eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
. مدح و روضه ═══🌿🌸🌿🌸🌿═══ ای کـل علـم از دم پــاکت روایتـی هر نکتـه از کتـاب کمـال تـو آیتـی بـا آن که بی ‌حد است عنایات کبـریا مثـل ولایــت تــو نبــاشد عنـایتی علمت به علـم ذات الهی ا‌ست متصل دریــای دانـش تــو نــدارد نهـایتی در آفتـاب فضـل تـو عالم تمام غرق در سایـه ی ولایـت تــو هــر ولایتـی هر جمله از کلام تو شمعی است دل فروز هر نکتـه از لـب تـو چـراغ هـدایتی جبریل، فرش گسترد از بال خویشتن گوینـد در ثنـای تـو هـرجـا روایتی صدها فرشته بر دهنش بوسه می‌زند شیرین‌ لبـی کـه از تو بگوید حکایتی تو کیستی؟ وصـی نبـی، آیـت ششم هشتم فروغ حسن خدا، آیت ششم قـرآن نیازمنــد بیــان رسـای توست وحی خدای عزوجل در صدای توست تفسیر سوره‌هاش به مـا می‌دهد نشان داری بــه آیـه ‌آیـه ی قـرآن تــو داوری شیـخ ‌الائمــه ‌ای و امامــان مـا همـه دارنـد در ثنــات، دم مــدح گستــری گر ذوالفقـار جـای قلـم در کفت نهند دستت کنـد بـه بازوی حیـدر برابـری بر حضرتت ز سـوی خدا دم ‌به ‌دم درود بر خَلق و خُلق و خوت سـلام پیمبری در سایـه ی تـو ای ششمیـن حجت خدا شکر خدا که مذهب من هست جعفری از جن و انس و حور و ملک روز ابتدا ما را بـه دوستـی تــو دادنـد برتـری نه مالکی نه شافعی هستم نه حنبلـی من با هدایت تو شدم شیعه ی علی (اشاره به اینکه ائمه اهل سنت از شاگردان حضرت بودند) (کیا مدینه رفتند و دیدن) من غربت حریـم تو را دیده‌ام ز دور یک عمر دور قبر تو گردیده‌ام ز دور نگذاشتنـد دستـه ‌گـل آرم بـرای تو از اشک بر مزار تو گل چیده‌ام ز دور می‌خواستم مزار تو را شست ‌و شو کنم کردم نثار، خـون دل از دیده‌ام ز دور سـازم خموش روز قیـامت جحیم را اشکی که بر مزار تو پاشیـده‌ام ز دور تـا کسب آبـرو کنـم از روضـه البقیع صورت ز خاک قبر تو پوشیده‌ام ز دور افتاده بـود بـر دل و بر جان شراره‌ ات از مـا سـلام بــر جگـر پـاره‌ پـاره‌ ات (اشاره به اثر زهر بر جگر حضرت) ای آه آسمـان ولایـت چـرا مـدام می‌ریخت از دو دیده به دامن ستاره‌ ات پای جنازه‌ات به سـر و سینه می‌زدند الهی قربونت برم آقا این جونا الحمدالله اهل روضه اگه یه روز برای بچه های فاطمه گریه نکنیم مریض می شیم اگه یه پیرمرد بیاد همه بهش احترام می کنن میگن پیرمرده محاسن سفید بهترین جا رو آماده می کنن اگه یه پیرمرد زمین بخوره همه میدون زودی بلندش می کنن اما غرورش می شکنه میگه یه روز جوون بودم مثل حالا نبودم آی جوونا امام صادق پیرمرد بود نیمه شب ریختن تو خونه اش نماز شب می خوند نا نجیب چنان سجاده رو کشید این پیرمرد با صورت رو زمین افتاد دستاش بستن در خونه رو آتیش زدن اجازه بدید عبا به تن کنه، نه نمیشه اجازه بدید عمامه به سر کنه، نه نمی شه پا برهنه آوردنش امروز یه سوال دارم آقا دستاتو بستن میدونم با سر برهنه بیرونت آوردن می دونم در خونت سوزوندن میدونم اما دیگه کسی جلو چشمت سیلی به ناموست نزد 👇
. و‍ شهادت امام صادق – حاج محمدرضا طاهری - سال 98 بخش اول ═══🌿🌸🌿🌸🌿═══ اللهم کل لولیک الحجة ابن الحسن صلواتک علیه و علی آبائه فی هذه الساعة و قائدا و ناصرا و دلیلا و عینا حتی تسکنه ارضک طوعا و تمتعه فیها طویلا امام مسلکش از مردم زمانه جداست امام مظهر احقاق حق دین خداست امام گرچه خودش بنده خداوند است درست مثل خداوند بی همانند است یقین بدان که مبرا ز شک و تردید است امام سایه ندارد، امام خورشید است امام کعبه ی سیار، خلق حجاجند خلایقند که او را همیشه محتاجند خلایقند که باید به او سلام کنند به کعبه واجب شرعی است احترام کنند خلایقند که باید گرامی اش دارند امام اوست ولو خلق عمامه بگذارند اگر چه خلق بدون امام محرومند اما امام و خلق جهان لازم اند و ملزوم اند اگرچه خلق جهان را ز اوست شأنیتی به هر امام جماعت سزاست جمعیتی اگرچه دین خداوند بی نیاز از ماست اما بدون مردم دنیا امام هم تنهاست (حضرت فرمود اگر شیعیان ما محبین ما به یکباره ما را از خداوند درخواست می‌کردند اگر دوستان ما معصیت نمی‌کردند خدا فرج ما را نزدیک می‌کرد) سر خلافت اگر خلق اختلاف کنند امام چاره ندارد مگر مصاف کند بنا به نص روایت امام چون کعبه است که واجب است جهان کرده او کند مطیع امر اماما همیشه پشت ولی است اگرچه خلق علیه وی ائتلاف کند مطیع امر ولی بین کوچه ها باید بنا به خواست او تیغ را غلاف کند ( چشم در چشم امیر المومنین مقداد اما حضرت فرمود باید شمشیر در نیام باشه) غلاف گفتم و بازویی آمده یادم اگر که قافیه اینک مرا معاف کند قیام همت و عزمی رفیع می خواهد امام شیعه محب نه مطیع میخواهد امام شیعه به تاریخ خوش نگشته دلش دمی به همه شیعیان منفعلش ( هی میگیم اللهم عجل لولیک الفرج چقدر مراقبت می کنیم که آقا از ما راضی باشه کسب و کار موفق و کارهامون اون چیزی هست که امام زمان از ما میخاد) به شیعه خود امامی علاقهمند نشد خاری از دم آن شیعه گر بلند نشد امام شیعه خود را عزیز میخواهد سر برهنه و شمشیر تیز می خواهد حدیث دین خدا حرف تیغ و پیکار است اطاعت از ولی الله سخت دشوار است مطیع بهر اطاعت همیشه آماده است چنانکه حضرت صادق نشانمان داده است روایتی است که خالی ز هرچه اشکال است مستند است چون سندش منتهی الامال است که بود حضرت صادق به خانه دورانی رسید محضر او شیعه خراسانی گلایه کرد به حضرت که یا امام ششم برای معرکه آماده اند این مردم نظر کنید مساجد پر از مسلمان است کنون که شکر خدا شیعیان فراوانند به خلق حجت خود را دگر تمام کنید زمان آن نرسیده است تا قیام کنید؟ سخن رسید به اینجا کلام کامل شد غلام به خانه حضرت به خانه داخل شد امام گفت بیا و اطاعت از من کن تنور خانه ما را بیا و روشن کن همین که گشت تنور از حرارتش آذین خلیل وار برو در میان شعله ها بنشین غلامه خانه که هارون مکی است اسمش بدون اینکه ببیند ترس در جسمش بدون حرف اضافه در آن تنور نشست امام صادق درب تنور را بست (حالا یار خراسانی از ترس هی تنور میبینه) پس از گذشت زمانی میان خوف و رجا امام گفت فلانی تنور را بگشا همین که باز شد آن از شرار آذر گون غلام سالمه سالم پرید از آن بیرون امام گفت فلانی عجیب ترسیدی نظاره کن که چنین است شیعه، فهمیدی؟ تویی که دعوی یاری شیعه ها داری بگو که شیعه ی اینگونه چندتا داری؟؟ 😭😭 رها ز همهمه ی شیعیان سوری باش اگر که شیعه شدی، شیعه ی تنوری باش (تاحالا ازین زاویه اشاره نکردن) تنور گفتم و دیدم قلم صبور نبود تنور حادثه تنها همین تنور نبود آخ بمیرم دوباره در تب و تابی عجیب افتادم تنور گفتم و آمد حکایتی یادم تنور حضرت صادق اگر گلستان شد تنور خولی ملعون ز شعله سوزان شد تنور حضرت صادق اگر که علم افروخت اما سر حسین میان تنور خولی سوخت سر عزیز خدا و تنور آن فاسق در آن زمانه کجا بود حضرت صادق سری که بود سرآمد به کل مافیها سری که خورد به دامان حضرت زهرا سری که دل تمام فرشته ها میبرد سری که خنده ی آن دل ز مرتضی میبرد سری چونان که به شبهای شامیان کوکب سری که بود فقط روی شانه ی زینب چرا تمامی موهاش سخت سوخته اند سر عزیز خدا را چسان فروخته اند هرجای روضه امام صادق یجور برمیگرده به روضه ارباب همین نا نجیب که اومد با بی ادبی خونه حضرت و تو راه چه جسارتی به حضرت کرد حضرت اولین حرفی که به منصور زد این بود که منصور هرکیو میهای بفرستی دنبالم بفرست اما دیگه این نانجیب نفرست این خیلی بد دهنه و بی ادبی میکنه (یه گریز به حضرت رقیه) 👇
دعای فرج را فراموش نکنیم 🔸اللهم عجل لولیک الفرج شعر مدح و‍ روضه شهادت امام صادق – حاج محمدرضا طاهری - سال 98 بخش دوم ═══🌿🌸🌿🌸🌿═══ میگه دیدم سه مرتبه امام وقتی رو پا ایستاده بود نانجیب شمشیرشو کشید قصد جان امام کرد بار اول شمشیر قلاف بار دوم و بار سوم اومد روی حضرت بوسید عذر خاهی کرد حضرت روانه منزل کرد وقتی امام رفت بهش گفتن ما که میدونیم قصد جانش رو کرده بودی به ما بگو ببینم قضیه چیه گفت ابن کبری بهت میگم ولی کسی با خبر نشه گفت بار اول دیدم پیغمبر با موی آشفته غضبناک تو کاخ من داره منو نظاره میکنه بار دوم همینطور گفتم شاید اوهامه برای بار سوم قصدم بود جانش بگیرم دیدم پیامبر جلو اومد فرمود منصور اگه یه مو از سر پسرم کم بشه کاخ روی سرت ویرون میکنم یا رسول الله یه شمشیر رو سر پسرت گرفته بود قربونت برم کجا بودی کربلا... اما اگر نبود زینب کبری 👇
. علیه_السلام 🎤 بر هم نزن نماز مرا ، بی هوا نزن حالا که می‌زنی ، جلویِ آشنا نزن سجاده و عبایِ مرا می‌کِشی ، بکش اما لگد به تربتِ کرب و بلا نزن ... آتش زدی به زندگی‌ام بس کن و برو دیگر نمک به زخم دلِ من ، بیا نزن در خانه بس نبود غرورم شکسته شد؟ حداقل مقابلِ همسایه‌ها نزن با تازیانه‌ات به سر و صورتم بزن حرفی فقط به حضرتِ خیرالنساء نزن بالای مَرکبی و خجالت نمی‌کشی پیچیده پای من ، چه کنم ؟ بی‌حیا نزن مویِ سپید دارم و شیخ‌الائمه‌ام هر طور می‌زنی ، بزنم ، با عصا نزن وقتِ گریزِ من شده « نوحوا علی الحسین » زینب دوید و گفت : غریبِ مرا نزن… ای شمر بس کن و به روی سینه‌اش نرو با چکمه‌ات قدم روی عرش خدا نزن با دست و پا زدن گِره‌ای وا نمی‌شود تشنه لبم … عزیزِ دلم ، دست و پا نزن کنار سجاده نشسته ، همیشه سرگرم دعاشه یه بغض کهنه تو گلوشه، یه حسی تو لحنِ صداشه با یادِ کوچه، گریون میشه باز واسش دنیا زندون میشه اشکِ چشماش، می‌ریزه پشت در تا می‌بینه ، آتیش و خاکستر رویِ لب‌هاش، وای مادر یا شِیخُ الائمه… یا شِیخُ الائمه… امون از این سنگ مزارش کسی نیست این شب‌ها کنارش بمیرم، خیلی سوت و کوره بقیع و این گرد و غبارش با یادت، چشمام خون می‌باره خاکِ تو رنگ غربت داره ما یه روزی صحنت رو می‌سازیم تویِ صحنِ تو روضه می‌ندازیم یا شِیخُ الائمه… یا شِیخُ الائمه… رسیدن بالایِ سرتو، سوزوندن تا بالُ پرتو گذاشتن روی سینه تو دوباره داغِ مادرِتو با دست بسته تنها موندی زیرِ لب تو روضه می‌خوندی السَلام‌ ای، سرهایِ بی‌پیکر السَلام‌ ای، ساقیِ آب آور، اِی بی سر یا شِیخُ الائمه… یا شِیخُ الائمه… .👇
AUD-20220508-WA0132.mp3
1.14M
استاد 🎤 نیمه شب بود و عاشقی بیدار مست حق بود و راحت از اغیار نیمه شب بود و وقت راز و نیاز بین سجاده بود، بین نماز با تأسی به مادرش زهرا دست خود برده بود سوی خدا داشت همسایه را دعا می کرد گره ها را دوباره وا می کرد ذکرِ ارباب عالمین گرفت بوسه از تربت حسین گرفت ناگهان صحبت از تهاجم شد خلوتش بین نعره ها گم شد داد و فریاد، بی دلیل زدند شعله بر خانه ی خلیل زدند حرمت این حرم شکسته شد و دست او بین خانه بسته شد و پا شد از جای خود ولی افتاد یاد مظلومی علی افتاد از غریب مدینه دم می زد وسط شعله ها قدم می زد خاک و خاکستر از عباش تکاند اشک بر مادرش دوباره فشاند حرف داغِ گران زهرا بود میخ در روضه خوان زهرا بود پیر مردی وحید را بردند آن محاسن سپید را بردند باز هم روضه ها به کوچه کشید آه... آقای ما بگو چه کشید؟! پیر را طاقت دویدن نیست می رود..‌. حاجت کشیدن نیست فلک از غصه شرمگین شده بود شیخ ما نقش بر زمین شده بود پیکرش را چقدر آزردند تا که شیخ الائمه را بردند خوب شد بر سرش جدال نشد غارت پیکرش حلال نشد تشنگی تاب و قدرتش نگرفت تیر و نیزه به قامتش نگرفت رخش از خون تازه رنگ نشد صورتش آشنا به سنگ نشد خوب شد قاتلی سویش نرسید پنجه ای بین گیسویش نرسید خواهری با شکستنش نشکست بر روی سینه اش کسی ننشست .
test (1).mp3
8.14M
مرتضی شاهمندی🎤 🔘 🖤.. 🔻ای‌حضرت‌صادق سروجانم بفدایت 🔻دریاب‌دلی را‌که نشسته است بپایت 🔻من بردر این خانه‌گدا بوده‌و هستم 🔻ای‌یوسف زهرامددی کن به گدایت ⬅️بیخود نبود امام صادق هر وقت دلش برای عزای جدش حسین تنگ میشد روضه ای به پا میکرد..به شاعر امر میکرد مرثیه بخونه و آقا گریه میکردند.. ⏺از یه طرف بیاد مادرشون فاطمه و مدینه می افتادند..گریه میکردند.. طوری که محاسن حضرت..دستمال حضرت از اشک تر میشد.. ↩️حرفم اینه...آخه روضه امام صادق..هم بوی مدینه میده هم بوی کربلا... بیایید امشب برا غربت امام صادق ع هم مدینه ای گریه کنیم هم کربلایی... 🍁چه‌ظلم‌ها‌که‌به‌اولاد مصطفی کردند  🍁خدا گواست به آل علی جفا کردند  🍁به بیت‌حضرت صادق هجوم آوردند  🍁قیامتی دگر از این ستم به پا کردند 🍁سر برهنه دل شب ز خانه‌اش بردند  🍁چه‌ظلم‌ها‌که‌به‌آن‌نجل مصطفی کردند  🍁همه سواره و او را پیاده می‌بردند  🍁نه‌رحم‌کرده،نه‌ازحضرتش حیا کردند  🍁سه بار تیغ کشیدند بهر کشتن او  🍁عجب‌به‌عهد رسول‌خدا وفا کردند!  🍁امام‌صادق مارا به زهر کین کشتند  🍁مدینه را زغمش دشت کربلا کردند  ✔️هدیه به حضرت معصومه سلام الله علیها (صلوات)✔️
1402.02.24_3.mp3
17.69M
🎤 کربلایی 📆 یک‌شنبه ۲۴ اردیبهشت ماه ۱۴۰۲ 🔹موسسه علمی فرهنگی حداث الحسین علیه‌السلام_قم باز هم نوبتِ مدینه شُد و در غَمَش باز کربلا میسوخت باز در کوچه‌یِ بنی هاشم خانه‌ای بینِ شعله‌ها میسوخت نیمه شب ریختند در خانه مو سپیدی به ریسمان بستند درِ آتش گرفته را اما ناگهان رویِ کودکان بستند به پَرِ دامنی ولی اینبار آتشِ چوبِ شُعله وَر نگرفت پدر از خانه رفت شُکرِ خدا پهلویِ او به میخِ در نگرفت نَفَسَش بند آمده نامرد در پِیِ خود دوان دوان نَبَرش پیرمرد است میخورد به زمین بینِ کوچه کِشان کِشان نَبَرش شرم از رنگِ این محاسن کُن رحم کُن حالِ کودکانش را این چنین رفتن و زمین خوردن درد آورده استخوانش را حق بده که به یادِ او انداخت گَرد و خاکی که بر محاسن داشت مادرش را که تا درِ مسجد داغِ بابا عزایِ محسن داشت حق بده که به یادِ او انداخت عرقِ سردِ رویِ پیشانیش خونِ رویِ جبینِ جدش را عمه و رنجِ کوچه گردانیش حق بده که به یادِ او انداخت عمه‌اش را گُذر گُذر بردند از مسیری که ازدحام آنجاست یعنی از راهِ تنگ‌تر بردند حق بده که به یادِ او انداخت گیسوانش که خاک آلود اند گیسویی را که در دلِ گودال غرقِ خون رویِ خاکها بودند رویِ این کوچه‌ای که از سنگ است همه جایش نشانیِ او بود یادِ یک حنجر است این دفعه نوبتِ روضه خوانی او بود هرچه او بیشتر نَفَس میزد بیشتر می‌زدند زینب را تیغشان مانده بود در گودال با سپر می‌زدند زینب را چادرش زیرِ پایِ او پیچید بین نامحرمان زمین اُفتاد از سَرِ تَلِّ خاک تا گودال با کَمَر میزدند زینب را .
روضه ما حسینی شدگان نفس گرم توئیم.mp3
5.63M
السلام ای دل و دلدار اباعبدالله ششمین سید و سالار اباعبدالله همه با دیدن تو یاد حسین افتادند ای حسینیه سیار اباعبدالله ما حسینی شدگان ِ نفس گرم توایم به تو هستیم بدهکار اباعبدالله کار تو داده نتیجه چه قیامت کردند اربعین لشکر زوار اباعبدالله در و دیوار مدینه ز غم بی کسیت می زند تا به ابد زار اباعبدالله مادری بودی و کوبید در ِ بیت ِ تو را آتش آن در و دیوار اباعبدالله یعنی از آن همه شاگر در آن شب آقا یک نفر با تو نشد یار اباعبدالله ؟! تا که بستند دو دستان تو را شد زنده غربت حیدر کرار اباعبدالله تو علی گشته ای و ابن ربیع هم قنفذ وای از این همه تکرار اباعبدالله این چه سری است که شد ذکر لبت وا اماه با زمین خوردنت هر بار اباعبدالله سر ِ پیری گذر ِ تو به چه جاها افتاد وای از آن همه آزار اباعبدالله هر چه هم بر سرت آمد دم آخر ز عطش چشم های تو نشد تار اباعبدالله خواهر تو نشد ای شاه برای پسرت در دل شعله پرستار اباعبدالله کفنت خار بیابان نشد و بی تو نرفت دخترت بر سر بازار اباعبدالله محمد حسین رحیمیان✍ .👇
. علیه السلام از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست باشما نازشصت هرکسی مارا رسانده تاشما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصرشما بالاگرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جا گرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیمو نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی! پس بی گمان.. خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو دراین دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانه امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنیست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنیست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنیست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنیست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند؟ چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی باتازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست علیه السلام 👇
. علیه السلام از حدیث لوح می آید مقامات اینچنین که ندارد هیچ کس جزتو کرامات اینچنین مانده درتوصیف یک شأن تو ابیات اینچنین سالها محکوم عشق توست، نیات اینچنین تا ابد مرئوس ماییم و ریاست باشما نازشصت هرکسی مارا رسانده تاشما انقلاب علم، با کرسی درست پا گرفت بحث و استدلال از عصرشما بالاگرفت فقه ما از نور فقه جعفری معنا گرفت میشود جزء مفاخر هرکس اینجا جا گرفت راه گم کرده کنارت راه پیدا میکند از دمت پیرزنی کار مسیحا میکند آبروی پرچم در اهتزاز ما تویی از بقیه بی نیازیمو نیاز ما تویی ما همه اهل نمازیمو نماز ما تویی پس شفاعت کن که تنها چاره ساز ماتویی بانی ترویج عاشورا تویی! پس بی گمان.. خانه ات یعنی حسینیه شما هم روضه خان مجلس درست شلوغ و خانه ات خلوت شده سهم تو دراین دیار آشنا غربت شده بازهم پشت دری لبریز جمعیت شده خانه امن الهی سلب امنیت شده آتشی از خانه ی زهرا به این در هم رسید ارث دست بسته حیدر به جعفر هم رسید پیرمرد شهر از دارالعباده رفتنیست نور حق با عده ای ابلیس زاده رفتنیست دستهایش بسته شد پس بی اراده رفتنیست بی عمامه بی عبا پای پیاده رفتنیست کوچه در کوچه به پشت اسب حالا میدوی پیش چشم مردمی بی عار تنها میدوی گرچه کوچه گردی و دست تو بند سلسله ست راستی آقا بگو دور شما هم هلهله ست؟ راستی بر پای تو از خار صحرا آبله ست؟ راستی آقا دلت دلواپس یک قافله ست؟ راستی اهل و عیالت را اسارت میبرند؟ چادر و روبنده از آنها به غارت میبرند؟ نه کسی اینجا ز سرها معجری را میکشد نه کسی باتازیانه خواهری را میکشد نه کسی از پشت موی دختری را میکشد نه کسی بر گردن تو خنجری را میکشد نیزه داری هم اگرباشد سری بر نیزه نیست قلب هجده پاره ی پیغمبری بر نیزه نیست علیه السلام 👇
. |⇦•گویند روزی.... و توسل ویژهٔ شهادت علیه السلام اجرا شده۱۴۰۲ به نفسِ حاج‌ مهدی رسولی ●━━━━━━─────── گویند روزی در بر کنزالخلائق شمس الضحی بدرُ الدجی قرآن ناطق سهل خراسانی دم از ایثار جان زد دم از فراوانی خیلِ شیعیان زد حضرت برای آنکه او هشیار گردد از خواب غفلت لاجرم بیدار گردد گفتا دری از معرفت بر او گشودم گفتا تنور خانه را روشن نمودم فرمود بر مرد خراسانی به لبخند باید که خود را در میان شعله افکند زیبد که اوج جان نثاری را نشان داد با طیب خاطر در میان شعله جان داد این امرِ حضرت سهل را افتاد مشکل کی می توان کَند از زن و فرزند و جان دل آه از نهادِ سهلِ بیچاره بر آمد دانست عمری لاف عشق و عاشقی زد کو تاب آتش کو توان جان نثاری کو استقامت کو شکوه بردباری از حبِّ دنیا شد دچار روسیاهی با آه و ناله گشت گرم عذرخواهی چون گشت روشن سستی آن ادعایش حضرت کریمانه گذشتند از خطایش ناگه یکی از شیعیانِ پاک مولا از عاشقانِ خاص، سینه چاک مولا هارون مَکی آن حواری یگانه نزد امام صادق آمد صادقانه از امر حضرت عاشقِ بی غل و بی غش افکند خود را در میان موجِ آتش این کیست چون پروانه مست شعله ها شد با ذات حق پیوسته و از خود رها شد این کیست بی چون و چرا فرمان پذیرفت در دم به دستور امام خود بلی گفت حضرت بدون هیچ گونه انفعالی می گفت از حال و هوای آن حوالی گویا که حضرت بوده عمری در خراسان اما هَماره سهل، حیران و هراسان فرمود حضرت بعد چندی با اشاره برخیز و بر احوال هارون کن نظاره برخاست تا از حال هارون گردد آگاه اما میان موج آتش دید ناگاه آتش ز سوز عشق او از هم گسسته هارون میان شعله ها خندان نشسته پرسید حضرت سهل را ای اهل ایمان مانند هارون چند تن دارد خراسان گفتا در آن وادی به صد صحرا و هامون پیدا نمی گردد یکی مانند هارون خاک شلمچه خاک فکه خاک مجنون امواج سبز و آبی اروند و کارون صد طایفه بگذشته از جان دیده، آری هارون مکی ها فراوان دیده، آری جمعی بسیجی بود اگر پروانه تو آتش نمی زد خصم بر کاشانه تو *اگه آقامون اومد اول با هم رفتیم مدینه اگه انتقام گرفتیم اگه بعد فرمود: بریم کربلا، رفتیم کربلا انتقام گرفت دلِ رباب خنک شد اون وقت ما روضه خونا شما گریه کنا برا چی میخوایم گریه کنیم ؟ یعنی دیگه روضه تعطیله؟ نه قربونت بشم اتفاقا چون روضه رو خوب نفهمیدیم اینجوری سوال میکنیم. انتقام گرفتیم تازه روضه خونی ها میخواد شروع بشه. تا همین الآنش ما روضه میخوندیم، امید داریم یه روزی انتقام بگیریم اما میدونی روضه چیش خیلی سخت میشه ؟ فاتحانه روضه بخونیم. استخون سوزه. مثلا چجوری بهت بگم برات جا بیفته...یه روز مادره رفته خرید تو کوچه زمین خورده. پسرش از سفر برگشته تو کوچه قدم میزنه می بینه همه دارن یجوری نگاش میکنن. دست یکیو میگیره میگه چتونه؟ چرا هرکی منو می بینه قایم میشه ؟ میگن والله هیچی نشده نگران نشید. یه ذره حال مادرت خوب نیست. چی ؟ حال مادر من خوب نیست ؟ زمین خورده بخدا کسی با مادر کاری نداشت. فقط زمین خورده. بدو بدو میاد تو خونه زانو میزنه چی شده عزیز دلم. بگو ببینم کی زده ؟ میگه شلوغ نکن پسر. هیچکی نزده.میگه نه بهت میگم کی زده ؟ می بینی گریه فاتحانه رو ؟ تازه وقتی انتقام گرفتیم میخوایم جمع بشیم یه دل سیر برات گریه کنیم....* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... کربلایی ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇👇👇
.👆 من به راهت قدم گذاشته ام السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَمِیدَ الصَّادِقِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا لِسَانَ النَّاطِقِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا خَلَفَ الخَائِفِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا زَعِیمَ الصَّالِحِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَیِّدَ المُسْلِمِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا كَهْفَ المُؤْمِنِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا هَادِیَ المُضِلِّینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَكَنَ الطَّائِعِینَ من به راهت قدم گذاشته ام روی دوشم قلم گذاشته ام در کنار قلم بیاو ببین چوبه ی دار هم گذاشته ام  پای خود جای پای امثال دعبل و محتشم گذاشته ام سر خود را به روی دیوار خانه ای محترم گذاشته ام ششمین سجده حاکی از این است سر به پای توام گذاشته ام در خیالم سر مزار تو من چهارده تا علم گذاشته ام هرچه دارم برای احداث یک رواق حرم گذاشته ام هرچقدر اشک هم بریزم باز در عزای تو کم گذاشته ام روی فرش عزای تو امشب به امیدی قدم گذاشته ام بی ارادت نمی شود که نگفت از عطایت نمی شود که نگفت دلمان را خودت دوباره بساز از زمستان کمی بهاره بساز برگ ریزان فصل پاییزم از وجود من استعاره بساز تکه های دل مرا بردار سر هم کرده چهارپاره بساز نوحه ی پنجم صفر با من تو برایش دو گوشواره بساز یا شب هفتم از من بی تاب حلقه بر گوش شیرخواره بساز درد دارم که امدم امشب چاره ی درد راه چاره بساز با کسی که پیاده در راه است ای به دوش ملک سواره بساز ساز ما کوک میشود با اشک چشم ما را پر از ستاره بساز پابه پای تو گریه باید کرد در عزای تو گریه باید کرد بی حیا بود دشمنت اما... بی عبا کوچه بردنت اما... پیش چشمت به آسمان می رفت آتش از بام گلشنت اما..‌. زیر دست جماعتی بی رحم پیرهن بود جوشنت اما ... پنجه ای مثل ریسمان افتاد نیمه شب دور گردنت اما.. عده ای بی ادب میانه ی راه بد و بیراه گفتنت اما... در شلوغی رفت و آمدها گرچه ازرده شد تنت اما ... زخم دل را کسی نمک نزده همسرت را کسی کتک نزده مادرت را ولی در خانه عده ای میزدند مردانه پیش چشم پرستویی مجروح آتش افتاده بود بر لانه از سر تازیانه پیدا بود رد شلاق بر روی شانه طاقت ضربه ی غلاف نداشت پر و بال ظریف پروانه روز روشن زدند فاطمه را فاطمیه نبوده افسانه قنفذ اینجا دل تو را خون کرد کوفه هم نیز ابن مرجانه... سر بر روی نیزه هم میگفت جای زینب نبود ویرانه داد از این درد و رنج و غم...ای داد... دخلت زینب علی بن زیاد * * بنابر نقل آیت الله وحید خراسانی( در کتاب مصباح الهدی ص238) ،میرزای شیرازی در مجلسه روضه اش تا شنید که نوحه خوان(آیت الله حائری) گفت: (دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلی اِبْنِ زیاد) داد زد: بس است،کافی است...و سپس از صبح تا ظهر بر سینه زد .
.👆 من به راهت قدم گذاشته ام السَّلامُ عَلَیْكَ یَا عَمِیدَ الصَّادِقِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا لِسَانَ النَّاطِقِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا خَلَفَ الخَائِفِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا زَعِیمَ الصَّالِحِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَیِّدَ المُسْلِمِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا كَهْفَ المُؤْمِنِینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا هَادِیَ المُضِلِّینَ. السَّلامُ عَلَیْكَ یَا سَكَنَ الطَّائِعِینَ من به راهت قدم گذاشته ام روی دوشم قلم گذاشته ام در کنار قلم بیاو ببین چوبه ی دار هم گذاشته ام  پای خود جای پای امثال دعبل و محتشم گذاشته ام سر خود را به روی دیوار خانه ای محترم گذاشته ام ششمین سجده حاکی از این است سر به پای توام گذاشته ام در خیالم سر مزار تو من چهارده تا علم گذاشته ام هرچه دارم برای احداث یک رواق حرم گذاشته ام هرچقدر اشک هم بریزم باز در عزای تو کم گذاشته ام روی فرش عزای تو امشب به امیدی قدم گذاشته ام بی ارادت نمی شود که نگفت از عطایت نمی شود که نگفت دلمان را خودت دوباره بساز از زمستان کمی بهاره بساز برگ ریزان فصل پاییزم از وجود من استعاره بساز تکه های دل مرا بردار سر هم کرده چهارپاره بساز نوحه ی پنجم صفر با من تو برایش دو گوشواره بساز یا شب هفتم از من بی تاب حلقه بر گوش شیرخواره بساز درد دارم که امدم امشب چاره ی درد راه چاره بساز با کسی که پیاده در راه است ای به دوش ملک سواره بساز ساز ما کوک میشود با اشک چشم ما را پر از ستاره بساز پابه پای تو گریه باید کرد در عزای تو گریه باید کرد بی حیا بود دشمنت اما... بی عبا کوچه بردنت اما... پیش چشمت به آسمان می رفت آتش از بام گلشنت اما..‌. زیر دست جماعتی بی رحم پیرهن بود جوشنت اما ... پنجه ای مثل ریسمان افتاد نیمه شب دور گردنت اما.. عده ای بی ادب میانه ی راه بد و بیراه گفتنت اما... در شلوغی رفت و آمدها گرچه ازرده شد تنت اما ... زخم دل را کسی نمک نزده همسرت را کسی کتک نزده مادرت را ولی در خانه عده ای میزدند مردانه پیش چشم پرستویی مجروح آتش افتاده بود بر لانه از سر تازیانه پیدا بود رد شلاق بر روی شانه طاقت ضربه ی غلاف نداشت پر و بال ظریف پروانه روز روشن زدند فاطمه را فاطمیه نبوده افسانه قنفذ اینجا دل تو را خون کرد کوفه هم نیز ابن مرجانه... سر بر روی نیزه هم میگفت جای زینب نبود ویرانه داد از این درد و رنج و غم...ای داد... دخلت زینب علی بن زیاد * * بنابر نقل آیت الله وحید خراسانی( در کتاب مصباح الهدی ص238) ،میرزای شیرازی در مجلسه روضه اش تا شنید که نوحه خوان(آیت الله حائری) گفت: (دَخَلَتْ زَیْنَبُ عَلی اِبْنِ زیاد) داد زد: بس است،کافی است...و سپس از صبح تا ظهر بر سینه زد .
ShahadatImamSadegh1401[01].mp3
5.06M
▪️خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو ( ) 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🏴 ویژه شهادت (ع) ای اشک چشم ما همه وقف عزای تو دل‌های دوستان همه صحن و سرای تو چشمم سوی مدینه دلم جانب بقیع گرم زیارت حرم با صفای تو از لحظه‌ای که خاک لحد بر تو چیده شد خاک بقیع نه! دل ما گشت جای تو آیا در بقیع شبی باز می‌شود تا در کنار قبر تو گریم برای تو؟ بردند دست‌بسته تو را سوی قتلگاه با آنکه بود عرش خدا جای پای تو ای صد مسیح زندۀ ذکر شبانه‌ات خاموش شد چگونه صدای دعای تو آخر ز زهر کین جگرت پاره پاره شد ای پاره‌های دل، گُل بزم عزای تو تشییع شد چو پیکر پاک تو تا بقیع می‌کرد گریه ختم رسل در قفای تو چون شمع، آب شد بدنت از شرار زهر ای جان عالمی همه بادا فدای تو تنها نه «میثم» ... از غم و اندوه و غربتت آگه کسی نگشت به غیر از خدای تو شاعر: استاد حاج غلامرضا سازگار