"بازگشت گمورا"
اولین بار این دخترا رو توی یک مهمونی تبیینی دیدم.
دخترهای خیلی خوبی بودن.
ظاهر موجه و مذهبی داشتن ولی خیلی سوالات، شبهات و ابهامات زیادی داشتن در خصوص ماهیت زن، در مورد دین اسلام، درمورد فلسفه حجاب، درباره ابنکه چرا پسرا آزادن و اونا نیستن، درباره محدودیتهایی که دارن و.....
من سعی میکردم اول حرف هاشون رو بشنوم و بعد توی یک فرصت مناسب باهاشون صحبت کنم.
بعد از اون توی یه مهمونی تبیینی دیگه هم دیدمشون و اینجا هم فقط گوش کردم و حرفی نزدم.
توی مهمونی تبیینی سوم، براشون مستند #بازگشت_گمورا رو پخش کردیم.
بازگشت گمورا رو که دیدن خیلی توی بهت فرو رفتن.
یکی شون بهم پیام داد که این مستند چقدر خوب بود و میشه این مستند رو به کسانی نشون داد که الان میرن توی خیابون و فکر میکنن بقیه به فکر حقوق اونان.
ولی یکی دیگشون از این مستند به این نگاه رسیده بود که خب پس به هیچ مردی نمیشه اعتماد کرد و همه ی مردها غیرقابل اعتمادند و در واقع نکته ی اصلی مستند رو خیلی متوجه نشده بود
ولی من کماکان با این نوجوون ها در ارتباط بودم و دنبال فرصت بودم که مباحث هویت زن رو از پایه های انسان شناسی شروع کنم و بهشون بگم و یه طرح درسی هایی رو اماده کرده بودم
ولی واقعا فرصتی برای تموم کردن اون طرح درس ها هنوز پیدا نکرده بودم که خیلی زمان می برد.
درنتیجه تصمیم گرفتم با توکل بر خدا همه ی اون چیزی که میخوام اخر بهشون بگم، همین اول بگم.
توی گروهی که براشون تشکیل داده بودم توی دوسه تا ویس براشون لپ کلام رو گفتم.
بازخوردها متفاوت بود
یکیشون خیلی خوب مطلب رو گرفته بود
دوتای دیگه یه مقدار درگیر جزئیات شده بودن و خیلی مطلب رو نگرفتن.
ولی بازم خیلی خوب بود
سوالاتی پیرامون اون ویس ها و صحبت ها پیش اومده و در موردش گفتگو شد.
بعد از اون، من حس میکردم.. خب ایا ادامه دادن این صحبت ها و گفتگو ها با این دخترای نوجوون خوبه موثره یا نه؟
ایا انجام بدیم یا ندیم؟
ایا این حرف ها به دردشون میخوره یا نه؟
تا اینکه دیدم یه روز یکیشون بهم پیام داد گفت که :
" خیلی صحبت هاتون عالی بوده برای من... و من رفتم همون ویس ها وصداهای شما رو خلاصه کردم و برای دوستام توی مدرسه تعریف کردم
و اونها با جون و دل گوش میدادن
خیلی براشون جالب بود
و هی باز سوال میپرسیدن
گفتن دوباره هرچی از این حرفها فهمیدی دوباره بیا برامون بگو"
میگفت :
" اول که میخواستم برم با دوستام صحبت کنم خیلی میترسیدم با خودم کلنجار میرفتم میگفتم
اگه مسخره ام کنند چی؟
اگه یه چیزی بپرسن نتونم جواب بدم چی؟
باز خودم به خودم جواب میدادم
که اگه نهایتا سوالی پرسیدن میگم
من جوابشو از کسایی که مطلع اند میگیرم و براتون میارم. "
میگفت:
" حرف هایی که بهشون میگفتم
خیلی براشون تازگی داشته
و خیلی دوست داشتن دوباره از این صحبت ها بشنون
میگفتن هرموقع از این مدل حرف ها دوباره داشتی یا شنیدی بیا دوباره به ما بگو
و به شدت تشنه ی این حرف ها بودن.
میگفت:
" یکی شون که اطلاعات دینی و مذهبیش از من بیشتره و با مشاور مذهبی مدرسه مون در ارتباطه،
گفته چقدر حرف های جالبیه.. من با مشاور مدرسه درارتباطم، خیلی باهاش صحبت میکنم ولی هیچ وقت اینارو به ما نگفته. "
و خلاصه اینکه این دختر خانم که توی این تیم بود میومد توی گروه و دوستاش رو تشویق میکرد میگفت بچه ها برین با دوستاتون صحبت کنین گفتگو کنین در مورد این مطالب هرچی که خودتون فهمیدین بگین، هرچی هم که نفهمیدین هیچ اشکالی نداره،
نترسین، جوابشو میپرسین و بعدش میارین،
با خودتون یکم مبارزه کنین حتما این شجاعتو به خرج بدین و نا امید نشین.
خیلی جالب بود برام
که این دختر کلاس نهم این قدر درک و فهم بالایی داشت و اینطوری صحبت میکرد.
جالب بود که تک تک اون صوت ها و کلیپ ها رو که گذاشته بودیم خلاصه کرده بود و برای دوستاش تعریف کرده یا بعضی هاش رو نشون داده بود.
و میگفت دوستام خیلی دوست دارن که این مباحث رو دنبال کنند و خیلی تشنه ان...
خیلی برام جالب بود که قشر نوجوان ما اینقدر تشنه ی شنیدن این حرف ها هستن و بهش گفتم هیچ اشکالی نداره
دوستات رو توی همین گروهی که هستیم عضو کن، با اونا هم صحبت کنیم.
#ید_واحده
#تنور_جهاد_تبیین_را_داغ_کنیم
#مادران_میدان
@madaranemeidan