ﺷﯿﺦ ﺭﺟﺒﻌﻠﯽ ﺧﯿﺎﻁ تعریف میکرد:
ﺩﺭ ﺑﺎﺯﺍﺭ ﺑﻮﺩﻡ٬اﻧﺪﯾﺸﻪ ﻣﻜﺮﻭﻫﯽ ﺩﺭ ﺫﻫﻨﻢ ﮔﺬﺷﺖ بلاﻓﺎﺻﻠﻪ ﺍﺳﺘﻐﻔﺎﺭ ﻛﺮﺩﻡ ﻭ ﺑﻪ ﺭﺍﻫﻢ ﺍﺩﺍﻣﻪ ﺩﺍﺩﻡ
ﻗﺪﺭﯼ ﺟﻠﻮﺗﺮ ﺷﺘﺮﻫﺎﯾﯽ ﻗﻄﺎﺭ ﻭﺍﺭ ﺍﺯ ﻛﻨﺎﺭﻡ ﻣﯽﮔﺬﺷﺘﻨﺪ ﻧﺎﮔﺎﻩ ﯾﻜﯽ ﺍﺯ ﺷﺘﺮﻫﺎ ﻟﮕﺪﯼ ﺍﻧﺪﺍﺧﺖ ﻛﻪ ﺍﮔﺮ ﺧﻮﺩ ﺭﺍ ﻛﻨﺎﺭ ﻧﻤﯽﻛﺸﯿﺪﻡ،ﺧﻄﺮﻧﺎک ﺑﻮﺩ
ﺑﻪ ﻣﺴﺠﺪ ﺭﻓﺘﻢ ﻭ ﻓﻜﺮ ﻣﯽﻛﺮﺩﻡ ﻫﻤﻪ ﭼﯿﺰ ﺣﺴﺎﺏ ﺩﺍﺭﺩ
ﺍﯾﻦ ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﭼﻪ ﺑﻮﺩ ؟!
ﺩﺭ ﻋﺎﻟﻢ ﻣﻌﻨﺎ ﮔﻔﺘﻨﺪ:
ﺷﯿﺦ !ﺁﻥ ﻟﮕﺪ ﻧﺘﯿﺠﻪ ی ﺁﻥ ﻓﻜﺮﯼ ﺑﻮﺩ ﻛﻪ ﻛﺮﺩﯼ
ﮔﻔﺘﻢ:آخرﻣﻦ ﻛﻪ ﺧﻄﺎﯾﯽ ﺍﻧﺠﺎﻡ ﻧﺪﺍﺩﻡ
ﮔﻔﺘﻨﺪ: خب ﻟﮕﺪ ﺷﺘﺮ ﻫﻢ ﻛﻪ ﺑﻪ ﺗﻮ ﻧﺨﻮﺭﺩ
ﻗﺎﻧﻮﻥ ﮐﺎﺭﻣﺎ ﺩﺭ ﮐﺎﺋﻨﺎﺕ ﺟﺮﯾﺎﻥ ﺩﺍﺭﺩ
ﺣﺘﯽ ﯾﮏ تفکر منفی هم می تواند تاثیر منفی ایجاد کند
💕💚💕
#داستانک
🔰 قلب ها را از کینه پاک کنیم
⭕️روزی لقمان به فرزندش گفت :
« از فردا یک کیسه با خودت بیاور و در آن به تعداد آدمهایی که دوست نداری و از آنان بدت میآید پیاز قرار بده »
روز بعد فرزند همین کار را انجام داد و
لقمان گفت :
« هرجا که میروی این کیسه را با خود حمل کن »
فرزنش بعد از چند روز خسته شد و به او شکایت برد که پیازها گندیده و بوی تعفن گرفته است و این بوی تعفن مرا را اذیت میکند.
⭕️لقمان پاسخ داد :
« این شبیه وضعیتی است که تو کینه دیگران را در دل نگه داری . این کینه ، قلب و دلت را فاسد میکند و بیشتر از همه خودت را اذیت خواهد کرد ...
💕💙💕
🌹 #ولایت_پذیری
دیدار رهبری بود. کاغذ و قلم دستش بود و تند تند مطالبی رو که آقا می فرمودن مینوشت.
بهشون عرض شد : "امیر، فردا صبح که تشریف بیارید اداره تمام فرمایشات آقا تایپ شده روی میزتونه"
جواب داد: "یعنی اوامر امامم تا فردا صبح روی زمین بمونه؟؟!!"
#ولایت
#صیاد_دلها
🌷🌷🌷🌷🌷🌷
‼️پوشاندن تمام پا مقابل نامحرم
🔷س 5302: آیا بانوان می توانند مچ پای خود را در مقابل #نامحرم نپوشانند؟
✅ج: جایز نیست.
#احکام_بانوان #احکام_پوشش_بانوان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 فیلم دیده نشده از شهید حاج قاسم سلیمانی در محضر مادر شهید علی شفیعی
⭕️ خانم سکینه پاکزاد "ننه علی" مادر شهید علی شفیعی روز گذشته به فرزند شهیدش پیوست.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 طنز جبهه
⭕️ مصاحبهی طنز #شهید_خرازی و #شهید_حسن_آقایی😊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔹️پاسخ قاطع به نامهی محمدخاتمی به رهبری
‼️رهن کامل
🔷س 5303: خانه ای با رهن کامل اجاره کرده ایم و بعد از اجاره متوجه شدم رهن کامل صحیح نیست، برای اصلاح چه کار می توانم انجام دهم؟
✅ج: اگر صاحب خانه ـ با صرف نظر از قرارداد قبل ـ نسبت به تصرف شما در خانه راضی باشد، وظیفه ای ندارید، وگرنه، اجرت المثل مدت گذشته را ضامن هستید و برای آینده باید قرارداد جدید ببندید.
📕منبع: leader.ir
✴️ چهارشنبه 👈 13 اسفند 99
👈 19 رجب 1442 👈3 مارس 2021
📛 امروز ساعت ۰۰:۹ قمر وارد برج عقرب می شود .
🏛 مناسبت های دینی و اسلامی .
🔥 مرگ معتمد عباسی " ۲۷۹ ه.ق " .
🏴 وفات شاه اسماعیل صفوی مروج شیعه " ۹۳۰ هجری " .
🌙⭐️ احکام دینی و اسلامی .
👶 مناسب زایمان و نوزاد مبارک و شایسته و روزی دار خواهد شد .ان شاءالله
🚘مسافرت : خوب نیست و درصورت ضرورت همراه صدقه باشد .
🔭 احکام نجوم.
🌗 این روز از نظر نجومی روز مناسبی برای امور زیر است :
✳️ امور زراعی و کشاورزی .
✳️ بذر افشانی .
✳️ کندن چاه و قنات .
✳️ تحقیق و وارسی کردن .
✳️ درختکاری .
✳️ از شیر گرفتن کودک .
✳️ استعمال دارو .
✳️ جراحی چشم .
✳️ حمام رفتن .
✳️ و مرهم گذاشتن بر زخم نیک است .
📛 ولی برای امور اساسی و زیر بنایی مانند ازدواج و مسافرت خوب نیست .
💉💉 حجامت خون دادن فصد باعث رفع درد بدن می شود .
💇♂💇 اصلاح سر وصورت باعث توانگری میشود
✂️ ناخن گرفتن
🔵 چهارشنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست و باعث خارش میشود.
👕👚 دوخت ودوز
چهارشنبه برای بریدن و دوختن #لباس_نو روز بسیار مناسبی است و کار آن نیز آسان افتد و به سبب آن وسیله و یا چارپایان بزرگ نصیب شخص شود.ان شاالله
✴️️ وقت #استخاره در روز چهارشنبه: از طلوع آفتاب تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
❇️️ #ذکر روز چهارشنبه : یا حیّ یا قیّوم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۵۴۱ مرتبه #یامتعال که موجب عزّت در دین میگردد
💠 ️روز چهارشنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_موسی_کاظم_علیه_السلام#امام_رضا_علیه السلام_#امام_جواد_علیه_السلام و #امام_هادی_علیه_السلام . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد .
#داستان_کوتاه_آموزنده
💠یک شب برای خدا💠
🌀دزدی به خانه احمد خضرویه رفت و بسیار بگشت، اما چیزی نیافت که قابل دزدی باشد.
⚡️خواست که نومید بازگردد که ناگهان احمد، او را صدا زد و گفت ای جوان، سطل را بردار و از چاه، آب بکش و وضو بساز و به نماز مشغول شو تا اگر چیزی از راه رسید به تو بدهم، مباد که تو از این خانه با دستان خالی بیرون روی.دزد جوان، آبی از چاه بیرون در آورد، وضو ساخت و نماز خواند.
💢روز شد، کسی در خانه احمد را زد. داخل آمد و 150 دینار نزد شیخ گذاشت و گفت این هدیه، به جناب شیخ است.
⚡️احمد رو به دزد کرد و گفت دینارها را بردار و برو، این پاداش یک شبی است که در آن نماز خواندی.
حال دزد دگرگون شد و لرزه بر اعضایش افتاد.
💢گریان به شیخ نزدیک تر شد و گفت تاکنون به راه خطا می رفتم، یک شب را برای خدا گذراندم و نماز خواندم، خداوند مرا این چنین اکرام کرد و بی نیاز ساخت، مرا بپذیر تا نزد تو باشم و راه صواب را بیاموزم.
⚡️کیسه زر را برگرداند و از مریدان شیخ احمد گشت.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 به مناسبت موزیک ویدئوی ساسی یادی کنیم از حمایت رئیس جمهور از سند مستهجن نگار ۲۰۳۰
به گفتهی رئیس جمهور این سند تا پایان دولت دنبال میشه!
ساسی مانکن رو ول کنید حسن روحانی رو دریابید ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ویدیویی از استفاده مهمات هدایت لیزری بصیر علیه تروریستها در سوریه توسط نیروهای سپاه پاسداران
💢 دوران بزن و در رو تمام شده است ... یکی بزنید ده تا میخورید
👈 جنگ نخواهد شد و مذاکره نخواهیم کرد ...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔘| حذف ولایت فقیه به سبک جدید
⚠️| انتشار این فایل حیاتی است🔝
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
فهمیدین کیو میگن یا با ذکر مثال توضیح بدم😉
‼️نحوه نشستن هنگام اقتدا در تشهد آخر
🔷س 5304: در صورتی که نماز امام جماعت تمام شده برای درک ثواب نماز هنگام تشهد اقتدا کند و بنشیند و تشهد بخواند .سؤال این است که منظور از نشستن، تجافی است یا نشستن معمولی؟
✅ج: نشستن معمولی مراد است.
📕منبع: leader.ir
CQACAgQAAx0CVBp6RAACDs1gPAx9GHAJaoE5rGqY8DWs1MGO0QAC7wgAAl3G4FGM1GsnfdkWsx4E.mp3
5.88M
⏯ #تک احساسی #جاماندگان
🍃مثلا تو قبول کردی کوله بارمو هم بستم
🍃مثلا من الان توی راه کرببلا هستم
🎤 #سید_رضا_نریمانی
#مهدے_جان ❤️
شوقِ دیدارِ تو سر رفت زِ پیمانه ما
کِی قدم مینهی ای شاه به ویرانه ما؟!
ما هنوز ای نفست گرم، پر از تاب و تبیم
سر و سامان بده بر این دلِ دیوانه ما
#فرجمولاصلوات💚
#اللهم_عجل_لولیک_الفرج❤️
مداحی آنلاین - مثل باغی که گلاش خشکیده از قحطی آب - جواد مقدم.mp3
6.56M
⏯ #واحد احساسی #امام_زمان(عج)
🍃مثل باغی که گلاش خشکیده از قحطی آب
🍃حسرت یه چیکه بارون همه رو برده به خواب
🎤 #جواد_مقدم
🌷 #التماس_دعا
مداحی_آنلاین_اگرچه_عاشق_تو_در_بدی.mp3
5.5M
⏯ #مناجات با #امام_زمان(عج)
🍃اگرچه عاشق تو در بدی زبانزد بود
🍃ولی همیشه به من خوبی تو بی حد بود
🎤 #محمدرضا_طاهری
🌷 #اللهم_عجل_لولیک_الفرج
#مردی_در_آینه
#قسمت_هشتاد_ششم: حمله اگرها ...
همه چيز به طرز عجيبي مهيا شد ... تمام موانعي که توي سرم چيده بودم يکي پس از دیگري بدون هيچ مشکلي رفع شد ... به حدي کارها بدون مشکل پيش رفت که گاهي ترس وجودم رو پر مي کرد ...
انگار از قبل، يک نفر ترتيب همه چيز رو داده بود ... مثل يه سناريوي نوشته شده ... و کارگرداني که همه چيز رو براي نقش هاي اول مهيا کرده ...
چند بار حس کردم دارم وسط سراب قدم برمي دارم ... هيچ چيز حقيقي نيست ... چطور مي تونست حقيقي باشه؟ ...
از مقدمات سفر ... تا تمديد مرخصي ... و احدي از من نپرسيد کجا ميري ... و چرا مي خواي مرخصيت رو تمديد کني؟ ...
گاهي شک و ترس عميقي درونم شکل می گرفت و موج مي زد ... و چيزي توي مغزم مي گفت ...
- برگرد توماس ... پيدا کردن اون مرد ارزش اين ريسک بزرگ رو نداره ... اونها مسلمانن و ممکنه توي ايران واسشون اتفاقي نيوفته ... اما تو چي؟ ... اگه از اين سفر زنده برنگردي چي؟ ... اگه ... اگه ... اگه ...
هنوز دير نشده ... بري توي هواپيما ديگه برگشتي نيست ... همين الان تا فرصت هست برگرد ...
روي صندلي ... توي سالن انتظار فرودگاه تورنتو ... دوباره اين افکار با تمام اين اگرها ... به قوي ترين شکل ممکن به سمتم حمله کرد ...
نفس عميقي کشيدم و براي لحظاتي چشم هام رو بستم ... اراده من براي رفتن قوي تر از اين بود که اجازه بدم اين ترس و وحشت بهم غلبه کنه ...
دست کوچيکش رو گذاشت روي دستم ...
- خوابي؟ ...
چشم هام رو باز کردم و براي چند لحظه بهش نگاه کردم ...
- پدر و مادرت کجان؟ ...
خودش رو کشيد بالاي صندلي و نشست کنارم ...
- مامان رو نمي دونم ... ولي بابا داره اونجا با تلفن حرف ميزنه ...
روی صندلی ايستاد و با انگشت سمت پدرش اشاره کرد ...
نه مي تونستم بهش نگاه کنم ... نه مي تونستم ازش چشم بردارم ... ولي نمي فهميدم دنيل چطور بهم اعتماد کرده بود و به هواي حضور من از بچه اش فاصله گرفته بود؟ ...
دوباره نشست کنارم ...
- اسم عروسکم ساراست ... براش چند تا لباس آوردم که اگه کثيف کرد عوض شون کنم ...
نفس عميقي کشيدم و نگاهم برگشت سمت ساندرز ... هنوز داشت پاي تلفن حرف مي زد ...
بايد عادت مي کردم ... به تحمل کردن نورا ...
به نظرم بچه ها فقط از دور دوست داشتي بودن و مراقبت ازشون چيزي بود که حتي فکرش، من رو به وحشت مي انداخت ... اما نه اينقدر ...
ولی ماجراي نورا فرق داشت ... هر بار که سمتم مي اومد ... هر بار که چشمم بهش مي افتاد ... و هر بار که حرف مي زد ... تمام لحظات اون شب زنده مي شد ... دوباره حس سرماي اسلحه بين انگشت هام زنده می شد ... و وحشتي که تا پايان عمر در کنار من باقي خواهد موند ..
بامــــاهمـــراه باشــید🌹