eitaa logo
مادران شریف ایران زمین
8.2هزار دنبال‌کننده
2.3هزار عکس
139 ویدیو
27 فایل
اینجا پر از تجربه‌ست، تجربهٔ زندگی مامان‌های چند فرزندی پویا، «از همه جای ایران»، که در کنار بچه‌هاشون رشد می‌کنند. این کانال، سال ۱۳۹۸ به همت چند مامان دانش‌آموختهٔ دانشگاه شریف تاسیس شد. ارتباط با ما و ارسال تجربه: @madaran_admin تبلیغات: @tbligm
مشاهده در ایتا
دانلود
. (مامان مهدی ۱۴ساله، علی‌اصغر ۱۱ساله، فاطمه‌زهرا ۹ساله، محمدصادق ۵ساله، خدیجه ۳/۵ساله، محمدرضا ۱/۵ساله و مرضیه ۲ماهه) تو حموم روی چهارپایه‌‌ی کوتاه نشستم و به گوشه‌ای خیره هستم و سعی دارم جواب سه طفل که پشت درب حمام بی‌وقفه صدا می‌زنن و به در می‌کوبن رو ندم. لیوان چای رو سر می‌کشم. در حالی که سه تا از بچه‌های بزرگ‌تر تو سالن با صدای بلند بحث و جدل دارن؛ خدیجه: مامان جیش و پی‌پی با هم دارم می‌خوام بیام همین‌جا که تو هستی. صادق: مامااان الان نوبت تاب منه چی‌کار کنم؟ خدیجه: خب سوار شو. صادق: ماماااان! من سوار شم محمدرضا خودشو می‌ندازه جلوی تاب! من همچنان لیوان به لب، خیره به روبه‌رو نشستم. محمدرضا دو دستی به در می‌کوبه. فاطمه از تو سالن با فریاااد: مامان حمامی یا دستشویی؟ فاطمه با فریاد: تا دیشب این سه تا کنترل دست تو بوده الان من باید بردارم. اصغر: آخه کنترل کولر گازی به چه کار تو میاد؟ ماشین لباسشویی و ظرفشویی هم‌زمان بوق می‌زنن. انقدر بوق می‌زنن تا من برم و درشون باز شه و یک صدا بگن خوب شد اومدی! من خیره، به یاد حیاط مهرشهر می‌افتم. حیاط خونه‌ی کودکی‌هام. غرق در احوالات کودکی‌ام و پرواز می‌کنم به آینده، به بچه‌های خودم فکر می‌کنم. به دغدغه‌های این روزهام، به کارهای خونه و رسیدگی به بچه‌ها که حالا برام حکم عبادت رو داره. عبادتی فراتر از نماز و روزه.💚 چقدر گاهی به همین چند دقیقه خلوت کردن با خودم و خدای خودم، حتی وسط این همه هیاهوی بچه‌ها نیاز دارم. همین چند دقیقه در حمام و خلوت کردن و کمی پرسه در حیاط مهرشهر و قرائت اِنّا اَنزَلنایی برای پدر و ابراز دلتنگی برای مادرم، حال من را از این رو به اون رو می‌کنه. بعد از نوشیدن آخرین قلپ چای، وضو می‌گیرم و در حمام رو با چهره‌ای خندان باز می‌کنم و به سمت بچه‌ها پرواز می‌کنم. با دقت گوش به حرف‌های مهدی می‌دم و تاییدش می‌کنم. از علی می‌خوام که بیاد و توی آشپزخونه کمکم کنه. یه ماچ محکم از لپ فاطمه می‌کنم که در نبود من خدیجه رو دستشویی برده. قربون صدقه‌ی صادق و خدیجه می‌رم با این همه شیرین زبونی‌هاشون و با ظرف‌های خوراکی و میوه‌ راهی سالن می‌کنمشون. به محمدرضا غذا می‌دم. همون چند دقیقه چقدر رنگ و رو و حال و هوای منزلم رو تغییر داده...💛 🍀🍀🍀 کانال مادران شریف ایران زمین @madaran_sharif