.
📖 #روضه_متنی #فاطمیه
🔊 #مناجات با #امام_زمان عج و روضه مادر سادات
⚫️ شب شهادت حضرت زهرا س | #بخش_اول 🔻
*****
غم تو گر نبود ، آدمی نمیماند
نه آدمی! که ملک هم نمیماند
آقا، نیازمند دو عالم، به یک اشاره توست
یعنی اگه تو بخوای من عاقبت بخیر میشم، یعنی اگه تو بخوای مادرت منو میخره، یعنی اگه تونگاه کنی کربلایی میشم، آقا دیدی گفتم یه روز به دردت میخورم، ببین روز معمول اومدم برا مادرت روضه گرفتم، شما هم فردا تو گرفتاریم بیا، نزاری چشم به راه بمونم، من برا مادرت کم خودمو نزنم
نیازمند دو عالم ، به یک اشاره توست
اگر تو ناز کنی، عالمی نمی ماند
مولا، به گریه، به گریه ی شب حجران کشیدگان سوگند
قسم قسم بلندیه بالاست، یعنی به همه اونایی که شبا تا صبح برا اومدنت گریه کردن
به گریه شب هجران کشیدگان سوگند
اگر دمی تو بخندی، غمی ، نمی ماند
(اباصالح، بابات شده، خونه نشین)2 (سادات برا بعدیش منو ببخشن)
اباصالح، مادرتون خورده زمین
وای جونم به این گریه کن، احمدلله آرزمون بود خدمت آقامون برسیم برا روضه مادرش، همینجور که نمیشه، الآن بگو اومدم پیش یه پرچم دار فاطمیه،یه نفری پرچمو برداشته، آره پرچم فاطمیه رو برداری کمر خم میشه، این جماعتی که اومدن از دم این در رد شدن، دیدن یه نوکر گریه کن نشسته، روضه رسمیت گرفته، آقا میاد، ایشالا دم در وایسادی، مگه میشه پسر برا مادر نیاد، چطور مادر برا پسر میاد
گفت دورو بر حرم امام حسین خونه داشت، (خوب دل بدید)، مجاور حرم آقا (قدیم حالا نه، هنو حرم به این شکل نشده بود)، یه پول و پله جمع کردن خونه ها رو بخرن حرم بزرگ بشه، یکیشون امام حسینی تر بود گفتن اینو آخر میریم میخریم، خونه ها رو خریدن، آخر اومدن در خونه این مرد، احوال پرسی این ورا، گفتن اومدیم خونتو برا حرم بخریم، یه نگا به اینا کرد، خونه منو؟، آره، گفت نمیفروشم، یکی دوبار اصرار دیدن میگفت نه نمیفروشم، اینا بر گشتن از فردا عمله آورد بنا آورد نقاش اورد خونه رو نوسازی کرد، به گوش حرمی ها رسید ناراحت، تا شنید خونشو میخایم رفت باسازی کرد، بعد یه هفته جارو زدن کارگرا اومدن بیرون، کلید و برداشت بدو اومد حرم، هنو خونمو میخاین؟ آره اما تو خونتو درست کردی، گفت آره حالا خونمو میدم ، ما چیز خراب به حسین نمیدیم، چی میخام بگم، امروز بگو آقا دیدم دلم یخورده خرابه، شنیدم روضه مادرته، آوردم روضه، دلم جلا بگیره، اگه به کارت اومد مال تو...
دست تو مرحم زخم ، همه شه پرها
از کرامات تو گویند سر منبرها
(بانوی، آسیه و ساره و مریم زهرا)2
نه یجوری باید صداتو خرج کنی، تو امروزی قمی، قم المقدسه، کنار حرم این خانم، یجوری خرج کن خودتو، شما اهل منبر به ما اینا رو گفتید فردا قیامت دارن حسابتو میزنن خوب روز شهادتم که مدینه بودی، مدینه نبودم قم بودم، یه خانم میاد ما دیدیم دلت مدینست، گفتم برات مدینه نوشتم، تا شما هستید نباید بزارید امام حسن داد بزنه، امروز روزشونه، امروز بیاید زیر بغلای حسینو بگیرید
بانوی، آسیه و ساره و مریم زهرا
که کینزان تو، هستند همه دخترها
بی بی جان نه، نه فقط ام ابیها، به شما باید گفت
مادر خلق خدا، مادر پیغمبرها
غلط کرد زدت خانم، تا چشم کار میکنه بچه سید نشسته، من چی بگم جلو بچه های حضرت زهرا، مادرتونو زدن، انگار بد هم زدن، مادرتون راه نمیتونست بره، ای نامرد، تنها گیر آوردی، حالا یه همچین غلطی کردی، جلو پسر، مادر نمیزنن، موهاش سفید شد امام حسن، امروز مادرتون از صبح خودش کاراشو کرد، فضه میگه دیدم دم ظهر، خانوم وسط حجره غش کرد، آه، من همونطور، که سید اولاد حضرت زهرا روضه رو برد یه جا، منم میبرم
بی بی جان، همه چو ارباب، سرم را به کف پات نَهَم
مثل امروز، اومد تو حجره دید هر کی صورت یجا گذاشته، امام حسن صورت رو صورت، زینب صورت رو سینه، اومد پایین پا، منو نگاه، اومد پایین پا، پارچه رو زد کنار، صورتو گذاشت کف پا، منو ببین، صدا میزد یا اُمّاه، یا اُمّاه، سر آورد بالا دید نگاه نمیکنه، دوباره زد یا اُمّاه، یا اُمّاه نگاه کرد دید چشماش وا نشد، بغضش ترکید، صدا زد مادر، تا حالا نشده بود، حسین صدات بزنه، تو جوابشو ندی، کاش این ماجرا همین جا تموم میشد، اینجا مادر جواب پسرو نداد، کربلا، هلال میگه دم گودال، دیدم داره بیرون میاد، سرتا پاش خونیه، زیرعبا چیزی قایم،( بعضی ها امامه برداشتن، یا الله)، دست و پاش میلرزه، گفتم تو که کارتو کردی، چرا دست و پات میلرزه، صدا زد هلال، داشتم، میبریدم ، صدایی شنیدم، فریاد بُنَیّه، بُنَیه، بُنُیه، حسین، حسیـــــــن
#مناجات_با_امام_زمان_عج
#روضه_حضرت_زهرا
#حکایت
.
YEKNET.IR - fatemie 2 baeite rahbari- 98.11.06 - rasouli.mp3
3.33M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴صبحگاهی بیش نیست
🌴کوچه راهی بیش نیست
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #مرثیه_سرایی
🏴شب اول #ایام_فاطمیه دوم
💥 #بخش_اول
🕌حسینیه امام خمینی،بیت مقام معظم رهبری
🗓 6بهمن ماه 1398
🆔 •| Join → @emame3vom |🏴
YEKNET.IR - fatemie 2 baeite rahbari- 98.11.06 - rasouli.mp3
3.33M
🔳 #ایام_فاطمیه
🌴صبحگاهی بیش نیست
🌴کوچه راهی بیش نیست
🎤 #مهدی_رسولی
⏯ #مرثیه_سرایی
🏴شب اول #ایام_فاطمیه دوم
💥 #بخش_اول
🕌حسینیه امام خمینی،بیت مقام معظم رهبری
🗓 6بهمن ماه 1398
🆔 •| Join → @emame3vom |🏴
ویژه_ولادت_امام_جواد_علیه_السلام.mp3
602K
📻 #صوت
🚦بررسی وضعیت سیاسی دوران #امام_جواد علیهالسلام۱
🎙 استاد محمدحسین #رجبی_دوانی
ویژه سالروز ولادت #امام_جواد علیهالسلام
#بخش_اول
Babolharam_Narimani 1.mp3
5.85M
#بخش_اول روضه ویژۀ شهادت امیرالمومنین و 19 ماه مبارک رمضان با نوایِ سید رضا نریمانی•✾•
#شب_نوزدهم
.
#شب_نوزدهم
|⇦• #بخش_اول روضه ویژۀ شهادت امیرالمومنین و 19 ماه مبارک رمضان با نوایِ سید رضا نریمانی•✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
【توجه】:
جهت استفاده ، متون حتماً به همراه صوت در اختیار دیگران قرار گیرد.
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
مثه امشبی امیرالمومنین مهمونِ دخترش بوده. میگه اینقدر به آسمان نگاه میکرد؛ هی میومد تو حیاطِ خونه قدم میزد ، به سمت آسمان نگاه میکرد ، هی دست رو دست میزد، «انا لله و انا الیه راجعون»...
چه خبره بابا؟ چرا اینقدر به سمتِ آسمان نگاه میکنی و دست رو دست میزنی؟ این قصه برا امیرالمومنین تکرار شده ست ، این آقا یه جای دیگه هم به سمت آسمان نگاه کرده. (میدونی کجا)؟! آدم وقتی مضطر میشه به آسمون نگاه میکنه .. آدم وقتی کسی رو نداشته باشه به آسمون نگاه میکنه .. هی میگه خدا من کسی رو ندارم ...
سی سال پیش هم امیرالمومنین هی به آسمان نگاه میکرد ..(میدونی کی رو میگم؟) اون شبی که کنار قبرِ فاطمهاش نشسته بود یه نگاه داخل قبر یه نگاه به این بدن دید محرمی نداره ، کسی نیست کمک علی کنه .. یهو نگاهش به سمت آسمون رفت؛ خدایا علی کسی رو نداره .. مَحرمی ندارم میخوام بدن خانومم رو تو قبر بذارم ....
امشبم تو کوفه نگاه به آسمون کرد ، تو مدینه هم نگاه به آسمون کرد.
اما آی نوکرا من یه آقایِ دیگه رم سراغ دارم، تو کربلا هی نگاه به آسمون میکرد؛
(میدونی کِی ارباب منو تو به آسمون نگاه میکرد؟!)
اون لحظهای که این بچه رو تو بغلش گرفته .. نمیدونه میخواد چیکار کنه ، عبارو رو این بچه کشید ، یه نگاه به سمت آسمون .. خدایا چیکار کنم؟!
یه قدم میره سمت خیمهها ، یه قدم برمیگرده .. نمیدونه چیکار کنه ..
بگم صدا ناله ت بلند شه .. یه مرتبه همه دیدن راهش و عوض کرد ، پشت خیمهها رو زمین نشست .. شروع کرد یه قبر کوچولو رو بکنه ، نگاهش به سمت آسمان ...
اما میخوام یه حرفِ دیگه بزنم ، روضه م تموم فقط یه جمله .. اما تو همین کربلا یه خانمی هم یه نگاه به آسمون کرد ... (میدونی کجا؟!)
اون لحظهای که یه مرتبه همه دیدن:
سری به نیزه بلند است در برابر زینب ..
همه دیدن زینب داره به سمتِ آسمان نگاه میکنه ..
ای حسین .... دستِ گدایتُ بالا بیار امشب باید یه جور دیگه ناله بزنیم شاید امشب شبِ قدر باشه .. بالحسین الهی العفو ..
#سید_رضا_نریمانی
#روضه_امیرالمومنین_علیه_السلام
#ماه_مبارک_رمضان
.
1. قسمت این بود.mp3
7.89M
السَّلامُ عَلَیکِ یا
اُمَّ البُدورِ السَّواطِع
#وفات_حضرت_ام_البنین
( سلام الله علیها )
#استاد_حیدرزاده
#بخش_اول :
قسمت این بود که تو
مَحرم حیدر باشی
به علی مونس و هم خانه و
همسر باشی ..
قسمت این بود
که در زندگی مشترکت
به عزیزانِ دلِ فاطمه مادر باشی
#بی_بی_جان
آفرین بر تو
که هنگام ورودت گفتی
آمدی خادمه یِ خانۀ کوثر باشی
#بی_بی_جان
قسمت این بود
که در بین تمامیِ زنان
تو فقط صاحب یک ماه و
سه اختر باشی ..
#بی_بی_جان
قمرت یک نفره
لشگرِ انصارِ خداست
پس عجب نیست
که تو مادر لشگر باشی
#بی_بی_جان
خاک این خانه تو را
قبله ی حاجات کند
متعجب نشو
گر شافع محشر باشی ..
غم این خانه زیاد است
زیاد است زیاد ..
سعی کن ،
مَرهمِ زخمِ دلِ دختر باشی
این یتیمان
همه به واژه ی در حساسند
نکند در بزنند و تو پسِ در باشی
چار تا بچه ی این خانه
همه مادریاند
نکند تب بکنی گوشۀ بستر باشی
شاعر : #مهدی_نظری
۱۸ بهمن ۱۳۹۸
قم ، آستان مقدس امامزاده
شاه سید علی (علیه السلام)
به همت جواد افشانی
.
📋 آسمان دیدیم و بارانی شدیم
✅ #مدح / حاج محمود کریمی
✅ #میلاد_حضرت_زینب
✅ #هیأت_رایة_العباس "ع"
✅ #بخش_اول
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
آسمان دیدیم و بارانی شدیم
آستان دیدیم و پیشانی شدیم
عشق آمد باز طوفانی شدیم
بعد از این عُمانِ سامانی شدیم
نوبت گنجینَةُ الاَسرار شد
حرف زینب شد علی تکرار شد
باز شور موج این دریا علیست
باز جان این مُسَمَط ها علیست
( مسمط: یک قالب شعری )
تا تپیدن های دل ها یاعلیست
حرف اول حرف آخر با علیست
مرتضی امشب سلامش زینب است
فاطمه این بار نامش زینب است
ناگهان جانِ جهان را دیده ای
روی دستی آسمان را دیده ای
بی کران در بی کران را دیده ای
چهار دریا تو اَمان را دیده ای
گرچه این خانه پر از نیلوفر است
دختر اما باز چیزی دیگر است
دز تن ظلمت تعالی زینب است
این خدایم نیست اما زینب است
این حسین است این حسن یا زینب است
تا علی زهراست زهرا زینب است
آمد و جامِ خدا بر لب رسید
اولین و آخرین زینب رسید
کیست زینب، کیست این مرد آفرین
کیست زینب، یک تنه فتحُ المبین
زن مگو خاک درش نقش جبین
زن مگو دست خدا در آستین
زن اگر این است مردی چیست چیست
فاطمه داند که زینب کیست کیست
کیست این خورشید فردای حسین
ما رأیتِ الا جمیلای حسین
عین و شین و قاف در های حسین
آمده تا پر کند جای حسین
این که زین شهپرش عباس بود
پلههای منبرش عباس بود
می نوسیم از شکوه ذوالفقار
می نویسم از علی در کار زار
کیست او بِنتُ الجلال اُختُ الوِ قار
کیست او باید بگوید سازگار
ای که در تصویر انسان زیستی
کسیتی تو کسیتی تو کیستی
از نجف گفتیم مدهوش تو بود
از علم گفتیم بر دوش تو بود
از حرم گفتیم آغوش تو بود
از دلت گفتیم در جوشِ تو بود
گرچه در ابعاد عالَم گفته ایم
هر چه گفتیم از شما کم گفته ایم
آفرید از دل تو را از جان تو را
ریخت حق در قالب انسان تو را
قبله وقتی هست سرگردان تو را
سجده باید کرد هر دوران تو را
تو خودت بیت الحَرانی کم که نیست
عمه جانِ نُوحه مایی کم که نیست
کعبهی شش گوشه، شش در داشتی
خوش به حالت شش برادر داشتی
از محبت شش برابر داشتی
چهار پَر اما دو شهپَر داشتی
نوری و عالَم نمیبیند تو را
چشم نامحرم نمیبیند تو را
هیچ کس این گونه حیدر را ندید
در حجابِ هر پیمبر را ندید
یر جَهازِ ناقه منبر را ندید
زیر پایی کاخ کافر را ندید
هیچ کس اینگونه سرداری نکرد
هیچ کس اینسان جگر داری نکرد
کربلا بر شانههایت بود و دید
شاهد پروانههایت بود و دید
خیمه ها گلخانههایت بود و دید
نوبت دُردانههایت بود و دید
بی حسینت زود پیرت کردند
ریسمان ها دستگیرت کردند
آه ای دل از پریشانی بخوان
روضه ای از آنچه میخوانی بخوان
از وداعی سخت، بارانی بخوان
اندکی عُمانِ سامانی بخوان
گرچه عُمان مُنزوی شد روضه شد
این مُسَمَط مثنوی شد روضه شد
خواهرش بر سینه و بر سر زنان
رفت تا گیرد برادر را اَنان
سیل اشکش بست بر وی راه را
دود آهش کرد حیران شاه را
در قفای شاه رفتی هر زمان
بانگ مَهلا مَهلهاش بر آسمان
کای سواره سر گران کم کن شتاب
جان من لَختی سبک تر زن رکاب
تا ببوسم آن رُخِ دل جوی تو
تا ببویم آن شکنجه موی تو
شه سراپا گرم شوق و مست ناز
گوشه ی چشمی بدان سو کرد باز
دید مشکین مویی از جنس زنان
بر فلک دستی و دستی بر اَنان
پس ز جان از خواهر استقبال کرد
تا رخش بوسد الف را دال کرد
همچوجان خود در آغوشش کشید
این سخن آهسته در گوشش کشید
کای اَنان گیر منا یا زینبی
یا که آهه درمندان در شبی
پیش پای شوق زنجیری مکن
آه عشق است اَنان گیری مکن
با تو هستم جان خواهر، همسفر
تو به پا این راه کوبی، من به سر
خانه سوزان را تو صاحب خانه باش
با زنان در همرهی مردانه باش
جان خواهر در غمم زاری نکن
با صدا بَهرم عزاداری نکن
معجر از سر پرده از رخ وا نکن
آفتاب و ماه را رسوا نکن
زینب و نگذار با غصه هاش / داداش داداش
جدا شو از من یواش یواش / داداش داداش
زن تنهای این غروبم
ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ
.👇
.
📖 #متن_روضه
🔊 روضه جانسوز امام حسن و حضرت فاطمه سلام الله علیها
⚫️ تخریب قبرستان بقیع | #بخش_اول 🔻
**
غمِ فراقِ تو اصلا برام کم نگذاشت
لبم که خواست شکایت کند،دلم نگذاشت
همیشه دردِ دِلم با تو نیمه کاره گذشت
*تا اومدم باهات حرف بزنم بغضم گرفت ... (دیدی میخوای بری یه حرم) وقتی راه می اُفتم میگم اینو میگم ... اینم میگم ... برسم دردِ فلانی رم میگم ... تا برسی هی تمرین می کنی از کجا بگم ، چه جور بگم ... اما میرسی حرم یادت میره همه چی ... سلام آقا ... کربلا بیچارم کرده ، میگم میرم حرمِش حرفامو میزنم ... اما گودالُ می بینم ... بدجور بِهَمم ریختی ... اذیتم نکن ... آقا میبینی دوسِت دارم ... به خدا یه وقتا اخلاقم برمیگرده حرمم دیر شده .... من یه وقتا بد اخلاق میشم نجفم دیر شده ..... دیدی از کربلا میای چه مهربونی ... من هر وقت از کربلا میام مهربون میشم ... انقدر فاصله رو زیاد نکن ... میکشی مرا ... *
همیشه دردِ دِلم با تو نیمه کاره گذشت
لبم که باز شد این دفعه گریه ام نگذاشت .....
حسین ... دلم یه کربلا می خواد ...
حسین ... یه گنبدِ طلا می خواد ...
حسین ... دلم امام رضا می خواد ...
زمانه باعثِ هجران نشد ، خودم شده ام
گناه کاریِ هر روزۀ خودم نگذاشت ...
*این یه بیتُ میگم بعدش میخوام با هم بگیم ...*
مرا ببخش که از دوری ات نمی میرم ...
*آره ما لافِش رو میزنم ... عاشق کی بود؟؟ دیدن چادر به کمر بست .. گفت بری دنبالِت اومدم ... بعد از وداعِ آخر یه نگاه بهش کرد گفت چی میگی خواهر؟؟ گفت بری ، میام .... من اینجا بمون نیستم .... با تو اومدم با تو برمیگردم ... آقا بغض کرد یه نگا بهش کرد دید اگه بهش حرف بزنه زینب میمیره ... گفت یادتِ مادرم مدینه جون داد؟؟ ... به خاطرِ تو وایسادم ... (اینه عاشق ...) گفت بری میمیرم ... لذا دستِشو گذاشت رو سینه ش ، (امشب یه دست رو سینۀ ما بزار ...) بریدم آقا ... دستُ گذاشت رو سینه ش برداشت گفت برو ... بچه هاتو بر می گردونم ، برو ... اما رسیدی به مادرم ، سلاممُ به مادرم برسون ...*
مرا ببخش که از دوری ات نمی میرم ...
سرم دوید به سویت ولی پَرم نگذاشت
*گفت من هفت هشت سالَم بود ، گفت تو همین بین الحرمینِ حالا بازار بوده گفت بابام یه گاراژی داشت نجاری چوب بُری ، هر سال اربعین اهلِ بصره یه هیئتِ قوی داشتن جا نداشتن ، بابام گاراژُ سه روز میداد به اینا ، خودِشم خادمشون میشد ، می گفت اینجا مالِ امام حسینِ(ع) ...
یه کارِ خوب به بابام خورد قبلِ اربعین این ور اون ور پول قرض کرد هرچی داشتیم فروخت هشتاد دینارِ اون موقع پول جور کرد رفت چوبُ الوار خرید ریخت تو گاراژ کارُ شروع کنه اربعین شد ، بصره ای ها اومدن ... گفت بزا بعدِ اربعین کارُ شروع می کنم تحویلشون داد گاراژُ ، سیاهی بزنن ، دیگاشونو به پا کنن . فرداش اومد به اینا سر بزنه ، دید همه چوبا نو رو زدن زیرِ دیگا تو آتیش داره میسوزه ، یه نگا به چوبا کرد ، یه نگا به حرم ... اشک تو چشاش اومد ، گفت من چی کار کنم حالا ؟؟؟ خو بدهکارِ مردمم ، چی به اینا بگم ، دیگه سوخته ... الان میام حرم ...
گفت بابام رفت دمِ در کفشداری ، اون موقع اینطوری بود کفش میدادی مفاتیح بهت میدادن ، گفت رفت داخِلِ حرم ، دم ضریح مفاتیح رو باز کرد دید الله اکبر ... هشتاد دینار لایِ مفاتیحِ ... آقا کسی پول گم نکرده ؟؟؟ اومد کفشداری کسی پول گم نکرده ؟؟ نه حاجی ...
پولَ رو برداشت اومد دفترِ میرزایِ شیرازی رحمه الله علیه تا رفت تو گفت سلام حاجی ، گفت سلام ، برو ... مگه نگرفتی پولِتو ...
درِ این خونه دوزار دادی واینَستیا ... بدهی تو دادی .... آقا اینا از زنُ بچه هاشون میزنن برا تو روضه میگیرن ... اینا برا عزیزاشون اینطور مجلِس نمی گیرن ... برا خراب شدنِ قبرِ اجدادِ شما ببین سیاه پوش شدن ...
خیلی مدیونِت هستم ، خبر داری ؟
خیلی من دِل به تو بستم ، خبر داری ؟
عمریه نوکرِت هستم ، خبر داری ؟
#تخریب_بقیع
#روضه_امام_حسن
#روضه_حضرت_زهرا
#حکایت #مناجات
🎤 حاج حيدر خمسه
🏴
#جهاد_تبیین
🔸 اطلاعاتی که دشمن اجازه نمی دهد ملت ایران از آن مطلع شود
#بخش_اول
🛑 دستاوردهای کلان جمهوری اسلامی ایران
Arafeh_MirzaMohamadi_1402_b.mp3
20.46M
🏴السلام علیک یا اباعبدالله
🔊 الْحَمْدُ لِلّٰهِ الَّذِى لَیْسَ لِقَضائِهِ دافِعٌ،
وَلَا لِعَطائِهِ مانِعٌ، وَلَا کَصُنْعِهِ صُنْعُ صانِعٍ،
وَهُوَ الْجَوادُ الْواسِعُ
◾️#دعای_عرفه حضرت سیدالشهدا علیه السلام - #بخش_اول #روز_عرفه
🎤حجت الاسلام #میرزامحمدی
💠 شرح رويداد #مباهله
#بخش_اول
▪️هنگامى كه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم مكه را فتح كردند و عرب تحت فرمان ایشان درآمد، نمايندگان و نامههايى از سوى خود به مناطق مختلف جهان فرستاده و مردم را به اسلام دعوت كردند.
▪️«عقبه بن غزوان»، «عبدالله بن ابى اميه»، «هدير بن عبدالله» و «حبيب بن سنان» نمايندگان پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم بودند كه به «نجران» اعزام شده تا مسيحيان آنجا را به اسلام دعوت نمايند و به آنان پيشنهاد كنند يا اسلام را پذيرفته و با مسلمانان برادر شوند، يا در صورت نپذيرفتن اسلام جزيه پرداخته و در صورت رد هر دو پيشنهاد آماده جنگ باشند.
▪️در نامه رسول اكرم صلّى الله عليه و آله و سلّم آمده بود:
▫️بگو: اى اهل كتاب بياييد از سخن حقّى كه ما و شما آن را قبول داريم پيروى كنيم، كه به جز خداى يكتا هيچكس را نپرستيده، چيزى را شريک او قرار نداده، و برخى را به جاى خدا به خدايى تعظيم نكنيم. اگر آنها از حق روى گرداندند، بگوييد شما گواه باشيد كه ما تسليم فرمان خداونديم.
▪️پس از رسيدن پيام پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم، در معبد بزرگ خود گرد آمدند. عده ديگرى نيز از «مذحج»، «عک»، «حمير»، «انمار» و خويشان و همسايگان آنها از قبايل «سبأ» - كه همگى بجهت سرنوشت مشترک خود و شرايطى كه براى آنان بوجود آمده بود خشمگين بودند - به آنان پيوستند.
▪️اسقف بزرگ آنان كه انسان موّحدى بود، علاوه بر مسيح به پيامبر عليه السّلام نيز ايمان داشت ولى اين مطلب را پنهان مىكرد. وقتى ديد مىخواهند به مدينه رفته و با پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به مشاجره برخيزند، آنان را پند و اندرز داده و به تأمل و تأنى دعوت كرد. «كرز بن سبره حارثى» - كه در آن زمان سرپرست قبيله «بنى حارث بن كعب» و فرمانده نظامى آنان و از اشراف و بزرگان آنان محسوب مىشد - از سخنان او خشمگين شده و به مقابله با او برخاست ولى اسقف بزرگ، «سيد» و «عاقب» كه آنان نيز از بزرگان قوم خود بودند، به مقابله با او برخاستند.
▪️و به اين ترتيب گفتگوى آنان طول كشيد تا جايى كه براى تطبيق صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم با آنچه پيامبران گذشته در مورد او گفته بودند، كتاب «جامعه» را آورده و ديدند سخنان اسقف بزرگ درست است. در اين جا بود كه «سيد» و «عاقب» مضطرب شده و تصميم گرفتند براى مشاهدهی صفات پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق بشارتهاى پيامبران گذشته با او به مدينه بروند.
▪️«سيد» و «عاقب» به همراه چهارده نفر از بزرگان و علماى مسيحى نجران و هفتاد نفر از اشراف و بزرگان «بنى حارث بن كعب» براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم به طرف مدينه حركت كردند. آنان داراى چهرههاى زيبا و بدنى متناسب بودند و هنگامى كه نزديک مدينه رسيدند، براى اين كه با همراهان خود به مسلمين و مردم مدينه فخر فروشى كنند، سيد و عاقب سفارش كردند كه از مركبهاى خود پياده شده، خود را آرايش كرده، لباسهاى معمولى خود را از تن در آورده، لباسهاى ابريشمى و زيباترين و بهترين لباسهاى خود را بپوشند، خود را خوشبو نموده و با شكلى زيبا و صفى منظم به سوى مدينه حركت نمايند. وقتى در مسجد رسول خدا صلّى الله عليه و آله و سلّم بر آن حضرت وارد شدند، وقت نماز آنان بود. به طرف مشرق مشغول نماز شدند.
▪️مسلمانان خواستند مانع اين عمل شوند ولى پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم نگذاشتند.
▪️تا سه روز نه پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم آنان را دعوت به اسلام كرد و نه آنان از پيامبر سئوالى كردند، تا بدين ترتيب آنان فرصت كافى براى ديدن پيامبر صلّى الله عليه و آله و سلّم و تطبيق صفات او با آنچه در كتابهاى خود درباره پيامبر ديده بودند، داشته باشند.
ادامه دارد ...
📚 المراقبات میرزا جواد آقا ملکی تبریزی
#مباهله
🔻مقدمتان را به این کانال 2 هزارنفری
🟩⬜️🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم