eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
706 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
191 ویدیو
44 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
بسم الله الرحمن الرحیم توی گروه صوت گذاشت و گفت:بچه ها باید یه کاری کنیم بیاید برای ایجاد همدلی بین مردم دست به کار بشیم. هرکی هر چی درتوان داره انجام بده فقط یک غرفه ی کودک توی پارک کلی میتونه انرژی بخش باشه.... اینها چیزهایی بودکه من از حرفهاش فهمیدم... سرم شلوغ بود خیلی... دوروز بعد گفت: *ببینید من هم سه تا بچه دارم.منم کار دارم.اما الان وقتشه کاری کنیم.نباید بذاریم دیر بشه* من که هرجاخبر از بازی با بچه ها میشه بدوبدو میرم بالاخره نطقم باز شد و گفتم من میام و با بچه ها کلی بازی و خنده راه می اندازم... دوستم که پای کار ایستاده بود انقدر خوشحال شد که من هم انرژی بیشتری برای مبارزه گرفتم. یکم نگران بودم.از بی ادبی و فحاشی بعضی نادان ها توی پارک که احتمال داشت بروز کنه...بادیدن چادری ها. کمی هم پیش خودم سناریو چیدم که اگر اینطور شد فلان‌کنم بیسار کنم.مانتوبلند بپوشیم و کنارمون چیزی برداریم که اگر اتفاق بدی افتاد دفاع کنیم.... به همسایه ام که اوهم کم حجاب است اما رابطه خوبی باهم داریم قضیه راگفتم.خرما و قند آورد و از ته دل گفت خداقوت .خدا به همراهتون. هنوز نگران بودم و دوست داشتم همسرم هم بیاید الهام گفت:بخدا قرار نیست اتفاقی بیافته...فقط یه غرفه ی کودکه و آخرش یک شمع روشن کردن برای. من که پیش بینی را جزو اصول اساسی جنگ میدونستم بازهم خیال پردازی های خودم را پیش خودم حفظ کردم.... همسرم هم نگران بود باعث التهاب تو جامعه بشیم... شب نشستم و بی خبر از همسرم برگه های یادداشت را نوشتم .برگه تای رنگی رنگی که توش قلب کشیدم و نوشتم: *نمیگذاریم کسی بین من و تو کینه و دشمنی باندازه خواهر جون* ...نوشتم: *چهل سال تلاش حاج قاسم را به چهل روز جنگ رسانه ای نمی بازیم* نوشتم : *آبادی این خونه به دست خودمونه...* با عشق نوشتم..با تظاهر نه...واقعی و از ته قلبم...آیه ی نور خواندم و فوت کردم بهشان... نگران بودم... اما.. بیرون از این جا... جووور دیگر بود. جنگ ما خیییلی راحت تر از دفاع مقدس بود توی پارک.... مردم چادری و مانتویی ریشو و بدون ریش همه ایرانی بودند... همه پرچم ایران را دوست داشتند همه ذوق میکردند یک مربی کودک با عشق بچه هایشان را به بازی فرا بخواند... همه ی بچه ها آبنبات و شکلات و بادکنک و مداد رنگی و نقاشی روی صورت دوست داشتند... همه با آهنگ های ایران من ایران من آرامش میگرفتند.... بیرون همه چیز معمولی بود من و دوستانم خیلی راحت روی صورت کم حجابها و با حجاب ها و مردم عادی لبخند کاشتیم... خیلی راحت با بچه هایشان بازی کردیم.... ما خیلی راحت توانستیم کمی طعم هم_دلی و عشق در کام هم وطنانمان در یک عصر پاییزی بچکانیم.... بیرون همه چیز عادی بود...اما در فضای مجازی. نه. @madaranemeidan