eitaa logo
مادَرانه سَبزِوار
249 دنبال‌کننده
465 عکس
80 ویدیو
4 فایل
برای عضویت در گروه مادرانه مرکزی سبزوار به آیدی زیر پیام دهید: @Khakriz1357 آدرس پیج و کانال روبیکای ما: @madaraneh_sbz99
مشاهده در ایتا
دانلود
سلام و عرض ادب جوانه مهربانو هم در حال برگزاری جلسات قرآنه . در این جلسات هر کدوم از عزیزان چند صفحه قرآن تلاوت می کنند و باهم حکمتی از نهج البلاغه رو به بحث می نشینیم🌱
✅سلام از عصر یه روز بهاری🌱 حظ خودم از جلسه کتابخوانی مون قرارمون ساعت ۵ جلسه کتابخوانی کتاب صعود چهل ساله انصافا کتاب صعود خیلی جای بحث و تبادل نظر داره و اینکه بیای درمورد دستاوردها و موضوعات روزی مثل آزادی که فصل این جلسه مون بود صحبت کنی جذابه👌 اونم با این حجم از سروصدا و غر غر دختر😄 اوایل فصل که به انتخابات و مشارکت مردم تو دوران پهلوی می پردازه و درباریان خاطرات شون از میزان فساد و آزادی بیان میگن واقعا تاسف برانگیزه😐 به درد این روزا میخوره که یه عده اینقدر مقایسه اشتباه نکنند. همینقدر بگم که لازمه یه چیزایی رو هممون بدونیم و این کتابا رو مطالعه کنیم. ✅حظ امروز من دو تا بود یکی اینکه توفیق پیدا کردم در خدمت خواهران گلم بودیم و دوم اینکه خوشم اومد با سر و صدای بچه ها خانوما بازم مقاومت میکردن و جلسه رو مقتدرانه پیش میبردن💪💪💪💪💪 ✅دیروز بلند شدم و کمر همت رو بستم ودو دخترم را اماده کردم وراهی جلسه کتابخوانی دوستان شدم برا اولین بار بود که تو این جلسه شرکت کردم و واقعا حظ بردم از اینکه چندتا دوست دور هم تواون هیاهو و سرو صدای بچه ها کتاب میخواندند و حظ بردم از مهمان نوازی و مهربانی الهام جان که سفره برا بچه ها و مادرها پهن کردن وبانون روغنی بسیار خوشمزه از ما پذیرایی کردن کاش فاطمه بنجخی هم از الهام یاد بگیره و برا جلسه اینده چلو کباب بده تا هممون خیلی خیلی حظ کنیم دوستار شما خانم سبزواری۱۴/۲/۱۴۰۲ ✅حظ دیروز من فقط نون روغنی الهام بود خیلی خوشمزه بود وگرنه کتاب خوانی من همشو میدونستم خو د اسدالله اعلم همه رو برام تعریف کرده بود اگه جلسه بعدی که خونه فاطمه هست چیزای خوشمزه میده حتما میایم چون خیلی حظ میکنیم😂😂خانوم سبزواری ✅اتفاقا من الان داشتم به همین فکر میکردم دیروز واقعا حظ بردم از جلسه😊 حظ حضور دوستانی که غافلگیرم کردن با حضورشون مثل خانم سبزواری 😇 حظ شلوغی بچه ها در کنار حلقه ی گفت و گوی مامانا که سخت مشغول بودن 🤯 و حظ مهمون نوازی الهام جان و مامانش با نون روغنی تازه و ماست چکیده 😋حظ زهرامون
✅من وقتی وارد خونه شدم رفتم طبقه ی بالا و خوشحال که دارم میرم پیش دوستانم اما با در بسته مواجه شدم،در قفل بود و سروصدای بچه‌ها میومد،خیلی در زدم اما خبری نشد،منم دیگه طاقتم تموم شد و یکریز شروع کردم به در زدن تا اینکه خانم نارستانی در و برام باز کرد،کمی عصبی شدم اما بعد با دیدن دوستان خوشحال شدم و از عصابیتم کلا یادم رفت. وقتی خانم اکبری رو دیدم متعجب و خوشحال شدم چون جلسه اولش بود. بحث کتابخوانی هم که شروع شد با لذت گوش میکردم به توضیحات دوستان،در حین بحث حواسم به الهام بود که با چه حوصله ای با بچه‌ها بازی می‌کرد. آخر جلسه هم که با آوردن سفره و نون روغنی و جمع شدن بچه‌ها با ذوق کنار سفره حس خوبی داشتم. ✅یک ربع به ساعت مقرر رسیدم به محل جلسه. پسر نوجوان با سطل خمیر و چند تا نان تازه جلو در بود. مادرش تعارف زد و وارد خونه شدیم.😊قرار بود جلسه طبقه بالای منزل شون برگزار بشه. پله ها رو بالا رفتم.و منتظر دوستان نشستم. جلسه شروع شد، بحث مان حسابی گرم شده بود.🗣 بچه ها می‌رفتند و می آمدند،شلوغ میکردن،دعوا میکردن باز زود همو می بخشیدن.😬😩🤯😤 و ما جدی ترین بحث ها رو که حول کتاب صعود چهل ساله بود در همین فضای آرام 🤪 داشتیم. خنده دار بود واقعا...😁 ساعتی بعد سفره مهربان و با برکت صاحب خانه پهن شد.🍔🌮خمیر هایی که حالا با دستان مهربان و هنرمند خانم عربشاهی تبدیل به نان روغنی شده بود و کنار ماست صفا و صمیمیت جلسه رو دو چندان کرده بودند.❤️😊 امروز در کنار مطالب صعود چهل ساله درس بزرگی گرفتم کرامت صاحب خانه که ما را پذیرفت.🙏 صبورانه سر و صدا و شلوغ کاری های بچه ها را تحمل کرد.☺️ بچه هایمان را بازی داد. و سفره با برکتش را پهن کرد. اینها قدم های صاحبخانه بود که برای پیشبرد اسلام و انقلاب برداشت. انشالله که خدا به عمرشان عزت و برکت بدهد. ✅اینکه فاطمه هی میگفت تو هرچقدر زور بزنی بیشتر از همون ۲ نفر نمیان به خرجم نمی‌رفت نمیتونستم بپذیرم برنامه‌ای به این مهمی که برای رشد تک تکمون خیلی هم مهمه اینقد کم استقبال باشه.🙁اما جلسه ی پیش دوستان عزیزم با اومدنشون خیلی خوشحالم کردن آبجی زهرا که با پای لنگش باز همه جا میره و بقیه رم میبره خدا خودشو ماشینشو برامون حفظ کنه😁خاله که کلافه بود از سرو کله زدن با بچه ها و خیلی ضربتی آماده شده بود وباما اومد👏سمیه بی خوابی فاطمه و گریه هاشو به خاطر جلسه تحمل کرد💪خانوم سبزواری همراه با دوتا دختر دوقلوش اومدو مارو غافلگیر کرد😉خانوم شعبانی ‌هم بنده خدا پشت در موند ونزدیک بود درو از جا بکنه که من به داد در رسیدم 😂وفاطمه جلمبادانی با اینکه هفته های آخر بارداریشه همچنان پر قوت در راه اعتلای انقلاب قدم برمی‌داره وبه شدت پیگیره😬انشالله که شروع کتاب بعدی تو زایشگاه باشه🤭واما مهمترین قسمت جلسه که البته برای همه‌ی خانوما ظاهرا خیلی جذاب بوده پذیرایی میزبان عزیز الهام جون ومامانش که بسیار از لطفشون سپاسگذاریم❤️ .این بود روایت این حقیر حرف ناگفته زیاد دارم اما مجازی کمی سخته🌹
✅فصل معنویت فصل امیدوار کننده و تامل برانگیزی بود👌 اون قسمت که از زیاد شدن مسلمان ها میگه که احتمال قریب به یقین تا قبل از قرن ۲۱ اسلام دین غالب جهان میشه☺️ و یا اونجا که برترین نام هاي دنیا، بالاترین به نام مبارک پیامبر اسلامه البته قسمت‌های کلافه کننده هم کم نداشت ،همون جایی که از معنویت تو دوره پهلوی میگه و اینکه چقدررر تلاش داشتن تا معنویت کمرنگ کنند جوریکه وزرای و مقامات خودشون اعتراف می کنند.. ✅جلسه این هفته هم شکر خدا با حضور دوستان خیلی پر بار بود وتشکر ویژه از خانم شعبانی🙏 با اینکه مشکلی براشون پیش اومده بود بازم منو تو ارائه بحث تنها نزاشتن و خودشون رو رسوندن💪 بحث این هفته معنویت رو بررسی می‌کرد در قبل و بعد از انقلاب و حاوی مطالب تلخی بود از فساد حکومت پهلوی😱 که واقعا دردناک بود😫 و اینکه بعد از انقلاب در دنیا یک گرایش به سمت خداوند ایجاد شد و با تمام فسادی که امروز گریبانگیر غرب هست اما می‌بینیم طبق آمار نام پیامبر اسلام در راس همه نام ها در کشور انگلیس هست بقیه مطالب رو خودتون زحمت بکشید مطالعه کنید😏 در پایان هم ممنون از فاطمه خواهرعزیزم برا کیک خوشمزه ای که پخته بود و برا طوفان نزدیک بود شامم مهمون کنه که خدا بهش رحم کرد😅 ✅روز چهارشنبه با خوشحالی آماده شدم آخه میخواستم برم دوستانم رو ببینم،اما وقتی یادم اومد که قراره نصف فصل معنویت و من روایت کنم کمی استرس گرفتم،آخه من چندروزی بود که به خاطر یکسری درگیری نتونسته بودم مطالب و دوباره بخونم و یادم رفته بود.😥 وقتی رسیدم اونجا با دیدن دوستان استرسم کم شد،مخصوصا که بیشتر خانمها حضور داشتن.😊 جلسه بعد خوردن کیک خوشمزه خانم نارستانی شروع شد. صحبت‌های زهرا بنجخی شروع شد و به دلم نشست.بعد نوبت به من رسید که با کمک زهرا خانم مطالب و ارائه دادم. آخر جلسه هم باد شدیدی در و پنجره رو تکون میداد و صبر کردم باد کم بشه بعد برم خونه،در واقع بهانه ی خوبی بود که بیشتر در جمع دوستان باشم. حظ این جلسه برای من حضور تعداد بیشتر خانمها بود.
20 اردیبهشت 1402 چهارشنبه این هفته دو تا جلسه داشتم. یکی صبح با مادرانه و یکی عصر با مهربانو. بخاطر همین صبح زود بیدار شدم و یه کم کارامو انجام دادم که تا موقعی که میخوایم بریم جلسه، یه مقدار از کارام انجام شده باشه. ساندویچ ها و بچه ها رو آماده کردم و ساعت نه رفتیم جلسه مادرانه. جلسه زود تموم شد و ساعت 11 و نیم خونه بودم. تشکر ویژه از زهرا بنجخی که منو رسوند خونمون. 😘😘 وقتی رسیدم خونه، نماز خوندم و زهرا رو خوابوندم. خودمم طبق معمول😩 خوابم گرفته بود و خواستم تا اومدن همسرم یه چرت بزنم. یک ساعت خواب بودم که فکر کنم سه بار بیدارم کردن. 😭😡😥 بعدشم که همسرم اومد، بیخیال خواب شدم.( نم چی اینا با خاوِ مو مشکل درن😬) با هم ناهار خوردیم و یه کم صحبت و فاطمه رو خوابوندم و... . آماده شدم که برم جلسه. اولین نفر بودم که رسیدم؛ چون فکر می‌کردم جلسه ساعت چهار و نیم شروع میشه ولی ساعت پنج بوده و من نفهمیده بودم. ( اززززز بسسسسسس که پیام متن دِ گروه😜). حاج آقای نارستانی هم به یمن ورود من از منزل خارج شد😂 نشستم و منتظر خانوما شدم. اندک اندک اندک اندک جمع مستان رسید.😍 تا آخر جلسه که خیلی ها آمدند. جلسه با پذیرایی خوشمزه فاطمه خانوم شروع شد. مبحث ایندفه معنویت بود با ارائه زهرا بنجخی و خانم شعبانی. اطلاعات جالبی به دست آوردیم از مقایسه ی معنویت تو زمان شاه و الان. من جمله: 👇👇👇 🟣 جشن هنر شیراز به ریاست فرح پهلوی 🟣 برگزاری کنگره زرتشتیان جهان در ماه رمضان توسط فرح 🟣 واژه کلاغ سیاه از کجا اومده؟ 🟣 نظر اشرف پهلوی راجب حجاب 🟣 نامه شاه به پادشاه عربستان 🟣 مقایسه آمار زنان تحصیل کرده و زنان فاحشه، مقایسه تعداد کتابخانه ها و مشروب فروشی ها و... 🟣 محمد بیشترین نام پسر متولد شده در بریتانیا 🟣 جمعیت مسلمانان تا سال 2060 به جمعیت مسیحی ها خواهد رسید و قبل از اتمام قرن 21 اسلام دین غالب جهان خواهد شد.🤩🤩💃💃 و.... بعد از اتمام فصل نماز خوندیم. باقی مانده جلسه هم میون شوخی های الهام😘 و خانم سبزواری😘 به صحبت و برنامه ریزی در مورد روال گروه پرداختیم و به نتایجی رسیدیم. در آخر هم باد دِلّخ وحشتناکی شد و مجبور شدیم بازم بشینیم تا هوا آروم بشه. میزبان دریادل ما دوباره با هندوانه از ما پذیرایی کرد.😋😋 توی جلسه احساس سر درد داشتم ولی مقاومت کردم که قرص نخورم.😕 تو مسیر بازگشت از سردرد، احساس حالت تهوع داشتم. رسیدم خونه و گلاب به روتون مستقیم سرویس بهداشتی🤮 یه قرص انداختم بالا و همسرجان هم پیشونیم رو با زنجبیل بست. بعد از دو ساعت سرم بهتر شد و خوابم برد. این بود انشای من 😊
❤️اقبال عجم بود قدم رنجه نمودید یک "فاطمه" هم قسمت ایران شده باشد ❤️ 🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺🌺 ما مادرانه ای های مهربانو🧕 بازم مثل همیشه پویا و دغدغه مند😌 تصميم گرفتیم برا گل دخترامون👧 در ایام میلاد خانم 🌸فاطمه معصومه سلام الله علیها🌸 و برادر بزرگوارشان 🌼امام رضا علیه السلام🌼 جشنی🎉🎊🎈🎁رو تدارک ببینیم تا یه خاطره خوب و شیرین تو ذهن دخترامون به جا بمونه. یکی از خانمای گلمون که ساکن شهرک توحید هستن مشتاقانه منزلشون🏠 رو در اختیار گذاشتن.بقیه هم هر کدوم یه گوشه ی کار و مسئولیتی رو به عهده گرفتن و روز جشن تعیین شد. روز موعود فرا رسید🕟😃 مامانا باگل دختراشون 👩‍👧‍👧یکی یکی از راه می رسن و بساط احوالپرسی 🫂بپاست و کم کم مجری هم از راه میرسه و با اعلام مجری برنامه با قرآن خوندن 📖سه تا ازدخترای خوب و دوست داشتنی فاطمه خانم و خدیجه خانم و ریحانه خانم شروع میشه. برنامه ی بعدی معرفی کتابه📚 که یکی از مادرا جلد ۱۲ از مجموعه کتاب‌های من دیگر ما به اسم دختران و همسری وشغل ناب مادری،که به جایگاه مادری و همسری در تربیت فرزندان می پردازه وجلد۱۳ با اسم دختران آسمانی، سفیران مهربانی که به راهکارهای آماده کردن دختران برای ایفای نقش همسری و مادری اشاره کرده. بعد از معرفی کتاب یه بخشی از بازی پر هیجان مادر و دختر برگزارمیشه و بعدش قسمت همه پسند مجلس ومولودی خوانی خانم خوش صدا و مهربون و بساط کف و دست👏 و جیغ و هورا و برف شادی و پرت کردن شکلات 🍬به سمت مهمونا 🤩😋😃 بعد هم شمع هایِ کیکی🎂 رو که مخصوص گل دخترا پخت شده بود رو دخترا فوت کردن و رفتن که به اتفاق هم نوش جان کنن😋 مامانا هم با کیک و شربت🍰🧋 پذیرایی شدن و رسیدیم به سرود دسته جمعی مادرا و دخترا بازم در آخر بازی داشتیم برا دخترای بزرگترمون و مامانا که کودکِ بیدار درونشون بیدارتر شد و هیجانشون از دخترای کوچیکمون خیلی بیشتر بود ماشاءالله 🤩😆 کم کمَک صدای اذان مغرب بلند شد و برنامه هم به پایان رسید. مهمانها هم بعد از اقامه نماز یکی یکی عزم رفتن کردن تا با انرژی مضاعف💪 برن به زندگیشون برسن .
✅روز چهارشنبه روز پرکاری داشتم. رفتن به چند مدرسه برای گشتن دنبال مدرسه خوب و ثبت نام بگیر تا کارای معمول روزانه و ناهار و رسیدگی به بچه ها و درست کردن عصاره قلم و درست کردن شربت عناب. ساعت ۴ بعد از اومدن آقامون به خونه❤️ خوردن ناهار و یک ربع استراحت🙃 و مرتب کردن آشپزخانه در حد ده دقیقه سریع آماده شدم و آقامون شد تاکسی تلفنی بنده😜. اول رفتم خونه دوستم که داشت میرفت مکه💚. سرپا زود خداحافظی کردم😢و با آقامون رفتم به جلسه کتابخوانی. زهرا بنجخی دو درس اول رو باید ارائه میداد من کتاب نداشتم و فکر مثبتی هم درباره این کتاب نداشتم.خط به خط کتاب رو میخوندیم و در خلال اون بحث و گفتگو میکردیم در همون اوایل شروع جلسه نظرم کلا نسبت به کتاب تغییر کرد و فهمیدم این همون کتابیه که شاید جواب خیلی از سوالاتی که مدتها درون ذهن من مونده بود رو روان و ساده میداد و در عین حال آدم رو بیشتر به فکر وادار میکرد که انسان ببینه با خودش به قول معروف چند چنده🤔 و چقدر خُدای خودش کوچیکه . انقدر از این کتاب خوشم اومد که به نتیجه رسیدم که حتما باید بخرمش🙂. بعد از پایان دو درس، اذان مغرب و خوردن چایی دیگر و گپ و گفتی دوستانه، همسرم دنبالم اومد🥰.(روایتی از فهیمه شاد) ✅.چهارشنبه اولین جلسه وشروع مطالعه کتاب (من با خدای کوچکم قهرم) بود علی رغم اینکه مطمئن بودم که کتاب خیلی خوب و مفیدی هست نگران این بودم که آیا میشه این کتابو جمع خوانی کرد یا فقط به درد خلوت خودت میخوره🤔 اما زهرا که شروع به خوندن کرد و لابه لای کتاب دوستان نظراتشونو میگفتن خیالم راحت شد که انتخاب خوب وعالی برای دور دوم مطالعه هست😌 .در کل این جلسه ای که گذشتو خیلی دوس داشتم.همین که در طول هفته آدم رو به تفکر وامیداره در مورد خودش، حالات و رفتارهاش و ارتباطش با خدا خیلی عالیه.🙂الحمدلله به خاطر جلسه کتابخوانی وداشتن دوستانی که همیشه آدمو به یاد خدا میندازن🤲 ♡|@madaraneh_sbz|♡
اربعین شد و دل جامانده‌ها گرفت.😭 جامانده بودیم و دلمون می خواست کاری کنیم. گفتیم حالا که نتونستیم بریم اربعین، بسته‌هایی آماده کنیم و بدیم به بچه‌هامون که مثل خواهر و برادرای عراقیشون پخش کنند.😊 پیشنهادهایی از قبیل موکب زدن و سینی رو سر گرفتن بچه‌ها، آماده کردن ساندویچ و پخش مداحی هم مطرح شد🤔. ولی با توجه به اینکه زمان نداشتیم و روی کمک آقایون هم نمی‌شد حساب کرد، بی‌خیال این پیشنهادها شدیم😫. تصمیم گرفتیم که بسته‌های نخود و کشمش و شکلات آماده کنیم. از طرفی امامزاده چهارشنبه عصر شلوغ بود و امکان سینی رو سر گرفتن بچه‌ها به سبک بچه های عراقی نبود وگرنه تو اون شلوغی بچه‌هامون با سینی‌ها یکی می‌شدند.😝😝 خلاصه خرید لوازم انجام شد. برای هزینه‌ها دوتا بانی پیدا شد خدا را شکر.🤲 ادامه👇👇👇
روز بسته‌بندی رسید. چند نفری اعلام آمادگی کردند و نوجوان‌هامونم اومدن😍😍. دعای روز اربعین و مداحی پخش کردیم و بچه‌ها هم در همین حین بسته‌بندی رو انجام می‌دادند.😊😊 میزبان هم شعبده بازی🤩 کرد. شربت گل ختمی بنفش آماده کرده بود. رنگ شربتش آبی بود؛ ولی وقتی آبلیمو می ریختیم توی شربت، رنگ شربت ها صورتی میشد. 😍😂 بسته‌ها که آماده شد، اسنپ گرفتیم و راهی امامزاده شدیم🚕🚕. به امامزاده که رسیدیم گوشه‌ای نشستیم و بسته‌ها را در سینی‌ها چیدیم و دادیم به بچه‌ها که پخش کنند. به سرعت برق و باد سینی‌ها خالی شد🙄 و دوباره بچه‌هامون اومدن که سینی‌ها رو پر کنیم. بچه‌هایی که تو امامزاده بودن مهلت ندادن و ریختن سرمون و یکی یکی ازمون بسته می‌گرفتند.😢 دو سه باری هم می‌خواستیم له بشیم😝🤪 بعد از پخش بسته‌ها کمی تو امامزاده گپ زدیم. صدای اذان بلند شد. نماز جماعت خواندیم📿 و بعد از نماز به همراه خانم‌ها رفتیم به محل پیاده‌روی جامانده‌ها از مسجد جامع تا محل شهادت شهید الداغی. 🚶‍♂🚶‍♂ از اونجا هم همدیگرو گم کردیم 😅🤷‍♀ و هر کدوم برگشتیم خونه‌هامون.
😁 این هفته اعضای جوانه مهربانو جلسه داشتیم برای اصلاح روند فعالیت گروه و تغییر مسئولیت های گذشته و ایجاد مسئولیت های جدید و تغییر زمان دورهمی و مکان دورهمی هامون و جشن میلاد پیامبر. ان شاء الله خدا برکت بده به فعالیت هامون و تلاش هامون تا مثمر ثمر باشیم.
سلام وعرض ادب خیلی با خودم کلنجار رفتم که بنویسم یا ننویسم ولی سعی بر نوشتن نمودم روز جلسه کتابخوانی بعداز ظهر دیگه مغازه نرفتم با کلی شوق وذوق کارای خونه رو انجام دادم وراهی خانه فاطمه خانم شدم نمی دونم چطوری مسیر طی شد پیاده آمده بودم اصلا متوجه مسیر دیگه نبودم خودم دم در منزل دیدم زنگ زدم خیلی به موقع رسیدم خاله محبوبه در حال نماز خوندن بود وفاطمه خانم هم گفت برن نماز بخونن .پنج وبیست ونه دقیقه اونجا بودم خانم ها آمدن خانم صولتی زهرا خانم خانم شعبانی ونرگس جان جلسه با یک صفحه از قرآن که سوره مبارکه نور بود شروع شد درضمن دعای سلامتی آقا امام زمان هم خوندیم خطبه فدکیه ر وشروع کردن به خوندن ولی چون از قبل آمادگی نبود ومعنی ترجمه های عربی تکراری میشد ترجمه خطبه وبا گوشی خوندن بسیار عالی صحبت‌های حضرت زهرا که دین ودستورات دین وبیان کرده واز پدرش رسول الله می گفت خلاصه خطبه رو خوندن تا جایی که ابوبکرپاسخ باید میداد .از فدک پرسیدیم فهیمه خانم کتابی همراهش بود که رازهای فدک وبیان می‌کرد چن صفحه ای از کتاب خوند وقرار براین شد یه نفر مقداری از کتاب خطبه فدکیه وبخونه وتکراریها حذف بشه وتو جلسه بعد زیاد وقت جلسه گرفته نشه زحمتش وزهرا خانم کشید که آماده کنه ونرگس خانم هم در مورد فدک مطلب بیاره جلسه هم با دعای فرج امام زمان ختم شد الّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
مادَرانه سَبزِوار
به نام خدای مهربون به نام خدای آفریننده ی گل کلم🥦 و هویج 🥕 و کرفس و کلم بنفش حالا چرا این چند قلم؟ چون قرار بود با این چند قلم یه کارگاه برگزار کنیم و مادرکودک 👩🏻‍🦱👧🏻 همراه همدیگه 🤝یه چیز 🤌خوشمزه درست کنن😋😋😋 ما اعضای جوانه مهربانو چند وقتی میشد تصمیم گرفته بودیم که یه کارگاهی برای مامانا و بچه ها برگزار کنیم که بچه ها با نعمت های خدا آشنا بشن،درس آیت شناسی داشته باشیم و اینکه بچه ها با مفهوم صبر و شکیبایی آشنا بشن،تااینکه بعد از هماهنگی های بسیااااار و کش و قوس های فراوااان رسیدیم به روز موعود 😃😍 خب حالا بریم سر اصل مطلب🤩 وقتی زنگ آیفون منزل دوستم را زدم تمام صحنه هایی رو که چقدر تلاش کردم به موقع برسم ولی با دو فرزند کوچکم که خوابشون میومد و چه ماجراها که نداشتم😫 یه باره اومد جلو چشمم،با خودم گفتم نکنه میزبان الان باز خواستم کنه چرا دیرررر اومدی 😨😰 ولی وقتی رفتم بالا ،چنان با رویی گشاد😍با من برخورد کرد که تمام خستگی ام از تنم رف 😇 تا رسیدم، قصه گو🧕🏻 با یه قصه ی جذاب از یه گل کلم شروع کرد برای بچه ها 👧🏻👦🏻🧒🏻👶🏻قصه گفت... قصه تجسمی بود 😍😍😍 بچه ها با همون گل کلم رفتن زیر خاک سردشون شد🥶 باداومد زمستون اومد و رف بهار اومد😍 کم کم از دل خاک بیرون اومد😍😍😍😍 شد گل کلم😎🥸 وای از ذوق بچه ها نگم براتون 😍😍😍😍 ما مامانا هم از بس کیف کردیم همراه بچه ها کف زدیم... بچه ها یکی یکی با وسایل شوری آشنا شدن 🧐🧐🧐 و زیرانداز پهن کردند و هرکسی با مامان خودش وسایل شوری رو ریز کردن و ریختن تو شیشه ها ... و بعدش بچه ها با شوری هاشون عکس یادگاری گرفتن 📷📷 و بعدترش همگی کمک کردن وسایل رو جم کردن و لوازم رو شستن...💧 و بعدترترش😂 میزبان با چغندر خوشمزه 😋😋😋و شیرین از مهمونا پذیرایی کرد🍠 و بعدترترترش بازارچه پلاستیک فروشی یکی از مامانا راه افتاد و بیاااا و ببین 😍 شیک و کاربردی اینم گزارش روز شوری پزون ما😍😂🥰😅😅😅😅😅 لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
سلام با ما همراه باشین ان شاالله قراره به مناسبت سالگرد حاج قاسم و یادبود شهدای کرمان مراسمی برگزار کنیم🇮🇷 مراسم با تلاوت قرآن توسط یکی از دخترای گلمون آغاز شد❤️ برنامه بعدیمون عزیزی اومدن و حوادث اخیر رو برامون باز کردن و شبهاتی رو توضیح دادن🌷 مداح بزرگوار ذکر مصیبتی خوندن و یادی کردن از سردار عزیزمون🖤 واحد کودک مون هم مثل همیشه عالی بود 👏هنر این دفعه بچه هامون گل لاله بود که با عشق تقدیم حاج قاسم کردن🌷🌷 خوب حالا رسیدیم به یه نمایش جذاب کودکانه👧🧒👧👩 نمایش درمورد نذری دادن بود و در ادامه بچه ها نخود کشمش به نیت شهدای مزار حاج قاسم بسته بندی کردن با یه کاغذ کوچولو که نوشته بود 💔 لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡
٠٢ 🟢به نام خدا ما به مناسبت روز اول ماه رجب که الحمدالله میلاد امام جواد علیه السلام بود و همچنین یه جورایی پیشواز میلاد آقامون امیرالمومنین علیه السلام یه جشن جمع وجور و در عین حال پرشور گرفتیم🥁🥁🥁 خوب مثل همیشه جشنمون با حضور دوستان گرم بود، برنامه با همخوانی قرآن بچه‌های گلمون شروع شد و زینب جانم مجری برنامه اون روز بودند. 🎤🎤خانم سبزواری با صدای گرمشون ی حالی به مجلس دادن مولود خوانی خیلی خوبی شد و مثل همیشه همگی لذت بردن البته اون روز متأسفانه از حضور زهرا خانم جلمبادانی بی‌بهره بودیم😔 ولی خوب یگانه خانم عزیز حسابی جای خالی زهرا جان رو پر کردن و سنگ تموم گذاشتن..... جذاب‌ترین بخش برنامه مسابقه فامیلی بود که دو قسمت داشت قسمت اولش بین خانم‌هایی که با هم فامیل بودن،قسمت دومش بین مادر و فرزند بود. تو قسمت اول فامیل ها رو آوردن تو گود🤓🤓تا به هم ابراز احساسات کنن ؟که خب خیلی آموزنده بود چون زن داداش های جمع یاد گرفتن که چه جوری قربون صدقه خواهر شوهرها و جاری‌هاشون برن! قسمت دوم یگانه ی سری سوالاتی رو که طراحی کرده بوداز بچه‌ها توی اتاق پرسید و بعدش فاطمه جان جلمبادانی که مسئول مسابقه بود،در غیاب بچه‌ها از مادراشون سوال‌ها رو می‌پرسید و هر مادری که جوابش با جواب بچه اش مطابقت داشت برنده بود. بعدمسابقه بچه‌ها کاردستی درست کردن که به مناسبت روز مرد یا پدر تقدیم پدرهاشون کنند.👨‍👧👨‍👦 آخر هم مهمان‌ها رو دعوت به بخش خوشمزه برنامه کردیم😜😜🤪🤪 و با یه پذیرایی حسابی و متفاوت از خجالتشون در اومدیم! انصافاً میدونم همتون قبول دارین که پذیرایی خوشمزمون بود که به جشن رنگ و بویی ویژه داده بود😉 خلاصه جشن خیلی خوبی بود و به ما که خیلی خیلی خوش گذشت انشاالله به دوستان هم خوش گذشته باشه گرچه😔جای بعضی از دوستان گل مثل زهرا،الهام و.....خیلی خالی بود و نبودنشون خیلی به چشم بود و قابل توجه😉 لّلهُـمَّـ؏جـِّل‌لِوَلیِّـڪَ الفــَرج🌿 ┄┄┅┅┅❅❁❅┅┅┅┄┄ ♡| @madaraneh_sbz99 |♡