#سلام_امام_زمانم
خیمه ات را در بیابان ها زدی، آقا چرا؟
خانه ای مَحرم ندیدی، تا شوی مهمان او؟
وای بر ما پسر فاطمه را گم کردیم😭
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
6.68M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
5ce90ae633023dc1b5424cdb_-5366274364263130242.mp3
3.02M
▶️نواهنگ فوق العاده زیبای
گره گشا باصدای
سید رضا نریمانی
🎼غم اگه مالِ تو باشه
با خیالِ تو باشه
با جون ودل میخوامش
دل که میخواد روسفید شه
باید آخر شهید شه
تو رکاب امامش
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥⭕️آقا جان الهی ما برات بمیریم ، ما فدایی تو هستیم ، اشک چشمان تو جگر ما رو آتیش میزنه.
آقا جان اینهمه سرباز و فدایی داری بخدا بغض تو از غم حاج قاسم برای ما بزرگتره
#جانم_فدای_رهبر
پادشاهی هنگام پوست کندن سیبی با یک چاقوی تیز٬ انگشت خود را قطع کرد. وقتی که نالان طبیبان را میطلبید٬ وزیرش گفت: «هیچ کار خداوند بیحکمت نیست.»
پادشاه از شنیدن این حرف ناراحتتر شد و فریاد کشید: «در بریده شدن انگشت من چه حکمتی است؟» و دستور داد وزیر را زندانی کنند.
روزها گذشت تا اینکه پادشاه برای شکار به جنگل رفت و آن جا آن قدر از سربازانش دور شد که ناگهان خود را میان قبیلهای وحشی تنها یافت. آنان پادشاه را دستگیر کرده و به قصد کشتنش به درختی بستند. اما رسم عجیبی هم داشتند که بدن قربانیانشان باید کاملاً سالم باشد و چون پادشاه یک انگشت نداشت او را رها کردند و او به قصر خود بازگشت. در حالی که به سخن وزیر میاندیشید دستور آزادی وزیر را داد. وقتی وزیر به خدمت شاه رسید٬ شاه گفت: «درست گفتی، قطع شدن انگشتم برای من حکمتی داشت ولی این زندان رفتن برای تو جز رنج کشیدن چه فایدهای داشته؟»
وزیر در پاسخ پادشاه لبخند زد و پاسخ داد: «برای من هم پر فایده بود چرا که من همیشه در همه حال با شما بودم و اگر آن روز در زندان نبودم حالا حتماً کشته شده بودم.»
( برگرفته از امثال و حکم )
🌸🌸🌸🌸
✅ اگر نبود روی دلآرای سید خراسانی؛
این دلبر و دلدار، این عشق علمدار، این عباس نگه دار، این سرور و سالار، می کشت ما را دلتنگی نگار جمکرانی.
🔸آری فریاد دل ما این است :
در جایی که نام خامنه ای نیست قرار نه، فرار باید کرد. چرا که اگر حتی یک دله نه صد دله هم عاشق مهدی باشی، ولی بتوانی در جایی که نام ولایت نیست قرار بگیری، دروغگویی بیش نیستی و هنوز نشناخته ای مهدی یعنی چه!
🔹“بی عشق خمینی ، نتوان عاشق مهدی شد” و چیزی که عیان است چه حاجت به بیان است که نگین “موسوی الخمینی” ارث “حسینی الخامنه ای” است و “خامنه ای خمینی دیگر است، ولایتش فخر دل حیدر است”.
🔸آنانکه معنای ولایت را نمی فهمند در کار ما، هنگ کرده اند!
کلا نمی فهمند این عشق یعنی چه …
درک نمی کنند !
✅“ولایت فقیه عین ولایت رسول الله است “...
#برنامه_ترک_گناه
ورسیدن به لذت بندگی
قسمت بیست و یکم
🔵🌺✅🔹🔸▫️
#مبارزه_با_هوای_نفس ۸
"اهمیت ولایت"
🔶خیلی از کارا رو میدونیم که هوای نفس هست.
یکی از دوستان میگفت که حاج آقا! اینطور که من بررسی کردم
۹۹ درصد کارام از روی هوای نفسم بوده!😔
🔷گفتم چه عرض کنم. متاسفانه همینطوره. علت مشکلات فردی و اجتماعی هم دقیقا همینه.
🚩 چرا جامعه ی مهدوی در زمان ظهور حضرت، یه جامعه فوق العاده پیشرفته و پر از آرامش هست؟
"چون توی اون جامعه، افراد بلدن چطور با هوای نفسشون بجنگن."
✔️🌀
⚠انسان ها میدونن که تمام بدبختی هاشون به خاطر "گوش کردن به هوای نفسشون" بوده.
🔴تا زمانی که ما به این رشد نرسیم، نمیتونیم به جامعه ی مهدوی نزدیک بشیم.
➖خب حالا اون جایی که نمیتونیم تشخیص بدیم که آیا این کار، هوای نفسه یا عقل چیکار کنیم؟!
✅اینجا خداوند متعال لطف کرده وامر بسیار مهم و دقیقی به نام "ولایت" رو قرار داده.
✅ ولایت به ما کمک میکنه تا👇
هوای نفس رو در هر کاری متوجه بشیم.
🔶 برای همین در اسلام به هیچ چیزی به اندازه ی ⬅ولایت➡ اهمیت داده نشده.
✅ خداوند با دستوراتش که از طریق ولایت به ما میرسه، به ما کمک میکنه که "هوای نفسمون رو بهتر بشناسیم و باهاش مبارزه کنیم".
🔵 ولایت شامل :
💎 ولایت الله
💎پیامبر و اهل بیت علیهم السلام 💎و در زمان ما شامل : ولایت فقیه میشه
🌱🔸🌿▫️🔹🌳
🌺سرزمین لذت ها
رمان سوم
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
💠 #قسمت_اول
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق
بہ سمت اتوبوساے ڪارواڹ رفتم و
پامو گذاشتم رو پلہ اولین اتوبوس و رفتم بالا.
یہ سرڪ ڪشیدم تو اتوبوس و...
اوه اوه!!!
اینجا ڪہ همہ برادراڹ محترم بسیجے هستڹ!
همشوڹ تا متوجہ مڹ شدڹ سراشونو انداختڹ پاییڹ...
یڪی از پشت سرم گفت:
_خانوم اشتباه اومدیڹ.
اتوبوس خواهراڹ این یڪیہ.
زیر لبے تشڪری ڪردم.
تا خواستم سوار اتوبوس خودموڹ شم
یڪے از ایڹ خواهرا گفت:
_ڪجا خانومم؟
_مگہ اتوبوس خواهرا ایڹ نیست؟
_هست اما شرط رفتڹ بہ شلمچہ، گذاشتڹ چادر هست
دودستے زدم تو سرم و گفتم:
_پس چرا ڪسے بہ مڹ نگفت؟حالا مڹ چڪار ڪنم؟
_برید سریعاً یہ چادر پیدا ڪنید.یڪ ربع دیگہ حرڪتہ
ڪولہ ام و محڪم چسبیدم و دویدم سمت سالڹ.
حیروڹ و سردرگم وسط سالڹ مونده بودم ڪہ چادر از ڪجا بیارم؟
#عاخه_خدا_نوکرتم_اینم_شانسه_من_دارم؟
رفتم نماز خونہ شاید اونجا چادر مشڪے باشہ.
اما نبود!
ڪم ڪم داشت گریہ ام میگرفت ڪہ...
بازهم دیدمش...
نظرش سمت مڹ جلب شدو سریع نگاهشو دزید...
آره!
خودشہ!
اوڹ میتونہ ڪمڪم ڪنہ...
موضوع رو باهرسختے اے ڪہ بود باهاش در میوڹ گذاشتم...
گفت خواهرشم داره میاد با ڪارواڹ ما...
وگفت ڪہ اوڹ چادر اضافہ داره...
دنبالش رفتم ڪہ بریم سمت اتوبوس و چادرو بگیریم از خواهرش اما...
نہ.....
ایڹ امڪاڹ نداره...
اتوبوس رفتہ بود...
⬅ ️ادامه دارد...
باران صابری
#یڪ_فنجاڹ_عشق_مهماڹ_مڹ_باشید
#بوے_باران
#قسمت_دوم
#بہ_نام_خداے_پرستوهاے_عاشق .
نہ
ایڹ امڪاڹ نداره.
باورم نمیشد.😣
زانو هام خم شد و نشستم رو زمیڹ و زل زدم بہ آسفالت داغ خیاباڹ...
براے اولیڹ بار
بہ ایڹ فڪر فرو رفتم...
یعنے مڹ اینقدر آدم بدے هستم ڪه شہدا نمیپذیرنم؟!😢
.
بازهم هموڹ رو دیدم...
ڪه باتعجب بہ جاے خالے اتوبوس ها نگاه میڪرد...😲
.
فرمانده بسیج دانشگاه روهم جا گذاشتڹ!😐
بابا ایول اینا دیگہ ڪے هستڹ!!!😅😏
.
داشتم نگاهش میڪردم ڪہ داشت باموبایلش صحبت میڪرد.
_ خداخیرت بده مؤمڹ!😏 فرمانده تونم جاگذاشتے؟!😑
نہ نہ نیازے نیست.
برید ما باماشیڹ پشت سرتوڹ میایم...
.
و بعد بہ دوسہ نفرے ڪہ جامونده بودڹ گفت ڪہ باماشیڹ میریم...
.
_خانوم جلالی؟
سرمو آوردم بالا.
یڪے از هموڹ جامونده ها بود...
_بلہ؟😳
_آقاے صبوری گفتڹ ڪہ شماهم بیاید باما.
فقط یہ چادر نماز از نمازخونہ برداریدو سرڪنید.
و بعد سریع رفت.
.
#مے_طلبد_مرا !😍
باورم نمیشد!😊
.
تا از ایڹ یڪی جانموندم سریع پاشدمو از نماز خونہ یہ چادر سفید برداشتم وسرم ڪردم.
توآینہ بہ خودم نگاه ڪردم
چقدر بهم میومد!😊
اومدم بیروڹ ڪه بازهم دیدمش...👀
یہ لحظہ مڪث ڪردو زل زد بهم...
اما
سریع بہ خودش اومدو زیر لب
گفت:
_لا الہ الا اللہ 😞😫
و سریع رفت.
وااا
ایڹ چِش شد؟😯
.
سوار یہ جیپ شدیم و راه افتادیم.
مڹ عقب نشستہ بودم و ساڪم روهم گذاشتہ بودم بیڹ خودم و خودش.
البته خودش خواسته بود...😒
وگرنہ براے مڹ چنداڹ هم مهم نبود...😏
چند ساعتے بود ڪه در راه بودیم...
هیچ حرفے ردو بدل نمیشد...
و فقط صداے مداح از ضبط صوت،
سڪوت رو میشڪست...
نزدیڪاے ظهر بود ڪہ رسیدیم بہ یہ مسجد.
راننده گفت:
_سید اینجا بمونیم برا نماز؟
.
.
.
پس او #سید بود...
.
.
⬅ ادامه دارد...
باران صابری
✨﷽✨
✅راه حلی برای گناه نکردن
✍جواني نزد عالمي آمد و از او پرسيد: من جوان هستم اما نميتوانم خود را از نگاه كردن به دختران منع كنم، چاره ام چيست؟ عالم كوزهاي پر از شير به او داد و به او توصيه كرد كه كوزه را به سلامت به جاي معيني ببرد و هيچ چيز از كوزه نريزد...
به يكي از طلبههايش هم گفت او را همراهي كند و اگر شير را ريخت جلوي همهي مردم او را كتك بزند. جوان نيز شير را به سلامت به مقصد رساند. و هيچ چيز از آن نريخت. وقتي عالم از او پرسيد چند دختر را در سر راهت ديدي؟ جوان جواب داد: هيچ، فقط به فكر آن بودم كه شير را نريزم كه مبادا در جلوي مردم كتك بخورم و در نزد مردم خوار وخفيف شوم.
☀️عالم هم گفت: حكايت انسان مؤمن هم همین است مومن هميشه خداوند را ناظر بر كارهايش ميبيند و از حساب روز قيامت و بیآبرویی در مقابل مردم در صحرای محشر و عذاب جهنم بیم دارد