eitaa logo
🇮🇷مادران میدان🇮🇷
707 دنبال‌کننده
1.9هزار عکس
190 ویدیو
44 فایل
🌱 امام خمینی(ره): «.... اگر در طول انقلاب وفاداری و عواطف و حضور زنان در میدان های مختلف، در راه پیمایی‌ها و انتخابات‌ها نمی بود، یقینا این حرکت عظیم مردمی، نمی توانست این گونه شکل پیدا کند.» مدار مادران انقلابی(مادرانه) ارتباط با ما: @M_borzoyi
مشاهده در ایتا
دانلود
میدونی چیه ؟؟؟؟ از بس نداشته هامونو به رُخِمون کشیدن نگذاشتن پیشرفت هامونو ببینیم ... 👇👇👇👇👇👇 برخی ایران بعد از = 🇮🇷ایران رتبه 10جهان در تولید و صادرات دارو(96% داروها تولید داخل😉)✌️ 🇮🇷دومین کشور دارای توانایی ساخت دریچه قلب ❤️ ایران بعد از آمریکا دومین کشور جهان در زمینه این توانایی ✌️ 🇮🇷دومین کشور درمان تالاسمی با شیوه پیوند مغز استخوان پس از ایتالیا✌️ 🇮🇷رتبه 15جهان در چشم پزشکی✌️ 🇮🇷رتبه 17جهان درحوزه پوست✌️ 🇮🇷رتبه 4 جهان در تولید علم ناباروری و باروری ✌️ 🇮🇷به امید خدا به همت متخصصین داخلی کرونا هم به زودی به تولید انبوه خواهد رسید 💪💪 البته اگه تا اون موقع از واکسن‌های دست‌ساز دشمن جون سالم به در ببریم. 😜😜
✳️ این رفتارها برای اسلام و جمهوری اسلامی فاجعه است! 🔻 بعضی‌ از -خدای نخواسته- بعضی دیگر را تضعیف یا توهین می‌کنند، در رابطه با آن تذکر دهم که، امروز این نحو مخالفت‌ها خصوصاً از چنین کاندیداهایی، برای و فاجعه‌ آمیز است. اگر فرضاً کسی در دیگری مناقشه دارد، ابراز آن و اظهار در بین مردم هیچ مجوزی ندارد، و حیثیت و در اسلام از بالاترین و والاترین مقام برخوردار است و هتک مؤمن، چه رسد به مؤمن عالم، از بزرگ‌ترین گناهان است و موجب سلب عدالت است. 👤 📚 | ج۱۷ 📖 صفحات ۱۳۳ و ۱۳۴
پیام انتخاباتی داشتیم و البته بسته فرهنگی . این گلها رو رو دیوار زدیم .و گل‌های کوچکتر که سخنان رهبری،حاج قاسم،شهدا و ....روی هدیه روز دختر ، تقدیم کردیم . با این شکل روی گل تبریک بود .یه تا که باز می شد روی گلبرگ بود گل که کامل باز می شد سخنان دختران شهدا،رهبری و.... @madaranemeidan
بسم الله الرحمن الرحیم توی گروه صوت گذاشت و گفت:بچه ها باید یه کاری کنیم بیاید برای ایجاد همدلی بین مردم دست به کار بشیم. هرکی هر چی درتوان داره انجام بده فقط یک غرفه ی کودک توی پارک کلی میتونه انرژی بخش باشه.... اینها چیزهایی بودکه من از حرفهاش فهمیدم... سرم شلوغ بود خیلی... دوروز بعد گفت: *ببینید من هم سه تا بچه دارم.منم کار دارم.اما الان وقتشه کاری کنیم.نباید بذاریم دیر بشه* من که هرجاخبر از بازی با بچه ها میشه بدوبدو میرم بالاخره نطقم باز شد و گفتم من میام و با بچه ها کلی بازی و خنده راه می اندازم... دوستم که پای کار ایستاده بود انقدر خوشحال شد که من هم انرژی بیشتری برای مبارزه گرفتم. یکم نگران بودم.از بی ادبی و فحاشی بعضی نادان ها توی پارک که احتمال داشت بروز کنه...بادیدن چادری ها. کمی هم پیش خودم سناریو چیدم که اگر اینطور شد فلان‌کنم بیسار کنم.مانتوبلند بپوشیم و کنارمون چیزی برداریم که اگر اتفاق بدی افتاد دفاع کنیم.... به همسایه ام که اوهم کم حجاب است اما رابطه خوبی باهم داریم قضیه راگفتم.خرما و قند آورد و از ته دل گفت خداقوت .خدا به همراهتون. هنوز نگران بودم و دوست داشتم همسرم هم بیاید الهام گفت:بخدا قرار نیست اتفاقی بیافته...فقط یه غرفه ی کودکه و آخرش یک شمع روشن کردن برای. من که پیش بینی را جزو اصول اساسی جنگ میدونستم بازهم خیال پردازی های خودم را پیش خودم حفظ کردم.... همسرم هم نگران بود باعث التهاب تو جامعه بشیم... شب نشستم و بی خبر از همسرم برگه های یادداشت را نوشتم .برگه تای رنگی رنگی که توش قلب کشیدم و نوشتم: *نمیگذاریم کسی بین من و تو کینه و دشمنی باندازه خواهر جون* ...نوشتم: *چهل سال تلاش حاج قاسم را به چهل روز جنگ رسانه ای نمی بازیم* نوشتم : *آبادی این خونه به دست خودمونه...* با عشق نوشتم..با تظاهر نه...واقعی و از ته قلبم...آیه ی نور خواندم و فوت کردم بهشان... نگران بودم... اما.. بیرون از این جا... جووور دیگر بود. جنگ ما خیییلی راحت تر از دفاع مقدس بود توی پارک.... مردم چادری و مانتویی ریشو و بدون ریش همه ایرانی بودند... همه پرچم ایران را دوست داشتند همه ذوق میکردند یک مربی کودک با عشق بچه هایشان را به بازی فرا بخواند... همه ی بچه ها آبنبات و شکلات و بادکنک و مداد رنگی و نقاشی روی صورت دوست داشتند... همه با آهنگ های ایران من ایران من آرامش میگرفتند.... بیرون همه چیز معمولی بود من و دوستانم خیلی راحت روی صورت کم حجابها و با حجاب ها و مردم عادی لبخند کاشتیم... خیلی راحت با بچه هایشان بازی کردیم.... ما خیلی راحت توانستیم کمی طعم هم_دلی و عشق در کام هم وطنانمان در یک عصر پاییزی بچکانیم.... بیرون همه چیز عادی بود...اما در فضای مجازی. نه. @madaranemeidan
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
*قرار همدلی* روز شنبه به همراه دوستان توی یادمان سبز امیرآباد جمع شدیم و با پخش چای و بسته های رزق مادی و معنوی و زنده داشت یاد شهدای امنیت، هم محله ای هامون رو دعوت به همدلی کردیم و برای بچه ها غرفه رنگ آمیزی و هدیه بادکنک برپا کردیم. @madaranemeidan
دیگه با دیدن کلیپ دشمنی های دشمن و تحت فشار بودن بازیکن ها آروم شده بودم، فهمیدم نداشتن بینش سیاسی و تحت فشار بودن بازیکن ها نذاشته دستهاشون بره روی سینه و لبهاشون سرود ملی کشور عزیزمون رو زمزمه کنه. رفتم مفاتیح رو آوردم و دعای توسل رو باز کردم ،به اسم پیامبر که رسیدم اشک تو چشمام جمع شد؛ زندگی سخت پیامبر اومد توی ذهنم که چقدر زجر کشیدن برای هدایت انسانها،تو دلم گفتم خدا جان من شروع کردم به خوندن دعا؛ تو هم دل ما رو شاد کن... شاید باورتون نشه؛ یهو گزارشگر صداش بالا و بالاتر رفت... صدای گل برای ایران ، اشک های جمع شده ی توی چشمام رو سرازیر کرد روی صورتم... بلند بلند خداروشکر کردم و جیغ و دست زدن هم شد چاشنیش. بقیه اعضای خانواده بی تفاوت بودن و خیلی خوشحال نشدن به خاطر گل های خورده قبل، من بیشتر از تاثیر آنی دعا هیجان زده بودم؛ پسر دومیم گفت مامان کاش از اول بازی میخوندی این همه گل نمیخوردیم،نگاش کردم ؛ تو دلم گفتم خدایا شکرت بچم قبول داره دعا می‌تونه ورق رو برگردونه،ادامه ی دعا رو خوندم رسیدم به امام هفتم که متاسفانه گل بعدی رو هم خوردیم، میخواستم مفاتیح رو ببندم و پاشم برم بخوابم بد جور خوابم گرفته بود؛ گفتم به این زودی جا زدی ؟! باید تا آخر دعا رو بخونی حالا اون دعای بعدی رو نخون... دراز کشیدم ، با خودم فکر کردم وقتی دعای توسل باعث شد یه گل بزنیم ؛حتما این دعا هم می‌تونه معجزه کنه... حداقل ی گل دیگه بزنیم و آبرومندانه بازی رو واگذار کنیم. دراز کشیدم تسبیح در دست گوشی جلوی چشمم شروع به خوندن دعا کردم: «لَعنَ اللهُ قَاتلِیکِ وَ ضَارِبیِکِ و ظَالِمِیکِ وَ غَاصِبی حقِّکِ یا مُولاتِی یا فاطمَةالزهراء»{ 135بار} فکر کنم سی تا رو گفته بودم که گزارشگر گفت بازیکن ها با داور بحث میکنن ؛از جام پریدم و با دقت گوش کردم و اعلام پنالتی به نفع ایران شد. دعا رو تند تر ادامه دادم،دست هامو بالا بردم و دعا رو با توجه به معنیش خوندم؛ لعنت به قاتل تو/ لعنت به ضارب تو/ لعنت به کسی که بهت ظلم کرد و حقت رو غصب کرد یا زهرا جان... خدا ؛خدا میکردم حق طارمی ناحق نشه؛ با اعلام پنالتی معجزه ی دوم تاثیر دعا رو هم به چشم دیدم و اشک امونم نمی‌داد... چهره‌ ی طارمی ازنزدیک دیدنی بود، تمام عزمش رو جزم کرده بود تا گل بزنه... و بالاخره گل دوم هم اول به طاق و بعد داخل دروازه نشست، دلم رفت سمت مادر مهدی طارمی... گفتم حتما خیلی براش دعا کرده. بازی تموم شد. مهدی؛ همه رو دور هم جمع کرد وسط زمین و بهمون یادآوری کرد، چاره ی جمع شدن آشوب‌های توی زمین ایران هم اتحاد و امید آفرینی هست و بس!!! صبح فرداش از خواب پاشدم و رفتم سراغ خبرها، دیدن انیمیشن فوتبالی کشورهای مسلمان و استعمارگرها حالمو خیلی خوب کرد؛ کیف کردم... از همه بیشتر از سرعت عمل ساخت این انیمیشن لذت بردم همون عاملی که ما خیلی توش ضعف داریم . اگه بتونیم همیشه یک قدم که نه ! چندین قدم جلوتر از دشمن باشیم و برای نقشه هاشون زودتر برنامه ها ی بصیرت آفرین و امید بخش بسازیم دیگه شاهد این صحنه های دشمن شاد کن نخواهیم بود. با انرژی به استقبال بازی های بعدی تیم ملی کشورمون ایران عزیز میریم. به امید پیروزی و جوش خوردن بینی بیرانوند و در آخر جوش خوردن دل های تک تک ایرانیان؛ با هم برای سربلندی ایران عزیز.🇮🇷 @madaranemeidan
*تا پای جان،برای ایران* دلم جوش می‌زد... اوضاع آشفته مملکت... خون شهدا... مطالبه امام جامعه... نوزادم دو ماهه بود و حتی این موضوع هم نمی‌توانست تکلیف جهاد تبیین و گام برداشتن برای انقلابی که به دست ما سپرده شده بود را کم کند! سکوت و نشستن و کاری نکردن را کفر نعمت می‌دانستم. در جمع دوستان مادرانه ای ام گفتم ؛باید حرکتی کنیم، برایم دلنشین بود دیدن مادرانی که همه دلشان برای ایران اسلامی می تپید و قبل از من به فکر میدان و جهاد بودند. نزدیک بازی‌های جام جهانی بود، مادر خلاقی پیشنهاد داد که برای حمایت از تیم ملی کشور کاری کنیم، اولین بازی ایران با کشور استعمارگر انگلیس بود! قرار شد چند ساعت قبل از شروع مسابقه نزدیک حرم حضرت معصومه (س) برویم، به نیت شهید عجمیان؛بسته های کوچک تخمه و شکلات و متن کوتاهی تهیه کردیم،به همراه مچ بندهایی منقش به پرچم عزیز کشورمان و پرچم های کاغذی دست ساز برای بچه ها... روز موعد فرا رسید! روزی که قلبمان برای ایران و تیم ملی میتپید! نزدیک اذان ظهر نوازدم را آغوش گرفتم، می‌دانستم کار امروزم تنها یک تکلیف اجتماعی برای من نیست! کار امروزم بخشی از تربیت یک نسل است، نسل انقلابی، نسل امام زمانی و شهیدپروری؛کار بزرگی است! به حرم رفتم. نماز ، زیارت و سلام به حضرت خواهر‌‌ و مدد از ایشان؛ به سوی محل قرار با مادرها رفتم. رهگذر از همه قشری می آمد و می‌رفت، مچ بندها را به دست شان می‌بستیم و بسته ها را تعارفشان میکردیم،در این بازه کوتاه چندکلامی حرف می‌زدیم. 🇮🇷 مرد جوانی که کوله کوه نوردی به دوش داشت باخوشحالی بسته و مچ بند را گرفت تشکر کرد، کمی که دور شد برگشت و دوباره تشکر کرد! 🇮🇷 برای دختر نوجوانی مچ بند را بستیم، با ذوق گفت ما خودمان هم برای برد تیم ملی ختم صلوات گرفتیم! 🇮🇷 پاکبانی در آن نزدیکی مچ بند را به جارویش بست و مشغول ادامه کارش شد. 🇮🇷 گروهی از زنان پاکستانی که زائر بودند دوره مان کردند و توضیحات مان را که اینها فارسی هست و برای ایرانی‌هاست و فلان و این حرفها متوجه نشدند و ما هم بخیل نبودیم به ایشان دادیم. 🇮🇷 آقایی از اهالی افغانستان از کارمان تقدیر و تشکر کرد. 🇮🇷 دختر کم حجابی از بستن مچ بند به دستش خوشحال شد و میگفت دعا میکنیم ایران ببرد. 🇮🇷 زن جوان که زائر بود دوتا بسته و مچ بند دیگر خواست که برای کودک و پسر نوجوانش سوغات ببرد. 🇮🇷 چند زن به همراه کودکانشان بودند، پرچم های کاغذی دست ساز را به دست بچه هایشان دادیم، خوشحالی می‌کردند، مادران به دعای پیروزی تیم ملی آمین گفتند. 🇮🇷 در این بین دختر جوانی از گرفتن هدایای ما امتناع کرد و با عجله رد شد و گفت من طرفدار انگلیسم، حیف شد که مجال گفت و گو با او نشد! اما بیشمار بودند آدم‌هایی که ذوق کردند، لبخند زدند، تشکر کردند، تامل کردند، مکث کردند، عکس گرفتند، و نهایتا برای برد تیم ملی دعا کردند و از ته دل خواستند حال خوب نصیب همه مردم ایران شود. @madaranemeidan
💫نذورات فرهنگی گروه جهادی مکتب حاج قاسم برسه به دست رای اولی ها😍 خیلی فکر کردم که برای روز انتخابات یه کاری کنم که با بقیه فرق داشته باشه🤔 تا این ایده به ذهنم رسید و واقعا حظ کردم🤩 قدمهای کوچک ولی پیوسته زودتر به مقصد میرسن امیدوارم این قدمها رو زودتر به قله افتخار برسونه😇 @madaranemeidan
💫نذورات فرهنگی گروه جهادی مکتب حاج قاسم برسه به دست رای اولیها😍 با خودم فکر ميکردم که برای این روز بزرگ یه کاری کنم که با بقیه فرق داشته باشه🤔 تا این ایده به ذهنم رسید و واقعا حظ کردم🤩 قدمهای کوچک ولی پیوسته زودتر به مقصد میرسن امیدوارم این قدمها رو زودتر به قله افتخار برسونه😇 @madaranemeidan