eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
707 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
187 ویدیو
44 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
🚩🏴 دلنوشته ی پسرم برای شهید مقاومت،سید حسن❤️ معلمشون ازشون خواسته بمناسبت شهادت سید حسن نصرالله،براشون نامه ای بنویسن... @madaranemeidan
شهدا زنده اند... فردای شهادت سید حسن نصرالله، ساعت ۷ صبح آزمون داشتم... اما خونم میجوشید از شهادت سید حسن... گروه مادرانه رو چک میکردم که متوجه شدم امروز ساعت ۶ توی حسینیه هنر بمناسبت شهادت ایشون جلسه برگزار میشه. سریع بساط حلوا رو برپا کردم و به نیت شهید سید حسن نصرالله حلوا پختم و راهی جلسه شدم. از خود شهدای لبنان خواستم که توی امتحانم موفق بشم و روز بعد بهترین نمره رو گرفتم. @madaranemeidan
💠 پس اندازی که عاقبت بخیر شد... مقداری پول شخصی داشتم تو حسابم که میشد باهاش طلا بخرم... میشد وسیله هایی که مدت ها دوست داشتم بخرم و تا حالا نداشتم رو بخرم... کلی براشون برنامه داشتم... بعد از اتفاقات غزه و لبنان،یاد زیارت عاشورا هایی که می خوندم افتادم 😔 گفتم اگه الان قرار نیست کمک کنم و از دوست داشتنی هام بگذرم که تو دعا میخوندم پس کی وقتش می رسه؟! شاید دیگه نباشم! عمر که دست من نیست! شاید این پول رو نگهدارم ولی خرج مریضی بشه! بسم الله گفتم یک پنجم پول رو نگهداشتم و بقیه رو واریز کردم به وجوهات سایت آقا بابت کمک به مقاومت لبنان💔❤️ روی طلاهایی که شخصی بودن و از زمان مجردی بودن هم حساب کرده بودم که هدیه بدم به مقاومت لبنان ولی چون همسرم مخالفت کردن چشم پوشی کردم از دادن طلا ها😥 ولی حقیقت اینه که ازشون دل بریدم و با اینکه خیلی قشنگن دیگه مثل قبل برام دوست داشتنی نیستن 😞 @madaranemeidan
💠 زور شیطان به من نمیرسه... میدونستم شهادت سیدحسن، قطعا حکمت خداست و باید راضی باشم‌ به‌ رضاش... با دلی که برای از دست دادن سید مقاومت خیلی غمگین بود سعی کردم نذارم خشمم منو سمت انفعال و افسردگی ببره... تو فکر برگزاری روضه‌ خونگی بودم تا از دوستان برای تبیین دعوت کنم،تا افکارو ببریم به سمت مطالبه گری و... ولی متاسفانه شرایطش رو نداشتم🥲 وقتی این جوری برنامه هام بهم میریزه می‌دونم سنگ اندازی شیطانه😑 پس با عزم جزم تر برای یه حرکت دیگه آماده شدم. با پایگاهی توی یکی از مناطق کم برخوردار شهر که قبلاً با فرمانده شون ارتباط گرفته بودم، هماهنگ کردم که برای سخنرانی تبیینی به اونجا برم. خدارو شکر جمعیت خوبی بود و استقبال شد. حتی وقتی برای دعوت به کمک مالی خواستم از دوران انقلاب مثال بزنم یکی از مامان بزرگای جمع گفتن که اون موقع خودشون گوشواره هاشونو فرستادن برای کمک به سربازان اسلام 😍 و در آخر هم با برگزاری یه مسابقه کوچیک‌ برای جوونا،با طرح چند تا سوال از مباحث بیان شده،چند تا هدیه ناقابل از طرف پایگاه اهدا شد. آش رشته نذری یکی از خانومها هم حسن ختام مجلسمون شد😍 @madaranemeidan
گوش به فرمان رهبرم... غرق در این افکار بودم که، یه عمر صدا زدم وای اگر خامنه ای حکم جهادم دهد.... حالا رهبرم، حکم دادن برای کمک به لبنان، به هر طریقی که در توان داریم.... انگار حالا زمانش به این طریق برای من رسیده .... سلام بر حزب الله سلام بر مقاومت سلام بر جبهه حق علیه باطل هرچند تحفه ای بیش نیست ولی تنها امید اینه که خدا خیر و برکتش رو روانه ی این زنجیر طلا کنه که کمکی برای جبهه ی مقاومت لبنان بشه... فقط جهت اینکه شایـــــــــــــــــــــــد عزیزی ترغیب بشه روایت میفرستم وگرنه روسیاهی بیش در این عالم نیستم😔 و هرچی دارم از صدقه سری اهل بیت و معبودم هست ... @madaranemeidan
💠 کمک به جبهه مقاومت با هنر خیاطی ☝️این پیام از مادری به دستم رسید که دارد هفته‌های آخر بارداری‌اش را سپری می‌کند. این عشق الهی است، حق لایتناهی است @madaranemeidan
سه ایستگاه در حاشیه ی تجمع مردمی... دو سه ساعت بعد از شهادت سید حسن نصرالله،با دوستان مادرانه تصمیم گرفتیم یه کاری انجام بدیم. بخاطر همین یه جلسه فوری برگزار و تقسیم وظایف کردیم. اعلام شده بود در سراسر کشور از جمله شهر سبزوار تجمع مردمی به مناسبت شهادت سیدحسن نصرالله برگزار میشه. با خودمون فکر کردیم بهترین موقعیت برای تبیین هست چون مردم زیادی جمع میشن میتونیم باهاشون گفتگو داشته باشیم. حتی با عابرین پیاده ای که توی تجمع شرکت نمیکنن و بی تفاوت هستن، هم میتونیم ارتباط بگیریم. فردای اون روز هم دوباره جلسه ای تشکیل دادیم و فکر کردیم در حاشیه ی تجمع دیگه چه کارهایی میتونیم انجام بدیم... درنهایت تصمیم گرفتیم سه ایستگاه برپا کنیم، یکی ایستگاه نذری مادران مثل دیس خرما و حلوا و... که کنار عکس سید حسن نصرالله بذارن، یک ایستگاه ویژه ی کودکان و یک ایستگاه برای تبیین و گفتگو با مردم. الحمدلله به موقع وسایلی که نیاز داشتیم آماده شد و تونستیم برنامه هامون رو عملی کنیم. @madaranemeidan
🚩🏴مادران مقاومت ...حضور حداکثری در مراسم نکوداشت شهید مجاهد سید حسن نصرالله🏴🚩 @madaranemeidan
غمی که مرا به حرکت واداشت... بساط آش را برپا کردم که ظهر دل دخترکم را که منتظر آش رشته بود شادکنم... نخود،لوبیا،عدس،باقلاسبز،رشته،سیر،پیاز،ماست،سبزی....چه شباهتی به چیدمان ذهن آشفته ی من دارد این مخلوط... ازهمان شبی که سید مقاومت رفت،همان شب که تا صبح صد بار با صدای جیغ خودم پریدم،دیگر آرام نشدم.. راستش وعده ی صادق ۲خیلی قشنگ بود،اشک شوق جاری شد وسجده ی شکربجا آورده شد،اما ظرف لبریز دل خالی نشد که نشد... غم دارم! به اندازه ی تمام سالهای عمرم غم دارم... غمی که شاکرم بخاطر داشتنش غم خواهر برادرهای لبنانی ام که دیگر آقا ندارند💔 غم سخنان پرجذبه ی ذریه ی فاطمه(س)که رعشه بر بدن دشمنان خدا می انداخت و دیگر نیست... غم فوادشکر،ابراهیم عقیل،علی کرکی و...همه ی آنهایی که برای خودشان ی حاج قاسمی بودند... غمی که نمیدانم تاکی هست ،اما اقاجانم همین امروز گفت : من به جد عزادارم،فقدان آقای سیدحسن نصرالله حادثه ی کمی نیست وما را جدا عزادار کرده.. اما این عزا ما را به حرکت و پیشرفت وشوق بیشتر به کار وادار میکند... وقتی آقاجانم اینگونه میگوید،عین رودی جاری میشوم به سمت حرکت وغم عزیزم راهم باخود همراه میکنم تایک لحظه ازخاطرم نرود درد ورنج پاره های تن اسلام را... پ.ن:پیاله های آش را بین همسایه ها پخش کردیم..درحین درست کردنش دائم نام امام زمانم برلبانم بود و تا توانستم برای پدر مهربانم و همسایه هایمان عاقبت بخیری طلب کردم... @madaranemeidan
خبر خوش روز بسیار پرکاری داشتم... باید به جلسه ی مدرسه ی بچه ها میرفتم... همسرم تا فردا شیفت بودن برای خونه خرید داشتم و دست تنها بودم. ساعت ۵ تا ۸ شب هم کلاس خیاطی داشتم. بالاخره تا شب همه کارامو کردم ساعت نزدیک ۹ شب بود و توی راه برگشت به خونه بودم که خواهرم زنگ زد و خبر داد که ایران به اسرائیل حمله کرد. کنارم توی تاکسی یه خانم کم حجاب نشسته بود،وقتی صدای منو شنید پرسید چی شده؟! منم براش توضیح دادم. گفت: باید از اول حمله میکرده! منم باب گفتگو رو باز کردم... هرچی بیشتر باهاش حرف زدم بیشتر خوشم میومد ازش... فقط ظاهرمون متفاوت بود وگرنه یه گپ صمیمی چند دقیقه ای رو باهم داشتیم! به خونه رسیدم ۳ تا دخترم توی خونه بودن داشتن بالا پایین میپریدن از خوشحالی !!! دختر ۶ سالم میگفت: مامان ایران اسرائیل رو تیر تپر کرده 😁 همون موقع بود که دوستم زنگ زد و خبر داد که جلوی مسجد جامع کاروان خودوریی هست،ازشون خواستم بیان دنبالمون و باهاشون رفتیم. یه حس غرور داشتیم. با این خبر کاملا خستیگم از بین رفت و به کل فراموش کرده بودم که اون روز من نه نهار خورده بودم نه شام!!! @madaranemeidan
بیداری سیاسی دهه نودی ها🥺😍 بعد از شهادت شهید رئیسی عزیز دختر ۸ ساله ام همش ازم میپرسید : مامان؟ کی امام زمان میاد؟ کی امریکا نابود میشه؟ و... شهید هنیه که ترور شد سوالاتش بیشتر شد... از اسراییل،از فلسطین،از امام زمان(عج)و... از روزی که سید حسن نصرالله عزیز ناجوانمردانه شهید شد دخترم هر روز با چفیه عربی به مدرسه میرفت! میگفت چفیه نماد مقاومت مردم فلسطینه، من برای اینکه نشون بدم همیشه همراه مردم فلسطین هستم با چفیه میرم. اینجور مواقع که انتخاب های درستی میگیره همراهیش میکنم. اون شب مشغول انجام تکالیفش بود که گوشی رو باز کردم دیدم تو خبرها نوشته موشک های ایران تو راه اسقاطیله 😍 توی خونه با دخترم تنها بودم و به خاطر اسباب کشی هنوز تلویزیون رو وصل نکرده بودیم. چند تا کانال معتبر رو بررسی کردم دیدم خبر واقعیه و ایران مواضع اسراییل رو در فلسطین اشغالی زده... به دخترم گفتم : زینب خانم بیا ببین ایران داره اسراییل رو موشک بارون میکنه!!!باورم نمیشد از خوشحالی رو پاش بند نبود!پرچم بزرگ ایران رو برداشت و رفت تو حیاط میچرخید و میدوید بلند بلند الله اکبر و مرگ بر اسراییل و مرگ بر امریکا میگفت... راستش خیلی از بیداری سیاسی انقلابی دخترم ذوق کردم. اومد داخل خونه و شروع کرد به کشیدن نقاشیِ پرچم امریکا و اسراییل و چسبوند به زیر کفشهاش... میگفت میخوام اینقد محکم قدم بردارم که امریکا و اسراییل له بشن زیر پاهام. یه نقاشی پرچم امریکا و اسراییل هم کشید و جلو در اتاقش چسبوند و گفت: مامان هر وقت میاین اتاقم امریکا و اسراییل رو له کنین! ازم میپرسید:مامان؟!زدیم اسراییل رو نابود کردیم،دیگه اسراییل له شده؟! مامان یعنی دیگه امام زمان میاد؟؟ بهش گفتم: نمیدونم... هیچ کس نمیدونه کی امام زمان(عج) میاد... در جوابم گفت: ولی من مطمئنم میاد...من دعا میکنم هر چی زودتر امام زمان بیاد😭 صبح که خواست بره مدرسه، این شکلات ها رو دادم دستش که ببره بین دوستهاش پخش کنه... طبق معمول این چند روز چفیه عربی ش رو انداخت روی دوشش و کفش هایی که حالا تهشو پرچم اسراییل و امریکا چسبونده بود پوشید و با قدم هایی محکم و با خوشحالی راهی مدرسه شد تا بره و با رفیقاش این شادی رو شریک بشه 🥺😍 پ.ن:بهش میگم: چرا اینقدر پرچم ها رو نامرتب کشیدی؟! میگه: مامان عمدا کشیدم.اخه امریکا و اسراییل نابود میشن ارزشی ندارن باید همینجوری بکشم چون در حال نابودی ان😂 @madaranemeidan
برگ های جدید در راهند... پسر هفت ساله م گفت: مامان چقدر آدم خوبا شهید میشن...تموم میشن که!😥 منم گفتم:بیا تا بهت بگم... گیاه پتوسی که داشتیم، اوردم و براش مثال قلمه رو زدم. یه برش از گیاه زدم و گفتم بنظرت اگه اینو جدا کنم، گیاه میمیره و ازبین میره؟! ببین گیاه اصلی چه ریشه های زیادی داره... اصلا هیچی نمیشه که هیچ،حتی براش خوب هم هست... چون بجاش چند تا برگ تازه درمیاد... این ساقه و برگ جدا رو هم بزاری توی آب ریشه میده،رشد میکنه و خودش میشه شبیه این گیاه اصلی... این کار رو میگن قلمه زدن. شهید هم همینجوریه... کشور و انقلاب ما با شهید شدن آدما ازبین نمیره که هیچ، قوی تر هم میشه... شهید هم مثل همون برگ جداست، از بین نمیره اتفاقا بیشتر رشد میکنه و زیاد تر میشه... چشماش برق زد،خندید و گفت: آهان سریع برگ جدا شده رو ازم گرفت تا بزاره توی آب... @madaranemeidan
موشک های پرماجرا روز شهادت سید حسن نصرالله،قصد داشتم پسرم رو با چفیه بفرستم مدرسه...ولی یادم رفت.🤦‍♀ گفتم حیف یک فرصت خوب رو از دست دادم... اینجوری دوستاش میپرسیدن و پسرم توضیح میداد که باعث افزایش آگاهی بود بین بچه ها به زبون خودشون 👌 بعد وعده صادق2 و شادمانی همه مون😍 صبح که بیدار شدم داشتم به بچه ها صبحانه میدادم که توی ذهنم یه ایده جرقه زد. صبحانه ی پسر کوچیکه رو سپردم به پسر بزرگه و سریع مقوا و چسب رو اوردم و طرح موشک رو دراوردم. پسرم پرسید: این موشکا چیه؟! گفتم:اینا رو با شکلات ببر مدرسه... صبحانه بخورین بیاین کمک؟؟ همه رو داخل ظرف دربدار که روی دربِ ظرف یک پرچم بزرگ فلسطین چسبانده بودم،گذاشتم که کلاس اولیِ مامان، راحت بتونه ببره. با پسرم تمرین میکردم که وقتی خانم معلم گفت چیه چی میگی؟؟؟ گفت: میگم چون ایران موشک زده به اسرائیل.چون اونا سید حسن نصرالله که ما دوستش داریم روشهید کردن... و بعد گفتم روی موشکها چی نوشتیم؟ گفت: مرگ بر اسرائیل گفتم: این پرچمِ روی ظرف رو هم نشون همه دوستات بده تا آشنا بشن با پرچم فلسطین... بعدشم گفتم به محض ورود معلم به کلاس این ظرف رو ببر و بهش نشون بده و اجازه بگیر که تعارف کنی. حتما خودت تعارف کنی و در آخر همتون موشکهاتونو بگیرین بالا تا خانم معلم عکس بگیره. عصر که رفتم مدرسه دنبالش دیر اومد از کلاس بیرون و دیدم ظرف موشکها دستشه و پر هست🤦‍♀ ازش گرفتم تو کیفش گذاشتم. دلیلشو که پرسیدم گفت بریم توی راه تعریف میکنم. حقیقتا فک کردم شاید خجالت کشیده به معلمش بگه چون خجالتیه... توی راه هیچی نگفت تا رسیدیم نزدیک خونه،گفت: مامان؟وقتی به خانممون گفتم، گفت: اینا برا چیه؟ منم گفتم چون دیشب موشک زدیم به اسرائیل... معلممون گفت الان وقتش نیست،زنگ دیگه پخش کن... و زنگ بعد گفت زنگ بعد و زنگ اخر گفت اخر زنگ... اخر زنگ هم همه رفتن و فقط چهارتا از دوستام بودن.فقط به اونا دادم😢 لب و لوچه ی پسرم اویزون شده بود... دلم گرفت! گفتم: دربیار ظرف رو از کیفت به بچه های توی خیابون میدیم. مدرسه دخترانه تعطیل شده بود و تعدادی از والدین یادشون رفته بود بیان دنبال بچه هاشون😁 به اونها تعارف کرد.بعضی ها برداشتن بعضیها هم نه🤷‍♀ گفتم بدو برو اونور سمت کوچه دوتا خانم با بچه هاشونن.رفت اما نه مادرها و نه دخترها برنداشتن و چهره پسرم شد😔 تا نگاه کردم دیدم مغازه سر خیابون بازه😍 گفتم بریم به حاج آقا تعارف کنیم. به حاج آقاهه گفتیم برای نوه هاتون بردارین اخر هفته س میان خونتون 😍 حاج اقا دوتا برداشت و کلی تعریف و تمجید کرد و دوتا صلوات برا امام زمان فرستاد و پسرم😁😍شد. و بعد راهی خونه شدیم. قرار شد شب بریم پیاده روی و چندتای مونده رو تعارف کنیم که نشد... اما قرارشد پسرم شنبه برای دوستاش ببره و زنگ تفریح بهشون بده و باهاشون دررابطه با وقایع اخیر صحبت کنه...که آدم بدها کی هستن؟! چیکار میکنن؟!ما باید چیکار کنیم؟! ایران چقدر قوی هست؟! اونا نمیتونن بجنگن با ایران چون ضعیفن و... الان دارم فکر میکنم به تفاوت رفتار حاج اقا با اون دوتا خانم که حتی نگاه نکردن ببینن تو ظرف چیه!! بنظر من رفتار حاج اقا هم نوعی جهاده☺️ حالا ما در کدوم دسته ایم؟ مثل حاج اقاییم یا دوتا خانم؟🧐 @madaranemeidan
نمیتونم بی تفاوت باشم... نزدیک به سالگرد طوفان الاقصی بود که دوباره صهیونیست ها شروع کردن به وحشیگری... این بار با حمله به لبنان!😔 نمیتونستم بی تفاوت باشم! جمعه 6 مهر خواهرشوهرم بمناسبت سالگرد فوت مادرشوهرش روضه ای گرفته بود و اکثر اقوام هم دعوت داشتن. توی ذهنم جرقه ای زده شد. کاش میشد چند دقیقه ای قبل از اومدن مداح کمی راجع به احوال این روزهای لبنان صحبت کرد... از اون جایی که از دوستام یاد گرفته بودم که بحث رو با یه ورود جذاب شروع کنیم تا مخاطب بهتر ارتباط برقرار کنه، پس قبلش گشتم تا چالش خوبی پیدا کنم... وسایل مورد نیاز رو جمع و جور کردم و راهی روضه شدم. دعا و توسلات خونده شد، حالا وقتش بود! دلم مثل سیر و سرکه میجوشید! اگر خوب از آب در نمیامد! اگر مسخره ام میکردن! اگر سرزنشم میکردن! همه ی این ها وسوسه ام میکرد که بشین سرجات! چرا خودتو اذیت میکنی و به خودت فشار و استرس وارد میکنی! اما گوشه ی دیگه از ذهنم غوغای دیگه ای برپا بود! فکر اینکه برادران و خواهران سنی و شیعه ی ما در منطقه دارن پرپر میشن،جون میدن، اما من به فکر حرف و حدیث مردمم...من به فکر این هستم که نکنه استرس بهم وارد بشه🥺😔 استرس و حرف و سرزنش مردم فدای خون شهیدان و دل بیقرار خانواده هاشون... پس یا علی گفتم و بلند شدم. از میزبان و بزرگان مجلس اجازه گرفتم و با لبخند شروع کردم. چند دقیقه ای کوتاه از برکات روضه های خانگی در زندگی هامون گفتم و چگونگی پربار شدن روضه ها؛ بوسیله ی گفتگو، پخش مستند، بازگویی و تحلیل مسائل روز دنیا و نقش ما در اونجا... بعد رفتم سراغ چالش و بحث اصلی یعنی مسئله لبنان و غزه و مبارزه ی با جبهه ی کفر یعنی اسرائیل... الحمدلله خیلی خوب بود😍 همه ی مخاطبان با دقت گوش میدادن و گاهی با لبخند گرم یا تکان دادن سر، تایید میکردن... بعد از اتمام، همه تشکر کردن و صلوات فرستادن... در آخر متوجه شدم که یکی از اقوام میخواسته اعتراض کنه ولی به حرمت جلسه چیزی نگفته... خدا رو شکر کردم که همه چی ختم به خیر شد! @madaranemeidan
تولد با حال و هوای مقاومت امسال تولد دوتا دخترم که توی یه روز هست توی محرم افتاده بود بخاطر همین براشون جشن نگرفتم. خانواده م مدام میگفتن چرا برای بچه ها تولد نمیگیری...ماه ربیع بهترین فرصته! بالاخره این هفته تصمیم گرفتیم جشن تولد بگیریم ولی با خبر شهادت سید حسن کنسل شد! اما چون بچه ها بهونه میگرفتن تصمیم گرفتم چهارشنبه جشن رو بگیریم.ولی بخاطر سیدحسن نصرالله بازم دل و دماغ جشن نداشتم... تا اینکه دیشب خبر وعده صادق ۲ رو که شنیدم خوشحال شدم و گفتم بهترین فرصته!!! خود شهدا جشن تولد بچه هام درست کردن! اونم چه جشن تولدی به غیر از بادکنک،پرچم لبنان و ایران رو هم تو تزئینات تولد گنجوندیم و موقع برش کیک، همه با هم فریاد مرگ‌ بر اسرائیل هم سر دادیم ✊🏻 هم جشن تولد داشتیم هم جشن وعده صادق ۲ !! ان شاءالله جشن پیروزی غزه و لبنان و نابودی اسرائیل رو با ظهور امام زمان باهم بگیریم 🥺😍 @madaranemeidan
گوش به فرمان ولی حالا وقتش بود که مثنی و فرادی کار جهادی کنیم. نباید امر ولی روی زمین بمونه. ما قراره تمرین سمعا و طاعتا کنیم برای زمان ظهور... با جوانه مون دست به کار شدیم. برنامه ریزی و تقسیم وظایف کردیم و بساط مون رو بردیم امامزاده شعیب(ع)... برای بچه ها برنامه ی کاردستی و بازی پرتاب موشک برقرار شد. با زبانِ بازی و قصه مفاهیمی به بچه ها انتقال داده میشد. مفاهیمی از جمله این که ما با کشورهای مسلمون مثل سوریه، یمن، لبنان و فلسطین باهم متحد هستیم برای از بین بردن اسرائیل... حالا هرکدوم از شما بچه ها انتخاب کنین که از کدوم کشور میخواین موشک تون رو پرتاب کنین، بعد مسیر پرتاب موشک تونو رد یابی کنین رو هدف (با کشیدن خطوطی روی نقشه از کشور انتخابی تا اسرائیل) و پرتاب🚀 کمی اونطرف تر فضای صمیمی و دنجی رو برپا کردیم برای گفتگو با مادران با طعم چایی و شکلات☕️🍫 گفتگو با چالش شهین خانم و مهین خانم شروع میشد و به اوضاع این روزهای منطقه و نقش ما و کشورمون توی این عرصه ختم میشد. باشد که همه رستگار شویم. @madaranemeidan
جنگ میشه؟! این روزها میرم بین کدبانوهای روستا،هم کمکشون میکنم هم یه سرگوشی آب‌ میدم ببینم چه خبره... عصری رفتم بین مادرانی که آگاهی کمتری دارند... بعضی ها بعد از عمليات صادق ۲،ترسیده بودن😳🤨 میگفتن امروز همه جا تعطیل شده...چرا ایران موشک زده؟! خب جنگ میشه دیگه!!! اسرائیل فقط سید حسن نصرالله رو شهید کرد ولی ایران دیشب همه جا رو زد...خب این یعنی جنگ... بچه‌های ما همه توی جاده راننده ن... خلاصه از این حرفا... خلاصه رفتیم داخل کوچه دیدیم خانما دور هم نشستن و آقای راننده تاکسی که از بچه های دهات هست، اومده بود که سفارش‌ رفیقای تهرونیش رو ببره... انگار این آقای راننده مون هم یخورده بیشتر خانوما رو ترسانده بود... منو که دیدن گفتن:خب حاج بی بی جان...الان اقای فلانی میگه تهران مغازه ها بسته بوده همه بیکار شدن 🤨 راست میگه... ما دیشب تا نیمه های شب، پای تلویزیون نشسته بودیم ... ایران حدود ۲۰۰ تا موشک زد. خب دیگه جنگ میشه!!نباید ایران جنگ نمی‌کرد... گفتم: جنگ نکرده ایران!!! به خواست منو شما این کار بزرگ رو انجام داده... شهید اسماعیل هنیه رو که یادتون نرفته ؟؟! مهمون ایران بود ولی اسرائیل ترورش کرد... چقدر میگفتیم باید آقا دستور بده و جواب این کارهاشو بدیم؟؟؟! این خواست مردم،خواست منو شما بود... اگه نمیزد هممون اعتراض نداشتیم؟؟! بعضی ها شون گفتن راست میگه!!! ☺️ ادامه دادم:مغازه هایی که تعطیل بوده،بخاطر خوشحالی مغازه هارو تعطیل کردن و اومدن داخل خیابون شادی میکردن! خواستن تشکر کنن از برادران سپاه پاسداران و از کسانی که مدتی دنبال این پیروزی بزرگ بودن... یکی از خانم ها گفت: خب، اینا جنگ کردن، اونام فردا دوباره میزنن!!! گفتم: نه عزیزم، ایران با هیچکس جنگ نمیکنه... ایران فقط جواب کارشونو داد ... باید یه پاسخی بهشون میدادیم. اونا نسل کشی میکنن، بچه های شیرخوار، زنان بی‌گناه و بیمارستان ها رو میزنن 😔 @madaranemeidan