eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
3.3هزار دنبال‌کننده
8.3هزار عکس
10.6هزار ویدیو
1.1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
‍ 🔴سینه زنی_زمینه_شهادت امام محمد باقر علیه السلام _ سید مهدی میرداماد‌ ⚫️شهادت امام محمد باقر علیه السلام ⚫️ ┗━━━⚫️😭😭😭⚫️━━┛ [رو قلب حزینم غم مدینه داره میشینه۲ امشب روضه خونم برای آقام توی مدینه (باز میسوزم از غربت امامم باز شکسته شد حرمت امامم۲)۲ روضه میخونه،تو بستر امشب۲ داره میسوزه (از داغ زینب۲) (تنها یادگار کوچه های شام به غم اسیره۲ از بس غصه دیده داره میلرزه داره میمیره)۲ (یاد کربلا یاد طفل شیرخوار یاد قاسم و دستای علمدار۲)۲ یاد سه ساله ست یاد خرابه جای رقیه( بزم شرابه۲) غریب مدینه... چشماش باز میباره،برای این غم، غم اسارت۲ پیش چشم آقا به عمه هاشون شده جسارت۲ (چی بگم خدا؟خیلی چیزا دیده دیده عمه رو،با قد خمیده)۲ (داره میباره بارون نم نم۲ داره میپیچه بوی محرم)۲ سالار زینب... *صلی الله علی الباکین علی الحسین... حسین...حسین...* 📚روضه و توسل جانسوز به امام محمد باقر علیه
. راحت شدم از این زمونه حال دلم رو کی می دونه مثل تموم عمر دوباره می خواد دلم روضه بخونه تموم روضه ها رو دیدم من پا به پای عمه دویدم من مثل رقیه قد خمیدم من خدایا (کشته منو کربلا) 2 دیدم آتیش خیمه ها رو غارت سرخ کربلا رو نبرده پیکر من از یاد کعب نی ای بی حیا رو چشیده ام طعم اسیری رو تو کودکی مزه ی پیری رو شکستن دندون شیری رو خدایا... 3 مگه میره از جلو چشمام خاطره ی اسیری شام با دست بسته رو سر ما آتیش می افتاد از در و بام تو کوچه ها ما ها رو چرخوندند ما رو به اسم خارجی خوندند ردِ اون زخما رو تنم موندند خدایا... ✍ .👇
. |⇦•از سن کودکی شده غم... و توسل به راوی دشت‌کربلا حضرت علیه السلام اجرا شده به نفس حاج‌محمد رضا بذری ●━━━━━━─────── از سن کودکی شده غم آشنای من باد خزان وزیده به دولت سرای من بغض و شرر گرفته مسیر صدای من بالا گرفته کار دل و گریه های من اهل زمانه غصه به قلبم رسانده اند بر روح و جان من غم و غربت چشانده اند من را به روی مرکب سمّی نشانده اند از زهرِ زینِ اسب ورم کرده پای من بر روی خار سخت مغیلان دویده ام از ابن سعد و حرمله طعنه شنیده ام هفتاد و دو ستاره سر نیزه دیده ام این روضه هاست گوشه ای از ماجرای من بازار و ازدحام نرفته زِ خاطرم آتش زِ پشت بام نرفته زِ خاطرم بزم حرام شام نرفته زِ خاطرم یادم نرفته چشم ترِ عمه زینبم آتش گرفته بود ، پرِ عمه زینبم یادِ لباس شعله ور عمه زینبم من روضه خوان غربت عمه رقیه ام مردم شکست، حرمت عمه رقیه ام آه … از شبِ شهادت عمه رقیه ام یاد غروب کرب و بلا زار و مضطرم آن خاطرات می گذرد از برابرم یک عمر یاد تشنگی جدِّ اطهرم :محمدجواد شیرازی ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ 👇
. |⇦•آفتابِ ابن حسین ابن علی... و توسل به راوی دشت‌کربلا حضرت علیه السلام به نفس حاج‌مهدی رسولی ●━━━━━━─────── السَّلَامُ عَلَیکُمْ یا أَهْلَ بَیتِ النُّبُوَّهِ ذِكْرُكُم فِى الذّاكِرينِ وَ أسْماؤُكُمْ فِى الأْسْماءِ وَ أجْسادُكُمْ فِى الْأجْسادِ وَ آثارُكُمْ فِى الآْثارِ وَ قُبُورُكُمْ فِى الْقُبُورِ،وَرَحْمَةُ ٱللَّهِ وَبَرَكَاتُهُ آفتابِ ابن حسین ابن علی راوی نور شکافنده ی علم ازلی مادرش آینه؛ فرزند فرستادهٔ عشق بنده ی خوب خداوند، خداوند علی آدم و جنّ و ملک پیش تو زانو زده‌اند خانه ی کوچک تو با دو سه دیوار گِلی همه سُبحانَک لا عِلمَ لَنا می‌گویند گاهِ تفسیر تو از آیه ی الله ولی ناگهان روز الست از همه پرسید خدا دوست دارید علی را همه گفتند بلی شعر من جابرِ عَبدُلَه انصاری شد که سلامی برساند با تنگ دلی *اصلا وارد ذی الحجه میشی نزدیک یوم الترویه و روز عرفه و..اصلاً دلا انگار دیگه از دروازه ی عرفه میخواد وارد محرم‌ بشه.. امروز آخرین یادگار و عزیز جامانده از قافله ی کربلا از دنیا میره. «میگن شنیدن کی بود مانند دیدن» امروز اگر امام باقر بخواد روضه بخوانه به‌ گمانم باید اینجوری باشه...آی گریه کُنا.... بیابون بود وصحرا بود آنجایی که من بودم هزارن خیمه برپا بود آنجایی که من بودم شمیم یاسِ یاسین دشت را پر کرده بود اما گلابِ اشک‌ زهرا بود آنجایی که من بودم‌ قیام عاشقانِ راست‌ قامت بود عاشورا قیامت آشکارا بود آنجایی که من بودم تمام سورهٔ ایثار و آیات جوانمردی به هفتاد و دو معنا بود آنجایی که من بودم پیامِ روشن «اَلموت اَحلیٰ مِن عَسل» یعنی شهادت هم گوارا بود آنجایی که من بودم چرا آتش بگیرند از عطش گل‌های زهرایی اگر بین دو دریا بود آنجایی که من بودم کسی از اسب می‌افتاد، پشت نخل‌ها آری عَلم در دست سقا بود آنجایی که من بودم *این آقا همه‌ چی رو‌ کربلا دیده... خودم‌ دیدم چه جوری بین لشگر صدا می زد جوانان بنی هاشم بیایید.. خودم‌دیدم لای عبا علی اکبر  رو داشتن می آوردن... خودم‌ دیدم چه‌ جوری بدن قاسم رو تو‌ خیمه آوردن... وقتی تو‌خیمه آوردن خودم‌ کنار عبدالله بودم دیدم‌چه جوری کنار داداش ناله می زد...خودم‌ دیدم پشت خیمه رباب ناله می زد...* لالا لالا یه‌ کم‌ دیگه دووم بیار یه کم دیگه دندون روی جگر بزار رفته عمو‌ آب بیاره الان میاد داره صدای تکبیرش میاد *وضع و اوضامون خوب نبود عمومونو کُشتن،امید همه به سقا بود، لذا ابی عبدالله صدا می زد* اباالفضل.. رفتی و با رفتنت چه بر سر من رفت هرچه توان داشتم‌ زپیکر من رفت اباالفضل.. گفتم اباالفضل هست غصه ندارم عیب ندارد اگر اکبر من رفت اما اباالفضل .. صدای هلهله آنقدر بلند است گَمانم کوفه خبردار شد که لشگر من رفت    عدالت زیر سُمِّ اسب‌ها پامال شد، آری ستم در حد اعلا بود آنجایی که من بودم *امام زمان هم توی ناحیه مقدسه اینجوری روضه‌ می خونه، شاید خیلیا فکر می کنن فقط  زینب  اومد بالای تلِّ زینبیه، ولی نه! اونجایی که امام زمان فرمودند: "بَرَزْنَ من الخُدور" اونجایی که ذوالجناح برگشت خیمه همه ی زنها و بچه ها دنبال زینب دویدن. امام باقر همه ی اینها رو‌ دیده  دوان دوان آمدن بالای تل زینبیه... همین‌که بالای تل رسیدن..* وَالشٍّمرُ جالِسٌ..نَفس مادرش برید سر را برید و روبه روی خواهرش گرفت ــــــــــــــــــ ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇
📌جدید ............................................... بند:۱ خاطره های کربلا یادم نمی ره اون همه غصه و بلا یادم نمی ره سری که رف رو نیزه ها یادم نمی ره یادم نمی ره گودال و شمر و اون ضربه ها یادم نمی ره نامردا ریختن تو خیمه ها یادم نمی ره صدای ناله ی مادرش و یادم نمی ره از حال رفتن خواهرش و (ای وایم ای وای)* ............................................... بند:۲ قصه ی غربت حرم یادم نمی ره آتیش و غارت حرم یادم نمی ره داغ جسارت حرم یادم نمی ره یادم نمیره دستای بسته ی زینبو یادم نمی ره زانوی خسته ی زینبو یادم نمی ره گهواره غارت شد تو حرم یادم نمی ره رقیه هی میگفت معجرم (ای وایم ای وای)* ............................................... بند۳ خاطره های شهر شام یادم نمی ره سنگای روی پشت بام یادم نمی ره غربت و اشک عمه هام یادم نمی ره یادم نمی ره گوشای پاره از غارتو یادم نمی ره روزای تلخ اسارتو یادم نمی ره زخمای پای رقیه رو یادم نمی ره چادر پاره ی عمه رو (ای وایم ای وای)* ............................................... شعر از: سبک از: (منتظر) مشهد ..................................................
. |⇦•سوغات ما از کربلا.. علیه السلام اجرا شده ۱۴۰۲به نفسِ کربلایی حنیف طاهری ●━━━━━━─────── سوغات ما از کربلا درد و مِحَن بود پژمردگی لاله‌های در چمن بود من تشنگی در خیمه را احساس کردم یاد از دو دستِ خونیِ عباس کردم من کودکی بودم که آهم را شنیدند دیدم سر جدّ غریبم را بریدند من دیده‌ام در وقت تشییع جنازه اَسبان دشمن را که خورده نعل تازه گر چه که من مسموم آن زهر هشامم من کشته‌ی ویرانه‌ای در شهر شامم دیدم که پرپر می‌زند همسنگر من در خاطرم شد زنده‌ یادِ مادر من آفتابی بر فراز بام بود دست و پا می‌زد ولی آرام بود نیم‌روزی دیده از عباس کرد راز دل را با علی ابراز کرد کرد با سختی به مولایش نظر گفت محبوبم حلالم کن دگر سوخت سر تا پا علی از این سخن خواست تا جانش برون آید ز تن ناله‌ زد که یاور بی‌یاورم همدم و هم‌سنگر بی‌سنگرم ای نفس‌هایت صدای روح من ای به امواج بلاها نوح من هستیِ من جانِ من جانان من این‌قدر بازی نکن با جان من ای چراغ من مگو از خاموشی وَرنه پیش از خود علی را می‌کشی باز زهرا چشم خود را باز کرد رازِ دیگر با علی ابراز کرد کای پسر عم هر چه گویم گوش کن آتشم را در درون خاموش کن من که بستم چشم، دست از من بشوی شب تنم از زیرِ پیراهن بشوی شب مرا تشییع کن تا آن دو تن یک قدم نایند در تشییع من گر به تشییع من آید قاتلم داغ محسن زنده گردد در دلم *انقدر این بچه ها غذیت میشدن دیگه نتونستن تو‌ همون خونه بمونن. خونه رو‌ امیرالمومنین عوض کرد..* چون به دست خویش با رنج و تَعَب پیکرم را دفن کردی نیمه‌شب در کنار قبر پنهانم بمان تا صدایت بشنوم قرآن بخوان گرچه رفت از دست، یار و یاورت فاطمه، تنهاترین هم‌ سنگرت غم مخور داری یگانه یاوری تربیت کردم برایت دختری او تو را مردانه یاری می‌کند مثل زهرا خانه‌داری می‌کند *میومد کنار قبر فاطمه بعضی شبها هم میومد پشت بقیع بلند بلند گریه می کرد..دیگه غم علی همیشگیه..خواب به چشم علی نمیاد...* منم که روی تو در بو‌تراب میبینم به زیر سنگ لحد آفتاب میبینم هزار حیف که دیگر تو را نخواهم دید مگر به خواب *گریه میکنم میترسم بعد تو عمر من طولانی بشه..ابی عبدالله وقتی نشست کنار علی اکبر هرچی سرش رو به دامان گرفت آرام‌ نشد. هرچی دست برد بین‌ موهاش دلش آروم نشد..آخر سر صورتش رو‌گذاشت رو صورت علی صدا زد..علی! "عَلی الدُّنیا بَعدِکَ العَفا"* .....ـــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــ..... ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ .👇