.
#شب_ششم_محرم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
دوش در خیمه اش از غصه نجاتم دادند
تا فدایش بشوم برگ براتم دادند
از عسل حرف زدم شاخه نباتم دادند
یاحسن گفتم و فورا حسناتم دادند
بیخیال همه ام حضرت او را عشق است
پدرم یاد به من داده عمو را عشق است
قاسمم من که به یل های عرب هم رده ام
با همین سن کمم مرشد این میکده ام
با زره کار ندارم به کفن آمده ام
من سر ازرق و چندین پسرش را زده ام
اَشهد انَّ حسین بن علی ثارالله
وقت جنگم همه گفتند که ماشاالله
ولی الان بدنم بین بیابان مانده
به تن من اثر سم ستوران مانده
عمو از دیدن من خم شده حیران مانده
روی لب هام فقط ذکر حسن جان مانده
سنگ ها بوسه گرفتند همه از رویم
پیچ خوردست به یک نیزه ی کوفی مویم
لگدی خورده به روی پر افتاده ی من
کج شده زیر لگد ها سر افتاده ی من
خم شد از چند جهت پیکر افتاده ی من
وای بر حال دل مادر افتاده ی من
خبرم را ببر ای باد برای زهرا
پهلویم درد گرفته است فدای زهرا!
ای عمو پر شده در هرگذر آوازه من
مثل یک ظرف عسل ریخته شیرازه ی من
کیف کن کیف کن الان ز قد تازه من
زره جنگ ابالفضل شد اندازه ی من
چه عجب گر سر پاشیده معما بشود
خود* عباس بروی سر من جا بشود
*کلاه خود
شاعر: #سیدپوریا_هاشمی
.
.
#حضرت_قاسم
بسم الله الرحمن الرحيم
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#امیر_عظیمی✍
بنویسید غزل افتاده
جلوه ی حُسن ازل افتاده
بنویسید که از عرش خدا
سیزده ظرف عسل افتاده
بنویسید که از پشت فرس
حسنِ جنگ جمل افتاده
بنویسید سر کشتن او
چقدر بحث و جدل افتاده
نوجوان است ولی بر جانش
چقدر دست اجل افتاده
ننویسید سرش دعوا شد
خاک زیر بدنش دریا شد
ننویسید که زیر سم اسب
سیزده مرتبه جسمش پا شد
ننویسید که پهلویش چون
پهلوی فاطمه ی زهرا شد
ننویسید که قدّ قاسم
به بلندی قد سقّا شد
با اشاره بنویسید فقط
باز هم قامت آقا تا شد
#شب_ششم_رمضان
#شب_ششم_محرم
.....................................................
.
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
نیزه پس از نیزه میان پیکرش بود
خنجر پس از خنجر میان حنجرش بود
این سو حسینبنعلی خون گریه میکرد
آن سو عزادار عزایش مادرش بود
آنگاه که بر پهلویش میخورد نیزه
تصویر زهرا پیش چشمان ترش بود
بی شک میان جسم او راهی نمییافت
شمشیر اگر از معرفت چیزی سرش بود
قاسم به زیر دست و پای یک سپاه و
شمر لعین مشغول مدح لشکرش بود
با این همه سختی، خدا را شکر در دشت
تنها نبود و شاه بالای سرش بود
✍ #شهریار_سنجری
🔻مقدمتان را به این کانال 12 هزار نفری
✅ خوب
✅ پرمحتوا
✅ و ارزشمند گرامی می داریم
╔═💎💫═══╗
➡️ www.mesf.ir/s
╚═══💫💎═╝
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
سنگها بر سرِ تو مرثیه خوانی کردند
نیزهها زار زدند اشک فشانی کردند
فصلِ خندیدنِ تو بود نه گُل چیدنِ باد
چهرهات را چقدر زود خزانی کردند
نجمه در خیمه رویِ دامن زینب اُفتاد
عمه را اینهمه زخمِ تو کمانی کردند
پا مکش روی زمین ، جان به لبم آورده
آنچه با روی تو نامردمِ جانی کردند
تا که دیدند یتیم حسنی خندیدند
دوره کردند و چه بد سنگ پرانی کردند
هرچه کردند حریفت نشدند و آخر
تشنگی و نظر و نیزه تبانی کردند
خوب پیداست از این وضعِ بهم ریختهات
اسبها رد شده و سینهتکانی کردند
✍️ #حسن_لطفی
✅ خوب
✅ پرمحتوا
✅ و ارزشمند گرامی می داریم
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
تا لالهگون شود کفنم بیشتر زدند
از قصد، روی زخم تنم بیشتر زدند
قبل از شروع ذکر رجز مشکلی نبود
گفتم که زادهی حسنم بیشتر زدند
این ضربهها تلافی بدر و حنین بود
گفتم علی و بر دهنم بیشتر زدند
از جنس شیشه بود مگر استخوان من؟!
دیدند خوب میشِکَنم بیشتر زدند
میخواستند از نظر عمق زخمها
پهلو به فاطمه بزنم بیشتر زدند
تا از گلم گلاب غلیظی در آوردند
با نعل تازه بر بدنم بیشتر زدند
دیدند پا ز درد روی خاک میکِشم
در حال دست و پا زدنم بیشتر زدند
✍️ #عباس_احمدی
✅ خوب
✅ پرمحتوا
✅ و ارزشمند گرامی می داریم
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
از خیمه برون آمد و شد سوی سپاه
با قامت سرو و با رخی همچون ماه
ناگاه برآمد از دل دشمن و دوست:
«لا حول و لا قوّة الا بالله»
✍️ #سیدمحمد_خسرونژاد
✅ خوب
✅ پرمحتوا
✅ و ارزشمند گرامی می داریم
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت؛ #محاوره
تو دلم رو حیدری کردی عمو
وجودم رو مادری کردی عمو
اصلاً احساس یتیمی ندارم
تو برا من پدری کردی عمو
راضیه برادرت بزار برم
جوونیم فدا سرت بزار برم
یه قسم میدم که رد خور نداره
تو رو جون مادرت بزار برم
بگو عمه آیْنهقرآن نیاره
بگو نجمه سر به صحرا نذاره
چه زره تنام کنی، چه یک کفن
بخدا فرقی به حالم نداره
اکبرت زره رو شونه داش، چی شد؟؟
یا کلاه خود روی سر گذاش، چی شد ؟؟
زیر ضربهی عمود، فرقِ سرش...
زیر تیغ و نیزه سر تا پاش چی شد ؟؟
**
لبم از هرم عطش سوخته ببین
بیا این چهرهی افروخته ببین
نیزههایی که زدن به پهلوهام
بدنم رو به زمین دوخته بیین
گرچه من شدم اسیر سُم اسب
گرچه بودم تو مسیر سُم اسب
جای شکرش باقیه بابام نبود
که ببینه منو زیر سم اسب
زیر دستوپا تنم ریخته به هم
ذرهذره بدنم ریخته به هم
نعل اسباشون گواه حرفمه
مُهرههای گردنم ریخته به هم
✍️ #علیرضا_خاکساری
✅ خوب
✅ پرمحتوا
✅ و ارزشمند گرامی می داریم
💠 اللّٰهمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّكَ ٱلْفَرَجَ 💠
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
#شب_پنجم #شب_ششم
آن لاله که عشق و خون بهارش بودند
گلهای مدینه داغدارش بودند
آنروز که جای مجتبی خالی بود
در کربوبلا دو یادگارش بودند
✍️مرحوم #سیدرضا_مؤید
🔻مقدمتان را به این کانال 2 هزارنفری
🟩⬜️🟥امامتفاوت وعالی
گرامی می داریم
#حضرت_عبدالله_بن_الحسن_ع_شهادت
#حضرت_قاسم_بن_الحسن_ع_شهادت
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
آن خانه که آتش زده بودند درش را
آن مرد که شمشیر به هم ریخت سرش را
چشمان حسن دید و شنیدم خبرش را
پس داد پس از این همه ماتم جگرش را
از محرمِ نامحرم خود جان و تنش سوخت
تن شعله کشید و همهی پیرهنش سوخت
تا دید برادر که دو چشم حسنش سوخت
فرمود که "لا یوم کیومک" ...دهنش سوخت
پس گفت به او علت چشمان ترش را
شد قصه همان داغ که دیدند و شنیدیم
آن درد که بر شانه کشیدند و شنیدیم
در شعلهی غم تشنه دویدند و شنیدیم
بر آینه شمشیر کشیدند و شنیدیم
بخشید علی از تن خود بیشترش را
مولای زمان خسته و بی تاب و توان شد
قاسم به عمو زل زد و قلبش نگران شد
چون تیر که بیطاقت از آغوش کمان شد
دانست که هنگام سپر کردن جان شد
تغییر ندادند نظرها نظرش را
مشغول غزل خوانی و دلداده و سرمست
شمشیر به رقص آمد و افتاد سر و دست
پس در دل لشگر زد و پرسید کسی هست
با دیدن او هر که رجز خواند دهان بست
آورد به یاد همه رزم پدرش را
بگذار نپرسم چه شده در دل میدان
بگذار نخوانم نشود خیمه هراسان
بگذار نگویم که حسین است پریشان
شیر حسنش مانده و انبوه شغالان
رد میشوم از آنچه به هم ریخت سرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که علمدار
هی تیر پس از تیر سپس تیر ...و تکرار:
هی تیر پس از تیر سپس نیزهی بسیار...
بی دست زمین خورده و در خندهی اغیار
سکان سماوات گرفته کمرش را
رد میشوم و میرسم آنجا که شتابان
شمشیر به دستند همه نامه نویسان
آشوب شد و همهمه دور و بر مهمان
سوغات برای همه آورده به میدان
دست و سر و پا و تن ایثارگرش را
ناگاه دل کودک بی تاب خبر شد
در چشم ترش کُون و مکان زیر و زبر شد
وا کرد دو تا دست و هم آغوش خطر شد
با دست به جنگ آمد و با دست سپر شد
تقدیم عمو کرد تمام جگرش را
آن حور نظر کرد تن بی کفنی را
سلطان زمین خوردهی دور از وطنی را
در خاک بلا یوسف بی پیرهنی را
بی سر تن سادات حسینی حسنی را
آن حور که در کوچه شکستند پرش را
پس دید که بر نیزه نشاندند سرش را
با نالهی جانسوز صدا زد پسرش را
ای کاش کسی آب بریزد جگرش را
پایان بدهد منتقم او سفرش را
باید که بیارند به زودی خبرش را...
✍️ #حسن_اسحاقی
این کانال3هزارنفری گرامی می داریم
■■■■■■■کانال ایتا
💠 به رسانه مردم بپیوندید👇
https://eitaa.com/madahanpirbakran
──┅═ঊঈ🌹ঊঈ═┅──
🌸نشر با ذکر صلوات جهت
سلامتی و تعجیل در امر فرج