eitaa logo
مادرانه های مشترک
12.9هزار دنبال‌کننده
2.9هزار عکس
92 ویدیو
27 فایل
نکات تربیتی کاربردی انجام کارهای روزمره در کنار فرزندان تبدیل کارهای خانه به بازی مشارکت بچه ها و مسئولیت پذیری بازیهای خانگی قصه های کاربردی و ... شرافت هستم یک مادر *در حد توانم برخی از سوالات را پاسخ میدم* @Sherafat518
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘 حقیقتا تولید محتوا و طراحی فعالیتها برای برنامه فاطمیه در نظر اول سخت بود، اما با امید به لطف و عنایت خانم فاطمه زهرا(س) شروع کردیم. 🔘 از این جهت که باید برنامه ای برای مخاطب سه تا هفت ساله طرح میشد که ضمن حفظ شئونات مراسم شهادت فاطمه زهرا(س)، گیرایی لازم برای این رده سنی خاص را نیز دارا باشد. مخاطبی که هنوز درکی از مفاهیم انتزاعی، همچون شهادت،صبر و مقاومت و... ندارد. 🔘 مخاطبی که روح لطیفش از برگ گل نازکتر است و تاب و توان شنیدن از در آتش گرفته و پهلوی شکسته را ندارد. اما می توان خاطره ای دلنشین در ذهنش حک کرد، خاطره ای سرشار از حظ معنوی، که تا بزرگسالی در کودک درونش زنده بماند. 🔘 فعالیتهایی از جنس کسب مهارت، تقویت توانایی ها و در نتیجه افزایش استقلال، خودباوری، اعتماد به نفس و عزت نفس، مشخصاتی که نیاز اصلی یک رهرو واقعی حضرت فاطمه(س) است. 🔘 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak https://eitaa.com/azharkid
به نام خدا 🔘 قصه های قاسم (قسمت چهارم) قسمت چهارم: برداشتی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم ( زندگینامه خودنوشت سردار قاسم سلیمانی، از سالهای ۳۵ تا ۵۷)، مناسب برای سن ۵_۱۰ سال 🔶کار در ساختمان و حمل آجرها برای قاسم خیلی سخت بود، اما قاسم به خاطر پدرش این کار را ادامه می داد. 🔶 یک روز تعطیل، قاسم و دوستانش برای شستن لباسها و حمام کردن به صحرایی زیبا در اطراف شهر رفتند. یک جوی آب زیبا در آنجا روان بود، منظره دشت و‌ جوی آب قاسم را به یاد روستایشان می انداخت، قاسم دلش برای روستا و خانواده اش تنگ شده بود. 🔶 شب پولهایش را شمرد هنوز خیلی کم بودند‌. گریه اش گرفت و زیر پتو گریه کرد تا خوابش برد. قاسم از کودکی نماز میخواند.با صدای اذان بیدار شد، نمازش را خواند و به یاد نماز خواندن پدرش افتاد. قاسم دعا کرد تا کار بهتری پیدا کند. 🔶 فردای آن روز دوباره برای پیدا کردن کار جدید به راه افتاد. در هر مغازه ای می رفت و می پرسید: آقا کارگر نمی خواهید؟؟ تا بالاخره بعد از چند روز قاسم ساختمانی را دید که در آن سر و صدای زیادی پیچیده بود. بوی غذا کل ساختمان را پر کرده بود. قاسم از پله ها بالا رفت. آقایی پشت میز نشسته بود. قاسم پرسید: آقا کارگر نمی خواهید؟ آن مرد گفت: بیا جلو ➖اسمت چیه؟ ➖ قاسم ➖مگه درس نمیخونی؟ ➖میخوام هم درس بخونم هم کار کنم. 🔶 ‌آن آقا که اسمش حاج محمد بود به یکی از شاگردانش گفت برای قاسم غذا بیاورند. بعد به قاسم گفت: میتونی همین جا کار کنی و بخوابی و غذا بخوری، اگر خوب کار کنی دستمزد خوبی بهت میدم. قاسم خیلی خیلی خوشحال بود. بالاخره قاسم در آشپزخانه هتل مشغول به کار شد. با دستمزدش یک آبمیوه گیری هم خرید و عصرها بعد از تمام شدن کارش در هتل در پیاده رو آبمیوه میگرفت و می فروخت. 🔶 ‌یکشب قاسم پولهایش را شمرد. واااای باورش نمیشد. بعد از چند ماه کار کردن پولی که جمع کرده بود بیشتر از پولی بود که پدرش باید به بانک می داد. قاسم خیلی خوشحال بود. قاسم پول را برای پدرش فرستاد. 🔶‌بالاخره بعد از نه ماه، یک چمدان پر از هدیه های رنگارنگ برای مادر، پدر و خواهر و برادرانش خرید و با دوستانش به سمت روستا حرکت کردند. پدر و مادر قاسم از دیدنش خیلی خوشحال شدند، قاسم هدیه ها را تقسیم کرد. با وجود اینکه قاسم چند ماه بود که در آشپزخانه هتل کار می کرد و غذا میخورد، اما هنوز هم خوشمزه ترین غذای دنیا دستپخت مادرش بود. 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا اینم از وقت بازی امروز ما👆👆 گِل بازی با چاشنی احساسات 😉 🔶 کنار گِل بازی کردن با بچه ها منم صورتک های مختلف را روی گِل می کشیدم و با بچه ها راجع بهش حرف میزدیم. خوشحالی، ناراحتی، گریه، ترس،تعجب. پسر بزرگه هم میگفت منم میکشم تو بگو😉. 🔶بعد هم گفت کلا به این نتیجه رسیده که اشتباهی صورت آدمها را گرد میکشند صورت ادمها دو تا خط کنارش صافه 😉 🔶 یک قسمت از بازی هم که خود بچه ها راه انداختن، د پخت نان گِلی بود و بازی وانمودی نانوایی، آهای نان داریم، نانهای کنجدی سبوس دار داغ و خوشمزه😂😂 آقا یک نون میدی به من و... تازه کارت گِلی هم درست کردند برای پرداخت پول نانها پ.ن. : این گلهای سفال فوق العاده عالی هستند برای بچه ها از همه نظر، هم قیمت خیلی خیلی پایینی دارند. هم خراب شدن ندارند‌، حتی اگر کاملا هم خشک بشن با خیساندن در مقدار مناسب آب و ورز دادن به شکل اولیه برمیگردند. برای بازیهای دستورزی از سنی که کودک دیگر به دهان نمیبرند عالی هستند. البته فواید بازی با خاک و گِل که بسیار بسیار زیاده از جمله افزایش آرامش، تخلیه استرس و اضطرابها، کاهش پرخاشگری و تقویت سیستم ایمنی کودکان و... 🔘 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا 🔘 قصه های قاسم (قسمت پنجم) قسمت پنجم: برداشتی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم ( زندگینامه خودنوشت سردار قاسم سلیمانی، از سالهای ۳۵ تا ۵۷)، مناسب برای سن ۵_۱۰ سال 🔶 قاسم بعد از ۹ ماه به روستا برگشته بود. پدر و مادرش خیلی خوشحال بودند‌. قاسم هدیه هایی را که برای خانواده خریده بود بین آنها تقسیم کرد. قاسم دو خواهرش را خیلی خیلی دوست داشت برای هر خواهرش هدیه ای جداگانه خریده بود. 🔶 قاسم یک دوربین عکاسی خریده بود که با بچه های روستا کلی عکس یادگاری گرفتند. بعد از ده روز خوب و پر از خاطره، قاسم و دو دوستش به شهر برگشتند. 🔶 با کار سخت بردن آجرها در ساختمان، کار در آشپزخانه هتل و آبمیوه گیری در خیابان قاسم به این نتیجه رسیده بود برای انجام هر کاری نیاز به بدن قوی و سالم دارد.به یاد می آورد که بلند کردن آجرها چقدر برایش سخت بود و دستهای کوچکش زخم میشد. قاسم دلش میخواست بتواند از پس هر کاری به راحتی بر بیاید. 🔶 تصمیم گرفت ورزش کند‌. به زورخانه رفت و ورزش را شروع کرد. بعد از مدتی هم در اولین کلاس کاراته شهر ثبت نام کرد.‌ هفته ای دو روز وزنه برداری کار می کرد. حالا دیگر قاسم یک نوجوان قوی و تنومند بود که در کنار کار کردن و درس خواندن، ورزش را هم فراموش نمیکرد. 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨ 🌸سلام، وقت همگی بخیر🌸 👆این هم پسر کوچیکه که داداش را گذاشتیم مدرسه برگشتیم میخواست با کاپشن غذا بخوره من: کاپشنت را در بیارم تا راحت تر غذا بخوری اون : نخیر نمیخوام🤨 اول با دست شروع کرد،بعد خودش قاشق را برداشت. بعد از نهار: منم میخوام ظرف بشورم، پیش بند میبندی برام؟ دو تا سه سالگی هست و «منم منم»، «خودم خودم» و «نه نه» گفتن ها پس هیچی بهش نگفتم کاپشن را در بیار ، روی همون کاپشن پیش بند را داشتم میبستم که گفت: ایجوری بده، کاپشنم در میاری؟؟😉😄 پس وارد بازی لج یا همون لجبازی با کودکان علی الخصوص دو تا سه ساله نمیشیم. اندکی صبر لازمه تا خودشون تجربه کنند. 🔶 مثلا مدتی هست ایشون هر وقت از بیرون میایم لباسهای بیرون را نمیگذاره عوض کنیم حتی جوراب را در نمیاره و مرتب لیز میخوره.اگر هم خودم جورابش را دربیارم گریه و جیغ و... با داداشش یک نقشه پیاده کردیم. یکبار نشستیم جورابهامون را درآوردیم گفتیم من تونستم من تونستم ما خودمون میتونیم جورابمون را دربیاریم. پسر کوچیکه هم اومد نشست شروع کرد به کشیدن جورابش تا بالاخره موفق شد ، ما هم تشویق کردیم که تو خودت تونستی جورابت را در بیاری حالا تا میرسیم خونه در لحظه اول میشینه جورابش را درمیاره و نوای تونستم تونستم سر میده.😉👌 🌺 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👌 اگر به دنبال حال خوب مادر و فرزندی هستید، کانال مادرانه های مشترک را از دست ندهید👈 https://eitaa.com/joinchat/1773142080C9fca473b8a 📣 تبدیل کارهای خانه به بازی، مشارکت بچه ها در کارهای خانه و مسئولیت دادن به کودکان 📣 قصه های تربیتی جذاب و کاربردی برای رفع عادتهای غلط کودکان 📣 تکنیکهای طلایی برای بهبود رابطه والدین فرزندی 📣 تمرین مهارت های زندگی با فرزندان 📣 بازیهای خانگی 📣 ایده های جذاب برای تربیت دینی کودک 📣📣📣 توضیح کاربردی موضوعات مهم تربیتی از جمله: مدیریت کشمکش های بین فرزندان، از شیر گرفتن، احساس مالکیت، لجبازی، اعتماد به نفس، مهارت حل مسئله، استقلال در بازی کردن و ده ها موضوع مهم دیگر https://eitaa.com/joinchat/1773142080C9fca473b8a ⭕️ در کانال مادرانه های مشترک همه موضوعات تربیتی به صورت مثالهای کاربردی بیان می شوند.
👆👆👆👆 بنر جدید کانال جهت معرفی کانال مادرانه های مشترک به دوستان، کانالها و گروهها 🙏🙏🙏 ✅✅ اگر مطالب کانال را مفید می دانید لطفا کانال مادرانه های مشترک را به مادران دغدغه مند و دوستان خود معرفی کنید.🙏🙏
به نام خدا به مناسبت سالگرد شهادت شهید مصطفی احمدی روشن ➖ پدر مصطفی یک دستگاه مینی‌بوس داشت که با آن مسافرکشی می‌کرد. مصطفی یک روز برای من تعریف کرد، از برخی افراد کرایه‌ای را که می‌گرفت،کنار می‌گذاشت و خرج خانواده و زندگی نمی‌کرد؛ چون در منطقه‌ای زندگی می‌کرد که محدود بود و مردم نسبت به یکدیگر شناخت خوبی داشتند، اگر کسی اهل حساب و کتاب نبود و مقید به رعایت مسائل شرعی و در رزق وی شبهه‌ای احساس می‌کرد، پول وی را جدا می‌گذاشت. پدر وی فردی مقید است، کرایه‌ای را که می‌گیرد باید حلال باشد و توجه به این نکات ریز است که فرزند را عاقبت به خیر می‌کند.( دوست شهید) 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
➖ نان سنگگ گرفته بودیم و می آمدیم طرف خوابگاه. چندتا سنگ به نانها چسبیده بود. مصطفی کندشان و برگشت سمت نانوایی. می گفت: «بچه بودم، یک بار نان سنگگ خریدم، سنگ هاش رو خوب جدا نکرده بودم؛ بهش چسبیده بود. خانه که رسیدم، بابام سنگ ها رو جدا کرد داد دستم ،گفت برو بده به شاطر. نانواها بابت این سنگها پول میدهند.»( دوست شهید) 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
به نام خدا 🔘 قصه های قاسم (قسمت ششم) قسمت ششم: برداشتی از کتاب از چیزی نمی ترسیدم ( زندگینامه خودنوشت سردار قاسم سلیمانی، از سالهای ۳۵ تا ۵۷)، مناسب برای سن ۵_۱۰ سال 🔶 بالاخره بعد از چندین ماه کار کردن و خوابیدن در آشپزخانه هتل، قاسم و دو دوستش، احمد و علی، که هر سه با هم در هتل کار می کردند، در خانه پیرزن مهربانی به نام آسیه خانم یک اتاق اجاره کردند. 🔶 دو برادر کوچک قاسم و احمد هم‌ برای کار به شهر امدند و همه با هم در خانه آسیه خانم زندگی می کردند. آسیه خانم زن تنهایی بود، قاسم و دوستانش با مهربانی حواسشان به آسیه خانم بود و برای او هم غذا می پختند. اتاق کناری آنها هم خانم فقیری با پسرش زندگی می کردند. احمد به پسر آن خانم درس می داد. آن پسر همیشه سر سفره غذا مهمان قاسم و دوستانش بود. شبها با هم کشتی می گرفتند. انقدر ورزش و کشتی گرفتن را دوست داشتند و از آن لذت می بردند که متوجه ساعت نبودند، گاهی تا نیمه های شب بدون دعوا، با لذت و خنده با هم کشتی می گرفتند. 🔶 حالا دیگر قاسم جوان بیست ساله ای بود که هم درس میخواند هم کار می کرد، هم ورزش می کرد و هم به مسجد می رفت. در کلاس قرآن و مراسم های دعا و روضه شرکت می کرد.قاسم در این مراسم ها، همیشه به یاد روضه های امام حسین(ع) در روستایشان بود. اهالی روستا هر سال یک ماه کامل روضه برگزار می کردند و همیشه بهترین گوسفندشان را برای نذری امام حسین(ع) نگه می داشتند. 👌 انتشار و کپی از مطالب،قصه ها و ایده های کانال، فقط با ذکر منبع و ارسال لینک کانال مجاز است. 🙏🙏 🏴 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆👆این هم از تأثیر روی پسر جان ما، رفتیم گردش از هر درختی که میتونست بالا می رفت، بعد هم میپرسید الان گراز میتونه منو بگیره یا باید برم بالاتر؟😂😂 ✅ واقعا چقدر ما، در همه عرصه ها الگوی خوب و ناب و باورپذیر داریم برای معرفی به فرزندانمون، که بچه ها به راحتی با اونها همانندسازی و همذات پنداری می کنند. ولی متاسفانه با غفلت ما و برنامه ریزی دقیق دشمنان الگوهای غلطی مثل مردعنکبوتی، بن تن،السا و آنا، باربی و ... را به فرزندانمون معرفی میکنیم که ضمن اینکه رفتارهای اشتباه را به کودک آموزش میدن به خاطر داشتن رفتارها و‌تواناییهای غیرمعمول و یا ظاهر منحصربفرد اعتماد به نفس و عزت نفس کودکان را هم از بین می برند. 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
مادرانه های مشترک
👈👈👈دوستان ممنون میشم دوستانی که سوال ارسال میکنند، این پیام را کامل و بادقت مطالعه بفرمایند👇👇👇👇 سلا
🔴🔴🔴سلام، عزیزانی که سوال برای بنده ارسال میکنند لطفا حتما این مطلب👆👆 را به طور کامل بخوانند. ♦️♦️♦️ عزیزان هنوز تعداد زیادی از دوستان سوالاتشون را به صورت صوتی میفرستند و اکثریت صوتها با این جمله شروع میشه : «ببخشید که صوت میگذارم چون طولانی هست یا فرصتم کمه نمیتونم تایپ کنم.»!!!🤔😂 عزیزان واقعا گوش دادن به این تعداد صوت برای بنده از لحاظ زمانی امکان پذیر نیست، چون در حضور اعضای خانواده هم نمیتونم و نمیخواهم صوتها را پخش کنم. به همین خاطر از این به بعد اولویت پاسخگویی با سوالات متنی می باشد. متشکرم🙏🙏 از صبوری همه عزیزان بینهایت سپاسگزارم🙏🙏
👆👆همراهان عزیز و گرامی کانال « مادرانه های مشترک» با استفاده لیست مطالب کانال که در بالای صفحه سنجاق شده است می توانید هشتک مورد نظر خود را جستجو کنید. 🌺 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆👆فهرست هشتک ها در هشت پیامِ پشت سر هم قرار گرفته است: 1⃣ هشتکهای مربوط مسائل کلی تربیت فرزند 2⃣ هشتکهای مربوط به بازی، بازی کردن، وقت بازی، استقلال در بازی کردن 3⃣ هشتک های مربوط به مشارکت و مسئولیت پذیری فرزندان 4⃣ هشتکهای مربوط به تربیت دینی، احادیث تربیتی و مناسبات مذهبی 5⃣ هشتکهای مربوط به نقاشی و کاردستی 6⃣ هشتک های مربوط به طبیعت، کسب مهارت 7⃣ فهرست قصه ها https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨ 🌸 سلام، وقت همگی بخیر و شادی🌸 ✅ لطفا مطلب امشب را نه با ذهنیت یک مطلب تربیتی و نه با دید تجربیات بنده بخونید. ممنون میشم مطلب امشب را با ذهنیت یک سوال بخونید، در طولانی مدت بهش فکر کنید، و هر آنچه خودتون نتیجه گرفتید بهش عمل کنید. ✅ انسان در طبیعت آفریده شد، چند هزار سال در طبیعت زندگی کرد. شغل بیشتر پیامبران ما چوپانی و یا کشاورزی بود، یعنی ارتباط مستقیم با طبیعت. انسان در طبیعت زندگی می کرد و از طبیعت نوازش دریافت می کرد. در طبیعت تدبر می کرد و در واقع طبیعت جلوه ای از عظمت و قدرت و شکوه خداوند بود. اما چی شد؟ چه تغییری اتفاق افتاد که بیشتر ما الان نوازش طبیعت را از فرزندانمون دریغ می کنیم. گاهی فرصت و موقعیت فراهم نیست، اما زمانی که موقعیت هم هست کودک و حتی خودمان را از ارتباط صحیح با طبیعت محروم می کنیم. کثیف میشی! مریض میشی! دست نزن! مگر این همین طبیعتی نبود که چند هزار سال انسان را در آغوش گرفته بود. پس چرا این ذهنیت در ما بوجود اومده!!؟؟ ✅ دریافت نوازش از طبیعت باعث تخلیه هیجانات میشه. چرا کودکان نسل حاضر که بیشتر از هر نسلی ورودی هیجانات منفی و استرس و اضطراب دارند(تلویزیون، موبایل و...)، کمتر از هر نسلی شرایط تخلیه این هیجانات را از طریق طبیعت دارا هستند؟ 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✅ به همین دلیل مشکلات عدیده ای برای فرزندانمون به جود اومد از جمله برچسب بیش فعالی و یا بسیاری از کارهایی که کودکان برای تخلیه استرس و اضطرابهای خودشان انجام میدند و صورت خوشایندی نداره، و چقدر پرتعداد در سوالات مادران با این مسائل مواجهم!!! 😔😞 ✅ چی شد که خرید پی اس فور و ماشین شارژی، موبایل، اتاق پر از اسباب بازی و امثالهم شد نشانه محبت و علاقه والدین، ولی لمس طبیعت شد نشانه بی فکری و بی خیالی والدین !!! ✅ مهم ترین ابزار برای دریافت نوازش طبیعت حواس پنجگانه است. خوب دیدن طبیعت ، خوب لمس کردن طبیعت، بوییدن رایحه های مختلف طبیعت، چشیدن از طبیعت و گوش دادن به صدای طبیعت. پس چرا دریافت نوازش از طبیعت در ذهن ما تبدیل شد به کثیف شدن، کثیف کاری، شیطنت، اذیت و... ؟؟!!😔 ✅ بهای دور شدن فرزندانمون از طبیعت چقدر سنگینه؟!! و آیا به راحتی قابل جبران هست؟؟ بعضی حتی در منزل هم ارتباط کودک با طبیعت یا همان مواد طبیعی را محدود میکنند! ( دستورزی با غذا و سایر مواد طبیعی مثل پوست میوه ها، و...) ✅ باز هم تقاضا دارم مطلب امشب را به دید یک سوال ذهنی بخونید و بهش فکر کنید!!🤔🤔 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
به نام خدا 🔴 به مناسبت وفات حضرت ام البنین(س)، روز تکریم مادران و همسران شهدا، کتاب دختر شینا را معرفی میکنم خدمت اون دسته از عزیزانی که علاقه مند به معرفی کتاب هستند. ➖ کتاب دختر شینا، زندگی بانو قدم خیر محمدی کنعان، همسر شهید ابراهیمی هژیر هست که طی هفت سال زندگی مشترک صاحب پنج فرزند میشوند. ایشان از ۲۲ سالگی با شهادت همسر پنج فرزند خودشان را به تنهایی و حتی دور از خانواده ها، بزرگ میکنند. گرچه که در سالهای قبل از شهادت همسرشون هم به دلیل حضور مستمر همسر در جبهه ایشون غالبا تنها بودند‌. خانواده ایشان و همسرشون هم در روستا زندگی میکردند. ➖ به جرات میتونم بگم بهترین ارمغان کتاب دختر شینا برای خود بنده صبر و صبوری بود. این کتاب را که یکسال قبل از تولد فرزند دومم خونده بودم. تا شش ماهگی پسر دومم که اصلا نخوابید، تا ۱۴ ماهگی که فقط شبی سه ساعت اون هم توی بغل میخوابید و حتی تا الان که نهایت خوابش ۵ ساعت در شبانه روز هست یکی از چیزهایی که خیلی به خودم کمک کرد این کتاب بود. توی شب بیداری ها فقط به صبر قدم خیر خانم فکر می کردم. به اینکه امثال بانو قدم خیر چقدر اذیت شدند، چقدر صبوری کردند تا الان من راحت و آسوده در امنیت کامل در خانه نشسته باشم، پس چطور میتونم نخوابیدن فرزندم برام خیلی مسئله و مشکل بزرگی به حساب بیاد؟🤔 🔵 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆ارسالی یکی از مادران عزیز کانال، ممنونم 🙏🙏💐💐 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
👆ارسالی یکی از مادران عزیز کانال، ممنونم 🙏🙏💐💐 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
✨به نام خدا✨ امروز کجا رفته بودیم برای بازی🤔؟ کنار ساحل🌊؟ پارک🎡؟ یا ....؟؟!!!! 🌊 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔶 هیچ جا نرفته بودیم! 😉همین جا توی خونه بودیم ولی طبیعت را آورده بودیم توی خونه😉. 🔶 این سنگها را حدودا هفت سال پیش یعنی قبل از تولد فرزند اول در یک سفر از کنار دریا جمع کرده بودم برای تزیین کنار گلدانها، که طبیعتا با چهار دست و‌ پا رفتن فرزند اول کلا جمع شدند😉، و حالا که فعلا هر دو فرزند از سن پرتاب کردن و به دهان بردن خارج شدند برای بازی استفاده می کنیم. 👌 🔶 امروز با پسر کوچیکه(۲/۵ ساله) وقتی برادرش پیش دبستانی بود، این بازیها را انجام دادیم: اول سنگها را ریختم روی زمین، شروع کرد به راه رفتن و دویدن روی سنگها(تحریک و تقویت حس لامسه، بازی حرکتی)، منم باهاش همراه شدم😉. بعد هم رسیدیم به غلتیدن روی سنگها😊 🌊 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak
🔶 بعد زمانی که حس کردم از اون بازی خسته شده، یک چهارپایه و یک لوله مقوایی بازیافتی را آوردم. خودش شروع کرد ریختن سنگها درون لوله. بعضی سنگهای بزرگ از داخل لوله رد نمی شدند. بعد از چندبار تلاش می گفت این بزرگه، اونهایی که رد می شدند: این کوچیکه👌 🔶 چندبار سنگهای متوسط را برداشت و گفت این بزرگه نمیشه، بعد که انداخت و دید رد شدند، تعجب میکرد، ولی بعد از چندین بار مقایسه و تلاش گفت: این کوچکتره، یا این بزرگتره! 🔶یعنی بدون آموزش مستقیم کاملا عینی و ملموس کودک مفاهیم کوچک،بزرگ، کوچکتر و بزرگتر را خودش کشف میکنه. 🔶 بعد یک سینی استیل به بازی اضافه کردم تا متوجه تفاوت صدای برخورد سنگها به زیرانداز و یا برخورد سنگها به سینی بشه.( تحریک حس شنوایی) 🌊 لینک کانال مادرانه های مشترک👈 https://eitaa.com/madaranehayemoshtarak