مرگ در خانه ی بی توست مرا در شب تار بِهْ از آن روز كه در كعبه ز مادر زادم کاش روزی که زدی ناله کنار دیوار چون در سوخته می سوخت همه بنیادم كس نداند كه در آن دم به تو و من چه گذشت تو نفس می زدی و من ز نفس افتادم خصم خوشحال كه بال و پر من بشكسته رفتی و از غم خود كرده ای دشمن شادم 👉 🔹 🔹 .
بازو شکسته ایی تو ولی کار میکنی لطفی تو بر من و دل خونبار میکنی دیگر نمانده تاب و توانی به پیکرت چون یاد غربتِ من ِ بی یار می کنی آرام جان من نکند رفتنی شدی؟ دائم دعا به محضر دادار میکنی عَجِّل وَفاتیِ تو مرا کشته ٬ از چه رو بر مرگ خود تو این همه اصرار میکنی؟ خانه خراب می شوم از پر کشیدنت پرپر مزن که خون به دل ِ یار میکنی دلگرمیِ علی تویی ای نور خانه ام این خانه را ز رفتن خود تار می کنی 👉 🔹 🔹 .
تا که نامت بر زبان آمد زبان آتش گرفت سوختم، چندان که مغز استخوان آتش گرفت حیدر آمد، خاک همچون باد، گرم گریه شد خواست تا غسلت دهد، آب روان آتش گرفت هان چه می‌پرسی چه پیش آمد؟ زمین را آب برد بادبانِ کشتی پیغمبران آتش گرفت یک طرف ماهِ مرا ابرِ سیاهِ فتنه کشت یک طرف از درد غربت، کهکشان آتش گرفت رفت سمت آسمان روحت، زمین از شرم سوخت در زمین جسم تو گم شد، آسمان آتش گرفت 👉 🔹 🔹
بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست صفای فاطمیه از صفای مادر توست اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام فقط به خاطر لطف و عطای فاطمه است تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش دوام خدمت ما با دعای مادر توست ز نور چادر او ما همه مسلمانیم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست امید دلخوشی من وفای مادر توست بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است که انتقام تو تنها دوای مادر توست 👉 🔹 🔹 .
. صاحب عزای روضه های فاطمیه برگوش جان آید صدای فاطمیه بر غربت تو من بگریم یا که مادر؟ ای داغدار گریه های فاطمیه من هر چه بودم آمدم اینجا گدایی داراییم آقا فدای فاطمیه من زنده ام از نوکری آلِ احمد قربان این عشق و صفای فاطمیه مزد رسالت را زما اینگونه میخواست باشیم تا محشر گدای فاطمیه زهرا دلیل خلقتِ خلق است و افلاک درکم کجا؟ قدر و بهای فاطمیه لعنت به هرکس منکر رخت سیاه است بر داغ زهرا در عزای فاطمیه نه خیرِ دنیا را ببیند نه که عقبا هرکس که افتاده جدای فاطمیه من هر چه دارم از دعای مادر توست دار و ندار و من برای فاطمیه هر نوکری دیدم به من میگفت هستم دلتنگ اشک و ضجه های فاطمیه یاد در و دیوار افتادم دلم سوخت وای از غم و سوز و جفای فاطمیه آتش گرفته مادرت از شعله ی در عالم عزادار نوای فاطمیه روی کبود مادرت داغ دلِ من وای از غم و داغ و بلای فاطمیه زهرای هجده ساله را پیرش نمودند باید که مُرد از غُصه های فاطمیه باشد ندای حشر ، این الفاطمیون؟ آنجا پناه من لوایِ فاطمیه از ناله ی مادر به ما تکلیف شد که مهدی بیا هم شد دعای فاطمیه 👉 🔹 🔹 .
فتنه‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله‌ی حیدر بیا شد ناله‌ی فضه بیا اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی‌جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه 👉 🔹 🔹 .
گر چه بی منت همیشه نان رسانی می کنی جور دیگر فاطمیه مهربانی می کنی نیستی در ظاهر اما باطنا لطف تو هست ظاهری و باطنی صاحب زمانی می کنی روضه زهرا کجا ، پَستی شبیه من کجا آبرو دار جهان ! پا در میانی می کنی؟ باز آقا جمع کردی نوکران را دور هم باز داری نام زهرا را جهانی می کنی باز هم شرمنده از ، مهمان نوازیت شدیم باز هم مثل محرم ، میزبانی می کنی باز هم داری به عشق مادرت ، این روز ها ما شکسته بال ها را آسمانی می کنی نیستم لایق مرا راهم دهی ، یادم نما هر کجا این روز و شب ها روضه خوانی می کنی عرش می ریزد بهم ، آقا تو وقتی گریه بر یاس هجده ساله قامت کمانی می کنی 🔹 🔹 .
بیا بیا گل زهرا عزای مادر توست صفای فاطمیه از صفای مادر توست اگر که سائلم و نوکر همیشگی ام فقط به خاطر لطف و عطای فاطمه است تمام عزت شیعه رحین منت اوست تمام زندگی ما فدای مادر توست قسم به مادر و آن احتجاج حیدریش دوام خدمت ما با دعای مادر توست ز نور چادر او ما همه مسلمانیم که اصل طینت ما خاک پای مادر توست به وقت مرگ که دستم به هر دری کوتاست امید دلخوشی من وفای مادر توست بیا که با تن خونین ، هنوز منتظر است که انتقام تو تنها دوای مادر توست 👉 🔹 🔹 .
فتنه‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه مادرت تنهاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در جمعند اصحاب سقیفه وای من شعله‌ها بر پاست برگرد ای عزیز فاطمه یک لگد بر در گرفته ثلثی از سادات را پشت در غوغاست برگرد ای عزیز فاطمه ناله‌ی حیدر بیا شد ناله‌ی فضه بیا اوج غم اینجاست برگرد ای عزیز فاطمه پشت در زهرا صدایت کرد مهدی‌جان بیا منتظر زهراست برگرد ای عزیز فاطمه مرتضی آمد عبا را روی بانویش کشید شرمسار آقاست برگرد ای عزیز فاطمه روی دیوار و در و مسمارِ بیت مرتضی رد خون پیداست برگرد ای عزیز فاطمه 👉 🔹 🔹 .
گر چه بی منت همیشه نان رسانی می کنی جور دیگر فاطمیه مهربانی می کنی نیستی در ظاهر اما باطنا لطف تو هست ظاهری و باطنی صاحب زمانی می کنی روضه زهرا کجا ، پَستی شبیه من کجا آبرو دار جهان ! پا در میانی می کنی؟ باز آقا جمع کردی نوکران را دور هم باز داری نام زهرا را جهانی می کنی باز هم شرمنده از ، مهمان نوازیت شدیم باز هم مثل محرم ، میزبانی می کنی باز هم داری به عشق مادرت ، این روز ها ما شکسته بال ها را آسمانی می کنی نیستم لایق مرا راهم دهی ، یادم نما هر کجا این روز و شب ها روضه خوانی می کنی عرش می ریزد بهم ، آقا تو وقتی گریه بر یاس هجده ساله قامت کمانی می کنی 🔹 🔹 .
س ای گل گلزار اخلاص ویقین بانوی کاخ شرف ام البنین نام توچون فاطمه، بُد فاطمه قدر تو معلوم باشد برهمه ای همه پاکان گواه پاکیت عشق مات از شوکت افلاکیت گوهر ارزندۀ صبر ویقین همسر پاک امیر المؤمنین اسوۀ ایمان وایثار وادب مادر شیر شجاعان عرب ای ارادتمند زهرا ورسول ای امانت دار گل های بتول تا قدم در خانۀ عصمت زدی گل به فرق خویش از عزت  زدی روز اول با هزاران زیب وزین خوانده ای خود راکنیز زینبین در وفا داری تو ای با وفا می توان گفت از ره صدق وصفا صبر در کانون تو تحصیل کرد زینب از تو بارها تجلیل کرد ای که گفتی همره اشک دوعین چار فرزندم به قربان حسین حق گواه بینش ودانائی ات جان فدای اشک عاشورائی ات عاقبت با آن همه قدر رفیع جای بگرفتی به دامان بقیع کاش روزی چون کبوترهای عشق واکنم از شوق جان پرهای عشق پرزنم تا روضۀ پاک بقیع سر نهم با گریه برخاک بقیع چون «وفایی» با دل وجانی حزین گریم وگویم که یا ام البنین ✍ 👉 🔹 🔹 .
این انقلاب از برکت پیر خمین است در امتداد نهضت پاک حسین است شرط حیات طیبه حب ولی است مولای ما خورشیدی از نسل علی است روشن شده چشمان ما از نور ایمان با لطف حق با جانفشانی شهیدان بال عروج ماست اخلاص و بصیرت در امتداد لحظه سرخ شهادت شور شهادت تا همیشه در سر ماست این جان ناقابل فدای رهبر ماست اینجا دیار شیر مردانی غیور است در سرزمین ما دو چشم فتنه کور است این روزها حال و هوایش جمکرانی است دل‌های عاشورائیان صاحب‌زمانی است ما وارثان نهضت کرب و بلائیم چشم‌انتظار رجعت خون خدائیم می‌آید از سمت سپیده آفتابی با ذوالفقار حیدری‌اش بوترابی ✍ 🔹 🔹 @emame3vom
. آسمان کوثر به دنیا آمده کوثر بخوان با سرود وحی مدح دخت پیغمبر بخوان مدح آن ممدوحه ی محبوبه ی داور بخوان با زبان خویشتن نه، با دم حیدر بخوان با زبان حیدر از صدیقه ی اطهر بخوان هر چه زیبا خوانده ای امروز زیباتر بخوان ماه عصمت اختر برج هدی را مدح کن روح احمد لیله ی القدر خدا را مدح کن -- جان عالم یک جهان جان را گرفته در بغل دست دل بگشوده قرآن را گرفته در بغل مطلع الانوار ایمان را گرفته در بغل گوهر دریای غفران را گرفته در بغل هستی دادار منّان را گرفته در بغل هر چه گویی بهتر از آن را گرفته در بغل یا محمّد (ص) یا محمّد (ص) عصمت کبراست این بوسه زن بر آفتاب طلعتش، زهراست این -- این ز پا تا سر تجلاّی جمال داور است این نه یک دختر تمام هستی پیغمبر است این به احمد کوثر است و دختر است و مادر است بلکه مام یازده عیسای عیسی پرور است چارده معصوم را شخصیّت او محور است جز محمّد (ص) از تمام انبیا بالاتر است ذات حق با آیه ی قرآن ثناها گویدش اوّلین شخصیّت عالم فداها گویدش -- مخزن اسرار حق گوهر ندارد مثل او ذات ربّ العالمین مظهر ندارد مثل او مصحف ختم رسل کوثر ندارد مثل او نخل سر سبز نبوّت بر، ندارد مثل او شخص ختم الانبیا دختر ندارد مثل او شیر حق دست خدا یاور ندارد مثل او هر چه گفتم هر چه گویم در ثنای او کم است مدح ناموس خدا فوق بیان عالم است -- آفرینش باغ توحید و بهارش فاطمه است دین و قرآن تا قیامت اعتبارش فاطمه است مصطفی فخر نبوّت افتخارش فاطمه است مرتضی دست خدا و دستیارش فاطمه است دستیارش نه همه دار وندارش فاطمه است ای خوشا آن کس که روز حشر یارش فاطمه است در ثنای او همان اقرار عجز ما بس است گفتن اوصاف این دختر نه کار هر کس است -- فاطمه یعنی تمام هستی هست آفرین فاطمه یعنی بهشت رحمةٌ للعالمین فاطمه یعنی حجاب و عصمت و تقوا و دین فاطمه یعنی چراغ آسمانها در زمین فاطمه یعنی یداللّهی دگر در آستین فاطمه یعنی علی، یعنی همان حبل المتین فاطمه یعنی جمال بی مثال کبریا فاطمه یعنی کتاب الله کلّ انبیا -- فاطمه در فلک هستی ناخدایی می کند فاطمه در روز محشر کبریایی می کند فاطمه از شیر حق مشکل گشایی می کند فاطمه در چشم حیدر خودنمایی می کند فاطمه در بندگی کار خدایی می کند فاطمه بر شیعیان لطف نهایی می کند فاطمه یعنی چراغ محفل افلاکیان فاطمه یعنی ز رأفت همنشین با خاکیان -- کیست زهرا یک بهارستان به گلزار وجود کیست زهرا کعبه ی جان قبله ی اهل سجود کیست زهرا راز دار عالم غیب و شهود کیست زهرا برترین محبوبه ی حیّ ودود کیست زهرا باب رحمت، دست احسان، بحر جود کیست زهرا خیمه ی سبز ولایت را عمود کیست زهرا آفتابی کبریایی طلعت است کیست زهرا چارده معصوم در یک صورت است -- ای بهشت قرب پیغمبر جمالت فاطمه ای تمام انبیا مات جلالت فاطمه ای امیرالمؤمنین محو کمالت فاطمه ای ملائک بنده ی صفّ نعالت فاطمه ای تمام وحی در موج خیالت فاطمه ای همه مرهون فیض بی زوالت فاطمه طاهره، انسیّه، حورایی نمی دانم که ای فاطمه، صدّیقه، زهرایی نمی دان که ای -- عقل و هوش و دانش و افکار خود را باختیم با کمیت وهم تا آنسوی هستی تاختیم یا به مضمون، یا به ایراد سخن پرداختیم دست ها بر رشته های چادرت انداختیم شعرها خوانده غزل، قطعه، قصائد ساختیم عاقبت دیوانه گشتیم و تو را نشناختیم حور، انسان، یا ملک، یا فوق اینان چیستی؟ کیستی تو کیستی تو کیستی توکیستی؟ -- من نمی گویم غلام دختر پیغمبرم من نمی گویم که بنشانی کنار قنبرم من نمی گویم بلالت پا گذارد بر سرم من نمی گویم ثنایت گشته بر لب گوهرم من نمی گویم بسوزان تا کنی خاکسترم لیک می گویم قبولم کن گدای این درم دوست دارم تا زلطف و مرحمت شادم کنی دوزخی هستم تو خود از دوزخ آزادم کنی -- روسیاهم، زشت کردارم، گنه کارم بدم تو بکوی خویش راهم داده ای تا آمدم گر چه مردودم به جان زینبت منماردم نامه ای پر از گناه است و تهی باشد یدم عالمی را سیر کردم آخر این در را زدم گر روم جایی دگر از پشت این در مرتدم «میثمم» یعنی گدای خانه ی خشت و گلت غرق دریای گنه چشمم به سوی ساحلت ✍ 👉 🔹 🔹
. بَه چه خوب است پدر صاحب دختر بشود بار دیگر پدری صاحب مادر بشود قصد کرده است خداوند که با آمدنش از همین لحظه علی صاحب همسر بشود هیچ کس کفو علی بن ابیطالب نیست فاطمه آمده آیینه ی حیدر بشود معنی خیر کثیر است و تکاثر باید غرق دریای پر از معنی کوثر بشود برکت نسل کسی صرف پسرداری نیست دشمنش گرچه پسر داشته ابتر بشود سالها وقت نیاز است که هر حافظه ای سر سوزن قدرش را مگر از بر بشود شاعر از فاطمه گفته است و از این پس باید قلم از جوهر اوصاف علی تر بشود و علی کیست که هر مجتهد از مکتب او دانش آموخته ، سلمان و ابوذر بشود "ها علی بشر کیف بشر" ، شاعر ماند چه بگوید که در این قافیه محشر بشود که علی فاطمه و فاطمه حیدر ، باید نور با نور در آیینه برابر بشود ✍ 👉 🔹 🔹 .
. نظر به بندگان اگر، ز مرحمت خدا کند قسم به ذات کبریا، ز یمن مرتضی کند خدا چو هست رهنمون، مگو دگر چرا و چون که او کند هر آنچه را که حکمت اقتضا کند ز قدرت یَدُ اللَّهی، کسی ندارد آگهی وسیله‌اش بُود علی، خدا هر آن چه را کند به جنگ بدر و نهروان، علی است یِکّه قهرمان نگر که دست حق عیان ، قتال اشقیا کند به روی دوش مصطفی، نهد چو پای مرتضی نگر به بت شکستنش، که در جهان صدا کند به رزم خندق و اُحُد، به قتل عَمْرو عَبْدُوُد خدا به دستِ دست خود، لوای حق بپا کند چو افضل از عبادتِ خلایق است، ضربتش علی تواند این عمل، شفیع ما‌سِوی کند به پیشگاه کردگار، ز بس که دارد اعتبار دُیون جمله بندگان، تواند او ادا کند نماز، بی ولای او، عبادتی است بی‌وضو به منکر علی بگو، نماز خود قضا کند هر آنکه نیست مایلش، جفا نموده با دلش بگو دل مریض خود، به عشق او شفا کند علی ست آن که تا سحر، سرشک ریزد از بصر پی سعادت بشر، ز سوز دل دعا کند علی انیس عاشقان، علی پناه بی‌کسان علی امیر‌مؤمنان، که مدح او خدا کند پس از شهادت نبی، که را سِزَد به جز علی که تا به حشر آدمی، به کارش اقتدا کند قسیم نار و جنتّش، ترازوی محبّتش که مؤمنان خویش را، ز کافران جدا کند گهی به مسند قضا، گهی به صحنۀ غزا گهی به جای مصطفی، که جان خود فدا کند علی است فرد و بی‌نظیر، علی مجیر و دستگیر که نام دل‌گشای او، گره ز کار وا کند زکار قهرمانیش، پر است زندگانیش نگین پادشاهیش، به سائلی عطا کند امیر کشور عرب، ثنا کنان، دعا به لب برد طعام نیمه شب، عطا به بی‌نوا کند ز کوی شاه اولیا، که مهر اوست کیمیا کجا روی، بیا بیا، که دردها دوا کند کنیم چون‌که های‌ و‌ هو، به پیشگاه لطف هو خدا نظر کند به او، علی نظر به ما کند دل علی گداخته، که با زمانه ساخته امام ناشناخته، ز خلق شکوه‌ها کند پس از وفات فاطمه، کشید دامن از همه که ختم عمر خویش را، به کنج انزوا کند ز قبر بنت مصطفی، کجا رود علی، کجا که نیست یار آشنا، دلش ز غم رها کند سرشک بر دو عین او، ز اشک زینبین او که گریه بر حسین او، به یاد کربلا کند علی غریب و خون جگر، ز هجر یار نوحه‌گر کنار آن جدار و در، اقامۀ عزا کند (حسان) بگیر دامنش، قسم به حقّ محسنش گره گشای انبیا، حوائجت روا کند ✍ 👉 🔹 🔹 .
. این غزل قدیمی از وصف الحال فضای این روزهای ملک پاسبان علیه السلام است ؛ در این حرم که میان کبوتران، یله ای چه شد که دل نسپردی به یار یک دله ای؟! از این حرم به خدا می توان رسید، اما به شرط داشتن زاد راه و راحله ای شنیده ای کسی از هفت شهر عشق گذشت کنار قبله ی هفتم، تو در چه مرحله ای؟! چرا دخیل نبستی ضریح سبزش را ؟! اگر که حلقه به گوش حدیث سلسله ای من از زیارت این روضه غافلم، هرچند ز خانه ام نبود تا بهشت، فاصله ای! به جرم این همه کفران نعمت و تقصیر خدا کند نکند از مجاوران گله ای ✍ 👉 🔹 🔹 این حرم حیثییت ذاتی اسلام بود هر که منکر بشود نادم و ناکام شود حرم حضرت زهراست ، شفا میبخشد هر کسی گفته ببندید چه بدنام شود... ✍ 👉 .
. ،،هست،، در شهر نگاری که دل از ما ببرد نه دل ما که دل حضرت زهرا س ببرد در زمینی که خدا داشت خدایی میکرد دل من بر سر سجاده گدایی میکرد شب میلاد جوادت گل شعرم بشکفت ،،سینه از آتش دل در غم جانانه،، نهفت نور چشمان مدینه که به دل سوسو کرد وقت آن بود و خدا وعده ی خود را رو کرد ماه میرفت به آلاله ی شب سر بزند نور آمد به همین بیت سحر در بزند ،،دهه ی ماه رجب،، نیمه شبش مهتابی ست قلب مادر پدری غرق تب بی تابی ست آنچه بالاست در عالم به خدا پرچم توست ،،شادی مجلسیان در قدم مقدم توست،، رحمت ناب الهی به پدر نازل شد عشق بوسید گلش را و غمش کامل شد کلّ هستی گل هستی که به دستش می داد نام او گشت جوادبن کرم ، جود ،،جواد،، قرّه العین ،،رضا،، راهی دنیا شده است غنچه ی باغ ،،حبیبه،، چه شکوفا شده است تا جواد است بخواه از کرمش هرچه که هست ،،ناامید از در رحمت نشو ای باده پرست سحری بود و رضا مست گل رخسارش که جواد آمد و شد پر برکت بازارش آسمان باغ گلش را به ،،رضا،، می بخشید نقل رحمت ز دل عرش، زمین می پاچید هشتمین پیک زدم تا به فغان آمده ام ،،زیر شمشیر غمش رقص کنان آمده ام،، ۸ من در گروِ ۹ شده در شعر آباد هشت من هست رضا جان نُه من هست جواد چتر احسان به سر عالم و آدم وا شد ابر عشق آمد و باران زد و گل پیدا شد قرعه ی ،،جود و سخا،، هر سحر و شام افتاد ،،این گدا بین که چه شایسته ی انعام افتاد،، از ازل گر دل من بر تو ارادت دارد دست بر دامن پر مهر جوادت دارد ،،خیزران،، یافت مقامی که شود مادر تو چو کبوتر بشود بال و پرش بر سر تو نهمین اختر ماه نبوی آمده ای دهم ماه رجب ساقی این میکده ای ثمر باغ رضا نوگل این باغ شده شربت و شهد و شکر هدیه ی آفاق شده منکه در وصف تو اینگونه مهیّج شده ام بخدا شیفته ی ،،باب الحوایج،، شده ام پرقنداقه تو بسته شده بر مویم که حدیث کرم و بخشش تو میگویم مردم شهر مدینه همگی خوشحالند شب میلاد جوادت به جهان می بالند پرِ پروانگی ات را بده من هم بپرم عطر ریحانگی ات ، قسمت من کن بخرم مزرع سبز فلک ، غنچه ی رویت کم داشت تا میاندار شدی هیئت ما دم برداشت دم من هست رضا باز دمش هست جواد ،،لبم از بوسه ربایان بر و دوشش باد،، ما که بر دامن تو دست عنایت داریم روز محشر به خدا چشم شفاعت داریم میکنم ختم سخن عشق رضا باز آمد ،،هدهد خوش خبر از طرف سبا باز آمد،، شب میلاد شما کاش که نرگس ،،عج،، آید با ظهورش همه جا نور به مجلس آید سر داعش همه جا در همه دنیا بکنیم پرچم صلح، سرِ قله عالم بزنیم دست در حلقه ی آن زلف نه که خواهش ماست ،،مشکل عشق نه در حوصله ی دانش ماست،، ✍ 👉 🔹 🔹 .
. زهرا کنار درب حسینیه دم گرفت هَل مِن مُعین... دوباره جهان رنگ غم گرفت هیئت حریم توست ، وَ ما زائر توییم خوشبخت شد کسی که شفا از حرم گرفت صدها گره ز مشکل او باز می شود هر کس برای روضه ی تو یک قدم گرفت رحمت بر آن کسی که به تو اعتماد کرد لعنت بر آن کسی که تورا دست کم گرفت باید دخیل پرچم مشکی روضه شد باید شفا ز مرثیه ی محتشم گرفت دم کرده است مادر تو چای روضه را با اشک های سینه زنان ، چای دم گرفت ما را رها کنی همه از دست می رویم آدم شده ست هر که در این روضه دم گرفت ✍ 👉 🔹 🔹 .
. مَخلوقِ خدا قيمت اگر می گيرد از آهِ شب و اشک سَحر می گيرد در آتش عشق ، ما گلستان ديديم از بين شَرَر خدا شَجَر می گيرد در مَسلَکِ ما سوختگانِ هجران پروانه چو سوخت، تازه پَر می گيرد شيرينى عشق آنچنان است که نخل از ميثم تَمّار اثر می گيرد در وقت شهادت بَغَلش می گيرند آنکه غم يار را به بَر می گيرد بر سر نگذاشت هر کسى تربتِ دوست فردا که شود ، خاک به سَر می گيرد در اَصل به معشوق خيانت کرده دستى که زِ دستِ غير زَر می گيرد مرغ ملکوت خاکدان شأنش نيست از خاک فقط زادِ سفر می گيرد دنيا بخدا مزرعه یِ آخرت است زين مزرعه هر کسى ثَمر می گيرد گر سختى آخرت به باور برسد دنياطلبى را زِ بشر می گيرد آن آخرتى که آنچنان مُلتَهِب است - - فرزند تقاص از پدر می گيرد روزى که به فاطمه همه مُحتاجند - حتما همه را مَدّ نظر می گيرد - همسايه یِ من ! حال مرا نيز بپرس همسايه زِ همسايه خبر می گيرد ما زنده از آنيم که فرزندِ خليل می آيد و بر دست تبر می گيرد می آيد و انتقامِ مظلومان را با سيصد و سيزده نفر می گيرد ✍ 👉 🔹 🔹 .