نیت نماز مسافر
برخی ها نمی دانند در زمان سفر نمازهای شکسته خود را به چه نیتی باید بخوانند، مثلاً شک می کنند که بگویند چهار رکعت نماز ظهر یا دو رکعت نماز ظهر یا چهار رکعت نماز ظهر شکسته و یا...
در حالی که در هیچ زمانی به زبان آوردن نیت نماز لازم نیست، بنابراین وقتی که مسافر برای خواندن نماز ظهر یا عصر یا عشا به نماز میایستد و تکبیر میگوید و به قصد قربت، نماز را دو رکعتی میخواند، کفایت می کند و صحیح است.
ولی اگر بخواهد نیت را به زبان آورد، میتواند بگوید: «نماز ظهر به جا میآورم، قربةالی الله » یا «دو رکعت نماز ظهر به جا میآورم، قربة الی الله» یا «نماز ظهر شکسته به جا میآورم، قربةالی الله».
اسماء متبرکه
بسیاری از مردم در حین خانه تکانی اسماء متبرکه موجود در منزل را٬ در کنار زباله ها قرار می دهند.
در حالی که چنین کاری شرعا جایز نیست و روشهای از بین بردن و امحاء اسماء متبرکه بدین شرح است:
1. داخل آب روان بیندازیم به شرطی که بیاحترامی نشود.
2. داخل چاهی که غیر قابل استفاده است و استفاده نخواهد شد، بیندازیم.
3. داخل ظرف آبی بگذاریم تا به مرور زمان نوشتهها پاک شوند.
4. دفن کردن آنها در جایی که بیاحترامی به آنها نشود.
5. خمیر کردن آنها درصورتیکه بیاحترامی نشود.
6. دادن به بازیافت اگر اطمینان به عدم هتک حرمت است، اشکال ندارد و گرنه راه خوبی نیست.
رساله تخصصی فقه و احکام
08.mp3
1.61M
#فتنه_کرونایی8
بخش پایانی
✅ بهم ریختگی جبهه کفر به ما این مژده رو میده که زمینه سازی های خوبی برای ظهور ایجاد شده...
⭕️ تا بحال هیچ وقت ما ترور بیولوژیک رو در طول تاریخ تجربه نکرده بودیم... این ترور در نهایت باعث قوی تر شدن ما خواهد شد...✌️🏼
#استاد_طائب
#کرونا
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_بیست_و_ششم
دنبال حاج مهدوے میگشتم .اوگوشہ اے دورتر ازماڪنار تلے ایستاده بود و شانہ هایش میلرزید.عباے قهوه اے رنگش با باد مے رقصید.ومن بہ ارتعاش شانہ هاے او و رقص عبایش نگاه میڪردم..
چقدر دلم میخواست ڪنارش بایستم ..آه اگر چنین مردے در زندگیم بود چقدر خوب میشد..شاید اگر سایہ ے مردے مثل او یا پیرمرد ڪودڪیهایم در زندگیم بود هیچ وقت سراغ ڪامرانها نمیرفتم.شاید اگر آقام منو بہ این زودیها ترڪ نمیڪرد همیشہ رقیه سادات میموندم.
تا یاد آقام تو ذهنم اومدگونہ هایم خیس اشک شد.نسیم گرم دوڪوهہ بہ آرامے دستے بہ صورتم ڪشید وچادرم را بر جهت خلاف اون تل بہ لرزش در آورد. سرم را چرخاندم بہ سمت نسیم آنجا ڪنار آن دیوارها مردے را دیدم ڪہ روے خاڪها نماز میخواند..چقدر شبیہ آقام بود! نہ انگارخودآقام بود…حالا یادم آمد صبح چہ خوابے دیدم.خواب آقام رو دیدم..بعد از سالها..درست در همین نقطہ..بهم نگاه میڪرد.نگاهش شبیہ اون شبے بود ڪہ بهش گفتم دیگہ مسجد نمیام! ! مایوس وملامت بار.رفتم جلو ڪہ بعد از سالها بغلش ڪنم ولے ازم دور شد.صورتش رو ازم برگردوند وبا اندوه فراوان بہ خاڪ خیره شد.ازش خجالت ڪشیدم.چون میدونستم از چے ناراحتہ.با اینڪہ ساڪت بود ولے در هر ذره ے نگاهش حرفها بود..گریہ ڪردم..روے خاڪ زانو زدم و در حالیڪہ صورتم روے خاڪ بود دستامو بہ سمتش دراز ڪردم با عجزولابہ گفتم:
-آقاااا منو ببخش..آقا من خیلے بدبختم.مبادا عاقم ڪنے.!
آقام یڪ جملہ گفت ڪہ تا بہ امروز تو گوشمہ:-سردمہ دختر..لباس تنم رو گرفتے ازم. .
دیگہ هیچے از خوابم یادم نمیاد.یاداورے اون خواب مرا تا سرحد جنون رساند. در بیابانهاے دوڪوهہ مثل اسب وحشے مے دویدم! !دیوانہ وار بہ سمت مردے ڪہ نماز میخواند و گمان میڪردم ڪہ آقامہ دویدم و دعا دعا میڪردم ڪہ خودش باشد..حتے اگر بازهم خواب باشد.وقتے بہ او رسیدم نفسهایم گوشہ اے از این ڪویر جاماند..حتے باد هم جاماند..فقط از میان یڪ قنوت خالص این صدا می امد:ربنا لا تزغ قلوبنا.بعد اذ هدیتنا..
زانوانم را التماس ڪردم تا مقابل قامت آن مرد مرا همراهے ڪند..شاید صورت زیباے آقام رو ببینم.شاید هنوز هم خواب باشم و او راببینم و ازش ڪمڪ بخوام.ً
قنوتش ڪه تمام شد نفسهایم برگشت. شاید باهجوم بیشتر..چون حالانفسهایم از ذڪر رڪوع او بیشتر شنیده میشد.تا مے آمدم او را درست ببینم اشڪهایم حجاب چشمانم میشد و هق هقم را بیشتر میڪرد..او داشت سلام میداد ڪہ سرش را برگرداند بہ سمتم و با بهت و حیرت نگاهم ڪرد.زانوانم دیگر توان ایستادن نداشت.روے خاڪ نشستم و بہ صورت نا آشنا و محاسنی ڪہ مثل آقام مرتب شده و سفید بودند نگاه ڪردم و اشڪ ریختم…آن مرد ڪل بدنش را بسمتم چرخاندو با خنده ے دلنشین پدرانہ گفت:با ڪے منو اشتباه گرفتے باباجان؟!
مثل ڪودڪے که در شلوغے بازار والدینش را گم ڪرده با اشڪ وهق هق گفتم:
-از دور شبیہ آقام بودید…میدونستم امڪان نداره آقام بیاد عقبم ولے دلم میخواست شما آقام بودے.خندید:
اتفاقا خوب جایے اومدے! اینجا هرڪے گمشده داشتہ باشہ پیدا میشہ.حتے اگہ اون گمشده آقات باشہ! زرنگ بود..
گفت:ازمن میشنوے خودت رو پیدا ڪن آقات خودش پیداش میشہ..
وقبل از اینڪہ جملہ اش را هضم ڪنم بلند شد و چفیہ اش رو انداخت بہ روے شانہ ام و رفت.
داشتم رفتنش را تماشا میڪردم که تصویر نگران فاطمہ جاے تصویر او را گرفت.
-چت شد یڪ دفعہ عسل؟ نصفہ عمرم ڪردے.چرا عین جن زده ها اینورو اونور میدویدے؟ ڪسے رو دیدے؟!
آه فاطمہ. !!.دختر پاڪدامن و دریا دلے ڪه روح واعتمادش را بہ من ڪہ شاخہ های هرزم دنیا رو آلوده میڪرد سپرده بود!چقدر دلم آغوش او را میخواست.سرم را روے شانہ اش انداختم و گریہ را از سر گرفتم واو فقط شانہ هایم را نوازش میڪرد ومیگفت:
-قبول باشہ ازت عزیزم.
جملہ اے ڪہ سوز گریه هایم رابیشتر ڪرد و مرا یاد بدیهایم مے انداخت.بہ شانہ هایش چنگ انداختم وباهاے هاے گفتم :تو چہ میدونے من ڪیم؟! من دارم واسہ بدبختے خودم گریه میڪنم بخاطر خطاهام..بخاطر قهرآقام..واے فاطمہ اگر تو بدونے من چہ آدمے هستم هیچ وقت بهم نگاه نمیڪنے..
دلم میخواست همہ چے رو اعتراف ڪنم. .اون شونہ ها بهم شهامت مے داد.
ادامہ دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
babolharam Javadi.mp3
11.78M
🎼 ای که به عشقت اسیر ..
|⇦• روضه و توسل به ساحتِ مقدسِ حضرت اباعبدالله الحسین علیه السلام ، به امید شفایِ همه مریضان مخصوصاً مریض های درگیر با #ویروس_کرونا که چشم امیدشان به این توسل ها و عرض ارادت هاست با نوایِ گرم حاج سید محمد جوادی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
↫ پی نوشت:
وَ ارْحَم شِدَّةَ ضُرّي،
وَ فُكَّني مِن شَدِّ وَثاقي،
و به بدحالي ام رحم كن
و رهايم ساز از بندِ محكم گناه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در تمام عمرم اسفندی این چنین سرد و غمگين را تجربه نکرده بودم ، حتی در زمان هشت سال جنگ و بمباران وسختی...
کوچه های خالی از قیل و قال دستفروشان ، چانه زنی های زنان و نق زدن های کودکانه ...
بوی سبزی و ماهی و سنبل و.. همراه شتاب زدگى های پنهان در پس چهره های خندان مردم ترکیب لذت بخشی در فضای شهر ترسیم میکرد...
حتی قرارهای شیطنت بار بچه ها برای ترقه بازی های چهارشنبه سوری نیز امروز برایم لذت بخش است....
و کلی حس و حال و خاطرات شیرین و دلچسب که بر عمق جانم رسوب گرديده..
یادم باشد سال آینده اگر باشم لذت ببرم از تمام اتفاقاتی که از فرط تکرار برایم بی اهمیت بودند...
یادم باشد اسفند سال بعد، از نداشته هایم گله و شکایتی نداشته باشم ..
از سبزی پلوی بدون ماهی ، از آجیل بدون پسته و بادام هندی ، از خستگی خانه تکانی و مبلمانی که تعویض نشده..
با خود عهد میبندم اگر عمری باقی ماند ، اگر توان خرید یک جفت جوراب هم نداشته باشم دریغ نکنم لبخند ومحبت وگذشتم را از اطرافیانم ،چرا که ارزش در آغوش کشیدن عزیزانم را با عمق جانم احساس کردم که زندگی بدون همدلی و همراهی جلوه ای ندارد ..
Hossein Khalaji - Be To Salam Midam (128)-1.mp3
2.76M
سلام آقا...
به تو سلام میدم درمون دردامی
به تو سلام میدم تویی که آقامی
به تو سلام میدم بغض دلم واشه
به تو سلام میدم جواب نده باشه...
🌷 #صلی_الله_علیک_یا_اباعبدالله
#شهیدان سخت دلتنگ و غریبم...
#خمار جرعه ای امن یجیبم...
شهیدانِ خدایی #بیقرارم...
#خدایا طاقت ماندن ندارم...
چه تنها مانده ام #افسرده بر خاک...
شما رفتید تا #افلاک چالاک...
مرا #تنها رها کردید و رفتید...
به #حسرت مبتلا کردید و رفتید...
شما رفتید و من اینجا #غریبم...
زفیض #سرخ مردن بی نصیبم....
#شهادت!!! ای شهادت ناز شصتت!!!
تأسی کن مرا #قربان دستت....
🌹اللهم ارزقنا توفیق الشهاده فی سبیلک🌹
♥️رهبـــــــــــــــــــــرم
ســـــــیــد عـلـــــــــــی
دعـا میکنــم
بمـــــــــــــــــانی بـرایـم ...
دعـــــــــــــــــــایم کـــن ...
بمـــــــــــــــــــــــــــــانم ...
بـــه راهـــــــــــــــــــت 👌
اللهم احفظ سیدنا قائدنا الامام
الامام الخامنه ای
ما ترکناک #یـابـن_الـحـســـیـن
13.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🔺سپهبد سلیمانی در کاخ تدمر پس از پیروزی بر داعش: انا لله و انا الیه راجعون
انتشار بهمناسبت روز شهید