فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#داستان سید مهدی قوام و سگی که در حال غرق شدن بود
گرفتاری و بلا برای همه است به هم رحم کنیم
#خاطرات_شهید
● قرار بود شهید آیت الله مدنی خطبه عقد ما را جاری کند. قبل از شروع مراسم، على آقا رو به من کرد و گفت: شنیده ام که عروس هر چه در مراسم عقد از خدا بخواهد خدا اجابت می کند. نگاهش کردم و گفتم چه آرزویی داری؟ درحالی که چشمان مهربانش را به زمین دوخته بود گفت: اگر علاقه ای به من داری دعا کنید و از خدا برای من شهادت بخواهید. از این کلام او تنم لرزید. چنین جمله ای برای یک عروس در چنین مراسمی بی نهایت سخت بود.
●و سعی کردم طفره بروم اما على مرا قسم داد و به ناچار قبول جاری شدن خطبه عقد از خداوند بزرگ هم برای خودم و هم برای على طلب شهادت کردم و بلافاصله با چشمانی پر از اشک نگاهم را به على دوختم، آثار خوشحالی در چهره اش آشکار بود. مراسم ازدواج ما در حضور شهید آیت الله مدنی و تعدادی از برادران پاسدار برگزار شد. نمی دانم این چه رازی است که همه پاسداران این مراسم و داماد و آیت الله مدنی همه به فیض شهادت نائل شدند.
✍ راوی: همسرشهید
#شهید_علی_تجلایی
#سالروز_شهادت🌷
مصاحبه با رادیو خدمتگزاران.mp3
15.5M
💠 نکاتی مهم درباره نبرد رسانه ای در روزهای پیش رو
🔶 آیا بسته شدن حرم ها در این ایام لازم بود؟
جواب تمام سؤالات ما درمورد چرائی بسته شدن حرم ها
وظایف منتظران در این شرایط چیست؟!
لطفا تا آخر بشنوید وارسال کنید...
❇️ مصاحبه با #رادیو_خدمتگزاران
#منتظران_منجی #دعا #کرونا #بیوتروریسم #جنگ_رسانه #نفوذ #صهیونیسم #حاج_قاسم #فتنه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 #همخوانی طلّاب و بچه هیئتی هایِ حوزه علمیه المهدی تهران .
اسم شان هیئتی است ؛
میگفتن سرشان برود به عشقِ امیرالمومنین علی علیه السلام هيئت تعطیل نمیشود "
برای این که پایِ قول و قرارشون بمونن هيئت گرفتن اما
این هيئت با هيئت های دیگه فرق میکنه ..
هموطن عزیز ؛
با همیاری و همدلی و اقدام متعهدانه ویروس #کرونا را شکست خواهیم داد.
#شاگردان_مکتب_سلیمانی
#هیئت_تعطیل_نمی_شود
#جهاد_ادامه_دارد
#کار_تشکیلاتی
#تفکر_جهادی
#کرونا
babolharam Narimani-Segment 1.mp3
12.66M
🎼بینِ غل و زنجیر بودن...
|⇦• روضه و توسل به ساحت مقدس حضرت باب الحوائج امام موسی ابن جعفر علیه السلام به نفسِ سید رضا نریمانی •✾•
┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅
«حضرت موسی ابن جعفر علیه السلام »:
أفضَلُ العِبادَةِ بَعدِ المَعرِفَةِ إِنتِظارُ الفَرَجِ
بهترین عبادت بعد از شناختن خداوند، انتظار فرج و گشایش است.
تحف العقول، ص. ۴۰۳
🚩 *بسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیمِ*🚩
☀️امروز:چهارشنبه28 اسفند 1398/12/28
🔴 23 رجب1441 هجری 1441/07/23
🎄 18 مارس 2020 میلادی2020/03/18
🖍🔗🟣 رویداد
💠☀️ رویدادهای مهم اینروزدرتقویم خورشیدی (28اسفند ماه 98 )
1️⃣اجتماع جمعيت زيادي از مردم تهران در موافقت و مخالفت با جمهوري "رضاخاني (1302 ش)
2️⃣رحلت فقيه و مورخ بزرگوار شيعه آيت اللَّه "ملامحمد هاشم خراساني" (1312 ش)
3️⃣کارخانه اتومبیل سازی ایران ناسیونال افتتاح شد و بهرهبرداری از آن آغاز گردید (1342 ش)
💠🌙 رویدادهای مهم این روز در تقویم هجری قمری (23 رجب 1441 هجری قمری )
1️⃣ رحلت عالم بزرگ "سيدحسين كوه كمره ای" (1299 ق). 💠🔺 رویدادهای مهم این روز در تقویم میلادی (18مارس2020میلادی)
1️⃣ تولد "كريستين هِبِل" اديب و منتقد برجسته آلماني (1813م)
2️⃣ آغاز سلطه استعماري اسپانيا بر سرزمين كلمبيا درآمريكاي مركزي1510م
3️⃣ تشكيل كنفدراسيون سوئيس متشكل از ايالات گوناگون (1815م)
4️⃣تولد "رُدولف ديزل" مبتكر و مخترع موتور ماشين (1858م)
5️⃣امضاي پيمان "اويان" و پايان استعمار فرانسه در الجزاير (1962م)
6️⃣مرگ "ملك فاروق" پادشاه پيشين مصر (1965م)
✅ امروز متعلق است به: امام موسی کاظم (علیه السّلام) ، امام رضا (علیه السّلام) ، امام جواد (علیه السّلام) ، امام هادی (علیه/السّلام)
♦️اذکار امروز :یا حَیّ یا قَیّوم(ای زنده ای پاینده ) ( 100مرتبه )-حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
🌀حدیث امروز : (ارزش عمر)
امام علي علیه السلام
🟣ادِرِ الْفُرْصَةَ قَبْلَ اَنْ تَكُونَ غُصَّةً🔴فرصت را غنيمت شمار پيش از آن كه اندوهى گلوگير شود.
نهج البلاغه:ن31،ص 931
💐 *اللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج*💐
🌸 🌎🌗
*#تقویم_اسلامی_نجومی_چهارشنبه 🌗🌎*
۲۸ اسفند ۱۳۹۸ هجری شمسی
۲۳ رجب ۱۴۴۱ هجری قمری
۱۸ مارس ۲۰۲۰ میلادی
☝ صبح را #حتما با صدقه آغاز کنید .
🌸 اذکار چهارشنبه :
- یا حَیّ یا قَیّوم ( 100مرتبه )
- حسبی الله و نعم الوکیل (1000 مرتبه)
- یا متعال (541 مرتبه) برای عزت در دو دنیا
🌸 چهارشنبه ۲۳ ماه قمری برای کارهای زیر خوب است:
🔹 طلب حوائج
🔹خرید و فروش و تجارت
🔹خرید و جابجایی ملک
🔹دیدار با بزرگان و مشایخ
🔹دیدارهای سیاسی
🔹صید و شکار
🔹جابجایی منزل و نقل و انتقالات
🔹امور ساختمان سازی
🔹برای تمام کارهای خیر خوب است.
🔹 مسافرت ،در صورت ضرورت با صدقه همراه باشد
🌹 نوزادی که در این روز به دنیا بیاید مبارک و شایسته است و خوب تربیت گردد و زندگی پاکی خواهد داشت ان شاالله.
🌷شب چهارشنبه (یعنی چهارشنبه که شب شد ) برای مباشرت به قصد بچه دار شدن #مستحب و فرزند حاصل از ان حاکمی از حاکمان و یا دانشمندی از دانشمندان گردد ان شاالله .
✂ اصلاح سر و صورت در این روز خوب است و باعث روبراه شدن کارها میشود به امید خدا ...
❌ ️#خون_دادن یا #حجامت کلا در روزهای #چهارشنبه در بعضی روایات معتبر #منع شده است ، و باعث درد سر و حواس پرتی می گردد.
🚫 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و تاثیر خوبی بر شخص ندارد.
👕 این چهارشنبه برای بریدن، دوختن ، خریدن و پوشیدن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود. ان شاالله
🚫 بطور کلی چهارشنبه برای #نوره_کشیدن خوب نیست و در برخی روایات نهی شده. اما از فواید نوره: نوره کشیدن موجب درمان بیماریهای پوستی می شود.
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
#اوقات_شرعی_به_افق_تهران
🔹اذان صبح: ۴۸ : ۴ 🔹طلوع آفتاب: ۱۱: ۶
🔹اذان ظهر:: ۱۲: ۱۲ 🔹غروب آفتاب: ۱۵ : ۱۸
🔹اذان مغرب: ۳۳: ۱۸ 🔹نیمه شب شرعی: ۳۱ : ۲۳
📚 منابع مطالب ما:
الدروع الواقیة سید بن طاووس، سایت کانون قرآنی،وسائل الشيعه ؛ ج7 ، باب 190.، حلیة المتقین، ختوم و اذکار، ج 1، ص 423،مفاتیح الجنان و بحارالانوار .، تقویم المحسنین شیخ محدث کاشانی
☀️خواندن این دعا درابتدای روز باعث مبارکی کارهایتان می شود.
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
⭐️اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَالفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً وَ مَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ.
🌺 بعد از نماز صبح ۱۰ بار سوره قدر، ۱۱بار سوره توحیدوتلاوت،سوره یس
🌺بعد از نماز ظهر سوره نبأ
🌺بعد از نماز عصر سوره والعصر
🌺بعد از نماز مغرب،سوره حشر
🌺بعد از نماز عشا سوره واقعه
🍃🌟🌸 🌟🌸🍃 🌸🍃
💎برای #خانه دار شدن💎
برای خانه دار شدن بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه این آیه شریـفه را تلاوت کنیــد
👈👈👈وَ قـُل رَبّ ِ اَنــزِلـنـی مُـنـزَلاً مُبارَکاً وَ اَنـتَ خَیـرُالـمُنـزِلـیـن
سوره مبارکه المومنون آیـه بیست و نه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بسم الله الرحمن الرحیم
سلام علیکم
کار فرهنگی یعنی اینکه بچها هم به حمایت از پیش قراولان خط مقدم فوریتهای پزشکی و خط مقدم بیایند پا کار.
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_سی_و_هشتم
سرمم رو از دستم جدا ڪردم و از روے تخت پایین آمدم. پاهایم سست بود و سرم گیج میرفت. پرستارے درهمان لحظہ داخل آمد و وقتے مرا دید پرسید:بهترے؟
در اینطور مواقع چے باید گفت؟گفت نزدیڪ یکڪ ساعتہ ڪہ رو این تخت زیر سرم هستم با این حساب نباید احساس سرگیجہ و سستے ڪنم پس چرا خوب نیستم؟!
ولے اگر اینو میگفتم مجبور بودم رو این تخت بنشینم و بیشتر از این نمیتوانستم آن بیرون فاطمہ یا احتمالا حاج مهدوے را منتظر بگذارم.راستے حاج مهدوے! !
من باید برم از این اتاق بیرون و او راببینم.یڪ ساعتے میشود ڪه بخاطر این سرم لعنتے از دیدار او محروم شدم.!بنابراین با تایید سر گفتم:خوبم.
هرچند،گویا رنگ رخساره خبر داد ڪہ خوب نیستم!!
او پرسید: مطمئنے؟ یڪ ڪم دیگہ دراز بڪش.هنوز قوات احیا نشده.
چادرم را از روے تخت برداشتم وبے اعتنا بہ تشخیص مصلحت آمیز او، با پاهایے ڪہ روے زمین قدرت ایستادن نداشت بہ سمت در ورودے رفتم.
این فاطمہ ڪجا رفتہ بود؟ مگر تلفن من چقدر طول میڪشید ڪہ اینهمہ مدت تنهام گذاشتہ؟ وقتے در راهروے درمانگاه ندیدمش رو به پرستار با حالے نزار پرسیدم شما همراه منو ندیدید؟
او در حالیڪہ سرمم رو از جایگاهش خارج میڪرد بدون اینڪہ نگاهم کنہ گفت:
-فڪ ڪنم دم بخش دیدمش با اون حاج آقایے ڪه همراهتون بود داشت حرف میزد.
ناخوداگاه چینے بہ پیشانے انداختم. اصلا خوشم نیامد.فاطمہ بهترین دوستم هست باشد.چرا حاج مهدوے با او حرف میزند ولے من نمیتوانم؟!!!!
چقدر حلال زاده است.صدام ڪرد.:عههہ عسل..بلند شدے؟؟
بعد اومد مقابلم و شانہ هام رو گرفت.با دلخورے گفتم:ڪجا رفتہ بودے اینهمہ مدت؟ او با لبخندے پاسخ داد رفتم بیرون تا راحت حرف بزنے.بعد با نگاهے گذرا بہ روے تخت پرسید چیزے جا نذاشتے؟؟ بریم؟؟
بدون اینڪہ پاسخش رو بدم بہ سمت در راه افتادم.چرا اینطورے رفتار میڪردم؟! چرا نمیتونستم با این مسالہ، منطقی ڪنار بیام؟ اصلا چرا فاطمہ بهم نگفت ڪہ با حاج مهدوے بوده..؟؟!! خدایا من چم شده بود؟
با درماندگے بہ دیوار تڪیہ دادم واز دور قد وقامت حاج مهدوے رو مثل یڪ رویاے دوراز دسترس با حسرت ونالہ نگاه ڪردم.فاطمہ سد نگاهم شد و اجازه نداد این تابلوے مقدس و زیبا رو ڪه بہ خاطرش قید همہ چیز را زده بودم نگاه ڪم.بانگرانے پرسید:عسل…؟؟؟ خوبے؟؟؟
او را ڪنار ڪشیدم تا جلوے دیدم را نگیرد و نجواڪنان گفتم:خوبم…یڪ ڪم صبر کن فقط..
او پهلویم را گرفت و باز با نگرانے گفت:
_عسل جان اینطورے نمیشہ ڪہ.بیا بریم اونور تر رو اون صندلے بشین.
ولے من همونجا راحت بودم.در همان نقطہ بهترین چشم انداز دنیا رو میتونستم ببینم.ناخوداگاه اشڪهایم سرازیر شدند..در طول زندگیم فقط حسرت خوردم.حسرت داشتن چیزهایے ڪه میتوانستم داشتہ باشم ونداشتم. حسرت داشتن مادر ڪه در بدترین شرایط سنیم از داشتنش محروم شدم وحسرت حمایت پدر ڪہ با ناباورے ترڪم ڪرد..سهم من در این زندگے فقط از دورنگاه کردن بہ آرزوهایم بود!! حتے در این چندسالے ڪہ ظاهرا پر رفت وآمد بودم و با پولدارترین ها میگشتم باز هم خوشبختے را لمس نڪردم واز دور بہ خوشبختے آنها نگاه میڪردم. حالا هم ڪہ توبہ ڪردم باز هم با حسرت بہ آرزویے دور ودراز ڪہ آن گوشہ ے سالن ایستاده و دارد با گوشے اش صحبت میڪند نگاه میڪنم!!!وحتے شهامت ندارم بہ او یا بہ هرڪس دیگرے بگویم ڪہ دوستش دارم…
ادامہ دارد…
نویسنده:#ف_مقیمی
#رمان
#رهایی_از_شب
#قسمت_سی_و_نهم
فاطمہ نگرانم بود.با سوالات پے در پے بہ جانم افتاد:عسل چیشده؟! چرا گریہ میڪنے؟ حالت بده؟؟ نڪنہ با اون پسره حرف زدے چیزے بهت گفتہ؟
آره شاید همہ ے این بغض وناراحتے بخاطرڪامران باشہ. .بخاطر حرفهاے تند و صریحش..بخاطر اینڪہ مستقیم پشت تلفن بهم گفت ڪہ من براش مهم نیستم..من براے هیچ ڪس در این دنیا مهم نبودم…هیچ ڪس..چقدر احمق بودم ڪہ فڪر میڪردم براے اینها اهمیتی دارم.همانجاڪہ ایستاده بودم نشستم و سرم را بہ دیوار تڪیه دادم و از تہ دل اشڪ ریختم.
فاطمہ مقابلم زانو زد و دستان سردش رو روے زانوانم گذاشت و با چشمانے پراز سوال نگاهم ڪرد.
بہ دروغ گفتم:
– خوب نیستم فاطمہ..ببخشیدنمیتونم راه برم.
البتہ همچین دروغ دروغ هم نبود.ولے فاطمہ فڪر میڪرد این ناتوانے بخاطر شرایط جسمانیمہ.
بامهربانے و نگرانے گفت:
_الاهے من قربونت برم.من ڪہ بهت گفتم بریم یجا بشین..رنگ بہ صورت ندارے آخہ چت شده قربون جدت برم.
دوباره زدم زیر گریہ..
یا فاطمہ ے زهرا من از گناهانم توبہ ڪردم..دستمو رها نڪن..یا فاطمہ ےزهرا اون عطر خوشبوے دوران ڪودڪے رو ڪہ صف اول مسجد ڪنار آقام استشمام میڪردم رو دوباره وبراے همیشہ بهم هدیہ بده..من میدونم این توقع زیاد و دوریہ ولے تا کے باید همہ چیزهاے خوب از من دورباشہ؟مدتهاست از همہ نعمتها محروم بودم.یڪبارهم بہ دل من بیاین..اگر واقعا مادرم هستے چرا برام مادرے نمیڪنے؟؟
میان سوالهاے مڪرر فاطمہ ،چشمم بہ قدمهایے افتاد ڪہ درست مقابل دیدگانم ایستاده بود.نفس عمیق ڪشیدم.او مقابلم نشست و با چشمانے ڪہ پراز سوال بود نگاهم ڪرد.
-حالتون خوب نیست؟؟ پرستار رو صدا ڪنم؟
اشڪهایم را پاڪ ڪردم ودردل گفتم:این درد بے درمانے ڪه من دارم پرستار نمیخواد طبیب میخواد. طبیبشم تویے..
نہ..نہ حاح آقا. .خوبم
-خوب اگر خوبید چرا این حال و روز رو دارید؟چرا مثل بچہ مدرسہ ایها گریہ میڪنید؟
فاطمہ ریز ومحجوب خندید .منم بہ زور خندیدم.
حاج مهدوے باچشمان زیباش رو بہ فاطمہ گفت:
اگر احتیاجے بہ استراحت ومراقبت بیشتر دارند میتونیم ڪمے دیرتر بریم.مشکلے نیست.
فاطمہ هم با همان لحن جواب داد:نمیدونم حاج آقا
بعد نگاهے پرسشگر بہ من انداخت و گفت:
_من و حاج آقا حرفے نداریم .اگر حس میکنے خوب نیستے بمونیم.
من چادرم رو روی سرم مرتب کردم و با خجالت گفتم:نہ…نہ..خیلے ببخشید معطلتون ڪردم.
حاج مهدوے با گوشہ ے چشمش نگاهم ڪرد واز جا برخاست و بہ سمت پرستارے ڪہ قصد رفتن بہ اتاقے دیگر داشت، رفت.
صداے حاج مهدوے بہ سختے شنیده میشد ولے پرستار با صداے نسبتا رسایے پاسخ داد:
-اگر میخواین نگهشون داریم مشکلے نیس منتها ایشون الان حالشون بخاطر ضعف واحتمالا گرسنگے بهم ریختہ. البتہ ما سرم هم وصل ڪردیم.ولے باز باید ڪمے معده اش تقویت شہ.
اے پرستار بیچاره!!!تو چہ میدونے درد من چیہ؟!گرسنگے کدومہ؟؟درد من درد عشقہ…یڪ عشق یڪ طرفہ!!یڪ عشق نافرجام!!
حاج مهدوے در حالیڪہ بہ سمت ما میچرخید رو بہ فاطمہ گفت:
_خوب پس،اگر مشکل خاصے نیست وخواهرمون حس میڪنند حالشون مساعده بریم.
حرصم درآمد وقتے میدیدم حتے حال من هم از فاطمہ میپرسد!! خوب چرا اینقدر بهم بیتوجهے؟؟!!اگر من نامحرمم فاطمہ هم هست..چرا با اوحرف میزنے با من نہ؟!!!
دلم لرزید…نڪنہ.؟؟؟حتے فڪرش هم آزارم میداد.. نہ! نہ! اگر آنها با هم قرارمدارےداشتند حتما فاطمہ بهم میگفت. با ناراحتے بلندشدم.خاڪ چادرم را تڪان دادم و بدون نگاه ڪردن بہ آن دو بہ سمت درب خروجے راه افتادم.
ادامہ دارد….
نویسنده:#ف_مقیمی
لطفا این روزها هرچقدر میتونید بدن خودتونو تقویت کرده و گرم نگه دارید. گرم نگهداشتن بدن منظور خوردن غذاهای گرم و عسل و سیاهدانه و ... است نه اینکه فقط لباس گرم بوشید. بدن از درون باید گرم باشد. بدن سرد و مرطوب بهترین و مناسب ترین جا برای بیماریست.
اول با امید و توکل بر خدا، بعد با خوردن سوپ های گرم و روان با سبزی های گرم مثل شوید جعفری نعناع پونه گلپر دارچین زنجبیل هل سیر پیاز و عرق نعناع و عرق یونجه- برای تقویت بنیه بدن- و خوردن آب سیب طبیعی و آب هویج طبیعی شربت عسلاب -و سیاهدانه و عسل- شستشوی گلو با عسلاب شور روزی چند بار. زیاد غلیظ نباشد. زیاد در منزل اسفند دود کنید. به اسفند موقع دودکردن کندر سیاهدانه و تکه بسیار کوچکی عنبرالنسارا نیز می توانید اضافه کنید.
💕💕💕
☘️داستانی واقعی ☘️
💠دانشجو بود، دنبال عشق و حال، خیلی مقید نبود، یعنی اهل خیلی کارها هم بود، تو یخچال خونه ش مشروب هم میتونستی پیدا کنی….
💠از طرف دانشگاه اردو بردنشون قم… قرار شد با مرحوم آیت الله بهجت(ره) هم دیدار داشته باشن...
از این به بعد رو بذارید خود حمید براتون تعریف کنه…
💠وقتی رسیدیم پیش آقای بهجت، بچه ها تک تک ورود میکردن و سلام میگفتن، آقای بهجت هم به همه سلامی میگفت و تعارف میکرد که وارد بشن… من چندبار خواستم سلام بگم…
💠منتظر بودم آقای بهجت به من نگاهی بکنن… اما اصلا صورتشون رو به سمت من برنمیگردوندن… درحالیکه بقیه رو خیلی تحویل میگرفتن…
💠یه لحظه تو دلم گفتم: حمید، میگن این آقا از دل آدما هم میتونه خبر داشته باشه… تو با چه رویی انتظار داری تحویلت بگیره…!!! تو که خودت میدونی چقدر گند زدی…!!!
💠خلاصه خیلی اون لحظه تو فکر فرو رفتم… تصمیم جدی گرفتم که دور خیلی چیزا خط بکشم، وقتی برگشتیم همه شیشه های مشروب رو شکستم، کارامو سروسامون دادم، تغییر کردم، مدتی گذشت، یکماه بود که روی تصمیمی که گرفته بودم محکم وایسادم
💠از بچه ها شنیدم که یه عده از بچه های دانشگاه دوباره میخوان برن قم، چون تازه رفته بودم با هزار منت و التماس قبول کردن که اسم من رو هم بنویسن، اما به هرحال قبول کردن…
💠اینبار که رسیدیم خدمت آقای بهجت، من دم در سرم رو پایین انداخته بودم، اون دفعه ایشون صورتش رو به سمتم نگرفته بود، تو حال خودم بودم که دیدم بچه ها صدام میکنن حمید... حمید… حاج آقا باشماست
💠نگاه کردم دیدم آقای بهجت به من اشاره میکنن که بیا جلوتر…
من رسیدم خدمتشون که
آهسته در گوشم گفتن:
❣️👈یک ماهه که امام زمانت رو خوشحال کردی
🔔
⚠️ #تـــݪنگـــرامـــروز
این روزها چقدر شبیه قوم #بنی_اسرائیل شدهایم
آن که حاضر نبود تار مویی را از ترس خدا از یک نامحرم بپوشاند امروز از احتمال ابتلا به یک ویروس حاضر است تمام روز را نقاب و دستکش,کلاه بپوشد.
آنکه روزی نمیتوانست پنج بار دست و صورتش را برای نماز خدا بشورد,امروز چهل بار از خوف ویروس میشورد.
آنکه هنگام ذکر و دعای مومنان فاز روشنفکری میگرفت و حتی تمسخر میکرد امروز تمام سورهی بقره دنبال یک تار مو میگردد و در به در دنبال دعا و ذکر دفع کرونا است...
براستی چرا به خودمان تکانی نمیدهیم؟
تا خدا تکانمان نداده
🚨 ماجرای عجیب #تربتی که #رهبر_انقلاب در سیل پرتاب کردند!
💠 رهبر انقلاب نقل میکنند در ایرانشهر پس از پایان نماز دیدم سیل، شهر را فراگرفته و آب بالا آمده، تا جایی که به ایوان مسجد هم ـ که نیم متر از سطح زمین بلندتر بود- رسیده بود. با صدای بلند از مردم خواستم با این حادثه مقابله کنند. ابتدا گفتم فرشهای مسجد را جمع کنند و در جای بلندی بگذارند تا آب آن را از بین نبرد. بعد، از مردم خواستم احتیاطات لازم را برای حفاظت از کودکان و زنان به عمل آورند. جریان سیل دو سه ساعت ادامه یافت و در این مدت ما صدای آوار خانهها را یکی پس از دیگری میشنیدیم. حتی ترسیدم مسجد نیز خراب شود. همه چیز وحشتناک بود. تاریکی ناشی از قطع برق، سیل خروشان و بیامان، خراب شدن خانهها و فریاد کمکخواهی مردم. در چنین حالت بحرانی و وحشتناکی، ذهن انسان فعال میشود و به دنبال هر وسیلهای برای مقابله با وضع موجود میگردد. قبلاً این مطلب را شنیده بودم که برای رفع چنین خطر فراگیر گریزناپذیری میتوان به تربت سیدالشهداء(علیه السلام) ـ به اذن خدای متعال ـ توسل جست. قطعهای از تربت که خدا به برکت وجود ریحانهی پیامبر(صلی الله علیه و آله و سلم) بدان شرافت بخشیده، در جیب داشتم. آن را از جیب بیرون آوردم، به خدا توکل کردم و آن را در میان امواج پرتلاطم سیل پرتاب کردم. لحظاتی نگذشت که به لطف و فضل خدا سیل بند آمد.
📙خون دلی که لعل شد
1_952096.mp3
988.5K
#استاد_رفیعی
#امام_کاظم
✅علم امام کاظم علیه السلام
💠 امام کاظم علیه السلام
﷽
پایان سال و وقت حساب و کتاب شد
پیشانی ام به محضرتان خیس اب شد😓
هرروز با گناه دلت راشکسته ام
بین منو تو این همه عصیان کجا شد❗️😞
#السلام_علیک_یاصاحب_الزمان
#شرمنده_ایم_مولا_جان💔
انقلابی بودن یعنی چه ؟
کدام یک از شما جرات مرد روایت زیر را دارید
انقلابی یعنی این مرد
کدام مرد. بخوانید. در بین خواندن ایمان خود را محک بزنید.
به یاد حاج قاسم.
🔴به این میگن مذاکره کننده!😍😍
نه دستگاه دیپلماسی ذلیلانه این دولت منافق!!!
طولانیه ولی خیلی قشنگه، بخونید:
✅براى امير المومنين عليه السلام نامه اى از معاويه رسيد.
حضرت مهر نامه را شكست و قرائت كرد :
"از طرف امير المومنين و خليفة المسلمين، معاويه بن ابى سفيان براى على!
اى على !
در جنگ جمل هر چه خواستى با ام المومنين عايشه و اصحاب رسول خدا طلحه و زبير كردى، اكنون مهياى جنگ باش!
حضرت جواب نامه را اينگونه نوشت :
از طرف عبدالله، تو به رياست مى نازى و من به بندگى خداوند، من آماده جنگ هستم.
به همان نشان كه "انا قاتل جدك و عمك و خالك: من همان قاتل پدربزرگ و عمو و دايى تو هستم "
سپس نامه را مهر و امضاء فرمود و از شاگردانش كه در محضرش بودند، پرسيد: كيست كه اين نامه را به شام ببرد؟
كسى جواب نداد.
دوباره حضرت سوالش را تكرار فرمود و اين بار طرماح از ميان جمعيت برخاست و عرض كرد : على جان! من حاضرم.
حضرت ضمن اينكه او را از متن تند نامه آگاه كرد، فرمود : طرماح!
به شام كه رفتى مواظب آبروى على باش...
طرماح گفت : سمعاً و طاعةً... آنگاه نامه را گرفت و بسوى شام حركت كرد
معاويه در باغ قصرش بود كه عمرو عاص خبر رسيدن يكى از شاگردان على را به او رساند.
معاويه فورا دستور داد كه بساطى رنگين پهن كنند تا شكوه آن طرماح را تحت تاثير قرار بدهد و او را به لكنت بيندازد.
طرماح وقتى وارد شد و آن فرشهاى رنگين و بساط مفصل را ديد ، بى اعتناء با همان كفشهاى خاك آلوده اش قدمها را بر فرشها گذاشت!
سپس خود را به معاويه رساند و همانطور كه او بر مسندش لميده بود ، طرماح نيز لم داد و پاهايش را دراز كرد!
اطرافيان معاويه به طرماح اعتراض كردند كه پاهايت را جمع كن!
اما او گفت: تا آن مردك (معاويه) پاهايش را جمع نكند، من هم پاهايم را جمع نخواهم كرد!
عمرو عاص به معاويه در گوشى گفت: اين مردى بيابانيست و كافيست كه تو سر كيسه ات را كمى شل كنى تا او رام بشود و لحنش را هم عوض كند.
معاويه ضمن اينكه دستور داد تا سى هزار درهم پيش طرماح بگذارند ، از او پرسيد: از نزد كه به خدمت كه آمده اى؟
طرماح گفت: از طرف خليفه برحق، اسدالله، عين الله، اذن الله، وجه الله، امير المومنين على بن ابيطالب، نامه اى دارم براى امير زنازاده، فاسق، فاجر، ظالم، خائن، معاوية بن ابى سفيان!
معاويه ناراحت از اينكه سى هزار درهم نيز نتوانسته است كه اين شاگرد على عليه السلام را ساكت كند ، گفت : نامه را بده ببينم!
طرماح گفت: روى پاهايت مى ايستى، دو دستت را دراز ميكنى تا من نامه على عليه السلام را ببوسم و به تو بدهم.
معاويه گفت: نامه را به عمرو عاص بده
طرماح گفت: اميرى كه ظالم است، وزيرش هم خائن است و من نامه را به خائنى چون او نميدهم.
معاويه گفت: نامه را به يزيد بده
طرماح گفت: ما دل خوشى از شيطان نداريم چه رسد به بچه اش!
بالاخره معاويه طبق خواسته طرماح عمل کرد و نامه را گرفت و خواند.
بعد هم با ناراحتى تمام كاتبانش را احضار كرد تا جواب نامه را اينگونه بنويسد:
على ! عده لشكريان من به عدد ستارگان آسمان است، مهياى نبرد باش "
طرماح برخاست و گفت: من خودم جواب نامه ات را مى دهم:
على عليه السلام خود به تنهايى خورشيديست كه ستارگان تو در برابرش نورى نخواهند داشت.
سپس خواست برود كه
معاويه گفت "طرماح ! سى هزار درهمت را بردار و سپس برو"
اما طرماح بى اعتناء به حرف معاويه و بدون خداحافظى راه كوفه را در پيش گرفت.
معاويه رو به عمرو عاص كرد و گفت: حاضرم تمام ثروتم را بدهم تا يكى از شما به اندازه يكساعتى كه اين مرد از على طرفدارى كرد، از من طرفدارى كند!
عمرو عاص گفت: بخدا اگر على به شام بيايد، من كه عمرو عاصم نمازم را پشت سر او ميخوانم اما غذايم را سر سفره تو ميخورم!!
🔴مذاکره کننده یعنی این...
ای کسانیکه کاندید شده اید اگراسلام و قرآن و اهلبیت و انقلاب اینجوری دفاع می کنید کاندید شوید وگرنه کاندید نشوید که باید در هر دو جهان جوابگو باشید.
#ان_شاءالله_بزودی
شهر آینه دار میشود با یک گل
پروانه تبار میشود با یک گل
گفتند نمیشود ولی میبینند
یک روز بهار میشود با یک گل
#سلام_امام_مهربانم 💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج
╭━═━⊰🍃🌼🍃⊱━═━╮
#حدیث_نور
✨ امام صادق (ع) فرمودند:
خداى عزّوجلّ به موسى (ع) وحى كرد: اى موسى! به زيادى ثروت شاد مشو و در هيچ حالى مرا فراموش مكن، زيرا با زيادى ثروت گناهان فراموش مىشود و از ياد بردن من قساوت قلب مىآورد.✨
#برنامه_ترک_گناه
و رسیدن به #لذت_بندگی
قسمت ۴۴
✅➖✔️🌍🌎
#برای_عبد_شدن ۱۱
"ترک تکبر"
مبارزه با تکبر👈یه کار همیشگی هست✅
✅هر بار که یه کار خوبی میکنی👇
👊بزن توی سر هوای نفست.😒
🚸بگو تو غلط میکنی پر رو بشی!
✋خیال نکن که خیلی خوبی! هیچی نیستی.
😒
🔴وظیفته
🔴 هنری نکردی
🔴 غلط میکردی اگه اون کار خوب رو نمیکردی
✅هر چی مولا گفت باید بگی چشم!
💯اطاعت محض
❌حرف مفت نزن
❌ کارتو بکن.
⭕️مثلا روزه مستحبی گرفتی، نزار هوای نفست متکبرت کنه.
❌نزار فریبت بده.
⚠️مدام مراقب تکبر باش.
❗هی به خودت بگو از کجا معلوم این کار من قبول بشه؟!
✅ببین شما هر چقدر تکبرت رو بیشتر بزنی👇
⬆"خدا بیشتر تو رو میبره بالا"
✅بین دوستات محبوب میشی
✅بین خانوادت محبوب میشی
✔️زندگیت خیلی لذت بخش میشه💦😊
🌱✅💖
🍀فلسفه هفت سین
اما هر کاری را فلسفهای است و چیدمان سفره هفت سین نیز فلسفه خاص خود را دارد. هرچیزی که سر سفره چیده میشود، از هر «سین» گرفته تا قرآن و ماهی و آینه حکمتی دارد. در این گزارش با فلسفه اجزای سفره هفت سین آشنا میشوید:
1⃣سین اول؛ سنجد
«سنجد» را به این نیت در سفره هفت سین می گذارند که هر کسی با خویشتن عهد کند، با آغاز سال جدید هر کاری را سنجیده انجام دهد؛ چرا که سنجد نماد سنجیده عمل کردن و نشانه گرایش به عقل است.
«سنجد» نماد فرزانگی و زایش میوهای است که وقتی بارور میشود و بویش در فضا پراکنده میشود. پرورش دهنده قوای احساسی آدمی نیز هست. به همین دلیل برخی بر این باورند که سنجدی که سر سفره هفت سین گذاشته میشود، نماد عشق انسانها به یکدیگر نیز است.
2⃣سین دوم؛ سیب
سیب، نماد سلامتی و زیبایی است و سیبی که سر سفره می گذارند، نشان از دوری از گزند و آسیب دارد. رسم است که سیب را مادر یا پدربزرگ خانواده سر سفره بگذارند؛ به این دلیل که همیشه بزرگترهای یک خانواده نگران سلامتی اعضای خانواده شان هستند.
3⃣سین سوم؛ سبزه
سبزه نشان از تولد دوباره، حیات دوباره و زایش و سبزی است. سر سفره گذاشتنش به این دلیل است که سال آینده سالی شاداب، سرسبز و خرم باشد. خود رنگ سبز هم ارتعاش افکار ما را موزون نگه می دارد و به ما آرامش می دهد.
4⃣سین چهارم؛ سمنو
سمنو نماد قدرت و سمبل خیر و برکت است. از آنجا که سمنو غذایی مقوی است که از گندم تهیه می شود و به آن غذای مرد آفرین می گویند و سرشار از ویتامین و مواد مغذی است؛ آن را به عنوان نماینده ای از صبر، عدالت، مقاومت و قدرت بر سفره می گذارند.
5⃣سین پنجم؛ سیر
سیر، گیاهی دارویی است و به عنوان مادهای گندزدا به کار می رود و به دو دلیل سر سفره هفت سین گذاشته می شود، اول؛ نشان از تندرستی و میکروب زدایی دارد و دوم؛ برای رعایت حدود و مرزها سر سفره گذاشته می شود. سیر نماد مناعت طبع شناخته می شود؛ یعنی انسان همواره باید مناعت طبع پیشه کند. سیر نشانه قناعت و یادآوری سیر چشمی است.
6⃣سین ششم؛ سرکه
سرکه، نماد تسلیم و رضاست. از سرکه در ادبیات و تمثيل ایرانی در توصیف اضطراب و اشک و گریه استفاده میشود و مولانا از گریه و آزار با عنوان سرکه فشانی یاد میکند. سرکه سر سفره نوروزی ما را به پذیرش ناملایمات زندگی دعوت می کند.
7⃣سین هفتم؛ سماق
سماق که رنگ طلوع آفتاب است؛ سمبل صبر و بردباری است و مظهر طلوع و آغاز دوباره معنی می شود.
💕💕💕