eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
13.8هزار دنبال‌کننده
18هزار عکس
18.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
🌻امام على عليه السلام: 💐به سبب محبّت دنيا، 🔹گوش ها از شنيدن حكمت كر، 🔹و دل ها از نور بصيرت نابينا مى گردند. 🔸لِحُبِّ الدُّنيا صَمَّتِ الأَسماعُ عَن سَماعِ الحِكمَةِ، وعَمِيَتِ القُلوبُ عَن نورِ البَصيرَةِ 📚غررالحكم، حدیث7363
❤️ يا صاحب الزمان ❤️ آقاي مـن ! مــولاي مـن ! از قـديــم گفته انـد : " خلايـــق هــرچه لايــق "بي راه نگفـته اند . اقرار مـــي ڪنيم هنوز ليـــاقت حضور در محـــضر شما را پيدا نڪرده ايــــم ڪه اگرغيـــر از اين بـــود هم اينـــک در زمان ظهـور و در حـــضور شما به سرمي برديـــم . از ماســت ڪه برماســــت " آري، ما مـــستحق بلــــاي غيبـــتيـم ؛ سزاوار چنــيـن سرنوشــتي هستـــيم ؛ تــو را نخواســته ايم ؛ به بي امامـــي "عـادت "کرده ايم ؛ هنــوز باورمان نـشــده 💥تا نيايي گره از ڪـار بشر وا نــشــود صبحتون امام زمانی
تآ زَݥانی ڪہ ..شان وارزۺ جُز " بہ دݥآغ و لباسُ ماشیڹ نیسټ ! تویِ چآدر بمآݩ" ڪݩ ارزۺ واقعیِ زݩ ایݩ نیسټ ♡
دشمن علی بدان من عاشق شهادتم ارث باشد از شهیدان غیرت وشجاعتم پیرهن خاکی، پوتین وچفیه ام آماده است من حسینی مذهبم فدایی ولایتم ❤️رَهبَرَم سَیِّد عَلی❤️
‌‌‌‌‌‌‌┄✦۞✦‌‌✺‌﷽‌‌‌✺✦۞✦┄ ✨حضرت محمد صلى‌الله‏‌عليه‌وآله‌وسلم فرمودند: سه چيز است كه هر كس نداشته باشد نه از من است و نه از خداى عزّوجلّ. عرض شد: اى رسول خدا! آنها كدامند؟ فرمودند: بردبارى كه به وسيله آن جهالت نادان را دفع كند، اخلاق خوش كه با آن در ميان مردم زندگى كند و پارسايى كه او را از نافرمانى خدا باز دارد.
☘امام صادق(ع): خداوند هیچ دری را بر روی مومن نمی‌بندد مگر اینکه بهتر از آن را به روی او باز کند.✨ 📕بحار، 72:52
┄┅─✵💝✵─┅┄ برخیز و سلامی کن ولبخند بزن که این صبــح نشانی زغم وغصـه ندارد. لبخنـد خـدا در نفس صبح عیان است بگذار خـدادست به قلبـــ💗ـــت بگذارد. الهی به امید تو ســلام سه شنبه تون پراز لبخند الهی به امید تو💚
‌ ❤️ ❤️(قسمت12) ماشین سرخیابون ایستاد،رو بہ بنیامین گفتم:ممنون خدافظے! دستم رو گرفت،عادت ڪردہ بودم! _فردا بیام دنبالت باهم بریم دانشگاہ؟ بے حس دستم رو از دستش ڪشیدم بیرون. _با،بابا میرم باے! مثل بچہ ها گفت:دلم تنگ میشہ خب! حسے بهش نداشتم منتظر فرصت بودم تا باهاش بهم بزنم! بہ لبخند ڪم رنگے اڪتفا ڪردم و پیادہ شدم! بوق زد،نفسم رو با حرص دادم بیرون،برگشتم سمتش و براش دست تڪون دادم،با لبخند دستش رو برد بالا و رفت! آخیشے گفتم،با دستمال ڪاغذے برق لبم رو پاڪ ڪردم و راہ افتادم سمت خونہ،جدے رو بہ روم،رو نگاہ میڪردم و محڪم قدم برمیداشتم! مریم همونطور ڪہ داشت چادرش رو مرتب میڪرد بہ سمتم مے اومد،نگاهم ڪرد،با لبخند گفت:سلام هانیہ خوبے؟ دستم رو بہ سمتش دراز ڪردم و گفتم:سلام ممنون تو خوبے؟ همونطور ڪہ دستم رو میگرفت گفت:قوربونت. سرڪوچہ رو نگاہ ڪرد و گفت:امین اومد من برم! دیگہ برام مهم نبود،دیدن مریم و امین زیاد اذیتم نمے ڪرد،فقط رد زخم حماقتم بودن،ازش خداحافظے ڪردم و وارد خونہ شدم،مادرم داشت حیاط رو میشست آروم سلام ڪردم و وارد پذیرایے شدم! مادرم پشت سرم اومد داخل _هانیہ! برگشتم سمتش. _بلہ مامان! نشست روی مبل،بہ مبل ڪناریش اشارہ ڪرد. _بیا بشین! بے حرف ڪنارش نشستم. با غصہ نگاهم ڪرد. _قرارہ برات خواستگار بیاد! پام رو انداختم رو پام. _مامان جان من تازہ هیجدہ سال رو تموم ڪردم،تازہ دارم میرم دانشگاہ رو دستتون موندم؟ با اخم نگاهم ڪرد:نہ خیر!ولے بسہ این حالت!شدے عین یہ تیڪہ یخ،دوسالہ فقط ازت سلام،صبح بہ خیر،شب بہ خیر،خستہ نباشے،خداحافظ میشنویم!هانیہ چرا این ڪار رو با خودت میڪنے؟ بے حوصلہ گفتم:نمیدونم!روانشناس هایے ڪہ میرے پیششون میگن شوڪہ! با عصبانیت نگاهم ڪرد:بس نیست این شوڪ؟!هانیہ یادت بیارم ڪہ سال سوم همہ درس ها رو بہ زور قبول شدے؟یادت بیارم بہ زور ڪنڪور قبول شدے ڪجا؟!دانشگاہ آزاد قم رشتہ حسابدارے،خانم مهندس!بہ خودت بیا! از رو مبل بلند شدم. _چشم بہ خودم میام،بہ در و دیوار ڪہ نمیام! همونطور ڪہ میرفتم سمت اتاقم گفتم:خواستگار بیاد فقط سنگ رو یخ میشید من از این اتاق تڪون نمیخورم! _شهریار چرا باید پاے تو بسوزہ؟! با تعجب برگشتم سمتش! _مگہ شهریار رو چے ڪار ڪردم؟! جدے نگاهم ڪرد. _شهریار عاطفہ رو دوست دارہ بخاطرہ تو.... نذاشتم ادامہ بدہ سریع اما با خونسردے گفتم:میدونم مامان جان اما لطفا ڪسے براے من فداڪارے نڪنہ!نگران نباشید عاطفہ رو ترور نمیڪنم،قرار خواستگارے رو بذار! در اتاق رو بستم،بدون اینڪہ لباس هام رو عوض ڪنم نشستم روے تختم و بہ حیاطمون خیرہ شدم،دوسال پیش اولین ڪارے ڪہ ڪردم اتاقم رو با شهریار عوض ڪردم! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
‌ ❤️ ❤️(قسمت13) وارد ڪافے شاپ شدم،بنیامین از دور برام دست تڪون داد،هم ڪلاسے دانشگاهم حدود چهارماہ بود باهم در ارتباط بودیم،رفتم سمتش،بلند شد ایستاد. _سلام خانم خانما! دستش رو بہ سمتم دراز ڪرد،باهاش دست دادم و نشستم. _چے میخورے؟ نگاہ سرسرے بہ منو انداختم و گفتم:فعلا هیچے! _چہ عجب حرف زدے! بے حوصلہ گفتم:ڪش ندہ باید زود برم! بدون توجہ بہ من رو بہ گارسون گفت:دوتا قهوہ ترڪ لطفا! دوبارہ برگشت سمتم،دستم رو گرفت هے دستم رو فشار میداد! دستم رو از تو دستش ڪشیدم بیرون. _صد دفعہ نگفتم خوشم نمیاد اینطورے نڪن؟! _نخوردمت ڪہ! با عصبانیت گفتم:نہ بیا بخور! لبخند دندون نمایے زد و گفت:اتفاقا مامان و بابام چند روز خونہ نیستن! پوزخند زدم و بلند شدم. _دیگہ بہ من زنگ نزن! سریع بلند شد! _هانیہ!خب توام شوخے ڪردم. ڪیفم رو انداختم روے دوشم. _برو این شوخے ها رو با عمہ ت ڪن! با اخم نگاهم ڪرد. _گفتم شوخے ڪردم دیگہ ڪش ندہ! همونطور ڪہ میرفتم سمت خروجے گفتم:برو بابا دیگہ دور و بر من نباش! _حرف آخرتہ دیگہ؟! _حرف اول و آخر! با لبخند بدے نگاهم ڪرد _باشہ ببینم بابا و داداشت چے میگن! آب دهنم رو قورت دادم ولے حرڪتے از خودم نشون ندادم ڪہ بفهمہ ترسیدم!دوبارہ حرڪت ڪردم سمت خروجے،دو تا از دخترهاے مذهبے ڪلاس داشتن نگاهم میڪردن و حرف میزدن! با خودم گفتم ڪارت بہ حراست نڪشہ! از ڪافے شاپ خارج شدم،حضور ڪسے رو پشت سرم احساسم ڪردم،برگشتم،بنیامین بود. _شنیدے چے گفتم؟! بیخیال گفتم:آرہ،ڪر ڪہ نیستم! دخترهاے ڪلاس از ڪافے شاپ اومدن بیرون یڪے شون گفت:خانم هدایتے مشڪلے پیش اومدہ؟ بہ نشونہ منفے سرم رو تڪون دادم،با شڪ راہ افتادن سمت دانشگاہ،خواستم برم ڪہ بنیامین بازم رو ڪشید با عصبانیت گفتم:چتہ وحشے؟!برو تا ملتو سرت نریختم! انگشت اشارہ ش رو بہ نشونہ تهدید سمتم گرفت:ببین من دست بردار نیستم. نگاہ چندش آورے بهم انداخت و گفت:چیزے ڪہ ازت بهم نرسید! دیگہ نتونستم طاقت بیارم محڪم بهش سیلے زدم خواست ڪارے ڪنہ ڪہ پشیمون شد! چندتا از طلبہ هاے دانشگاہ ڪہ بہ معرفے استادها براے واحدهاے دینے مے اومدن،بہ سمتمون اومدن،حتما ڪار دخترها بود!یڪے شون با لحن ملایمے گفت:سلام اتفاقے افتادہ؟ بنیامین با عصبانیت گفت:بہ تو چہ ریشو؟! با لبخند زل زد بہ بنیامین:چہ دل پرے از ریش من دارے! سریع گفتم:این آقا مزاحمم شدہ! پسر بدون اینڪہ نگاهم ڪنہ گفت:شما بفرمایید ما حلش میڪنیم! توقع داشتم اخم ڪنہ و با عصبانیت بتوپہ بہ بنیامین بہ من هم بگہ خواهرم چادرت ڪو؟! با تعجب راہ افتادم سمت دانشگاہ،پشت سرم رو نگاہ ڪردم،داشت با لبخند با بنیامین حرف میزد! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
✴️ چهارشنبه 👈18 تیر 99 16 ذی القعده 1441👈8 ژوئیه 2020 🏛 مناسبت های دینی اسلامی. ⛔️تقارن نحسین صدقه اول صبح ضروری است و رفع نحوست میکند. 🎆امور اسلامی و دینی. 📛از جابجایی و نقل و انتقال پرهیز. 📛از دیدارها و ملاقات ها نیز پرهیز گردد. 👶نوزادی که امروز به دنیا بیاید عاقل باشد .ان شاءالله. 🚘مسافرت مکروه است اگر ضروری باشدحتما حتما با صدقه همراه باشد. 🔭حکام نجوم ✅ این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است. ✳️ختنه و نام گذاری نوزاد.. ✳️پیمان و عهد گرفتن از رقیب. ✳️و امور زراعی و کشاورزی نیک است. 💑احکام مباشرت و انعقاد نطفه. 💉💉حجامت خون دادن فصد باعث فرح و نشاط است. 💇‍♂💇اصلاح سر و صورت سبب حزن و اندوه است. 😴🙄 تعبیر خواب. خوابی که شب پنجشنبه دیده شود تعبیرش از قران ایه 17 سوره مبارکه اسراء.. و کم اهلکناه من القرون من بعد... و مفهوم ان این است که چیزی که باعث ازردگی و حزن و اندوه شود پیش اید. و شما مطلب خود را در هر باب قیاس کنید. ✂️ناخن گرفتن 🔵 چهارشنبه برای ، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود. 👕👚 دوخت ودوز چهارشنبه برای بریدن و دوختن روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله ✴️️ وقت در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن) ❇️️ روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه ✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه که موجب عزّت در دین میگردد 💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #امام_رضا_علیه السلام_ و . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
‼️ از سر گرفتن وضو 🔷س 4211: آیا می توان ـ بدون اینکه یکی از مبطلات وضو واقع شود ـ را رها کرد و بدون فوت ، وضوی جدید گرفت؟ ✅ج: بنا بر احتیاط واجب، صحیح نیست.
‼️خواندن نماز به نیّت قضا در وقت ادا 🔷س 4212: اگر شخصی به اشتباه گمان برد که وقت نماز صبح تمام شده و نماز خود را به نیّت قضا بخواند و هنگام نماز ظهر بفهمد که نماز صبح قضا نشده بود، حکم نمازی که خوانده چیست؟   ✅ج: اگربه قصد وظیفه فعلیه وآنچه برعهده او می‌باشد نماز را خوانده، صحیح است
www-babolharam-net.mp3
7.82M
|⇦• منی که عاشقِ... سفر به کربلام به امید باز شدن و رفع موانع و ریشه کن شدن به نفسِ کربلایی حمید علیمی•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ کُلُّ اَرضٍ کَربَلا... هرکجا که بمیرم، اگر بامن باشد، در زمین جان سپرده‌ام...
|⇦• منی که عاشقِ... سفر به کربلام به امید باز شدن و رفع موانع و ریشه کن شدن به نفسِ کربلایی حمید علیمی حالا درست یه عمریه ، که ذکر هر دقیقمی میون کل آدما، تو بهترین رفیقمی واسه خودت بدون منُ ، همینِ التماس من محال غیر تو آقا ، کسی بمون واسه من منی که عاشقِ... سفر به کربلام تو این محرمی... یه کاری کن برام تو هستی سایه ی سرم آقا من و ببر حرم صاحب سفره کرم آقا من و ببر حرم... ______ قبول میشه نماز من، با مُهر تربتِ حسین هزار تا حج واجبِ، یه شب زیارتِ حسین کسی که داره تو دلش، یه کم محبتِ حسین آتیش بهش حروم میشه، اینم کرامتِ حسین حالا اگه بدم... دوباره اومدم آخه دلم خوشه... نمیکنی ردم حالا که من یه نوکرم آقا من و ببر حرم تو رو به اشک مادرم آقا من و ببر حرم... ______ اومدی که بزرگیتُ ، به آدما نشون بدی خدایی حق تو نبود ، با لب تشنه جون بدی الهی که فدات بشم ، آقا چی اومد سر تو فقط یه قطره کافی بود، واسه علی اصغر تو فدای بی کسیت... غریبِ فاطمه کی دلتُ شکست... کنار علقمه به حق صاحب علم اقا من و ببر حرم تو رو به دستای قلم آقا من و ببر حرم...
www-babolharam-net.mp3
5.46M
⇦• به نفسِ کربلایی سید مهدی حسینی •✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ «و اذا الموئودة سُـئلت بأی ذنبٍ قـُتلت؟!» روزی میرسد که از شما مردها سوال میشود؛ به کدامین گناه از به زن‌هایتان و از محبت به مادرها و خواهرانتان و از محبت به دخترهایتان سر باز زده‌اید؟
|⇦• چیزی نمونده از، شیرین زبونیام تقدیم به همۀ بیماران درگیر با به امید شفا و ریشه کن شدن این ویروس به نفسِ کربلایی سید مهدی حسینی •✾• مثلِ یه شاپرک، با تنِ پُر ترک دارم با مادرت بابا! ، دردای مشترک تقصیرِ این دلِ، اگه مزاحمت شدم هر جوریه میخوام بابا! ، برا تو جون بدم خرابه نامناسبُ، جایِ سرت نبود حالا که اومدی بخواب، رو پاهایِ خودم دختر بدون گوشواره، بدون زینتی انگاری جلو باباش، خیلی معذبه موی نخورده شونهُ، لباس کهنهُ رقیه ات رو ببخش، اگه که نامرتبه چیزی نمونده از، شیرین زبونیام حتی نمونده چیزی از، بلندیِ موهام یه جور من و زدن، دیگه گوشام نمی شنوه باید فقط با غصه هام، شبُ سحر کنم یه دست رو گوشمُ، یه دست رو لب و دندونام تازه باید پیشِ بابام، روسری سر کنم *همه ی شهدا لحظه ی جون دادن، ابی عبدالله هر جوری بود،خودش رو رسونده، صورت به صورت شهیدش گذاشته،سر روی دامن گذاشته،سر شهدا رو به بالین گرفته، اما فقط یه نفر مقامش با دیگران فرق می کرد، نه تنها سر گذاشت...،تا باباش رو آوردن، لباش رو گذاشت رویِ لبای پاره،بعضی ها میگن: مگه میشه بچه ی سه ساله پیر بشه؟ مگه قرآن نمیگه،در قرآن مگه نداریم: بچه ها،شیرخواره ها،اطفال از هول قیامت پیر میشن...مگه عاشورای امام حسین کمتر از قیامت بود؟همچین که سر رو آوردن توی خرابه...* نبودی ببینی بابا! ، چه بی هوا منو زدن نبودی ببینی بابا! ، کجا،کیا،منو زدن نبودی ببینی بابا! ، چقدر شبا منو زدن از اینا که گذشته، دختر تو بُریده بابا! لرزشِ دستام، برا بزمِ یزیده نمی دونی چی کشیدم، جونم داره به لب میاد نمی دونی چی کشیدم، با دست نشونمون میداد نمی دونی چی کشیدم، یعنی میشد عموم بیاد قوَّت پامُ بردن سویِ چشامُ بردن با زدن رویِ لبات جون و صِدامُ بردن حسین...
‌ ❤️ ❤️(قسمت15) با عجلہ وارد دانشگاہ شدم،در ڪلاس رو زدم و وارد شدم. پسرے ڪہ پاے تختہ بود برگشت بہ سمتم،با دیدنش رنگم پرید ڪمے استرس گرفتم!همون پسرے بود ڪہ با بنیامین صحبت ڪرد،بے اختیار دستم رو بردم سمت مقنعہ م،همونطور ڪہ برگشت سمت تختہ گفت:بفرمایید بشینید! آروم رفتم بہ سمت یڪے از صندلے هاے خالے،بنیامین با اخم نگاهم مے ڪرد توجهے نڪردم!نگران بودم چطور برخورد ڪنہ،نڪنہ بخاطرہ اون روز سر درس ها ڪارے ڪنہ یا بہ دوست هاے حراستیش بگہ؟! محمدے،یڪے از پسرهاے ڪلاس دستش رو برد بالا و گفت:ببخشید برادر،بہ خانم هدایتے نذرے ندادین! با تعجب نگاهشون ڪردم،پسر برگشت سمتش و گفت:بعداز ڪلاس بدید! محمدے با پررویے گفت:اول وقتش فضلیت خاصے دارہ! بیشتر بچہ هاے ڪلاس باهم گفتن صحیح است صحیح است! پسر لبخندے زد و گفت:مگہ نمازہ؟ محمدے شونہ اے بالا انداخت و گفت:نمیدونم والا!ما از ایناش نیستیم! و بہ یقہ پسر طلبہ اشارہ ڪرد،پسر قد بلند و متوسط اندامے ڪہ شلوار پارچہ اے مشڪے با پیرهن یقہ آخوندے سفید پوشیدہ بود،ریش ها و موهاے قهوہ ایش مرتب بود و هروقت صحبت میڪرد سفیدے دندون هاش مشخص میشد! ملایم اما جدے گفت:ما حق سلیقہ داریم درستہ؟سلیقہ اے ڪہ بہ جامعہ مون آسیب نزنہ؟ ڪسے چیزے نگفت! یقہ پیرهنش رو گرفت و گفت:همونطور ڪہ شما دوست دارین مدل یقہ پیرهنتون اونطور باشہ من هم این مدل یقہ رو دوست دارم!یقہ پیرهن من براے شما مشڪلے ایجاد میڪنہ؟من حق انتخاب ندارم؟ دیس خرما رو از روے میز برداشت و اومد بہ سمتم،همونطور ڪہ دیس رو جلوم گرفتہ بود رو بہ بچہ ها گفت:مطمئن باشید من اینطورے استخر نمیرم نگرانم نباشید! همہ باهم گفتن اووووو،خرمایے برداشتم و تشڪر ڪردم. یڪے از دخترها با خندہ گفت:برادر مگہ استخر رفتن حروم نیست؟ بچہ ها شروع ڪردن بہ خندیدن! برگشت ڪنار تختہ،با خندہ گفت:شما برید اگہ گناهے داشت اون دنیا گردن من! با تعجب نگاهش ڪردم،این رفتار،رفتارے نبود ڪہ من از طلبہ ها میدونستم! یڪے از دخترها ڪہ دید هنوز متعجبم گفت:خرما ڪار بچہ هاست!مثلا خواستن سر ڪلاس معارف مزہ بریزن! مثل بقیہ نبود! ✍🏻نویسنده:لیلے سلطانے
🚨 صبح روز بعد از ✅ سوالات زیر واقعی است و نویسنده، واقعاً برایش سوال است و قصد پیشگویی یا طعنه‌ ندارد! 🔰 فرض کنیم الان رئیس جمهور بی‌کفایت ما استیضاح شده و مجلس، رای به عدم کفایتش داده است. اوضاعِ صبح روز بعد از عزل روحانی را تصور کنید چه اتفاقی می افتد؟ 🔻آیا روحانی وقتی ببیند در آستانه‌ی استیضاح است و می‌بیند در حال وداع تلخ است، وقتی ببیند دارد زیر آب می‌رود، توانایی آن را ندارد که همه را با خود به زیر آب بکشد؟؟ 🔻آیا نمی‌گوید دیگی که برای من نمی‌جوشد بگذار سر سگ‌،داخلش بجوشد؟ 🔻آیا این شیخِ ریش قشنگ، ریشه ی نظام را نشانه نمی رود؟؟ 🔻آیا احتمالش نیست، این دولت، ظرف بنزین سه هزار تومانی را بریزد روی خودش و خودسوزی و خود زنی کند؟ 🔻آیا در این اوضاع اقتصادی بدقواره، بچه‌های این خانواده یعنی مردم، از این ، ضربه‌ی روحی خیلی خیلی شدید نمی‌خورند؟؟ 🔻آیا روز بعد از حذف روحانی، عرضه‌ی جمع کردن و سروسامان دادن اوضاع قاراشمیش جدید را داریم؟ آیا این قوز بالا قوز را می‌توانیم در عرصه‌ی داخلی و خارجی، درمان کنیم؟ 🔻 اگر می‌توانیم سوالات بالا را در عمل حل کنیم تاکید می‌کنم در عمل حل کنیم نه روی کاغذ، بسم‌الله دستور شلیک بدهید و کار را تمام کنید. 🔻امّا اگر برای احتمالات بالا فکر درست و درمانی برنداشته‌ایم آیا ما را مُجاب نخواهد کرد که فعلا با این خار در چشم و استخوانِ در گلو، بجای ژست بزن‌بهادری، دنبال ابتکار و سیاستی باشیم که فعلا بچه‌های این نظام، آسیب روحی و نخورند؟ 🔻آیا امکانش هست، همین دولت فشل را با قدرت تصویب در مجلس، هُل دهیم و با، زدن دوربرگردانهای ، از حجم ترافیک گرانی و تورم، بکاهیم؟ 🔻واقعاً برای ما سوال است آیا نمی‌شود، با شدید مجلس و تعاملی که منجر به چنگ‌ زدن دولتی‌ها به صورت نظام و مردم نشود، این چند روز آخر را هم دندان به جگر بگذاریم و طی کنیم؟ و البته بعد اتمام این دولت، هرکس که تخلف کرده از راه قانونی آن به صُلابه بکشید. 🔻اکنون سخت‌ترین امتحان برای این مجلس است که هنر و عرضه‌ و ابتکار خودش را نشان دهد و در این اوضاع نافرم، بهترین گزینه را انتخاب کند و برای خنثی کردن بمب‌ اقتصادی، اشتباها سیمی را قطع نکند.
💚✨آیتــ الله مجتهدے تهرانے(ره): لقمان بہ پسرش نصیحت می کرد ؛ ⚠️دو چيز را فراموش نكن: 👈 ياد خدا و ياد مرگ ⚠️دو چيز را فراموش كن : 👈 بدي ديگران در حق تو و خوبي تودر حق ديگران 🅾چهار چيز را نگه دار : ❎گرسنگيت را سر سفره ديگران ❎زبانت را در جمع ، ❎دلت را در نماز ❎چشمت در خانه ي دوست
پکوماسکادون چیست؟ یه اصفهانی که داره میگه پس چرا ماسک نزدین😁
✨﷽✨ ✅حتی فکر گناه هم نکنید! ✍امام صادق علیه السلام می فرمایند: روزی حضرت عیسی (علیه السلام) در جمع حواریون نشسته بودند. حواریون به عیسی علیه السلام عرض کردند: آموزگار راه هدایت! ما را از نصایح و پندهایت بهره مند ساز. عیسی علیه السلام: پیامبر خدا موسی علیه السلام به اصحاب فرمود؛ سوگند دروغ نخورید، ولی من می گویم سوگند خواه دروغ و خواه راست نخورید. آنها عرض کردند: ما را بیشتر موعظه کن. ایشان به حواریون فرمود : برادرم موسی میگفت :‌ زنا نکنید ولی من به شما میگویم : حتی فکر زنا نکنید ؛ زیرا فکر گناه مثل این است که در اتاقی آتش روشن کنند که اگر خانه را هم به آتش نکشد، دیوارها را سیاه میکند. 📚سفینه البحار، ج ۳، ص ۵۰۳
🌹ماجرای پناهنده شدن یک شتر به حرم مطهر امام رضا علیه السلام ♦️در منطقه محمد آباد مشهد، کشتارگاهی بود که محل ذبح حیوانات و تأمین گوشت قصاب خانه های مشهد بود. روزی، صاحب کشتارگاه، شتری را خریداری و برای ذبح به کشتارگاه می برد. ♦️ناگهان قبل از ذبح، حیوان افسار خود را کشیده و به سمت حرم مطهر فرار می کند. همه تلاشها برای نگه داشتن آن بی نتیجه می ماند. من آن روز حرم مشرف بودم، ناگهان دیدم از درب شرقی صحن انقلاب (عتیق)، شتری وارد صحن شد و مستقیم به سمت درب غربی رفت، اما قبل از رسیدن به درب غربی برگشت نگاهی به گنبد و بارگاه انداخت و آرام آرام پشت پنجره فولاد رفت و آنجا زانو زد. ♦️کم کم زائران جمع شدند، خدّام و مسئولین حرم هم رسیدند، صاحب شتر نیز خودش را رساند، صحنه جالبی بود، از چشمان حیوان مرتب اشک جاری بود، فرد غریبه ای جلو آمد و خواست بهای شتر را به صاحب آن بپردازد. صاحب شتر گفت: من این حیوان را به مولای مان حضرت رضا علیه السلام می بخشم و امیدوارم حضرت هم مرا به نوکری خود بپذیرند. حیوان را به مزرعه آستان قدس بردند و تا پایان عمر در آنجا آزادانه مشغول چرا و گشت و گذار بود. ♦️راوی: آقای سید محمد حسینی (خادم حضرت رضا علیه السلام) 📚منبع: کتاب ذره و آفتاب، معاونت تبلیغات و ارتباطات اسلامی آستان قدس رضوی
babolharam Hajmahdirasuli.mp3
3.38M
|⇦• بیا ببین گل نرگس چقدر بد شده ام.. تقدیم به همۀ و درگیر با به امید شفا و ریشه کن شدن این ویروس به نفسِ حاج مهدی رسولی•✾• ┅═┄⊰༻↭༺⊱┄═┅ نابودی نتیجۀ بود، و نابودی همۀ های عالم نتیجۀ (عج)...
|⇦• بیا ببین گل نرگس چقدر بد شده ام تقدیم به همۀ و درگیر با به امید شفا و ریشه کن شدن این ویروس به نفسِ حاج مهدی رسولی در امتحانِ محبت منم که رد شده ام بیا ببین گل نرگس چقدر بد شده ام ببین که جایِ تهجّد ، به جایِ ذکر سحر اسیر غیبت و خود بینی و حسد شده ام اگر به آتشِ غفلت بسوزم حرفی نیست که من دچارِ گنه ، بی حد و عدد شده ام چقدر راحت و آسوده معصیت کردم که گویی منکر آن قادرِ صمد شده ام ز چشم های سیاهت نداشتم پروا "چنین به درکِ فیضِ تو بر خویش سد شده ام" دلم نمی شکند در میانِ روضه ، ولی شکستنِ دلِ پاکِ تو را بلد شده ام منی که دعوی عشقِ تو داشتم روزی به پیرویِ هوا همچو دیو و دد شده ام سزاست تا که مرا حد زنی به دست خودت بزن مرا که من آماده بهرِ حد شده ام اگر حساب کنم من فزون زِ صدها بار به دست های کریم شما مدد شده ام خدا کند که ببینی شهادت ما را بیا ببین که به عشق تو در لحد شده ام اگر چه باورت ای گل نمی شود شده ام در امتحان محبت منم که رد شده ام