«تصمیم گرفتم در کنکور ارشد شرکت کنم.»
#مامان_صالحه
(مامان سه تا دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله)
#قسمت_یازدهم
گرایشی که میخواستم برای آن بخوانم، رشتهٔ مدرسی معارف، گرایش انقلاب اسلامی بود.
و نزدیکترین دانشگاهی که این گرایش را داشت، دانشگاه تهران بود.😅
اصلاً فکرش را نمیکردم سال اول قبول شوم.😶
با خودم گفتم امسال یکبار آزمون میدهم که دستم بیاید، بعد که بچه به دنیا آمد، آرام آرام دوباره درس میخوانم تا رتبه بیاورم.🙂
همین تلقین به من آرامش داد.
یکی دو تا از منابع مهم را انتخاب کردم و هر روز مقداری از آنها را میخواندم.📔
هر بار که میخواستم دست به یک انتخاب جدید بزنم، شرایط آن زمان را در نظر میگرفتم و البته هر بار هم شرایط متفاوت بود.
مثلاً سال اول زندگی مشترک، چون دختری بودم که دست به سیاه و سفید نزده بود و مشکلات دیگر هم داشتم، یک استراحت یکساله به خودم دادم.💆🏻♀️
باردار که شدم، مادرم کمکم بودند و توانستم چند واحد حضوری پاس کنم و بعد که حضور ایشان در شهر قم را نداشتم، غیرحضوری کرده بودم.😊
بارداری دومم، هنوز متوجه نشده بودم که باردارم و بنا داشتم با کادرِ یک مدرسه، همکاری ساعتی داشته باشم، بعد از یکی دو هفته که متوجه وضعیت جسمانیام شدم، منصرف شدم و کار را نگرفته، تحویل دادم.🤕
ولی چون همکاری شوهرم به اقتضای شرایطش بیشتر بود و همینطور دوستانمان در روستا کنارمان بودند، توانستم یک دورهٔ کوتاه، به صورت حضوری، محضر یک استاد مسلم فلسفه را درک کنم.🤩
و حالا در یک شرایط جدید قرار داشتم. اصلاً نمیدانستم اگر قبول شوم، چه چیزهایی در انتظارم هست!
چون شهریور دخترم به دنیا میآمد و باید مهر ماه، سر کلاس آنلاین مینشستم!😳
برای همین به خودم میگفتم: نهایتاً اگر هم قبول شدم، مرخصی میگیرم.🤦🏻♀😅
مردادماه ۱۴۰۰، در حالی که هشت ماهه باردار بودم کنکور کارشناسی ارشد دانشگاه را دادم.🤰🏻
از آنجایی که سال قبلش هم برای کنکور ثبت نام کرده بودم ولی خواب مانده بودم، این بار خیلی مراقبت کردم که مثل سال قبل نشود و بیدردسر سر جلسه حاضر شوم.🤭
هر چند باز هم ماجراهای زیادی با بچهها داشتیم و نتوانستم به خوبی بخوابم، ولی خدا را شکر صبح توانستم با مقادیری فشار و سختی به موقع بیدار شوم و سر جلسه بروم.
شهریور ماه ۱۴۰۰ که دختر سومم به دنیا آمد، هیچکس فکر نمیکرد که همزمان، من رتبهٔ یکِ کنکور را هم بیاورم!😬😍
درست است که با برنامهریزی و آهسته و پیوسته درس خوانده بودم،
کتابخوان بودم،
از قبل به صورت تفننی روی زبان خارجی (بدون کلاس رفتن) وقت گذاشته بودم (و بالا زدن درصد زبان، تاثیر زیادی در رتبه داشت)
رشتهٔ همسویی با تحصیلات قبلیام داشتم،
تکنیک تست زنی را رعایت کرده بودم
و در کل، عشق به یادگیری داشتم،
👈🏻ولی این رتبه را واقعا رزق خداوند به خاطر حضور فرزند سومم و برکتِ بچههای بزرگترم میدیدم. 🥰💕💖
خبر رتبهٔ برتر من، بین دوست و فامیل پیچید.
و طوری شد که دیگر رویم نشد به خاطر نوزادم مرخصی بگیرم. و البته چون ترم با تأخیر شروع شد، زمان درخواست مرخصی را از دست دادم.
بد هم نشد البته!
از فرصت مجازی بودن در کرونا استفاده کردم تا درسم را شروع کنم.😊
مغزم را روی حالتی تنظیم کردم که جز برای رسیدگی به امور واجب زندگی و درس خواندن، دغدغهٔ دیگری نداشته باشه که البته اینطور هم نشد!😶
یک عالمه چیز دیگر بود که باید آنها را هم در نظر میگرفتم.😬
تدبیرهای زیادی کردم و برای خیلی از فعالیتها از دیگران کمک گرفتم که توانستم ترم اول را دوام بیاورم ولی خیلی خیلی سخت بود.🤯
و البته برعکس تصورم، اصلاً به آن صورت نتوانستم از مادرم برای نگهداری بچهها کمک بگیرم!🤭
چرا که شرایط کلاس آنلاین، در خانهٔ خودمان فراهمتر بود.
ترم اول، سه روز در هفته کلاس داشتم.
دو روز از ساعت ۸ تا ۱۲
و یک روز از ساعت ۸ تا ۱۰ و ۴ تا ۶ عصر.
۸ تا ۱۰ ها را معمولاً بچهها خواب بودند. بیدار که میشدند، همسرم صبحانهشان را میدادند و بعد میرفتند سر کار.
و ۱۰ تا ۱۲ ها را بچهها پیش دختران همسایهمان بازی میکردند.
الحق و الانصاف از وقتی تهران آمدیم، همسایههای بینهایت نازنینی 🥰 خدا نصیبمان کرده بود که در آن ایام خیلی کمک حالم بودند و حالا که رفتهاند جای خالیشان را میفهمم.🥺
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
همگی ۵ تومنیهاتون رو ریختید؟
تا صبح امروز بحمدلله ۱۴ میلیون و ۵۰۰ جمع شده که ۶ میلیون و ۵۰۰ ش توسط جمع مادران شریف بوده...
راستی برای واریز کمکها میشه نیت صدقه، و رد مظالم (اگه مرجعتون اجازه داده باشن) هم داشت.😉
اگه هنوز نریختید این لینک کمک به این خانواده عزیزه:
https://fardayesabz.sharif.ir/charity/?p=project-181&t=madaran_sharif_p2
#مامان_صالحه
(مامان سه تا دختر ۷، ۴ و ۱.۵ساله)
#قسمت_دوازدهم
با وجود کمکهایی که دریافت میکردم، اما باز هم به دلیل تاخیر در شروع شدنِ ترم و تعداد زیاد کلاسهای جبرانی و بینظمیها و... شرایط آنقدر سخت شد که تصمیم گرفتم یک کمکی در کارهای خانه استخدام کنم اما قسمتم نشد و اصلاً نتوانستم فرد مناسبی را متناسب با بودجهمان پیدا کنم.🤷🏻♀️
در عوض، در مواقع زیادی، غذا را از تهیه غذای محله میخریدیم!
حقیقتا وقت نمی کردم آشپزی کنم.😁
و البته یک سری غذاهای کمکی هم برای جان گرفتن خودم لازم داشتم که بدنم را تقویت کنم.🙂
بعد از عید دانشگاه حضوری شد.
دختر کوچکم که ۷ ماهه شده بود، فقط شیر مادر میخورد.
بدم نمیآمد شیرخشک بدهم ولی قبول نمیکرد.😁
اواخر ترم دوم خوشبختانه پروپوزالم را با یکی از بهترین اساتید رشتهمان تصویب کردم.😍💪🏻
اما آن سال تابستان خوبی را پشت سر نگذاشتم!😥
متاسفانه بدون آمادگی کافی، بدون اینکه اول کمی به خودم استراحت بدم😢، بلافاصله بعد از امتحانات ترم، وارد پروسهٔ از پوشک گرفتن دختر دومی شدم.
و چون ذهن و جسم خودم آماده نبود و نتوانستم کودکم را به خوبی آماده کنم، این برنامه خیلی فرسایشی و اذیتکننده شد.😔
با همین وضعیت وارد ترم جدید مهرماه و ترم آخر تحصیلاتم شدم.
دو روز پشت سر هم، از صبح تا ساعت 6 عصر دانشگاه بودم.😬
یک روز را مادرم بچهها را نگه میداشتند و روز دیگر، نصفش را همسرم و نصفش دیگرش را مادرهمسرم.
سختترین دوران تحصیلم همین چهار پنج ماه بود که هم دختر اولم کلاس اولی بود😮💨 و هم خواب شب درست و حسابی نداشتم.
چون دختر سومی برای شیر و دختر دومی برای دستشویی رفتن، چندین مرتبه بیدارم میکردند.
و همهٔ اینها در شرایطی بود که حتی از همسرم هم نمیتوانستم کمک بگیرم.😵💫
کار همسرم به شدت پرفشار بود و بیشتر اوقات شبها هم نبودند.🤧
گاهی چند تا کیف و ساک لباس و وسیله را باید از خانه خودم می بردم منزل مادرم تا از ایشان کمک بگیرم.
آن اواخر آنقدر اذیت شده بودم که شبها از شدت درد دست و بازو نمیتوانستم بخوابم.🥺
اما امیدم به این بود که این آخرین ترم تحصیلیام است و بعد تمام میشود و میتوانم بنشینم سر پایاننامهام که موضوعش را بسیار دوست دارم و همهٔ زندگیم شده است.🥰
درست است که من از لحاظ جسمی فشار زیادی تحمل میکردم، ولی به لحاظ روحی کاملاً خوشحال بودم.
من در واقع از خودم میزدم تا فضای علمی را از دست ندهم.
به نظرم ارزشش را داشت و احساس رضایت زیادی داشتم.😊
من استادِ راهنمایی دارم که فوقالعاده با شرایط مادریِ من همراه هستند و شأن خیلی زیادی برای "مادری💞" قائلند.
یکبار که من از کار بچهها خسته بودم، به من گفتند: «برکت کارِ تو از این بچههاست. هروقت در کارت به گرهی برخوردی، کارت رو به این بچهها حواله بده. این بچهها برکتِ کار تو هستند! 😇»
گاهی که فکر میکنم، احساس میکنم اصلاً معلوم نیست اگر ازدواج نکرده بودم، اگر بچه نداشتم، مسیرم اینطور رقم میخورد و میتوانستم با حال خوب اینطوری درس بخوانم.😊
من معتقدم دنیا پر از حادثه و سختی هست و این ما هستیم که نوع سختیهایی را که دلمان میخواهد تحمل کنیم، انتخاب میکنیم و با این واسطه خداوند قضاها و تقدیرهایمان را رقم می زند. 😌
✨برکت حضورِ بچهها برای اعضای خانواده، ممکن است به چشم نیاید اما اگر میتوانستیم دنیای موازیِ بدون بچههایمان را ببینیم، متوجه میشدیم که چقدر تنفس در هوایی که بچهٔ کوچیک در آنجاست، روح را لطیفتر و شادابتر میکند.💫
برادر کوچکتر من هم همزمان با من در مقطع کارشناسی دانشجو شده و وقتی میبیند که خواهرش با سه تا بچه دارد کارشناسی ارشد میخواند، در درس خواندن خیلی جدیتر میشود و انگیزه پیدا میکند.
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«مهمترین عامل موثر در حفظ انسجام خانواده»
#مامان_صالحه
(مامان سه تا دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله)
#قسمت_سیزدهم
آدمها بینیاز از گفتگو با هم نیستند.
گاهی شرایط برای من خیلی پیچیده میشد و نیاز به کمک و همراهی دیگران، مخصوصاً همسرم داشتم.
برای همین کمکم یادگرفتم خودسانسوری نکنم و احساساتم را بروز بدهم.
یاد گرفتم خواستههایم را نه با زبان طلبکارانه و دعوا، بلکه با زبان خوش و حال خوب بیان کنم.☺️
تلاش میکنم کارهایی که انجام میدهم، مطابق با ارزشهای زندگیام و صحیح باشند.
از طرف دیگر چون همسرم همیشه دغدغههای فضای اجتماعی را داشته و دارد، تلاش کردم به خاطر یک مقدار سختی و مشکلات جلوی فعالیتهای همسرم را نگیرم.
اما اگر دیدم به خانواده و فضای آن آسیب میزند، مسأله را با خودشان مطرح کردم و گاهی ساعتها با هم گفتگو کردیم...
گفتگو کردن، در خانواده خیلی لازم و مهم است.
طبق تجربهٔ من، وقتی با هم حرف نمیزنیم؛ نمیتوانیم همدیگر را درک کنیم و این شرایط را خیلی بغرنج میکند 😩
مثلاً یکی از چالشهای من ایجاد تعادل در کمک گرفتن از مادرم و همسرم بوده.
گاهی همسرم خیالشان راحت بوده که مادرم هستند و به من کمک میکنند. مادرم هم فکر میکرده اند که همسرم مسئولیتهای زندگی را جدی نمیگیرند و من در شرح دادنِ ضرورت کار همسرم ناتوان بودهام و خودِ همسر و مادرم هم از گفتگو با هم امتناع میکردند.😢
خیلی اوقات مثل ایام کمکرسانیها و اردوهای جهادی که من با یک یا دو بچه، روزهای طولانی پیش مادرم میماندم، خستگیهای مادرم عذاب وجدان وحشتناکی به من میداد که باعث میشد کنترل اعصابم را از دست بدهم و با شوهرم بدرفتاری کنم.😔
اما بالاخره یاد گرفتم که هم با مادرم و هم همسرم، گفتگوهای موثری داشته باشم.
مثلاً به مادرم، عظمت و ارزشمندی کمککردنش به خودم را یادآوری میکردم.😄
اینکه جهاد فرزندآوری و جهاد علمی و فرهنگی در کشور، فقط برای ما جوانها نیست و ما نیاز به پشتیبانی بزرگترهایمان داریم تا این مسائل تبدیل به فرهنگ عمومی شود.😁
همینطور به مادرم میگفتم که من، در واقع امتدادِ خودش هستم در زمان و مکانِ دیگری.
قطعاً اگر او هم جایِ من بود، همین کارها را انجام میداد.😇
در مورد همسرم هم سعی کردم، بار زندگی را در مسائلی که مربوط به بیرون از خانه میشد مثل خرید کردن و...، خودم به دوش نکشم و همیشه نیاز به حمایت شدن توسط او رو با حال خوب بیان کنم تا هر زمان که شرایطش را داشتند، کمک کنند.😊
در کل به واسطهٔ حمایت گرفتنهای ما، حس میکنم روند خانوادههایمان در مسیر فرزندآوری ما بسیار صعودی و رو به رشد بوده و این مسأله خیلی عالیست.😀
یعنی حالِ خانوادهها سال به سال بهتر و استقبالشان از فضای فرزندآوری بهتر و بهتر شده و الان هم که به ما پیشنهاد میکنند چند سالی صبر کنیم، تجدید قوای ما را در نظر میگیرند و مادرم با وجود همهٔ شرایط درس و زندگی من، دوست دارند که حداقل ۶-۷ بچه داشته باشم.😊
در این مسیر، خیلی پیش آمد که برای کسب مهارتهای زندگی، در دورههای آموزشی شرکت کنم.
دورههای توسعه فردی و نظم، ارتباطِ همسران و تربیت فرزندِ رایگان یا قیمت پایین را دنبال کردم!👌🏻
معتقدم برعکس تصور غالب افراد، محتوای غنی لزوماً گران نیست.
اما تا دلتان بخواهد همیشه پول کتاب دادهام و درصورت لزوم مشاوره رفتهام.📚💶
این مطالعهها برای این است که بتوانیم به یک رویکرد جامع و صحیح در فرزند پروری👨👩👧👦 و ارتباط همسران 👩❤️👨 برسیم و این متر و معیار همهٔ رفتارهای خانوادهمان شود و با کمترین نوسانات و بیشترین آرامش و راحتی، مسائل و مشکلات را تشخیص دهیم، با هم گفتگو کنیم و برای علاج آنها قدم موثر برداریم.
و واقعاً احساس مثبت ناشی از این تلاشها، برای حفظ انسجام و نشاط زندگی، قابل مقایسه با هیچ موفقیت دیگری نیست.💓
و البته در کنار این تلاشها، مهمترین عامل موثر در حفظ انسجام خانواده، معنویت و ارتباط با خداوند، ارتباط با امام حاضر و ناظرمان، انس با قرآن، و تدبّر در کلام و سیره امامان است که تلاش میکنم هیچوقت در خانه فراموش نشود.💖
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
«روش برنامهریزی من»
#مامان_صالحه
(مامان سه تا دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله)
#قسمت_چهاردهم
برنامهریزی خانمها، وقتی بچه شیرخوار دارند یا باردار هستند، یک مقدار متفاوتتر و شناورتر میشود.
در این هفت سال اخیر که همیشه در یکی از این دو شرایط بودم، سعی کردم برنامهریزی کارهایم را متناسب با شرایطم انجام دهم. 🙂
در قدم اول یک دفتر قشنگ انتخاب میکنم و شروع میکنم به نوشتن در مورد آرزوها، رویاها و ایدههایم.❤️
شاید در پستوی ذهنم قایم شده باشند.
سر صبر و حوصله، میکشمشان بیرون...
در قدم بعدی، کارهایی که باید برای رسیدن به آرزوهایم انجام دهم، مینویسم و اگر کلی هستند، تبدیل به اهداف کوچکتر و قابل دستیابی میکنم. بعد آنها را دستهبندی میکنم:
🌻معنوی: مثل خواندن تعقیبات نماز، خواندن روزانه چند صفحه قرآن و انجام دادن اعمال ماه مبارک رمضان
🌻جسمی و زیبایی: مثل ورزش، مسواک زدن و کِرِم زدن
🌻تغذیه: در این دسته، مواردی را که باید مراعات کنم مینویسم. هم تغذیه خودم را باید مد نظر داشته باشم و هم تغذیه خانواده را.
🌻خانوادگی: مثل رسیدگی به درس بچهها، صله رحم، بازی با بچهها و رفتن به مسجد یا هیئت به صورت خانوادگی
🌻حرفهای: اینها اهدافی هستند که به مرور جایگاه و نوع فعالیتهای اجتماعی من را مشخص میکنند. گوش کردن به یک صوت، خواندن چند کتاب و ثبتنام و رفتن به فلان کلاس و ... در اینجا نوشته میشوند.
🌻کارهای عقبمانده: مثل بردن یک وسیله به تعمیرگاه یا تمیز کردن بخشی از منزل که همیشه تمیزش نمیکنم یا دوختن پارگی یک جوراب
🌻اهداف خاص: کارهای مقطعی که در هر زمانی ایجاد میشوند؛ مثل چیدن سفره هفت سین، خانهتکانی عید، انجام دادن یک کار هنری برای تفنن و دادن فرشها به قالیشویی
🌻خریدها: که خریدهای ریز و درشت منزل را شامل میشود.
✅اهداف را اولویتبندی میکنم و اگر لازم باشد قیدِ زمان به آنها میزنم. مثلا خواندن فلان کتاب تا آخر فروردین ماه.
برای اهدافی که هر روز انجامشان میدهم، ردیاب عادت درست میکنم.👌🏻
یعنی یک جدول با سی ستون عمودی و چند ستون افقی به تعداد کارهای روزانه.
و بعد از انجام دادن کارهای روزانه، جلویشان تیک میزنم.
ردیاب عادت، برای بالا بردن بهرهوری در طول روز در دوران بچهداری، یک انتخاب عالی برای من بوده است.
بقیه اهداف را در سررسید وارد میکنم یا لیست جداگانه هفتگی یا روزانه تهیه میکنم که هر موقع انجام شدند تیکشان را بزنم.
اگر در سررسید وارد کنم، در بخش تقویم سال در یک نگاه، اتفاقات تکرار نشدنی را مشخص میکنم.
مثل ماههای رجب و شعبان و ماه رمضان، ایام خانهتکانی، ایام سال نو، ایام امتحانات بچهها یا خودم، سالروز تولدها و ... 🗓
و بعد با توجه به هر هدف، در نظر میگیرم که چقدر باید وقت در روز یا هفته یا ماه اختصاص بدهم و آنها را در جدول هفتگی کارهایم وارد و پخش میکنم. ✍🏻
مثلاً تا آخر ماه باید یک کتاب بخوانم که حدودا ۱۵ ساعت زمان میبرد. ۱۵ روز از ماه انتخاب میکنم و برای هر روز یک ساعت در نظر میگیرم و یا تقسیمبندی کتاب را بر اساس صفحه انجام میدهم: ۱۵ روز، هر روز ۲۰ صفحه.
میتوان بعضی کارها، مثل دوختن یک لباس را هم بر اساس مراحل (خرید پارچه، الگوکشی، برش، دوخت و...) زمانبندی کرد. هر مرحله در یک روز مشخص.☝️🏻
کارهایی مثل تمیز کردن خانه هم بین روزهای هفته تقسیم میشوند: کابینت ۱، کابینت ۲، کمد ۱، کمد ۲ و ۳ و ... کتابخانه، رختخوابها، گلدانها و ...
آخر سر، وقتی به آخر ماه میرسم، عملکرد خودم را بازبینی، و نقاط ضعف و قوتم را شناسایی میکنم🔎
اگر به کاری نرسیده بودم، شاید به خاطر تنبلی بوده، شاید هم توقع زیادی از خودم داشتهام...
به هر حال ما خانمهای بچهدار، ممکن است در شرایطی باشیم که نتوانیم آنطور که دلمان میخواهد پیش برویم.
باید با خودمان مهربانتر باشیم.😌
#برنامهریزی
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
سلام😊
تعدادی از شما دوستان عزیز گفته بودید که لینک پرداخت براتون باز نمیشه و درخواست شماره کارت کرده بودید...
این شماره کارت فردای سبزه
5041727010063400
ولی چون این کارت فقط مختص جمعآوری کمک برای این خانواده عزیز نیست، لطفا فیش واریزی تون رو، برای آقای خبیری، مسئول محترم فردای سبز بفرستید و بگید برای طرح ودیعه مادر جوان و دو پسرش هست.
شماره ایشون:
09193014910
خدا قبول کنه ازتون❤️
هر آنچه ناشدنی هست با حسن بشود
دَمی که حضرت مُشکل گُشا حسن بشود
به حُسنِ خُلق شود بین مردمان مشهور
کسی که بارِ لبـش ذکر ”یا حَسن” بشود
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
🎊عیدِ میلاد نخست آقازادهٔ حضرت زهرا (سلاماللهعلیها) و امام علی (علیهالسلام)، بر دلدادگان امام حسن مجتبی (علیه السلام) مبارک💚
🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸🌸
شما و فرزندان دلبندتون رو به خوندن قصهای امام حسنی دعوت میکنیم:☺️
برای خوندن قصههای بیشتر میتونید کتاب داستانهایی از زندگی امام حسن (علیهالسلام) رو با تخفیف ۵۰ درصدی، برای بچهها از طاقچه تهیه کنید:📗
https://b2n.ir/m94111
«میخواستم از هیچ یک از عرصههای زندگیم دست نکشم...»
#مامان_صالحه
(مامان سه دختر ۷، ۴ و ۱.۵ ساله)
#قسمت_پایانی
با توجه به روحیاتم، میدانستم که برای درس خواندن و... نمیتوانم صبر کنم تا بچههایم بزرگتر شوند. دوست داشتم بچههای بیشتری داشته باشم.🙂
به همین دلیل تصمیم گرفتم از هیچ کدام از عرصههای زندگیام به نفع بقیهٔ عرصهها دست نکشم...
به خاطر جهاد علمی، جهاد فرزندآوری را به تأخیر نینداختم و برعکس.
یا به خاطر سختیهای جهادهای فرهنگی و اجتماعی همسرم، از جهادهای خودم دست نکشم.
جوانی، دورانی استثناییای است که بهترین شرایط ذهنی و جسمی را تجربه میکنیم، و معمولاً اهمیتش را درک نمیکنیم تا بدنمان رو به افول برود.
ممکن هست در جوانی بتوانیم چند کار را با هم انجام بدهیم اما بعد، قطعاً سختتر یا غیرممکن میشود.😮💨
برای همین، به نظرم آمد شاید لازم باشد چند عرصهٔ مسئولیت و جهاد را با هم پیش ببریم.🧐
خصوصاً که کار روی زمین مانده در کشور زیاد داریم.
متأسفانه هنوز هم تصور بعضیها این است که درس خواندن من به عنوان یک زن، باعث آسیب دیدن خانواده میشود.😯
برای همین، گاهی فکر کردم که فعلا درس را کنار بگذارم و فقط به فرزندانم برسم🤔؛ اما هم خودم با درس خواندن نشاط میگیرم😍 و هم همسرم میگفت لازم نیست کنار بگذارم و تخصص من برای کشور لازم است و انشاءالله منشأ خیر خواهد شد. خودم هم همین طور فکر میکنم.🥰
ضمن اینکه خیلی وقتها، روحیه علمآموزی از پدر و مادر به بچهها منتقل میشود.
خودم هم این را از پدر و مادرم یاد گرفتم و مدیونشان هستم.💞
مادرم همیشه در حال علمآموزی بودند و عاشق این روال یاد گرفتن و یاد دادن و معلمی در عرصههای گوناگون و متفاوت، از فلسفه و تفسیر قرآن گرفته تا طب و حفظالصحه هستند.🥰
پدرم هم چند سال پیش دورهٔ دکتری را شروع کردند، و واقعا حتی سادهترین و پیشپاافتادهترین کارهای نقش پدریشان به خاطر درس و امتحان قطع نشد. همین امسال هم در سن ۵۷ سالگی، یک زبانِ خارجی سخت و غیر معمول را یاد گرفتند و امتحان پایانیاش را عالی دادند.🤩
سعی میکنم نگاهم به درس و دانشگاه، حرکت در مسیر جهاد علمی باشد و نگاهم به فعالیت اجتماعی یا اشتغال، انجام مسئولیتها و تعهدات دینی در قبال کشورم و اسلام.☝️🏻
سعی میکنم در هر عرصهای رضایت خدا را نظر بگیرم، اما به طور خاص، در این مسیر علم، واقعا همیشه نیتم این بوده که یک گره باز کنم و کشور اسلامیام پیشرفت کند و در دنیا بدرخشد. 💫
این روزها من مشغول تکمیل کردن پایاننامهام هستم.
موضوعش یکی از عرصههای تهاجم فرهنگی است که علیرغم اهمیت و تأثیر زیادی که داشته تا به حال هیچ پژوهشی در موردش انجام نگرفته و در واقع پایاننامهٔ من، اولین پژوهش در این زمینه است...
در آخر از همهٔ دوستانی که تجربهام را خواندند، هم تشکر میکنم و هم استدعا دارم که بنده را از دعای خیر محروم نکنند.
بعضی از گرهها، فقط به دعای خوبان باز میشود.🥲
#تجربیات_تخصصی
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
❓شما هم دوست دارید بچهتون وقتی ۷ سالش شد، حرف گوش کن و مطیع بشه؟
❓میدونید بهترین و تضمینیترین راهی که اهل بیت علیهمالسلام بهمون یاد دادن، چیه؟
✅ پاسخ کتاب من دیگر ما رو بخونید.👆🏻
#من_دیگر_ما
#از_لابهلای_کتابها
☘️☘️☘️
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
#م_بد
(مامان #فاطمه_زهرا ۱۱ ماهه)
هر سال قبل از ماه رمضون با دست پر و دل آماده، از سه روز قبل میرفتم به استقبال و روزه میگرفتم!
از قبل چشم انتظارش بودم و براش برنامه میریختم که قرآن رو چطور ختم کنم...
▫️یا علی و یا عظیم رو بعد از کدوم نمازها بخونم،
▫️اللهم الرزقتی حج بیتک الحرام فراموشم نشه،
▫️مجیر کی باشه و شب قدر پای منبر کدوم عالم باشم و خلاصه چطور بهرهٔ معنوی ببرم از این ماه خدا.
هر چند اون موقع به نظر خودم این کارها خیلی ساده و پیش پا افتاده و کمترین کاری بود که میتونستم بکنم.
ولی پارسال که طعم شیرین بارداری رو چشیدم و امسال هم شیردهی، حس میکنم سالهای پیش چقدر کم بهره بردم و چه راحت از دست میدادم، فرصتی رو که به خاطر نداشتن مسئولیت مادری، در اختیارم بود.
این دومین ماه رمضونی میشه که امکان روزه گرفتن ندارم. از طرفی یه بامیهٔ فسقلی هم انقدر منو مشغول خودش کرده که کاملاً زمینگیر شدم. مستحبات که هیچ! نمازهای واجب هم طوری کلاغ پر میکنم که ملائک انگشت تعجب بر دهان گرفته، میپرسند:
این بنده خدا چیکار کرد یکهو؟!
یحتمل هر فکری میکنند جز عبادت خدا که تنهی عن الفحشا و منکر!🙈😁
امسال حس اضطرابی هم داشتم که میشه با شیردهی روزه گرفت؟! چطوری میتونم از این ماه بهره ببرم که طفل معصومم هم اذیت نشه؟
اصلاً گیرم ضعف شیردهی رو تحمل کنم، سحرها چطوری ساعت کوککنم و بیدار بشم؟ اون هم با خواب خرگوشی این دختر کوچولو؟! دعای سحر چی؟ میتونم بلند پخش کنم مثل هر سال؟
شب قدر و صد فراز دعای جوشن چی میشه یا یه بچهٔ ۱۱ ماهه؟🥲
با همهٔ این فکرها، یک چیزی ته دلم را حسابی قرص نگه میداره!
اینکه باور دارم خدا خودش خیلی ویژه هوای مادرا رو داره.
هم حواسش به این بندههای کوچیک معصوم هست، هم به دل مامانایی که پر میزنه برای یک فراز از ابوحمزه خوندن و خلوتهای شبونهای که شاید به خاطر مشغلهٔ مادری و محافظت از امانت خدا نتونن داشته باشن.
من مطمئنم خدا به مادرا نزدیکه و سیل رحمت و برکت رو با همین مادری کردنها به سمتشون جاری میکنه.
یقین دارم بندگی از طریق مادری خیلی سادهتره.🌸
ما مامانها، با مادرانگیهامون بندگی میکنیم و دلخوش به نگاه مهربون خدایی هستیم که محبت به کودکان رو از بهترین اعمال میدونه.👌🏻💛
#مامان_اولی
#سبک_مادری
#مادران_شریف_ایران_زمین
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
زن باشی و با وجود داشتن هشت بچهی قد و نیمقد زندان و شکنجه کشیدی باشی و حالا هم به ناچار فراری از خاک و وطنت؛ آیا چیزی غیر از دیدار و همصحبتی با امام و رهبر محبوبت میتواند قلبت را آرام کند و تو را برای ادامهی راه و تحمل سختیهای بیشتر مصممتر!؟
خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) را میخوانم و فکرم مشغول به اینکه من چقدر حاضرم از زندگیام برای امام زمانم بگذرم و اگر روزی بدون هیچ واسطهای در محضر امامم قرار بگیرم، چه دارم که بگویم و در برابر فرمان او تا چه اندازه مطیع خواهم بود؟! به آنجا رسیدهام که امین رهبرم شوم و محافظ جان و فدایی او؟!
🌾🌾🌾
📚 برشی از فصل دوم کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ):
وقتی وارد بیت معظمله شدیم، من سر از پا نمیشناختم، شوقی وصف ناشدنی در وجودم موج میزد. هنگامی که قرار شد من تنها به اتاق امام وارد شوم قلبم تندتند میتپید. سرانجام در برابر نور قرار گرفتم، نمیدانستم که از کجا و چگونه سر صحبت را باز کنم. پس از سلام و احوالپرسی عرض کردم: «دباغ هستم» فرمودند: «همان دباغی که مرحوم سعیدی در نامههایش اسم میبرد؟» عرض کردم: «بله! مدتی شاگردش بودم و با او کار میکردم.» و بعد گزارشی اجمالی از آنچه که گذشته بود و از فعالیتها، عملکردها و واز وضعیت گروه و افراد مبارز خارج از کشور و ... ارائه دادم.
حضرت امام خمینی با طمأنینه و آرامش حرفهایم را شنیدند و بعد فرمودند: «از زندان برایم بگویید.» و اینگونه شد که من از نحوهی دستگیری، بازداشت و بازجویی و زندان و شکنجه خود و دخترم، نیز از وضعیت دیگر زندانیان مسلمان و چپیها در زندان قصر گزارشی کوتاه دادم و در پایان گفتم: « ... حالا من اینجا هستم و هشت تا بچهام آنجا (ایران)، نمیدانم چهکار کنم. اگر برگردم میترسم گرفتار ساواک شوم و دوباره زندانی شوم. اگر برنگردم، هشت بچهام در ایران بدون مادر ماندهاند؛ نمیدانم تکلیف چیست!» باور کردنی نبود امام فرمودند: «بمانید! انشاءالله اوضاع تغییر میکند و همه با هم میرویم».
مگر چنین چیزی ممکن بود!؟ مگر با این شرایط و اوضاع و احوال، احتمالی برای تغییر اوضاع بود!؟ چنین وعدهای از طرف امام برایم پیچیده به نظر میرسید، تصور تحقق این پیشبینی نه تنها برای من، برای هیچ کس ممکن نبود و فقط حضرت امام بودند که چنین امید روشنی به آینده داشتند.
با وجود پرسشهای بیشماری که در ذهنم پیرامون این سخن ایجاد شد، از روی اعتقاد و ایمانی که به امام داشتم پس از کمی تأمل حرف ایشان را باور کردم و من نیز امیدوار شدم و دیگر سکوت کردم. پیش از خروج از اتاق پرسیدم: «پس شما اجازه میدهید، من به لبنان بروم و در کنار خواهران و برادران فلسطینی باشم و مبارزه کنم، تا اوضاع ایران تغییر کند؟» فرمودند: «هر کجا که میبینید برای اسلام مفید هستید، میتوانید خدمت کنید؛ تکلیف است.»
🌾🌾🌾
📆 تا پایان فروردین برای شرکت در #پویش_کتاب خاطرات مرضیه حدیدچی (دباغ) فرصت باقیست.
📌 اطلاعات بیشتر در پیام سنجاق شده و کانال پویشهای کتابخوانی مادران شریف:
🔗 eitaa.com/madaran_sharif_pooyesh_ketab
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
رمضان آمد و مهمان تو خواب است، خدایا
وقت دیدار، به دنبال ثواب است، خدایا
میهمان را تو بخوانی و در آغوش نگیری؟
دل بیتاب، به دنبال جواب است، خدایا
از توام، آمدهام تا که در آغوش تو باشم
قدر من، درکِ همین لحظهٔ ناب است، خدایا
کی شود، سوی تو بیرنگ و سبکبار سفر کرد؟
تا دل، اینقدر پر از رنگ و لعاب است، خدایا
آبرو، با بر و رویی برود، گر تو نگیری
نقشِ دینداری ما، نقش بر آب است، خدایا
این که این سوی نقاب است، که دل میبَرَد از خلق
بُگذر از آن که در آن سوی نقاب است، خدایا
اصلا آن آتش سوزانِ جهنم، به جهنم
زندگی بیتو، خودش عین عذاب است، خدایا
زیر باران تو با چتر غرور آمده بودم
خشک ماندم، گله کردم که سراب است، خدایا
گذر عمر، نشاندهست مرا بر لب جویی
که پر از دسته گلِ داده به آب است، خدایا
قاسم صرافان
در مناجات و قدرشناسی شب های قدر، همهٔ مادران ایران زمین و چشم به راهان مادر شدن را دعای خیر بفرمایید. 💫
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif
نوزدهمین روز ماه مبارک رمضان، 📗روز نهجالبلاغه📗 است.
به مناسبت این روز و این کتاب گرانقدر شما رو با نهضت جهانی نهجالبلاغه خوانی آشنا میکنیم.
این نهضت تلاش میکنه تا یکبار هم که شده، همه کتاب ارزشمند نهجالبلاغه رو به زبان فارسی با روشی آسان، آهسته و پیوسته، مطالعه و ختم کنند.
روزانه ۱۰ دقیقه وقت گذاشتن برای مطالعهٔ نهجالبلاغه، کمک میکنه هر کدام به سهم خودمون بتونیم جلوی تکرار تاریخ و مظلومیت مولا علی (علیه السلام) رو بگیریم و در فتنهها و ابتلائات روزگارمان سربلند باشیم.
کانال نهضت جهانی نهجالبلاغه خوانی👇
https://eitaa.com/nahjolbalagheiha
کانال ختم نهجالبلاغه (شامل تقسیمبندی روزانه ترجمه و شرح نهج البلاغه)👇
https://eitaa.com/khatm_nahj
جدول تقسیم بندی مطالعه آسان و روزانه نهجالبلاغه در پیوست👇
🍀🍀🍀
کانال مادران شریف ایران زمین
@madaran_sharif