eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
7.4هزار دنبال‌کننده
2هزار عکس
112 ویدیو
17 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_sharif_admin
مشاهده در ایتا
دانلود
«اندر مزایای داشتن داداش کوچولو» (مامان ۶ساله و ۳سال و ۴‌ماهه) به دنیا اومدن فرزند دوم در کنار سختی‌ها وچالش‌های فراوان، قطعاً نکات مثبت زیادی هم داره. فارغ از بحث داشتن هم‌بازی و سرگرم شدن بچه‌ها باهم، یه سری اتفاقات هست که برای بچه‌ها رشد شخصیتی به همراه داره... ✅ اولین بارهایی بود که تنها با دو تا بچهٔ سه ساله و پنج ماهه می‌خواستم برم خونهٔ یکی از دوستام. وقتی به خونه‌شون رسیدیم جای پارک پیدا نکردم و مجبور بودم بگردم و جای دورتری رو پیدا کنم. چون برگشت با بچه‌ها سخت بود، به مهدی پیشنهاد دادم که با داداشش برن پیش دوستم تا من برگردم. در کمال ناباوری قبول کرد بدون من بره یک جای جدید.😍 اونجا بود که جرقه‌ای در ذهن من زده شد. وجود برادر کوچکترش این جرئت رو بهش داده بود و خیالش راحت بود که تنها نیست. قطعاً اگر توی اون موقعیت تنها بود هرگز پیشنهاد منو قبول نمی‌کرد. ✅ تا همین چند وقت پیش شب‌ها ساندویچی! کنار هم توی اتاق می‌خوابیدیم. اما مدتیه تصمیم گرفتیم اتاق بچه‌ها رو جدا کنیم. یکی دو شب که امتحان کردیم مهدی خیلی از این قضیه استقبال کرد و با ذوق و شوق، فردا صبحش می‌گفت: «دیشب من و حسن تنها خوابیدیم.» شک ندارم اگه مهدی تک فرزند بود به این راحتی زیر بار نمی‌رفت! ✅ یا جدیداً که بزرگتر شدن مواردی پیش اومد که کار کوچیکی بیرون داشتم و بردن بچه‌ها سخت بود، خودشون هم دوست نداشتن بیان. اینجا هم از مزیت دو فرزندی استفاده کردم و حسن رو به مهدی سپردم و رفتم. البته با یه سری تدابیر امنیتی مثل اینکه شمارهٔ خودم رو روی یخچال چسبوندم و مهدی بلد بود شماره‌م رو بگیره و از اینکه در غیاب من کار خطرناک نمی‌کنن تقریباً خیالم راحت بود. آقا مهدی هم از این موقعیت خیلی خوشش اومد و احساس بزرگی و مسئولیت‌پذیری می‌کرد. اگه حسن نبود، بعید بود مهدی تنها خونه بمونه.😅 ✅ مدتی بود که بابا جون موهای مهدی رو کوتاه می‌کرد. اما موقعی که مهدی می‌نشست روی صندلی آرایشگاه پدرش!، خیلی وول می‌خورد و نق می‌زد. تا اینکه موهای حسن هم نیاز به پیرایش داشت و بابا برای اولین بار می‌خواست موهای حسن کوچولو رو کوتاه کنه. حسن در کمال آرامش نشسته بود روی صندلی و بابا مشغول کوتاه کردن موهاش شد. دیدن این صحنه برای مهدی از هزار تا حرف و نصیحت کارسازتر بود و باعث شد تا چالش بابا با مهدی حل بشه.😉 ✅ ناگفته نمونه که منم مثل خیلی از شماها چالش‌ها ودعواهای دو تا داداش رو دارم، که مثنوی هفتاد منه! روزی صد دفعه سر اسباب‌بازی، مداد رنگی و... با هم دعوا می‌کنن و بزرگه کوچیکه رو گوشمالی می‌ده! به خصوص تا من می‌رم آشپزخونه کارها رو بکنم صدای گریه بلند می‌شه!🥴 تازگیا هم کوچیکه به برکت برادر بزرگتر، یه حرکاتی از داداشش یاد گرفته و از خجالتش در میاد! و خیلی زیبا روی اعصاب بنده پیاده‌روی می‌کنن!!🤦🏻‍♀️ اما بهتره برای تمدد اعصاب فعلاً نیمهٔ پر لیوان رو ببینیم...😊😉 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«بچه‌ها در دانشگاه!» (مامان ۶ و ۳.۵ ساله) یکی دو هفته‌ای بود که کارهای دانشگاهم کمی بیشتر شده بود و برای ادامهٔ پروژهٔ درسی باید چند روزی به دانشگاه می‌رفتم. دقیقاً اون روزها مقارن شد با ایام خجستهٔ تعطیلی مدارس به دلیل آلودگی هوا!!😬🫠 اینجا بود که درد مادرهای شاغل رو چشیدم وقتی از مجازی شدن کلاس بچه‌ها رنج می‌برن...!😩 خلاصه با خودم فکر کردم بهتره مزاحم مادرم نشم و بچه‌ها رو با خودم به دانشگاه ببرم.😅 در اولین روز تعطیلی‌ها، سه تایی به دانشگاه رفتیم. از بدو ورود به دانشگاه به خاطر حضور بچه ها، نگهبانان اجازه دادن با ماشین برم داخل و خیلی شیک و استادطور!😎 جلوی دانشکده از ماشین پیاده شدیم! انصافاً این بخش ماجرا خیلی شیرین بود و در واقع حضور بچه‌ها منو از گشتن برای یافتن جای پارک مناسب خلاص کرده بود!😝 خداروشکر اون روز آزمایشگاه نسبتاً خلوت بود و به جز من، یکی دو نفر دیگه اونجا بودن. در کنار کارهای خودم در آزمایشگاه، مشغول رسیدگی به کلاس مجازی حسن هم بودم. از قبل به بچه‌ها گفته بودم که محیط آزمایشگاه آلوده‌ست و نباید به وسایل آزمایشگاه دست بزنن و... ولی کو گوش شنوا؟!🫠 داشتن کلاس مجازی برای حسن خیلی بهتر از بیکاری بود و تا حد خوبی مشغول درس و مشقش می‌شد و از بازیگوشی دست می‌کشید!😅 مهدی هم در راهروهای دانشگاه و آزمایشگاه سوار بر موتور خیالی خودش مشغول بدو بدو و بازی بود!😁 گاهی می‌اومد مشغول خوردن می‌شد و یکی دو باری هم داخل آزمایشگاه‌های اطراف پیداش کردم و با عرق شرم آوردمش بیرون! هر چند متاسفانه محیط اکثر دانشگاه‌ها برای مادران بچه‌دار مناسب نیست؛ ولی باید اعتراف کنم که در اون محیط صلب و خشک علمی! اکثر افراد با دیدن بچه‌ها لبخندی به لب می‌آوردن و از اون‌ها با شکلات و لواشک و... پذیرای می کردن.🍫🍬 خداروشکر اون روز تجربهٔ بدی نبود، هر چند که از لمس اشیاء آزمایشگاه از جمله میکروسکوپ گران😬 و استوانهٔ مدرج و حضور مهدی در آزمایشگاه‌های دیگه و... حرص‌های بس زیادی نوش جان نمودم، ولی با بودن بچه‌ها پیش خودم، خیالم از همیشه راحت‌تر بود!😊 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif
«یک شب در مسجد» (مامان ۶.۵ ساله و ۳ سال و ۸ ماهه) ایام‌البیض ماه رجب فرا رسیده بود و قرار بود در مسجد محل اعتکافی مخصوص نوجوون‌های پسر برگزار بشه. برای اجرای مراسم‌ها نیاز به نیروی کمکی بود و قرار شد که همسرم برای کمک در اعتکاف شرکت کنن و خودشون هم معتکف بشن. از همون لحظه‌ای که برای حسن توضیح دادم اعتکاف چیه و بابا قراره سه روز بره مسجد و...، پسرم خیلی ذوق کرد و گفت دلش می‌خواد اون هم همراه باباش در اعتکاف شرکت کنه😍 و شب‌ها داخل مسجد بخوابه و... شب اول موفق شدم خونه نگهش دارم تا پدرش ببینه شرایط چطوره. چون اعتکاف مخصوص نوجوون‌ها بود، برنامهٔ بازی و فوتبال و... هم داشتن و ظاهراً شرایط برای حضور حسن در مسجد مناسب به نظر می‌رسید.☺️ شب دوم بردمش مسجد و گفت می‌خواد بمونه، براش پتو و بالش بردم و یک روز کامل در مسجد موند. گویا اون روز همه‌ش در حال انجام بازی‌های کارتی، بازی فوتبال، تنیس روی میز، ps5🙀و... بوده! البته همراه با کمی چاشنی شیطنت و اذیت! مخصوصاً در زمانی که پدر گرامی مشغول آموزش به بچه‌ها بودن و با بنده تماس گرفتن که دیگه موقعشه که برم دنبال حسن و بیارمش خونه😬! اصرارهای ما به کار نیفتاد و علی‌رغم اینکه حسن ناهار هم نخورده بود، پیش پدرش موند و اون ساعات آموزش رو کج‌دار و مریز گذروندن.🥴 شب آخر هم چون مدرسه داشت، راضی شد برگرده خونه. اما اون ساعاتی که در مسجد مونده بود، خیلی بهش خوش گذشته بود. گویا نوجوون‌ها هم از حضور علی خوشحال شده بودن و با مقادیری سرکار گذاشتن پسرک ما،😁 اوقات خوشی رو برای خودشون رقم زده بودن!! البته قطعاً اگر این اعتکاف برای بزرگسالان بود، شرایط مناسبی برای حضور یک پسر بچهٔ ۶ سالهٔ شیطون نداشت! ولی با حضور نوجوون‌ها، حسسسابی بازی کرده بود و با اون‌ها دوست شده بود و خوش گذرونده بود و احتمالاً از الان منتظر فرا رسیدن اعتکاف سال آینده است...😍 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif