.
#اشعار #امام_زمان
يَابْنَ النَّبَإِ الْعَظيم!
ای جانشینِ آخرِ مولود کعبه!
سر تا به پایت مظهرِ مولودِ کعبه
ای منتقم بر غربتِ مقتولِ محراب!
ای منبعث از کوثرِ مولود کعبه!
چشمانِ نوح و آدم و موسی به دستت
دُردانهی دینگسترِ مولود کعبه!
میآیی و در هر قدم، حیدرنمایی
هستی تو روی دیگرِ مولود کعبه
از اشتیاقِ دولتت نالید مولا
ای آرزو و باورِ مولود کعبه!
تو از کنار کعبه میگیری جهان را
بهتر ز فتح خیبرِ مولود كعبه
ميثاقِ ربُّ الْعالَمين! موعود کعبه!
يابن الحسن! یادآورِ مولود كعبه!
#فضائل_مولا
#جمعه
#محمد_علی_نوری ✍
#جمعه ۱۰ دی ماه ۱۴۰۰
.
|⇦•تازه میان کوچه قلبم ..
#قسمت_اول / #روضه و توسل به #حضرت_زهرا سلامالله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج مهدی #سلحشور
●•┄༻↷◈↶༺┄•●
تازه میان کوچه، قلبم به درد آمد
حیدر برهنه سر بود، حیدر برهنه پا بود
از بس که قطره قطره، بر پایِ تو چکیدم
تابوت من سُبک تر، حتی زِ بوریا بود
ای آخرت وفا کن، با ما شکسته دلها
با ما شکسته دلها، دنیا که بی وفا بود
دست ها را بُرده بر ابرو چرا؟
از علی، زهرا گرفته رو چرا؟
ساخته معمارِ یثرب اینقدر
کوچه ها را تنگ و تو در تو چرا؟
عادت شمع است از سَر سوختن
شمع من می سوزد از پهلو چرا؟
با تنِ تب دار با حالِ خراب
خانه را خود میکنی جارو چرا؟
مجتبی قبل از همه فهمیده بود
راه می رفتی تو با زانو چرا؟
*درِ خونه ی مهاجر و انصار رو زد ...
با امیرالمؤمنین، دستِ بچه هاش رو هم می گرفت، از داخل خونه می گفتن کیه داره در می زنه؟ علی می گفت: فاطمه تو جواب بده... اگه بدونن منِ علی پشتِ درم در رو باز نمی کنن... هیچ کسی جواب نمی داد ... تا رسید در خونه معاذ بن جبل، حضرت گفت : حرفهای پیغمبر رو یادته، نمی خوای من رو یاری کنی؟
رو کرد به حضرت زهرا و به امیرالمؤمنین گفت: غیر ازمن کسی هم هست کمک ما بیاد یا نه؟ حضرت فرمود: نه ... گفت: پس کمک من فایده ای نداره ... حضرت فرمود: برو دیگه نمی خوام ببینمت از جلو چشمم دور شو... این طور جواب ولیِ خدا رو نمی دادن...
ابی عبدالله گفت: حُر جوفی من سابقه ی بد تو رو می دونم ... اگه بیای کمکم کنی ، قول میدم همه رو پاک کنم...
نِگون بختِ بیچاره، کمک ابی عبدالله نکرد... بهانه آورد گفت : اما یه اسبی دارم ... یه شمشیری دارم بردار بِبَر ...
حضرت فرمود: من اسب و شمشیر نمی خوام ... من می خوام خودت رو نجات بدم ... اگه نمیای نیا خداحافظ....حضرت رفت ..
یکی دیگه هم بی ادعا ...گریزانِ از حضرت، مثل زهیر ...هرجا ابی عبدالله خیمه می زد ...می رفت خیمه اش رو یه جای دیگه برپا میکرد. نکنه چشمش به چشم حسین بیوفته...حسین بگه بریم کربلا... یه منزلی علیرغمِ میلِ باطنیش با ابی عبدالله هم منزل شد ..همش خدا خدا میکرد .. نکنه پیک حسین بیاد سراغش... یه وقت دید یه کسی داره در خیمه رو میزنه... زهیر! آقام حسین باهات کار داره.. تا اومد این پا اون پا کنه ...
خانومش گفت: خجالت بکش... پسر فاطمه داره صدات میزنه.... تو داری تامل میکنی؟ تعلل میکنی؟
برو ببین باهات چیکار داره...تاریخ ننوشته اون ملاقات حضرت با زهیر چه خبر بود... اما وقتی برگشت خندان برگشت... گفت : خانم بار و بندیلت رو جمع کن برو شهر و دیارت ...گفت چی شده ؟ گفت حسین من رو کربلایی کرد
دارم با حسین میرم کربلا...
اما چیزی نگذشت ابی عبدالله اومد
مقابل لشکر به چپ و راست خودش نگاه کرد ... فریاد زد: "اَینَ المُسلِم، اَینَ الحَبیب ؟"دونه دونه اصحابش رو صدا زد .. کسی نیست جوابم رو بده؟ "هَل مِن ناصِر یَنصُرُنی؟"کسی نیست کمکم کنه؟
یه وقت دید تو خیمه ولوله شده...صدای گریه ی زن و بچه بلنده...
برگشت به خیمه ها گفت: زینب جان !
من که تو رو آروم کردم اینطور داری ناله میزنی... گفت : داداش وقتی صدای غربتت بلند شد ... هیچ کسی نبود جوابت رو بده ... علی اصغر گهواره رو یه تکونی داد.... خودشو از گهواره بیرون انداخت... یعنی بابا رو من هم حساب کن....منم هستم.. *
ــــــــــــــــــ
#حاج_مهدی_سلحشور
#روضه_حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#فاطمیه
.👇
.
✳️السَّلامُ عَلَیکَ یا خَلیفَةَ الرَّحمنِ یا مَولانا یا صاحِبَ الزَّمان ✳️
#امام_زمان
کاش میشد که بیایی امسال
نیمه ی این قمر شعبانی
اگر از راه بیایی آقا
میشود شادی مان طوفانی
بخدا خسته شدم از دوری
تو خودت حال مرا میدانی
شهر را نور تو باید امشب
خوب روشن کند و نورانی
تو که آقای جهانی برگرد
تو که سر سلسله ی ایمانی
آخرین مرد خدایی هستی
آخرین وعده ی این قرآنی
جان زهرا و رقیه آقا...
برسان بر دل ما بارانی
چشم هایم بخدا خشک شده
تو بده عفو به این زندانی
کاش میشد دل ما را ببری
کربلا...نیمه شبی...مهمانی
پوریا باقری
.
991026-Babolharam-ahmadi-roze.mp3
3.67M
#قسمت_پایانی / #روضه و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها ویژۀ ایام فاطمیه _ حاج مهدی سلحشور
.
#زمینه
#شور
#فاطمیه
#سایه_ی_چادر_تو_روی_سرم
🔘🔘🔘131🔘🔘🔘
بند1⃣
سایه ی چادر تو روی سرم
بانوی بی حرم
با اینکه من برا تو یه نوکرم
میشی تو مادرم
تو پناه همیشه گیمی
تو عزیزم، تو زندگیمی
من ندارم، جز تو پناهی
تو کنارم، از بچه گیمی
وقتی که دستا تو رو
به خدا میکنی
برای این رو سیاه
هی دعا میکنی
مادر مادر یازهرا....
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
بند2⃣
میگیره دلم به عشق تو جَلا
یا فاطمه مدد
اولین شهیده ی راه وِلا
یا فاطمه مدد
وقت مرگم، بیا نگارم
میشم آروم، باشی کنارم
بیا بی بی، دیر نکنی که
اون زمان من، چِشِ انتظارم
چشم به راهم که بیای
با حسین و حسن
بِگْذاری پاتو رویِ
چشمای خیسِ من
مادر مادر یازهرا....
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
بند3⃣
بی بی جان دارم یه خواهش از شما
یا فاطمه مدد
نوکرت رو برسون کرببلا
یا فاطمه مدد
حضرت عشق ببین فقیرم
من به هجر حرم اسیرم
شد حسینت ارباب و شاهم
دوسشدارم براش میمیرم
وقتی که دستاتو رو
به خدا می کنی
گدا تو باز راهیه
کربلا میکنی
مادر مادر یازهرا....
•┈┈••✾❀🕊💓🕊❀✾••┈┈•
#سید_ناصر_اسماعیل_نسب
#سید_مرتضی_پیرانیان
👇
هدایت شده از هفته نامه عصر نوین
هفته نامه عصر نوین.pdf
576.2K
📚 هفته نامه عصر نوین
📆 هفته دوم دی ماه
13.92M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
ستادبازسازی عتبات عالیات شهرستان فلاورجان
🔴 جلسه ستاد بازسازی عتبات عالیات شهرستان فلاورجان به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) و دومین سال شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی برگزار شد
🔷 به گزارش خبرگزاری بسیج از فلاورجان، در روز شنبه مورخ 1400/10/11، جلسه ستاد بازسازی عتبات عالیات شهرستان فلاورجان، به مناسبت شهادت حضرت فاطمه زهرا (س) و دومین سال شهادت سپهبد حاج قاسم سلیمانی، با سخنرانی جناب آقای صالح پور مسئول ستاد بازسازی عتبات عالیات استان اصفهان و جناب آقای رحمانی مسئول موکب ستاد بازسازی عتبات عالیات در شهر قهدریجان و با حضور مسئولین شهرستان فلاورجان، خیرین و خادمان ستاد بازسازی عتبات عالیات شهرستان فلاورجان در حسینیه ثارالله ناحیه مقاومت بسیج فلاورجان برگزار شد.
#خبرگزاری_بسیج_فلاورجان
#ستاد_بازسازی_عتبات_عالیات_شهرستان_فلاورجان
.
#فاطمیه
صدای گریه خواب از دیده ی همسایه ها برده
همان هایی که مادر نامشان را در دعا برده
همیشه نام این و آن در آغاز دعا گفته
همیشه نام اهل خانه را در انتها برده
نماز فاطمه باریست روی دوش این عالم
همان باری که روی شانه هایش مرتضی برده
نماز فاطمه اشکی ست که هر قطره ی آن را
به قصد فخر، جبرائیل تا عرش خدا برده
نماز فاطمه رودیست جاری در دل دنیا
که هرجا رفته گویی چشمه ی آب بقا برده
نماز فاطمه _وقتی به حیدر اقتدا کرده_
دل از محراب و رکن و کعبه و سعی و صفا برده
بلال! آهسته رد کن اشهد ان محمد را
اذان تو قرار از مادر غمگین ما برده
اذان گفتی نفهمیدی چه کردی با دل زهرا
نفهمیدی اذان تو دل ما را کجا برده
اذان می گفتی و رد می شد از اینجا عزیزی که
سلامش سالها از خانه ی ما غصه را برده
کدامین خانه؟ آری خانه ای که صبح و شب هر روز
ملائک خاک فرشش را به قصد توتیا برده
کدامین فرش؟ آری پوستین پینه داری که
غبارش را مسیحا بابت دارو دوا برده
من از این خانه می گویم که هر کس حاجت خود را
درِ این خانه آورده ست بی چون و چرا برده
درِ این خانه را عمری ملائک سجده آوردند
درِ این خانه را یک روز شیطان زیر پا برده
نه تنها آدمی آتش هم از این در نشد نومید
همان آتش که عمری آبروی اشقیا برده
همان آتش که هُرمش تا جهان باقیست در عالم
نقاب از روی زشت کینه و جور و جفا برده
همان آتش که کوهی مثل حیدر در دلش دارد
همان آتش که رنگ از صورت آل عبا برده
همان آتش که دستی شد میان کوچه ناغافل
که نور از چشم حیران امام مجتبی برده
□
گرفت از پشت در این شعله ای را دست ناپاکی
غروبی سرخ، آتش را به دشت کربلا برده
در آن شب ماه با دست خدا در خاک پنهان شد
شب قدری که تقدیر جهان را در خفا برده
#سعید_تاج_محمدی✍
#دفن_شبانه
#حضرت_زهرا
https://eitaa.com/emame3vom/54917
.
.
#فاطمیه
#غربت_امیرالمؤمنین
حق و ناحق را به شکلی تازه درمیآورند
جای ایمان و یقین، اما اگر میآورند
بوی آتش میدود در کوچهباغ نخلها
کیستند اینان که بغضی شعلهور میآورند؟
این جهنمجایگاهان را چه کاری با بهشت؟
خیر مطلق را نمیفهمند، شر میآورند
جبههی جنگ جمل اینجاست یا بیت بتول؟
با چه رویی کینهها را پشت در میآورند؟
صبر حیدر معجزهست اما ولینشناسها
پشت اعجاز سکوتش حرف درمیآورند
بعد پیغمبر مسلم بود زهرا رفتنیست
ناکسان دارند اسباب سفر میآورند
کاروان کوچکی در نیمهی شب بعد از این
زیر نور ماه مفقودالاثر میآورند
#فاطمه_عارف_نژاد✍
#حضرت_زهرا
.
.
#مدح_و_مرثیه
#حضرت_زهرا
ای شب قدر! کسی قدر تو را فهمیده ست؟
تا به امروز کسی مرتبه ات را دیده ست؟
خلق از معرفت شان تو عاجز ماندند
بی جهت نیست خدا فاطمه ات نامیده ست
خواستم ذات تو را نور بخوانم، دیدم
نور هم با تو خودش را همه جا سنجیده ست
نور چشمان پیمبر تویی و جلوه ی تو
آفتابی ست که تا غار حرا تابیده ست
حکمتش چیست که ای ام ابیها! پدرت
بارها خم شده و دست تو را بوسیده ست
نخل لب تشنه شد از نام تو سیراب، چقدر
چشمه از عشق تو در قلب علی جوشیده ست
دست در دست تو بود ای شرف الشمسِ علی!
اگر انگشتر خود را به گدا بخشیده ست
سرِ همصحبتِ صدّیقه شدن بود اگر
ملک وحی، هرآئینه به خود بالیده ست
بانی رزق تویی، روح الامین میدانست
سیبی از عرش اگر چیده به اذنت چیده ست
هر زمانی که شدی خسته، به نقل از سلمان
چرخ دستاس تو با دست ملک چرخیده ست
چه بگوییم از انفاق تو، وقتی در شهر
سائلی رخت عروسی تو را پوشیده ست
به فقیر و به یتیم و به اسیر احسان کرد
نان افطار تو وصفش همه جا پیچیده ست
چشم صائب به کرامات تو افتاد و نوشت:
"گوش این طایفه آواز گدا نشنیده ست"
آه باران عطا! رود کرم! خیر کثیر!
از چه همسایه ات از گریه ی تو رنجیده ست
مسجدی هست در این ناحیه که خشت به خشت
سر نفرین تو از ترس به خود لرزیده ست
بشکند دست کسانی که شکستند تو را
چشمت از ضربه ی ناگاه به خون غلتیده ست
سر زخمت نکند وا ،شده بانوی بهشت...
اینهمه لاله چرا دور و برت روئیده ست
پلک آرام بزن، صفحه به نرمی بشمار
مصحف روی تو چندیست ز هم پاشیده ست
#مسعود_یوسف_پور✍
#فاطمیه
https://eitaa.com/emame3vom/54919
.
.
#حاج_قاسم
سلام روح بلندِ گذشته از کم دنیا!
تو ای مسافر بدرود گفته با غم دنیا
حبیب! مسلم! ابوذر! بریر! حنظله! سلمان!
تو وارث عطش قاسم و شکوه سلیمان!
نه فاتح و نه سپهبد، نه ذوالفقار و نه سردار
برای نام تو تنها «شهید» بود سزاوار
و صلح معنی سازش نداشت در دل تنگت
سفیر صلح! کجایی؟ کجاست تیر و تفنگت؟
قسم به عاشقِ غمگینِ مهربانِ درونت
قسم به راه عزیزت، قسم به سرخی خونت
که خطّ قرمز تو مرزهای دین و وطن بود
و خطّ اشک یتیمان بیپناه یمن بود
چه دستها که گرفتی، چه شانهها که تکاندی
چه خندهها که به لبهای ناامید نشاندی
نمانده است پس از تو برای شام چراغی
چگونه خوب بخوابند کودکان عراقی؟
چه غم؟ که بیدِ ستبریست یادگارِ جنونت
جهادِ زنده به نامت، جهادِ زنده به خونت
هنوز خاک شریف است و هر گلی که بروید
شمیم عطر تو دارد برای هر که ببوید
#حاج_قاسم_سلیمانی
#اسما_سجادی✍
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#ذکر_یافاطمه_سربند_سلیمانی_هاست
🔹
.
#نوحه
#زمزمه #حاج_قاسم
#سبک_ایران
#سردار_ای_قهرمان
سردار
ای قهرمان پرصلابت
شهید پاکار ولایت
بودی تو افتخار ما از
بدو ولادت تا شهادت
سردار
ای صاحب مقام و منصب
ورد دعات این بوده هرشب
خدا کنه منم شهید شم
مثل فداییان زینب
سردار
رفتی تو با قلبی سبک بار
با چشم غرق اشک وخونبار
دستای تو جداشد از تن
مثل اباالفضل علمدار
سردار
به آرزوی خود رسیدی
طعم شهادت و چشیدی
خوب میدونم دم شهادت
بالا سرت ارباب و دیدی
سردار
خونی شده بال و پر تو
سوخته همه پا تا سر تو
اما خدارو شکر توغربت
غارت نرفت انگشترتو
#شاعرسبکساز_کربلایی_مجیدمرادزاده
#سپهبد_شهید_قاسم_سلیمانی
#ذکر_یافاطمه_سربند_سلیمانی_هاست