eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
9.9هزار دنبال‌کننده
18.9هزار عکس
20.9هزار ویدیو
1.5هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
مداحی آنلاین - خصوصیات امام علی از زبان امام حسن - استاد رفیعی.mp3
1.77M
♨️خصوصیات امام علی(ع) از زبان امام حسن(ع) 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
مداحی آنلاین - تو با خبری از دلم و هر چی گفتم صاحب الزمان - محمود کریمی.mp3
3.94M
احساسی (عج) 🍃تو با خبری از دلم و هر چی که گفتم صاحب الزمان 🍃هر وقت که دلم میگیره یاد تو میفتم صاحب الزمان 🎤 🌷
مداحی_آنلاین_برکات_باور_نکردنی_صله.mp3
2.08M
♨️برکات باور نکردنی صله رحم 👌 بسیار شنیدنی 🎤حجت الاسلام
🍃🌷 خاڪ قدمش آب حیاٺ اسٺ حسین مهریہ‌ے مادرش فراٺ اسٺ حسین غرقیم بہ دریاے معاصے اما شادیم ڪه ڪشتے نجاٺ اسٺ حسین 🍃🌷
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 🎙ماجرای شهید محمود رضا بیضایی در حضور شهید سردار قاسم سلیمانی 🎤همراه با مداحی حاج 🎤حجت الاسلام 🌷 را یاد کنیم با ذکر 🌷
بعضی از علما با سفارش به نماز اول وقت و یا نماز شب،زندگی آینده ی فرزندانشان را تامین می کردند. 🌺حضرت آیت الله العظمی بهجت(ره) 💕💕💕
" " اگه اون دنیا ازمابپرسن تو اوقات بیکاریت چیکار کردی؟چی بگیم؟ نکن میخوای بگیم: ؟📱💻 با احساس یه دختر یا یه پسر بازۍکردم💕 عکساۍشخصی‌مردم‌رو‌پخش‌کردم پشت‌سرمردم‌غیبت‌کردم🗣 🎥📸 از‌اعتماد‌های‌که‌بهمون‌ کردن‌سو‌استفاده‌کردم توی مجازۍبرای‌‌خودم‌کلی‌دوست‌ ورفیق‌ناباب‌پیداکردم‌… تاحالا‌بهش‌فکرکردی؟ میدونید از همین وقت بیکارۍ چقدر میشه برای درخشان کردن نامه اعمال مون استفاده کنیم؟🤞🏼🙃 💕💕💕
اول هر سپیده سلام امام زمانم صبح در ڪوچہ‌ے ما منتظر خنده‌ے تــــوست وقت آن است ڪہ خورشید مجدد باشی ... سلام خورشیــد عالم‌تابم✋🌸
«یک شب نزدیکی‌های اذان صبح خواب دیدم که حمید گفت: «خانوم خیلی دلم برات تنگ شده، پاشو بیا مزار»‌ معمولاً عصرها به سر مزارش می‌رفتم ولی آن روز صبح از خواب که بیدار شدم راهی گلزار شدم، همین که نشستم و گل‌ها را روی سنگ مزار گذاشتم دختری آمد و با گریه من را بغل کرد، هق‌هق گریه‌هایش امان نمی‌داد حرفی بزند، کمی که آرام شد گفت: «عکس شهیدتون رو توی خیابون دیدم، به شهید گفتم من شنیدم شماها برای پول رفتید، حق نیستید، باهات یه قراری می‌ذارم، فردا صبح میام سر مزارت، اگر همسرت رو دیدم می‌فهمم من اشتباه کردم، تو اگه بحق باشی از خودت به من یه نشونه میدی.» ‌ برایش خوابی را که دیده بودم تعریف کردم، گفتم: «من معمولاً غروب‌ها میام اینجا، ولی دیشب خود حمید خواست که من اول صبح بیام سر مزارش.»‌ شهید مدافع حرم حمید سیاهکالی❤️ 🌷یادش با ذکر
✨﷽✨ 🌼داستان بسیار زیبا ✍جوان کافری عاشق دختر عمویش شد. عمویش پادشاه حبشه بود . جوان نزد عمو رفت و گفت: عمو جان من عاشق دخترت هستم. آمده ام برای خواستگاری . پادشاه گفت: حرفی نیست ولی مهر دختر من سنگین است. گفت: هرچه باشد من میپذیرم. شاه گفت: در شهر بدي ها (مدينه) دشمنی دارم که باید سر او را برایم بیاوری، آنوقت دختر از آن تو. جوان گفت: عمو جان این دشمن تو نامش چیست؟ گفت: بیشتر او را به نام علی بن ابیطالب می شناسند. جوان فوراً اسب را زین کرده با شمشیر و نیزه و تیر و کمان و سنان راهی شهر بدی ها شد. به بالای تپه ی شهر که رسید دید در نخلستان جوانی عربی درحال باغبانی و بیل زدن است. نزدیک جوان رفت گفت: ای مرد عرب تو علی را میشناسی؟گفت: تو را با علی چکار است؟ گفت: آمده ام سرش را برای عمویم که پادشاه حبشه است ببرم چون مهر دخترش کرده است. گفت: تو حریف علی نمی شوی.گفت: مگر علی را میشناسی؟ گفت: آری هرروز با او هستم و هرروز او را میبینم. گفت: مگر علی چه هیبتی دارد که من نتوانم سر او را از تن جدا کنم؟ گفت: قدی دارد به اندازه ی قد من، هیکلی هم هیکل من. گفت: اگر مثل تو باشد که مشکلی نیست. مرد عرب گفت: اول باید بتوانی مرا شکست دهی تا علی را به تو نشان بدهم. چه برای شکست علی داری؟ گفت: شمشیر و تیر و کمان و سنان. گفت: پس آماده باش. جوان خنده ای بلند کرد و گفت تو با این بیل میخواهی مرا شکست دهی؟ پس آماده باش.شمشیر را از نیام کشید. سپس گفت: نام تو چیست؟ مرد عرب جواب داد: عبداللّه. پرسید: نام تو چیست؟ گفت: فتاح. و با شمشیر به عبداللّه حمله کرد. عبداللّه در یک چشم بهم زدن کتف و بازوی جوان کافر را گرفت و به آسمان بلند کرد، به زمین زد و خنجر او را به دست گرفت و بالا بُرد. ناگاه دید از چشمهای جوان اشک می آید. گفت: چرا گریه میکنی؟ جوان گفت: من عاشق دختر عمویم بودم. آمده بودم تا سر علی را برای عمویم ببرم تا دخترش را به من بدهد، حالا دارم به دست تو کشته میشوم... مرد عرب جوان را بلند کرد. گفت: بیا این شمشیر، سر مرا برای عمویت ببر. پرسید: مگر تو که هستی؟ گفت: منم اسداللّه الغالب، علی بن ابیطالب. كه اگر من بتوانم دل بنده ای از بندگان خدا را شاد کنم، حاضرم سر من مهر دختر عمویت شود... جوان بلند بلند شروع به گریه کرده به پای مولای دو عالم افتاد و گفت: من میخواهم از امروز غلام تو شوم یا علی... بدین گونه بود که "فتاح" شد "قنبر" غلام علی بن ابیطالب. 📚بحارالانوار ج3 ص 211 💕💕💕
👌 روزی با می‌کرد، ی و غلامش نیز در آن کشتی بودند. بسیار بی‌تابی و زاری می‌کرد و از می‌ترسید. مسافران خیلی سعی کردند او را کنند اما و راه به جایی نمی‌برد. ناچار از لقمان کمک خواستند و لقمان گفت که غلام را با طنابی ببندند و به دریا بیندازند! آنان این کار را کردند و غلام مدتی دست‌وپا زد و آب دریا خورد تا این‌که او را بالا کشیدند. آنگاه او روی عرشه کشتی نشست، عرشه را بوسید و آرام گرفت این بسیاری از انسان‌ها است... بسیاری قدر هیچ‌کدام از هایشان را نمی‌دانند و فقط می‌کنند... و تنها وقتی با ی روبرو می‌شوند یادشان می‌افتد چقدر بودند... 💕💕💕
حضرت محمد ص: شش چيز را براى من ضمانت كنيدتا بهشت رابراى شماضمانت كنم راستى درگفتار وفا به عهد برگرداندن امانت پاكدامنى چشم بستن ازگناه نگه داشتن دست ازغيرحلال 📚نهج الفصاحه ح‏32 💕💕💕