eitaa logo
مجمع الذاکرین مداحان کشوری و بخش پیربکران شهرستان فلاورجان اصفهان
2.9هزار دنبال‌کننده
7.3هزار عکس
9هزار ویدیو
1هزار فایل
مجمع ذاکرین مداحان بخش پیربکران بسیج مداحان آموزش مداحی امام حسین(ع)محل کلاس پایگاه بسیج کرافشان حوزه شهید بهشتی چهارشنبه شبه ساعت ساعت ۱۹/۳۰ مداح اهل بیت مهدی عباسی شماره تماس مجتبی موسوی ونهری: 09130857625 لینک کانال: @madahanpirbakran
مشاهده در ایتا
دانلود
هدایت شده از کانون مداحان
وسط سفره ی ماه رمضان است حسن زینت ماه خداوند جهان است حسن اینکه در وصف حسن حق به سخن می آید چه بگویم که دگر فوق بیان است حسن به خدا خواهش باغ ملکوتی نکنم به ز این خانه و جنات و جنان است حسن هر سحرگاه نسیم ملکوتی شده پر ز هوایی که در آن در جریان است حسن پیش او شاه و گدا هیچ ندارد فرقی شه با مرحمت خرد و کلان است حسن قصهء کوچه و سیلی شده کابوس حسن غصه دار قد گردیده کمان است حسن 🔸شاعر: ________________________________ ایتا https://eitaa.com/madahanesfahan سروش http://sapp.ir/madahanesfahan گپ https://gap.im/Kanonmadahan 🇮🇷کانون مداحان وشاعران موسسه خیریه فرهنگی ومراکزآموزش مداحی اصفهان
. میل اگر داشت فدای حرمش خواهم‌شد و یکی از شهدای حرمش خواهم‌شد گرد و خاکم ولی از لطف کریمانهٔ او خادم صحن و سرای حرمش خواهم‌شد هر زمان حال و هوای حرمش را بچِشم شاعر حال و هوای حرمش خواهم شد شاید آن روز دل سنگ بدردم بخورد گوشه‌ای سنگ بنای حرمش خواهم شد حرمش را که بسازند به‌حج خواهم‌رفت بعد از آن وقف برای حرمش خواهم‌شد مثل مشهد که مناجات سحر میخوانند هر سحر سوز دعای حرمش خواهم‌شد 🔸شاعر: ________________________ 🔹
. با تو خوشحالند در واقع پیمبر دوست ها چون علی شادند و مسرورند حیدر دوست ها شاعران از پارس می آیند ذیل طوطیان پشت لب های تو صف بستند، شکر دوست ها آن چنان لبریز حُسنی که شب میلاد تو آرزومند پسر هستند دختر دوست ها مژده ات را من به حاتم های طایی داده ام از ابازر های عالم، تا ابوذر دوست ها ماه هم گفته است از تو چونکه می گویند خوب دوستان از دوستان خود به دیگر دوست ها هرکسی با هرچه که دارد ، صدف با یک دهان سمت دریای تو در راهند، گوهر دوست ها محو بالای تو و ارباب سر خم می کنند بین مردم بیشتر سرو و صنوبر دوست ها موقع افطار می آیند با لب های خشک می رسند از راه این گونه برادر دوست ها کوچه و اشک من و درد تو،آری بیشتر گرد می آیند دور هم در آخر،دوست ها نیمه ی ماه مبارک، فاطمیه می شود اکثرا چونکه پسر هستند کوثر دوست ها اکثرا در را نمی کوبند در وقت وداع اکثرا از کوچه بیزارند مادر دوست ها اتفاقی هم اگر افتاد و مادر ضربه خورد با کسی چیزی نمی گویند خواهر دوست ها 🔸شاعر: ____________________________ 🔹
. خاکِ این خانه زَرَش بیشتر است لُطفَش از دور و بَرَش بیشتر است کارِ ما دستِ کریمی باشد که شلوغیِ سَرَش بیشتر است خانه‌اش بینِ تمامِ این قوم در کرامت خَبَرَش بیشتر است پسرِ ارشدِ خانه پیداست از بقیه جگرش بیشتر است دین به شمشیر فقط زنده نشد صُلح گاهی اَثَرَش بیشتر است بارِ خرمایِ شما سنگین است مثلِ طوبیٰ ثَمَرَش بیشتر است چهار فصل است پذیراییِ تان باغِ نو برگ و بَرَش بیشتر است رُطَبِ سفره یِ مولا آمد پسرِ ارشدِ زهرا آمد از لبش شورِ ازل ریخته است نورِ حق ، عَزّوَجَل ریخته است رویِ چشمش دو قصیده دارد و سرِ شانه غزل ریخته است زیرِ پایش که پُر از محراب است چقدر تاج محل ریخته است کَرَم و جود و سخا و رافت دورِ او چند بغل ریخته است ضربه‌هایش به زمین ، لشکر را بینِ میدانِ جمل ریخته است بیوه‌یِ ناقه سواران فهمید به سرش خشمِ اجل ریخته است قاسمش هم به پدر رفته ببین رویِ لبهاش عسل ریخته است تا که بازی بکند در پیشش تیر و ناهید و زُحل ریخته است باز آوایِ علی می‌آید پسرش جای علی می‌آید دستِ ما باده‌یِ ناب اُفتاده کارِ ما دستِ شَراب اُفتاده تا که بویی زِ تو آورد نَسیم رونق از کارِ گُلاب اُفتاده بَسکه شیرین شُده بوسیدنِ تو دَهَنِ فاطمه آب اُفتاده کوچه بُن بست شده راه برو دلِ این شهر به تاب اُفتاده مَرد و نامرد جدا شُد از هم چون زری که  به تُراب اُفتاده سالها هست که از رویِ نفاق بعدِ صلحِ تو نقاب اُفتاده حق و باطل پس از این پیدایَند پَرده از مَکرِ سراب اُفتاده دست عُمریست به دامان داریم چه غَمی تا که حسن جان داریم وای اگر دستِ تو شمشیر کِشَد آسمان پیشِ تو تکبیر کِشَد از رجزهایِ تو از نعره‌یِ تو همه‌یِ جُمجُمه‌ها تیر کِشَد مرگ را در نظرِ صد لشکر ملک الموت به تصویر کِشَد تا تو اُسطوره‌یِ رَزمی ، تاریخ خط بُطلان به اَساطیر کِشَد شیوه‌ات روبَهیان را بیرون از دلِ بیشه و تزدیر کِشَد از شکوهِ تو مُرَدَد ماندیم حق بده حرف به تکفیر کِشَد قاسمت دید و به خود اَرزَق گفت مجتبیٰ آمده شمشیر کِشَد پسرِ رفته به بابا این است دومین حیدرِ زهرا این است گرچه از دستِ تو کَم هم خوب است خواستن قدرِ دو عالم خوب است بوسه بر رویِ ضریحت حتیٰ شده در خواب و خیالم خوب است لحظه‌یِ ریخت و پاشَت آقا دیدنِ حیرتِ حاتم خوب است تا برای تو بِگریَم دلِ سیر از همه سال محرم خوب است نامِ ما را تو به زهرا دادی نظرت هست که دَرهم خوب است زائرانِ تو زیادند ، تو را... حرمی قَدِ دو عالم خوب است چشمهای تو چه دیدند ، بگو گیسویت از چه سفیدند ، بگو 🔸شاعر: _____________________ 🔹
. با اینکه سحر وقت خوش راز و نیاز است دستِ منِ بدْ مَست سوی جام دراز است غم نيست مرا ساقي اگر مست‌نواز است (اَلْمِنَّةُ لِلّه كه در ميكده باز است) از عرش خدا دلبر دلخواه رسيده ست بَه‌بَه،حسن بن علي از راه رسيده ست ديدند همه ماهِ رُخِ ماه دعا را چارُم نفر از مجمع اصحاب كسا را ديدند ثمر دادنِ طوباي خُدا را انداخــتنِ شك به دل قبله نما را يك قبله ي ديگر به جهان آمده امشب آقاي جوانانِ جَنان آمده امشب چون‌تير كه‌از خالِ هدف‌بوسه گرفته از اين گُهرِ ناب، صدف بوسه گرفته از خاك كف پاش، شرف بوسه گرفته از لعل لبش ،شاه نجف بوسه گرفته اين طفل كه آيينه ي ر‌ُخسار نبي شد بوسيدن او شربت افطارِ نبی شد او سِرِّ خَفي،بَرِّ وَفي،حَقِّ حقيق است در مُلك كرامت مَثَلِ بحر عميق است با بنده ي درگاه خود از لطف رفيق است "العِزّةُ لله"اش اگر نقش عقيق است یعنی‌كه‌ بفهمیدهمين‌است‌وهمین‌است عزّت ، همه از آنِ خداوند مُبـین است مانند حسن در دوجهان نيست كريمي در رحمت مخصوصه جز او نيست رحيمي چون نعمت حُبّش به خدا نيست نعيمي در حدّ حسن با فقرا كيست صميمي؟ جز او به كرم كيست كه نامي شده باشد؟ هم سُفره ي بيمار جُزامي شده باشد بخشيد سه دفعه همه ي زندگي اش را تا فاش كند مرتبه ي بندگي اش را دارندگي اش را و برازندگي اش را اي ماه، ببين قدرت تابندگي اش را برداشته شد تيرگي از طلعتِ خورشيد چون سجده به نور رُخ او كرد درخشيد از وِيْس نگو چون كه اُويس قرني نيست از لعل نگو چون كه عقيق يمني نيست از حُسن نگو پيش كسي كه حسني نيست اكنون‌كه‌مرا فرصتِ‌شيرين‌سخني نيست هرچند كه‌چندي‌ست‌نگفتم‌سخن‌از عمد امشب همه جا جار زدم یا حسن از عمد عطر نفس گرم حسن بوي خدا داشت با اهل نظر او نظري عُقده گُشا داشت از سفره ي او سائل او خاطره ها داشت مثل پدرش ، أُنس دلش با فقرا داشت از شانه ي خود مثل علي كار كشيده طعم رطبش را همه ي شهر چشيده ديدند همه مرحمتِ دائم از اين مرد باشد تبعيّت همه جا لازم از اين مرد تكريم كند ماه بني هاشم از اين مرد آنجاكه بَرَد ارثِ وفا، قاسم از اين مرد با تيغ خود آتش به سر اهل ستم ريخت از بانگ أنا بنُ الحسنش دشت بهم ريخت وا كرد عمو تا كه برايش بغلش را با سنگ شكستند سبويِ عسلش را دادند چه بد پاسخُ ضربُ الاجلش را كردند مُبدّل به قصيده غزلش را هم نيزه به پهلوش بدهكار شد آخِر هم زير سم اسب گرفتار شد آخِر سوگند به مظلوميت احمد مختار سوگند به حقّانيت حيدر كرّار سوگند به آن ناله ي بين در و ديوار از حفصه بري هستم و از عايشه بيزار تاريخ گواه است كه در عالم ايجاد با تيغ حسن هر كه در افتاد وَر افتاد 🔸شاعر: ______________________ 🔹
. ایل و تبار تو همه از سفره‌دارها ایل و تبار ما همه از ریزه‌خوارها ایل و تبارت از همه خلق برتر است قربان خانواده‌ات ایل و تبارها درحال گردش است به امر تو کائنات در حلقه تواند ولایت‌مدارها اخلاص با ولای تو سنجیده می‌شود میزان عشق توست ملاک عیارها روزی که می‌کشید خدا نقش خلق را طرح شمایل تو شد از شاهکارها باید نشست منتظر دیدن رخت باید نیاز کرد به ناز نگار ها مشتاق خاک‌بوسی پای تو چشم ماست پایان بده به غصه چشم‌انتظارها ای سبزپوش فاطمه با خاک پای تو سر سبز می‌شود همه‌ی شوره‌زارها اموال خویش را همگی وقف کرده‌ای یک بار نه، دو بار نه و بلکه بارها از اینکه تو پیاده سوی مکه می‌روی مبهوت می‌شوند تمام سوار ها با دست پر به خانه خود بازگشته‌اند هروقت رو زدند به تو وامدارها وقت نبرد کار همه زار می‌شود جولان دهی اگر که تو در کارزارها تا که دم حسین و حسن همدم علی است دیگر چه حاجتی به دم ذوالفقارها از شهرهای دور به شهر تو آمدند پیچیده شهرت کرمت در دیارها در خانه کریم گدا معتبر شود داریم از گدایی تو اعتبارها ما نیز هم‌نشین تو یک روز می‌شویم بر دامنت اگر بنشیند غبارها چشم حسودهای تو را کور می‌کنیم از این جهت به کار می‌آیند خارها بر وعده جزامی و تو غبطه می‌خوریم روزی ما نمی‌شود از این قرارها از باده های ساقی کوثر به ما بده فکری بکن به حال خراب خمارها ای رنج دیده! رنگ سفید محاسنت دارد حکایت از ستم روزگارها دست معاویه به تو هرگز نمی‌رسید از تو جدا نمی‌شد اگر دست یارها در شأن اهل بیت قبور بقیع نیست باید ضریح ساخت برای مزارها 🔸شاعر: _____________________ 🔹‌
. همیشه صبح و شبم غرق صحبت حسن است که زنده روح من از این محبت حسن است اگر که بی حسنم سمت دوزخم ببرید کلید جنت من در رضایت حسن است به زیر منت دنیا نمی روم هرگز همیشه گردن من زیر منت حسن است عجم شدم که شوم شیعه با نگاه حسن که شیعه گشتن ایران کرامت حسن است مسیح اگر که دمش مرده می کند زنده ز گریه بهر حسین و عنایت حسن است سکوت کردن او عین جنگ رو در روست که صلح نقطه ی عطف ولایت حسن است هنوز حک شده در لوح سینه ی تاریخ جمل نشانه ی خشم و شجاعت حسن است کجا روی تو برادر سخن به حق بشنو حسین تحت لوای امامت حسن است اگر برای حسینش به سینه می کوبیم حسین گفتن ما تحت دولت حسن است دعای مادر او بیمه می کند ما را نگاه فاطمه فردا به امت حسن است دلم خوش است که گریه به غربتش کردم چه غم ز بار گنه تا شفاعت حسن است... 🔸شاعر: ____________ 🔹
Shab15Ramazan1400[06].mp3
2.57M
💠 در جهان حُسنی اگر هست به یمن حسن است () 🎙 بانوای : حاج میثم مطیعی 🌸 ویژه ولادت (ع) این حسن کیست که عالم همه خمخانه‌ی اوست هرچه مِی در دو جهان است به پیمانه‌ی اوست در جهان حُسنی اگر هست، به یُمن حسن است در صفا صلحی اگر هست، به شکرانه‌ی اوست این حسن کیست که دربان حریمش عشق است عقل با واسطه مسکین در خانه‌ی اوست عقل و تدبیر به هنگامه‌ی او مجنونند عشق وقتش برسد عاقل و فرزانه‌ی اوست این حسن کیست که جبریل امین سوخته بال می‌پرد گِرد در و بامش و پروانه‌ی اوست بخشش و فضل و کرامت یکی از اوصافش عدل و انصاف از اوصاف جداگانه‌ی اوست این حسن کیست که آقای جوانان بهشت هم خود اوست و هم دلبر جانانه‌ی اوست این حسن کیست که آن نوگل شمشیر به دست کز عسل آمده شیرین‌تر، دُردانه‌ی اوست این حسن کیست که با صلح به جنگ آمده است این حسن کیست که این شیوه‌ی رندانه‌ی اوست "این حسین کیست" کمی مشکل وزنی دارد! این حسن کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست شاعر: مهدی جهاندار✍
. (علیه السلام) 🎤 علیه السلام حس خوبی ست که امشب به زبان آمده است در تن عاطفه ام، باز توان آمده است به چه فرخنده شبی و چه مبارک سحری که در آن عطر خوش خوش نفسان آمده است  چه نشستی که درِ میکده ها باز شده آی مستان خدا پیر مغان آمده است  بی نصیبم مگذارید ز جام کوثر حال که صحبت مستی به میان آمده است روزه دارانِ شبِ پانزدهم مژده دهید نمکِ سفره ماه رمضان آمده است سفره تکمیل شد و بزم خدا کامل گشت سوره قدر شب پانزدهم نازل گشت فصل تنهایی زهرا و علی سر شده است شب این شهر چنان روز منور شده است زودتر از همه مژده به پیمبر دادند نوه ات آمده و فاطمه مادر شده است نمک از روی تو می ریزد و خرمای لبت رطب سفره افطار پیمبر شده است  طعم چشمان بهاری تو ای روح بهار میوۀ نوبر هر روزۀ حیدر شده است سفره ماه مبارک، برکت دارد، لیک با قدم های شما با برکت تر شده است چه اسیر و چه فقیر و چه یتیم آمده اند بر در خانه ی ارباب کریم آمده اند   پادشاهیِ تو و من نیز همان مسکینی که به جز عشق تو در سینه ندارد دینی قدمت بر سر چشمم اگر ای مرد کریم سحری هم به کنار دل من بنشینی مستجاب است دعای من آلوده اگر پای هر برگ دعا از تو بود ، آمینی به صف مشتریانت نظر اندازی ، گر ته صف یوسف دل باخته را می بینی  کوه کن می شوم از شوق شکر خنده ی تو آب افتاده دهانم چه قدَر شیرینی ای که بر خیل جوانان بهشت آقایی اولین سید آل علی و زهرایی حسنی ، چون که از احسان خدا بودی تو میو ی عرشیِ پیغمبر ما بودی تو  لقب سبزترین نور برازندۀ توست قد یک عرش پر از عشق و صفا بودی تو  چند باری همه دارایی خود بخشیدی از ازل در کرم، انگشت نما بودی تو شبی افطار بیا خانه ی ما مهمان باش چون که همسفره ی بزم فقرا بودی تو اهل این خاک نبودی و نگفتی آخر مرد خاکی زمین اهل کجا بودی تو ؟ شاعر: ____________________________ 👇
. قسم به نام حسین وبه انضمام حسن(ع) منم مرید حسین و منم غلام حسن(ع) فدای دست کریم و پر از کراماتش فدای  فیض مدام و علی الدوام حسن(ع) عجب نه انکه زند خالق زمین و زمان تمام خلقت خود را همه به نام حسن(ع) حرامِ محضْ گلابی که مجتبایی نیست حلال و جمله طهور آن شراب جام حسن(ع) که بوده ناجی موسی و آدم و عیسی کسی نبوده و بوده فقط امام حسن(ع) قیام کنند هماره تمامی افلاک به وقت بردن نامش به احترام حسن(ع) تمام اهل سماوات قبطه میخوردند به جاه و منزلت و عزت و مقام حسن(ع) حسین جان جهان است و مجتبی فرمود فدای نطق نکوی و همین پیام حسن(ع) تمام غربت و اندوه عالم امکان شده بنام حسین و بود به کام حسن (ع) ✍ 👇
هدایت شده از امام حسین ع
. حُسن بی انتها فقط حسن است بی نهایت عطا فقط حسن است آبشار همیشه سر‌شار از لطف و جود و سخا فقط حسن است جای دیگر نمی روم هرگز دستگیر گدا فقط حسن است در هیاهوی این جهان غریب با غمم آشنا فقط حسن است دست بی منتی که می گردد پیِ هر بی نوا فقط حسن است با جذامی گوشه گیر شهر آنکه شد هم غذا فقط حسن است حسرت زر شدن اگر داری نظر کیمیا فقط حسن است آنکه دنبال دوستان خودش هست روز جزا فقط حسن است صاحب روح و جان عاشق من از همان ابتدا فقط حسن است آنکه مانند دست های پدر شده دست خدا فقط حسن است ✍ .
هدایت شده از امام حسین ع
. (علیه السلام)... حسنی ام،منی که دیوونه سینه زنی ام حسنی ام، رَهروِ راهِ اويسِ قرنی ام حسنی ام،عاشقِ حسن به طورِ علنی ام حسن آقامه حسن رؤیامه حسن نیم نگاش درمونه دردامه سخاوت داره کرامت داره بمیرم واسش خیلی غربت داره جونم حسن حسن آب و نونم حسن حسن اِسمت عجينه با، رگ و خونم حسن حسن حسن مولا(٤) حسنی ام،مریدِ شیرِ جمل هستم و لاغیر حسنی ام،فقط از جامِ حسن مستم و لاغیر حسنی ام،به حسن دخیلِ خودبستم و لاغیر حسن اربابه حسن نایابه حسن تو شبهای تارم مهتابه عزیزِ زهرا اَميرِ والا نَبوده صُلحِش كمتر از كربلا عِشقَم حسن حسن شده مَشقَم حسن حسن ديوونه ی بقيع، وُ دَمِشقَم حسن حسن حسن مولا(٤) حسنی ام،گدایِ دست ِ اَمیرِ عالمینم حسنی ام،منیکه مَحضرِ زینب زیرِ دینم حسنی ام،به حسن قسم که مجنونِ حسینم حسن سرداره حسن سالاره حسن غمخواری مثلِ زینب داره چه با اِخلاصه شفیع الناسه امامِ حسین و فَخرِ عباسه ماهم حسن حسن پادشاهم حسن حسن تویِ حریم خود، بِده راهم حسن حسن حسن مولا(٤) .👇
Shab15Ramazan1402[05].mp3
8.65M
🎙ثنای حُسن تو گفته‌ست حیدر کرار ( ) 🔺بانوای: حاج قلم چو کوه دماوند سخت و سنگین‌بار ورق کبوتر آتش گرفته‌ای تب‌دار زمانِ از تو نوشتن ورق کند پرواز زمانِ از تو سرودن قلم شود الوار زبان به مدح تو واکردن آنچنان سخت است که بین جمع کند یل به ضعف خود اقرار تو آنچنان که تویی روبروی آینه باش نه در مقابل این پای تا به سر زنگار کرامت تو به هر بیت، بیت خواهد داد مراست در پی هر یک، هزار استغفار.. روایتی‌ست شریف از کتاب القطره که قطره‌ای‌ست ز دریا و وصف توست بحار که بَر نِشاند تو را جای خویش بر منبر امیر قصر کلام و عمارت گفتار امام خطبه طلب کرد خطبه‌ای از تو ولیِّ راز طلب کرد سِرّی از اسرار تو بر بلندی کوه تواضع و تسلیم شبیه فاطمه در مشی و قول و حلم و وقار کسی ندیده چنین ماهتاب بر منبر کسی ندیده چنین آفتاب در انظار زبان به خطبه گشودی و مرتضی مدهوش شبیه عاشق و معشوق لحظۀ دیدار پس از ثنای الهی و نعت مصطفوی چه گوید آن‌که علی راست تاج ایل و تبار؟ علی‌ست باب الهی علی‌ست حصن حصین علی‌ست پرسش اول علی‌ست آخر کار موالیان علی مؤمن‌اند و گوهر قدر و منکران علی کافرند و بی‌مقدار چنان مدیح علی از زبان پاک حسن نشست بر دل کروبیان عرش‌سوار که مرتضی به تو بر زد صلا: «بِنَفسی اَنت» فدای لفظ تو جان نبی بگیر قرار فدای تو پدر و مادرم که فضل تو را هزار لوح و مُجَلّد نیاورد به شمار ثنای حُسن تو گفتن بهشت شاعرهاست ثنای حُسن تو گفته‌ست حیدر کرار شاعر: هادی جانفدا✍ https://eitaa.com/emame3vom/77024
6858850131927.mp3
11.21M
چهارشنبه 16 فرودین 1402 اگر مقصدت تاخدا رفتن است ز میخانه ایوان طلا رفتن است سحر تا ضریح رضا رفتن است نجف رفتن و کربلا رفتن است در خانهء مرتضی را بزن پس از ربنایت بگو یاحسن از این خاکبوسی به بالا برس به سبحان ربی الاعلا برس به قنبر، به سلمان، به مولا برس به افطار شبهای زهرا برس فقط بوسه بر روی مصحف بزن نوه دار شد مصطفی، کف بزن بیا عیدی ات را ز طاها بگیر نخی از عبای حسن را بگیر سرت را در این خانه بالا بگیر از امروز، خرجی فردا بگیر جز اینجا به جایی دگر سر نزن که شد دیگر امشب علی، بوالحسن در این خانه امشب گرفتار باش اگر ناز دارد، خریدار باش گدا باش، اصلاً بدهکار باش بکش دردها را و بیمار باش اگر از جزامی جزامی تری به مولا کنارش گرامی تری علی را ببین، خیبرش را ببین حسن را ببین، محشرش را ببین جمل را ببین، لشکرش را ببین رجزهای یاحیدرش را ببین خدا را ببین در جدال حسن بگو شیر مادر حلال حسن کریمی که بهر خدا کار کرد پس از مرتضی عزم پیکار کرد زن فتنه را صبر او خوار کرد به حلمش معاویه اقرار کرد امامت اگر پُر بها شد از اوست اگر کربلا کربلا شد از اوست بزودی به زخمم دوا می خورد نگاهم به ایوان طلا می خورد ضریحش به دست گدا می خورد بقیعش به کرببلا می خورد اسیری ما را خدا خواسته دلم کربلا رفته ناخواسته منم آنکه از ساغرش غم گرفت از افطار با چای او دم گرفت ز دست حسن، باز پرچم گرفت از او گریه های محرم گرفت اگر خوانده ام با حسن از حسین شنیدم فقط یاحسن از حسین به این فکر کردی که جرمش چه هست حسن که روی خاک کوچه نشست خودش دیده با سیلی مرد پست دو تا گوشواره
4_5873250967054455308.mp3
19.02M
با تو‌ حرفی دارم با تو ای خالق من با تو که نیست کسی مثل خودت عاشق من با تو حرفی دارم ای تو تنها کس من با تو که نیست کسی مثل تو دلواپس من با تو‌ حرفی دارم تو که مولای منی با تو که دل نگران شب و فردای منی تو رحیمی آری تو کریمی آری من ولی لطف تو را تازه در نیمه ی ماه رمضان فهمیدم در سحر ، وقت اذان فهمیدم یک حسن جان گفتم خانه نورانی شد چشم ، بارانی شد تازه در نیمه ماه وقت مهمانی شد در کرامت یارب اعتبارت حسن است افتخارات حسن است تو شعارت حسن است سفره ات پهن ولی سفره دارت حسن است مجتبی کیست ؟ علی مجتبی کیست ؟ حسین بر پدر نور دو عین بین زهرا و علی میتوان گفت : حسن بوده بین الحرمین نور چشم مولاست خلق و‌خویش طاهاست میوه ی قلب علی تار و پود زهراست در کرامت دریاست بخشش او صحراست خانه اش هر شب و روز وقف آمد شد خیل فقراست حاجت سائل را داده قبل از درخواست قدرتش حیدری است رقص شمشیر حسن معنی دلبری است با من از جنگ جمل می پرسی؟ مجتبی معنی جنگاوری است هرکجا نام حسن آمده زهرا هم هست بسکه او مادری است افتخار جبریل بر در خانه ی او نوکری است مقصدم کوی حسن قبله ام ، صورت نیکوی حسن روی حسن بر لب باد و نسیم هست هوهوی حسن گفتی از حبل متین گفتم از موی حسن ما به او معروفیم چون گرفتیم همه بوی حسن 🎤
. علیه السلام ✍ 〰️〰️〰️〰️〰️〰️ وقتی بساطِ مستی‌مان جور می‌شود نامِ تو سبز می‌شود انگور می‌شود «حا»ی حسن حلاوتِ حلوایی از بهشت «سین»اش میان سفره‌ی ما سور می‌شود ما بی‌نوا و نان و نوا «نونِ» نام توست با گفتن از تو نان و نمک نور می‌شود نامت ستاره‌ای‌ست که با هر طلوعِ آن چشم حسودهای دمت، کور می‌شود وقتی هجا هجا به تو نزدیک می‌شویم بیچارگی قدم‌به‌قدم دور می‌شود نام تو را ادامه‌ی کوثر نوشته‌اند از روی «حا»ی حضرت حیدر نوشته‌اند شد آبروی دفترِ ما «حا و سین‌ و‌ نون» شعرآیه‌‌ای مُقَطّعه با «حا و سین‌ و‌ نون» سرمشق‌های دَم زده از «عین‌ و لام‌ و یا» راه سلوکِ ما شده تا «حا و سین‌ و‌ نون» خواندیم اسمِ اعظمِ پروردگار را با یا هجا هجای تو؛ «یا حا و سین‌ و‌ نون» دیدیم بر کلیدِ مفاتیحِ مستجاب منقوش بود جای دعا «حا و سین‌ و‌ نون» لکنت نوشته‌ایم، که با آن صدا زدیم شعرِ بلندِ نامِ تو را «حا و سین‌ و نون»! گُنگیم در نوشتن از اوصافِ نامِ تو این شعرهای لال کجا و مقام تو! موسی برای بردنِ نامت کلیم شد با لقمه‌های علمِ تو لقمان حکیم شد عیسی برای زندگیِ زیرِ دِین تو در آسمان، کنارِ ضریحت مقیم شد جبریل با بهانه‌ی وحی آمد و نشست از شوق آب و دانه‌ی تو یاکریم شد حتی گدای خانه‌ات از سفره‌دارهاست از همنشینی‌ات رمضان هم کریم شد گفتند مرده زنده شدن؟! نه نمی‌شود از هویی از دَمت نفسی دم زدیم، شد! با ذکرِ الدَّخیلُکَ یا ایّهاالکریم عمری‌ست زیر سقفِ کرم‌خانه نوکریم ما سائلانِ دست به دامان گرفته‌ایم سخت است زندگی؛ ولی آسان گرفته‌ایم ما خاکسارهای تو، در هر تیمّمت کشکول، زیر نم‌نمِ باران گرفته‌ایم رزقت زیاد و ریزه‌خوری‌های ما کم است از نان‌خورانِ خانه‌ی تو نان گرفته‌ایم ما از جُذامیان سرِ راهت از قدیم معنا برای واژه‌ی درمان گرفته‌ایم وقتِ سلوک، از نفسِ ذاکران تو ذکرِ «حسین‌جان» و «حسن‌جان» گرفته‌ایم وقتی دو نعمت است دَمِ هر نفس زدن باید حسین دَم شود و بازدم حسن ای واژه‌ی سکوتِ پُر از حرف؛ امام صبر! ای آنکه ریختند به کام تو جام صبر! با پِی کننده‌ی شترستان چه کرده‌اند؟! ای ذوالفقارِ زخمی دامِ نیام صبر! وقتی نمازِ ذکر علی در قعود بود برپا نگاه‌داشتی‌اش با قیام صبر حافظ سکوتِ سرخِ تو را یک جگر گریست تا گفت: «سنگ، لعل شود در مقام صبر» باید نوشت مقتلی از روضه‌ی سکوت با نام گریه‌دارِ «امامی به نام صبر» ای صبرِ تو تجلّی پیکارِ کربلا باید تو را نوشت جلودارِ کربلا .
. السلام‌علیک یا کریم‌اهل البیت می نویسم حُسن می خوانم حَسَن من کویر تشنه ، بارانم حسن بین ظلمت، ماه تابانم حسن روز محشر باب رضوانم حسن با نگاهش می رود نوکر بهشت با حسن باشد چه حاجت بر بهشت دست های اوست جنّت آفرین روی ماهش، نور فردوس برین دیده اش سرچشمه ی ماء مَعین سایه اش عرشی ست بر روی زمین جمع شد در او تمام حُسن ها خوانده اند او را امام حُسن ها سفره دار است و دلش باب کرم ما گدا و اوست ارباب کرم بحر حق را دُرّ نایاب کرم اوست هر تصویر در قاب کرم پهن‌کرده سفره ای شاه کریم که در آن پیداست جنّات نعیم سفره ای از جنس بال جبرئیل از دلش جوشیده زمزم ،سلسبیل ریزه خوارش نوح و موسی و خلیل هر ملک دل را به آن بسته دخیل پای این سفره فلج ها پا شدند کور مادرزادها بینا شدند نان او رزق تمام عمر ماست گندمش سرمایه ی شاه و گداست آن چنان او مظهر جود وسخاست دشمنش هم با عطایش آشناست بر سر اطعام او کافر نشست شد به لطف نان او یکتاپرست او اگر چه در شجاعت حیدراست یک تنه پیروز بر صد لشکر است تیغ صلحش، گاه برّنده تر است مثل صدها فتح جنگ خیبر است تیغ صلحش ،مصلحت اندیشه بود ریشه ی تزویر را چون تیشه بود گاه هم شد پاسخش دندان شکن رفت میدان در جمل استاد فن ریخت سرها پای رزمش از بدن ذکر اهل عرش شد جانم‌ حسن راه ِ امّ الفتنه را با تیغ بست شاخ شیطان را به یک ضربه شکست بَه ! چه رویایی ست باران بقیع روی گنبد،صحن و ایوان بقیع وعده ی ما در شبستان بقیع محفل شعر  ِامامان بقیع می شود ابیات ناب شعر ما وصف ایوان طلای مجتبی هست امّید دل ما، منتقم جان دهد نام حسن را منتقم محشری برپا شود با منتقم می دهد وقتی که فتوا منتقم می شود وقت عمل بر وعده ها می رسد روز عذاب جَعده ها ✍علی مهدوی نسب(عبدالمحسن) .
. نشسته ام بنويسم گدا گدا آقا چقدر محترم است اين گداي با آقا نشسته ام بنويسم حسن ، كريم ، كرم مدينه ، سفره ي آقا ، برو بيا ، آقا نشسته ام بنويسم به جاي العفوم الهي يا حسن يا كريم يا آقا تو مهرباني ات از دستگيري ات پيداست بگير دست مرا هم تو را خدا آقا دخيل هاي نبسته شده زياد شدند چرا ضريح نداري ؟ چرا چرا آقا تويي كريم كرم زاده ، من گدا زاده مرا خدا به تو داده تو را به من داده همه فقير تو هستند ما گدا ها هم گداي لطف تو هستند خضر و موسي هم سه بار زندگي ات را به اين و آن دادي هر آنچه داشته بودي و گيوه ات را هم قسم به ايل و تبارت - قسم به طايفه ات غلام قاسم و عبدالله توآم با هم عجيب نيست بگردد فرشته دور سرت عجيب نيست بگردد علي و زهرا هم من از بهشت به سمت شما سفر كردم كه من بهشت بدون تو را نمي خواهم بدون عشق مسلمان شدن نمي ارزد بدون مهر تو انسان شدن نمي ارزد نديده اند افاضات آفتابت را نخوانده است كسي سطري از كتابت را به دستهاي گدايان فقط دعا دادند به چشم هاي تو دادند استجابت را چرا غلام نداري ؟ مگر كه ما مرديم نشسته ايم ببينيم انتخابت را تو تكسواري حتي كسي شبيه حسين عجيب نيست بگيرد اگر ركابت را نه كه نظر نخوري- نه - مدينه ميميرد اگر كه دست علي وا كند نقابت را نقاب خويش بيفكن مرا دچار كني نقاب خويش بيفكن كه تار و مار كني نشسته ام بنويسم كه قامتت طوباست نگات مثل علي و صدات مثل خداست نشسته ام بنويسم علي است بابايت نشسته ام بنويسم كه مادرت زهراست نشسته ام بنويسم هزار اي والله هنوز هم كه هنوز است پرچمت بالاست سكوت كردي اما حسين شهر شدي سكوت كردن تو كربلاست - عاشوراست اگر كه جلوه نكردي همه كم آوردند نبود دست تو آري خدا چنين ميخواست قرار بود كه در صلح - كربلا بشوي سكوت پيش بگيري و لافتي بشوي نشسته ام بنويسم كه سفره داري تو هميشه بيشتر از حد انتظاري تو به دست با كرمت مي دهي كريمانه به سائلان حسينت هر آنچه داري تو تو نيمه ي رمضاني ولي شب قدري مرا به دست خداوند مي سپاري تو اگر بناست بسوزم به هيزم فردا قسم به چادر زهرا نمي گذاري تو نخواستم بنويسم ولي نفهميدم چطور شد كه نوشتم حرم نداري تو نوشتم از سر اين كوچه رد مشو اما نگاه كردم و ديدم چگونه داري تو ..... .... تلاش ميكني از مادرت جدا نشوي تلاش ميكني او را حرم بياري تو ميان كوچه به دنبال توست مادر تو ميان كوچه به دنبال گوشواری تو مگر چه‌دیده ای از زندگی تو سیر شدی چقدر زود شكسته شدي و پير شدي ✍ .
. این حسن کیست که عالم همه خمخانه‌ی اوست هرچه مِی در دو جهان است به پیمانه‌ی اوست در جهان حُسنی اگر هست، به یُمن حسن است در صفا صلحی اگر هست، به شکرانه‌ی اوست این حسن کیست که دربان حریمش عشق است عقل، بی‌واسطه مسکین درِ خانه‌ی اوست عقل و تدبیر به هنگامه‌ی او مجنونند عشق وقتش برسد عاقل و فرزانه‌ی اوست این حسن کیست که جبریل امین سوخته‌بال می‌پرد گِرد در و بامش و پروانه‌ی اوست بخشش و فضل و کرامت یکی از اوصافش عدل و انصاف از اوصاف جداگانه‌ی اوست این حسن کیست که آقای جوانان بهشت هم خود اوست و هم دلبر جانانه‌ی اوست این حسن کیست که آن نوگل شمشیر به دست کز عسل آمده شیرین‌تر، دُردانه‌ی اوست این حسن کیست که با صلح به جنگ آمده است این حسن کیست که این شیوه‌ی رندانه‌ی اوست پیر فرزانه‌ی ما، رهبر عاشق‌پرور شب شعرش، شب میلاد کریمانه‌ی اوست "این حسین کیست" کمی مشکل وزنی دارد! این حسن کیست که عالم همه دیوانه‌ی اوست ✍ ‌.
. امام حسن علیه السلام ، قهرمان جبهه ی حق ------------- ای والی مُلک کرامت یا حسن جان داری تو در دلها اقامت یا حسن جان تعبیر بودن در همیشه در دل ما تفسیر ماندن ، استقامت یا حسن جان دین را قوام دیگری دادی به عالم شد از جهادت پایدار ایمان مُسَلم ای جان هستی یا حسن نور زمانه خورشید دوم در سپهر عاشقانه می تابد از قبر تو انوار الهی پیدا بود شمس رخت از هر کرانه نور تو می تابد به سمت آسمان ها تا عطر تو گیرند خیل کهکشان ها ای صلح تو زیباترین صلح جهانی ای از تو احیا هر جهاد و هر مبانی شد با محمد سرفراز آیین ایزد بعد از علی دین را تو کردی جاودانی جان در بحار عشق تو غرقه حسن جان یا حجة الله علی خَلقه حسن جان ای نهضت کرب و بلا از تو پدیدار در پنجه ات شمشیر حق در وقت پیکار در پیش دشمن ایستادی بی محابا ای دیده ی اهل ولایت از تو بیدار رزمنده ی صفین ای سردار لشکر از تو بود پیدا همه ایثار لشکر ای قهرمان جبهه ی صلح و صلابت ای جان نثار سنگر شور و شهادت ای دومین نور امامت در همیشه پیدا ز تو آئينه ی صدق و صداقت جنگ جَمل را قهرمان مرد جهادی در پیش هر آشوب و فتنه ایستادی سردار تنها در میان لشکر خود دیدی ز تیر کین شکسته شهپر خود فریاد تو گلگون برون می شد ز سینه حس کرده ای تیغ عدو بر حنجر خود پشت تو را یاران تو بشکسته اند آه دست تو را با فتنه هاشان بسته اند آه شهر مدینه غربتت را می شناسد بیگانه حتی حرمتت را می شناسد از بس که دارد بوی عطر عرشیان را جنت هماره تربتت را می شناسد ای در وطن در اوج غربت هاحسن جان دشمن ز تو بشکسته حرمت ها حسن جان عمری زره کردی به تن ای مرد تنها در پیش ظلم ظالمان بودی شکیبا دشنام بر مولا علی می داد دشمن سجاده ات را می ربودند آشکارا آن کس که زد سیلی به زهرا خطبه خوان شد بالای منبر رفته آنگه در بیان شد ای آن که دیدی دست اهریمن چها کرد با مادرت در کوچه ها دشمن چها کرد دیدی خزان مهربانی را به یثرب گلچین به بیت وحی در گلشن چها کرد آنجا که حاکم بر مسلمان فتنه گر بود بیت خدا از آتش کین شعله ور بود ای آفتاب روشن صبح و سپیده زخم زبان ها از عدوی دین شنیده در یک هجوم پُر شتاب جاهلانه حق تو را بردند دزدان عقیده با آن که تو اهل یقین بودی حسن جان مثل علی خانه نشین بودی حسن جان باید که دل بنشسته و نجوا بگیرد بر داغ تو تصویری از دریا بگیرد از غربت و مظلومی ات تنها همین بس قاتل کنارت این چنین مأوا بگیرد ای وای دل شد همسر تو قاتل تو زهر جفای او چه کرده با دل تو آنان که از دست کرم دامن گرفتند با زهر کین جان تو را از تن گرفتند سی پاره شد بار دگر قرآن احمد وقتی تو را ای گل ازین گلشن گرفتند زهر جفا انداخت بر جانت شراره پر شد ز خوناب جگر طشتی دوباره جان‌ها فدایت ای امید قلب یاران ای که شرر زد داغ تو بر غمگساران باید نوشت این داغ را با خون به دفتر بعد از شهادت جسم تو شد تیرباران اینجا ز کین شد تیرباران پیکر تو اما به جنت سوخت قلب مادر تو ای آن که حق داده تو را جاه رفیع ات گردیده عالمگیر انوار وسیع ات می آید و با اشتیاقِ جنت العشق دل می نشیند روی گلبرگ بقیع ات «یاسر» ازین درگه رسد سوی حریمت بر سر گرفته سایه ی دست کریمت ** حاج محمود تاری «یاسر» .
. دعای زنده دلان صبح و شام یا حسن است که موی تیره و روی سفید با حسن است مبین ز نسل حسن هیچ کس امام نشد به حُسن بینی اگر هر امام را حسن است به کفر گفت که دست حسن دوایی نیست درست گفت برادر، خود دوا حسن است حسین می شنوم هر چه یاحسن گویم دو کوه هست ولی کوه بی صدا حسن است حسین نَهی به قاسم دهد حسن دستور ز من بپرس که سلطان کربلا حسن است بخوان به نام پسر تا پدر دهد راهت بیا که کنیه شیر خدا اباحسن است ✍ .
. ✍ ای ز ازل قالب روحانی ات لطف و عطا و کرم مستزاد تا ابدُالدَّهر،کرمخانه ات... ای پسر فاطمه آباد باد پای مرا بسته خداوند به سلسله ی موی چلیپای تو خواهشم این است فراوان شود در دل من شور تو... غوغای تو کار ندارم به خدا با کسی دست به دامان توأم دائماً عشرت من سوختن از عشق توست بی سر و سامان توأم دائماً طنطنه ی صبح و شب من تویی در سر من شور ثنا خوانی ات باز به پرواز درآور مرا با نفس قدسی و رحمانی ات ای پسر بی حرم فاطمه...! رحمتِ رحمانِ رحیمِ کریم کاش که یک بار شوم زائرت راهیِ کوی تو شوم با نسیم سید ابرار! که تنها شدی آمده ام گریه کنان بر درت آمده ام تا که بگیرم دمی رخصت سینه زدن از مادرت آمده ام زار زنم بهر تو سوخته ی زخم زبان یا حسن! مرثیه خوانت نشدم بی دلیل مادر تو گفت: بخوان یا حسن آمده ام تا که بگویم کمی از جگر پاره ی غم پرورت از ستم شعله، فدک، کوچه، آه از نفس سوخته ی مادرت آمده ام گریه کنم در غمت اشک بده ای پسر بوتراب سوز صدایم بده تا دم زنم از تو و از بی کسیِ بی حساب آه بمیرم دهنت پر شد از لخته ی خونِ جگرت وای وای سوختی و خاطره ای زنده شد در نظر شعله ورت وای وای آه بمیرم تن بی جان تو شد هدف تیر جفا وای وای آه بمیرم کفنت سرخ شد پیش امام شهدا وای وای آه ولی کرببلا یک نفر شاهد یک صحنه ی جانسوز بود در دل گودال، کسی تشنه لب... اوج مصیبات همان روز بود حمله نمودند بر آن خسته جان نیزه به دستان همه با هروله پیش نگاه ترِ زینب، خدا زد به زمین زانوی خود حرمله شاه به گودال بلا مانده بود ذکر خدا داشت به لب یا کریم یک نفر آمد که ببُرّد سر از... پیکر آیینه ی ربِّ رحیم نبض زمان از نفس افتاده بود تیره شد از دود ستم آسمان در وسط چرخش شمشیرها در دل آن شور و فغان ناگهان دید کریمی ز حرم سر رسید داشت به لب ذکر حسن با خروش آه از آن لحظه که در قتلگاه خون حسین و حسن آمد به جوش کودک تو در بغل شاه بود حرمله خندید و کمان را گرفت تیر به پرواز درآمد ولی زیر گلوی پسرت جا گرفت آه چه گویم ز کمان دارها؟ شد بدن کوفته آماج تیر تو کفنت غرقه به خون شد ولی کرببلا شد کفن او حصیر .
. نا امیدی نبود نزد گدایان حسن دست ما را برسانید به دامان حسن نشنیده است کسی خواهش روزی از ما می رسد روزی ما صبح و شب از خوان حسن حاجتم نیست در این شهر به احسان کسی عادتم داده خداوند به احسان حسن نشکند گوشه ای از نان کسی را همه عمر آنکه یک روز نمک گیر شد از نان حسن بنویسید جذامی زمین خورده نشست سر یک سفره کنار لب خندان حسن حُسن رفتار چنان داشت که از رحمت او مرد شامی شده یکباره غزل خوان حسن حرف او را نخریدند سپاهش غم نیست آمده خیل ملک گوش به فرمان حسن سفرایش همه رفتند و یکی بازنگشتت در عوض این همه نوکر همه قربان حسن و بدانند همه کوفه صفت های زمان که فروشی نبود عشق محبان حسن می رسد صبح ظهوری که بنا خواهد شد مثل ایوان نجف گنبد و ایوان حسن ✍ .
. حُسن بی انتها فقط حسن است بی نهایت عطا فقط حسن است آبشار همیشه سر‌شار از لطف و جود و سخا فقط حسن است جای دیگر نمی روم هرگز دستگیر گدا فقط حسن است در هیاهوی این جهان غریب با غمم آشنا فقط حسن است دست بی منتی که می گردد پیِ هر بی نوا فقط حسن است با جذامی گوشه گیر شهر آنکه شد هم غذا فقط حسن است حسرت زر شدن اگر داری نظر کیمیا فقط حسن است آنکه دنبال دوستان خودش هست روز جزا فقط حسن است صاحب روح و جان عاشق من از همان ابتدا فقط حسن است آنکه مانند دست های پدر شده دست خدا فقط حسن است ✍ .