eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
10.9هزار دنبال‌کننده
18.5هزار عکس
19.7هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
تولدت مبارک سردار 🌹 ۱۳۳۵.۱.۱
برخی از آدم ها گویی فقط از شنیدن دروغ بیزارند ولی با گفتنش مشکلی ندارند 💕❤️💕
در روز نوروز 💚 مفصل معلی بن خنیس ، از امام صادق نقل میکند : نوروز روزی است که 1⃣🔹 کشتی نوح بر کوه جودی قرار گرفت و به خاک نشست ، 2⃣🔹روزی است که جبرئیل بر نبی (ع) نازل شد ، 3⃣🔹روزی است که رسول اکرم (ص) علی (ع) را بر دوش کشید تا بت‌ های قریش را از بالای کعبه رمی کند، 4⃣🔹 نوروز روزی است که نبی (ع) به وادی جن رفت و از ایشان بیعت گرفت، 5⃣🔹روزی است که برای علی (ع) از مردم بیعت گرفت ( غدیر خم )، 6⃣🔹 نوروز روزی است که قائم آل محمد (عج) ظهور خواهد کرد 7⃣🔹 و روزی است که امام عصر (عج) بر دجال پیروز خواهد شد. 💕🧡💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
تلنگر👌 در یکی از روستاهای چین پیرمردی فقیر زندگی میکرد. روزی اسب او گریخت و رفت اهالی به دیدارش آمدند و اظهار همدردی کردند. پیرمرد گفت؛ کسی چه میداند شاید خیر است شاید شر چند روز بعد اسب او همراه عده ای اسب وحشی به خانه برگشت دوباره اهالی آمدند و اظهار شادی کردند باز پیرمرد گفت؛ کسی چه میداند شاید خیر باشد شاید شر. پسر پیرمرد هنگام تعلیم اسب ها زمین خورد و پایش شکست باز اهالی آمدند و اظهار همدردی کردند پیرمرد باز گفت ؛کسی چه میداند شاید خیر باشد شاید شر از قضا از طرف فرمانروا برای سرباز گیری آمدند و پسر پیرمرد که پایش شکسته بود را نبردند .اما اسب ها را در عوض کمک پیرمرد به ارتش با خود بردند. اهالی دیگر هیچ نگفتند کسی چه میداند شاید (خیر) باشد شاید (شر) 💕💜💕
🌺 امام خامنه ای: 💠 نوروز یعنی روزی که شما با عمل خودتان، با حادثه‌ای که اتفاق می افتد، آن را می کنید. روز بیست‌ودوم بهمن که ملت ایران، را به کمک خدا تحقق بخشید، روز نویی (نوروز) است. آن روزی که امت، قاطعاً به دهانِ مستکبرِ قلدرِ دنیا - یعنی آمریکا - کوبید، آن روز، روز نو و راه نویی (نوروز) بود؛ حادثه‌ی نویی بود که اتفاق می افتاد و افتاد. ما باید را، نو روز کنیم. نوروز به حسب ، نوروز است؛ جنبه‌ی قضیه هم به دست ماست که آن را نوروز کنیم. ۱۳۶۹/۱/۱‌
حــــاج‌حسین‌‌یڪتا🌿 🦋|توصیــــہ‌ میڪــنم ـ جــــوان‌ها اگــــر بخواهــــند از دستِــــــ شــــیطان‌ راحتــــــ شــــوند ـ {عشــــق‌ بــــہ‌ شھادتــــ } را در وجــــودِ ـ خــــود زنــــده‌ نگــــہ‌ دارنــــــد . . . 🌿 |خُدایــــا بســــیار عــــاشقَم‌ ڪُـــــن 💕💙💕
امام‌صادق‌علیه‌السلام 🌿 هركس‌پيش‌از دعا كردن‌براى‌خودش چهل‌مؤمن‌را دعا كند ؛ دعايش مستجاب شود :) 🌿 💕💛💕
قسمت صد و بيست و چهار: خواب یا ...؟ مرتضي که از در اومد تو با صحنه عجيبي مواجه شد ... تقریبا ديوار اتاق، پر شده بود از برگه هاي نوت استيک ... چيزهايي که نوشته بودم و به چسبونده بودم ... بهم که سلام کرد رشته افکارم پاره شد ... ـ کي برگشتي؟ ... اصلا متوجه نشدم ... ـ زمان زيادي نيست ... و نگاهش برگشت روي ديوار ... ـ اينها چيه؟ ... به ديوار بالاي تخت اشاره کردم ... ـ سمت راست ديوار ... تمام مطالبي هست که اين مدت توي قرآن در مورد رمضان و روزه گرفتن خوندم ... و اونهايي که تو بهم گفتي ... وسط برداشت هاي فعلي و نقاطي هست که به ذهن خودم رسيده ... سمت چپ، سوال ها و نقاط ابهامي هست که توي ذهنم شکل گرفته ... چند لحظه مکث کردم ... و دوباره به ديواري که حالا همه اش با کاغذهاي يادداشت پوشيده شده بود نگاه کردم ... ـ فکر کنم نوت استيک کم ميارم ... بايد دوباره بخرم ... با حالت خاصي به کاغذها نگاه مي کرد ... برق خاصي توي چشم هاش بود ... ـ واقعا جالبه ... تا حالا همچين چيزي نديده بودم ... ـ توي اداره وقتي روي پرونده اي کار مي کنيم خیلی از این شیوه استفاده مي کنيم ... البته نه به اين صورت ... شبيه اين مدل رو دفعه اول که داشتم روي اسلام تحقيق مي کردم به کار گرفتم ... کمک مي کنه فکرت به خاطر پيچيدگي ذهن، بين مطالب گم نشه و همه چيز رو واضح ببيني ... مغز و ذهن به اندازه کافي، سيستم خودش پر از رمز و راز هست ... حواست نباشه حتی فکر و برداشت خودت مي تونه گولت بزنه ... با تعجب خاصي بهم نگاه مي کرد ... طوري که نمي تونستم بفهمم پشت نگاهش چه خبره ... ـ اينهاش حرف خودم نيست ... یکی از نتايج علمي تحقيقات يه گروه محقق بود در حيطه مغز و ادراک ... با دقت شروع به خوندن نوشته هاي روي ديوار کرد ... اول سمت راست ... تحقيقات و شنيده ها در مورد رمضان ... ـ مي تونم بهشون چيزي رو اضافه کنم؟ ... سرم رو بالا آوردم و بهش نگاه کردم ... ـ الان که داشتم اينها رو مي خوندم متوجه شدم توي حرف ... و سوال و جواب ها يه سري مطلب از قلم افتاده ... يه بسته از نوت استيک ها رو در آوردم و دادم دستش ... من، دريافت هاي تا اون لحظه مغزم ... و سوال هايي که هنوز بي جواب مونده بود رو مي نوشتم ... اون به سوال هاي روي ديوار نگاه مي کرد و مطالبي که لازم بود اضافه بشه رو مي نوشت ... مرتضي حدود ساعت 11 خوابيد ... تمام ديروز رو همراه دنيل بود و شبش رو هم بدون لحظه اي استراحت، پا به پاي من تا صبح بيدار ... در طول روز هم يا پشت فرمان بود يا با کار ديگه اي مشغول ... غرق فکر و نوشتن بودم ... حواسم که جمع شد ديدم بدون اينکه چيزي بهم بگه با وجود اون چراغ هاي روشن خوابيده ... چند لحظه بهش نگاه کردم و از جا بلند شدم ... حالا ديگه نور اندک، چراغ خواب، فضا رو روشن مي کرد ... برگشتم و دوباره نشستم سر جام ... چشم هاي سرخم رو دوختم به ديوار و اون همه نوشته روش ... نوشته هايي که درست بالاي سر تختم به ديوار چسبيده بود ... خواب يا کار؟ ... سرم رو پايين انداختم و مشغول شدم ... چهار روز اقامت در مشهد، زمان کمي بود ... و گذشته از اون، در يک چشم به هم زدن، زمان بودن ما در ايران داشت به نيمه نزديک مي شد ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
! میگفتــــــ : از پــــاهایــے ڪــــه نمیتواننــــد مــــارا بــــه اداے نــــماز ببرنــــد توقــــع نداشتــــه بــــاش مــــارا بــــه بہشتــــــ ببرنـد...✨ 💕💚💕
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 سلسله مباحث خانواده‌ی آسمانی 🛤 ادامه‌ی پله‌ی پنجم 🏝کنترل خشم 🔴 ادامه دارد ...
: زمزمه سلام پرواز تهران ـ مشهد، مرتضي کنار من بود و از تمام فرصت براي صحبت استفاده کرديم ... ذهنم هنوز جواب مشخصي براي نقاط مبهم درباره رمضان پيدا نکرده بود ... و حالا هزاران نقطه گنگ ديگه توش شکل گرفته بود ... آياتي که درباره شهدا و شهادت در قرآن اومده بود ... احاديثي که مرتضي از قول پيامبر و اولي الامرها نقل مي کرد ... و از طرفي، تصوير تيره و سياهي که از جهاد از قبل داشتم ... جهاد و اسلام يعني اعمال تروريستي القاعده و طالبان ... يازده سپتامبر ... بمب گذاري و کشتن افراد بي گناه ... سرم ديگه کم کم داشت گيج مي رفت ... سعي مي کردم هيچ واکنشي روي حرف هاي مرتضي نداشته باشم ... و با دید تازه ای به اسلام و حقيقت نگاه کنم ... نه براساس چيزهايي که شنيده بودم و در موردش خونده بودم ... بعد از صحبت با اون جوان، مي تونستم تفاوت مسيرها و حتي برداشت هاي اشتباه از واقعيت رو درک کنم ... اما مبارزه سختی درونم جریان داشت ... انگار باور بعضي از افکار و حرف ها به قلبم چسبيده بود ... و حالا که عقلم دليل بر بطلان اونها مي آورد ... چيزهای ثابت شده درونم، با اون سر جنگ برداشته بود ... اگر چند روز پيش بود، حتما همون طور که به دنيل پريده بودم، با مرتضي هم برخورد مي کردم ... ولي در اون لحظات، درگیر جنگ و درگیری دیگه ای بودم ... و چقدر سخت تر و سنگين تر ... به حدي که گاهي گيج مي شدم ... ' الان کدوم طرف اين ميدان، منم؟ ... بايد از کدوم طرف جانبداري کنم؟ ... کدوم طرف داره درست ميگه؟ '... و حقيقت اينجا بود که هر دو طرف اين ميدان جنگ، خودِ من بودم ... شرط هاي ثبت شده در وجودم، که گاهي قدرت تشخيص شون رو از ادراک و حقيقت از دست مي دادم ... و باورهايي که در من شکل گرفته بود ... و حال، حقيقتي در مقابل من قرار داشت ... که عقلم همچنان براساس داده هاي قبلي اون رو بررسي مي کرد ... داده هاي شرطي و ثبت شده اي که پشت چهره حقيقت مخفي مي شد ... تنها چيزي که در اون لحظات کمکم مي کرد ... کلمات ساده اون جوان بود ... کلماتي که خط باريکي از نور رو وسط اون همه ظلمت ترسيم کرد و رفت ... و من، انساني که با چشم هاي تار، بايد از بين اون ظلمات، خط نور رو پيدا مي کردم ... صداي سرمهماندار در فضاي هواپيما پيچيد ... و ورود ما رو به آسمان مشهد، خير مقدم گفت ... ـ تا لحظاتي ديگر در فرودگاه هاشمي نژاد مشهد به زمين خواهيم نشست ... از اينکه ... چشم هام رو بستم و به پشتي صندلي تکيه دادم ... سعي کردم ذهنم رو از هجوم تمام افکار خالي کنم ... شايد آرامش نسبي کمکم مي کرد کمي واضح تر به همه چيز نگاه کنم ... هواپيما که از حرکت ايستاد، چشم هاي من هم باز شد ... در حالي که هنوز تغييري در حال آشفته مغزم پيدا نشده بود ... اين بار مرتضي راننده نبود ... 2 تا ماشين گرفتيم ... يکي براي خانواده ساندرز، و دومي براي خودمون ... در مسير رسيدن به هتل، سکوت عميقي بين ما حاکم بود ... سکوتي که از شخصِ جستجوگري مثل من بعيد به نظر مي رسيد ... و گاهي مرتضي، زير چشمي نيم نگاهي به من مي کرد ... تا اينکه از دور گنبد زرد رنگ مشهد هم نمايان شد ... چشمم محو اون منظره و چراغاني ها، تمام افکار آشفته رو کنار زد ... نقطه رهايي و آرامش چند دقيقه اي من ... هر چه به هتل نزديک تر مي شديم ... فاصله ما تا حرم کمتر مي شد ... و دريچه چشم هاي من، بيشتر از قبل مجذوب دنياي مقابل ... مرتضي هم آرام و بي صدا، دستش رو روي سينه گذاشته بود ... و بعد از تکرار کلمات شمرده و زمزمه شده زير لب، آرام و ثانيه اي با سر ... اشاره ی تعظيم آميزي انجام داد ... به قدري با ظرافت، که شايد فقط چشم هايي کنجکاو و تيزبين، متوجه اين حرکات آرام مي شد ... اتاق ها رو تحويل گرفتيم و چمدان ها رو گذاشتيم ... از پنجره اتاق، با فاصله حرم ديده مي شد ... بقيه مي خواستن بعد از استراحت تقريبا يه ساعته، براي زيارت برن حرم ... دوست داشتم باهاشون همراه بشم و حرم مشهد رو هم از نزديک ببينم ... اما من برنامه هاي ديگه اي داشتم ... سفر من سياحتي يا زيارتي نبود ... هنوز بين من و يه زائر مسلمان، چندين مايل فاصله وجود داشت ... مرتضي که براي همراهي ساندرزها از اتاق خارج شد ... منم رفتم سراغ نوت استيک هايي که خريده بودم ... به اون سکوت و تنهايي احتياج داشتم ... نبايد حتي يه لحظه رو از دست مي دادم ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹
✨﷽✨ ✍امام صادق علیه السلام فرمودند: نوروز، روزى است که خداوند متعال، در آن روز، از ارواح بندگانش پیمان گرفت که او را به یگانگى بپرستند و براى او شریکى قرار ندهند، و به پیغمبران و امامان معصوم علیهم‌السلام ایمان آورند. این روز، روزى است که طوفان حضرت نوح علیه‌السلام فرونشست و کشتى آن حضرت بر کوه «جودى» قرار گرفت. نوروز روزى است که رسول خدا صلى الله علیه وآله بت‌هاى کافران قریش را در مکّه شکست و پیش از آن حضرت ابراهیم علیه‌السلام نیز، در این روز بتهاى کافران را درهم شکست. در این روز، رسول خدا صلى الله علیه وآله به اصحاب خود امر کرد که با على علیه‌السلام به عنوان امیرمؤمنان بیعت کنند (اشاره به این است که روز عید غدیر مصادف با ایام نوروز بوده است). نوروز، روزى است که قائم آل محمّد علیه‌السلام ظاهر خواهد شد. آنگاه فرمود: هیچ روز نوروزى نیست مگر آن که ما در آن روز انتظار فرج مى‌کشیم، زیرا از روزهاى ما و شیعیان ما است. آن روز را، مردم عجم حفظ کردند و حرمت آن را نگه داشتند، ولى شما مردم عرب آن را ضایع ساختید 📚زادالمعاد؛ علامه مجلسی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✍سخنرانی حاج آقا قرائتی 🎬موضوع: دوری از اختلاف و رفع کدورت‌ها در نوروز
پایتخت ۶ مبتذل شروع شد، بی‌ارزش تمام شد/ سرمایه‌ای که قربانی بی‌تعهدی و سوءمدیریت شد 🔹سریال پایتخت یکی از سرمایه‌های ارزشمند تلویزیون در یک دهه گذشته بود. حواشی فصل ۶ این سریال نشان داد که چگونه یک سرمایه ارزشمند در فقدان نظارت و بی‌تدبیری، به ضد خود تبدیل شده و از بین می‌رود. 🔹اگرچه به ظاهر فقدان نویسنده مرحوم این سریال باعث ضعف قصه و پایین آمدن کیفیت پایتخت ۶ بود اما روال سریال نشان داد مشکل آن فقط ضعف قصه پردازی نبود. 🔹دیالوگ‌های مبتذل، فاصله گرفتن از مضامین خانوادگی و پاسکاری با شبکه‌های ضدایرانی و خوش‌خدمتی برخی عوامل برای دشمنان فرهنگ و خانواده از دیگر ایرادات فاحش و دلایل سقوط این سریال بود. 🔹در یکی از سکانس‌ها، فیلم مبتذل همسفر شبیه‌سازی شده بود؛ برای تداعی دقیق‌تر این شبیه‌سازی، در هماهنگی آشکار با «من‌وتو»، این فیلم همزمان از این شبکه پخش شد و در صفحه‌های مجازی برخی بازیگران این سریال هم از این هماهنگی رمزگشایی شد. 🔹این هماهنگی داخل و خارج به قدری آشکار بود که رئیس صداوسیما از ستون پنجم و نفوذ فرهنگی سخن گفت؛ ادعایی که با فروکش کردن اعتراضات به فراموشی سپرده شد و ابعاد آن پیگیری نشد.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
14000101_40570_1281k.mp3
13.9M
🔊 صوت کامل سخنرانی نوروزی رهبر انقلاب خطاب به ملت ایران ۱۴‌۰۰‌/۱/۱
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
خط بطلان رهبر انقلاب بر ادعای کذب و بی اساس عدم اختیارات کامل رئیس جمهور 🎥 این که میگویند رئیس جمهور قدرت اجرایی ندارد صحیح نیست. عمده مدیریت‌های کشور در دست رئیس دولت است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
گلایه مجدد رهبر انقلاب از رها شدگی فضای مجازی و بی اهتمامی مسئولین 🎥 رهاسازی فضای اینترنت باعث افتخار نیست بلکه باید مانند همه دنیا آن را مدیریت کرد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رهبر انقلاب: یکی از آقایان زمانی درباره مساله نظامی حرفی زد، گفتم تور دفاعی بگذارند آقایان ببینند در کشور چه خبر است بعضی‌ها داخل را اصلا قبول ندارند و نمی‌دانند در داخل چه خبر است.
💫🌺 عارف وارسته حاج اسماعيل دولابى: 💫🌺تمام اعضاى بدن و حتى فكر انسان مغلوب دل اوست. 🌺💫دل، سلطان بدن است؛ دل هر جا رفت، فكر و دست و پا هم همانجا مى روند. 💫🌺محبت به هر جا تعلق گيرد، تمام اعضا و جوارح براى آن كار مى كنند. ✨🌺دلت را به سوى خدا و خوبان خدا بفرست، همه وجودت اصلاح مى شود. 💕💜💕
🍃 خـدا چند را نمی‌بخشد: 👈عمدا نـــماز نخـواندن 👈به ناحـق آدم ڪُشتن 👈عقـــــوق والــــــدین 👈آبــــــــــــــرو بُـــردن این گـــناهان آنقدر نحسند ڪه گاهی صاحـبانشان مـــــوفق به نمـیشوند. ‍ 🌷 سلامتۍآقا‌امـام‌زمـ💛ـان‌صلوات 💕❤️💕
❤️ علیه‌السلام می‌فرمایند: ما مِن يَومِ نَيروزٍ إلاّ و نَحنُ نَتَوقَّعُ فِيهِ الفَرَجَ لأِنَّهُ مِن أيّامِنا و أيّامِ شِيعَتِنا ؛ هيچ نوروزى نيست مگر آن كه ما در آن روز منتظر فرج [ظهور قائم آل محمّد صلي الله عليه و آله] هستيم ؛ چرا كه از روزهاى ما و شيعيان ما است. 📖 مستدرك الوسائل، ج 6، ص 352 . 💕❤️💕 اَللّهُــــمَّ_عَجـِّــل_لِوَلیِّــــکَ_الفَـــــرَج🎋
‌حالا هی نق بزن زندگیم اینجوریه اونجوریه! اصن زندگی بالا پایین نداشته باشه و روزای بد نباشه که نمیتونی بگی: وای امروز چه قدر خوش گذشت! اصن آدمای بد نیان تو زندگیت که نمیتونی بگی دمش گرم فلانی چه قدر خوب بود... هوا آلوده نباشه صد سال نمیتونی بگی چه قدر هوا امروز خوب و عالیه! میدونی چی میخوام بگم؟ سیاهیا نباشن سفیدیا معلوم نمیشن رفیق... از روزگار و خدا بابت سیاهیا گله نکن! همونان که باعث میشن قشنگیای زندگی به چِشمت بیان، فکرتو مشغول اونا نکن...! چشاتو ببند و فقط و فقط به سفیدیا و قشنگیایِ زندگی فکر کن و خدا رو شکر کن... انصافا چشامونو خیلی وقتا جوری میبندیم رو زندگی و قشنگیاش و غرق سیاهیا میشیم، یه حالی واسه خودمون درست میکنیم که کاری از دست هیشکی برنمیاد و خود خدا هم نمیتونه اون لحظه به دادمون برسه... 💕💙💕
🌸🌸و بهار آمد🌸🌸 با طنین همان دعاے همیشگے در دل هاے پر از اشتیاق،با چشم هایے پر از آرزو و دست هایے رو به آسمان. صداےی اگر هست، صداے تڪرار آب است در جویبارها صداے آمیختن رود است با ڪشتزارها. صدای پرواز مرغان مهاجر است ڪه از سرزمین هاے دور مے آیند. صدای رویش جوانه اے است بر درختے ڪهن سال صداے اشتیاق دانه اے ڪه از ظلمت خاک، قد مے ڪشد رو به خورشید و صداے سبزه اے است ڪه از زیر صخره ایسر بر مے آورد. صدای هلهله ابر و باد است در تولد باران. صداے ترک خوردن پیله اے است ڪه به پروانه شدن مے اندیشد. صدای خزیدن ڪرم ڪوچڪے است در پهنه این خاک پهناور. صداےی اگر هست صداے محض بودن است، صداے خداست. 🎊🎈🎊🎈💓🎈🎊🎈🎊
: آخرین سه حدیث بعد از اون جمله سوالي ... با دنيايي ترديد که از هر سو به سمتم حمله ور شده بود ... ديگه هيچ چيز به زبانم نيومد ... با خودم گفتم اگه همه چيز حقيقت داشته باشه ... اونها بهتر از هر کسي شرایط من رو مي دونن ... هر چند قلبم در برابر وجود خدا و حقانيت پيامبر به حقيقت ايمان رسيده ... ولي دانش و معرفت اسلامي، و این ايمان و باور سه روزه ... ضعيف تر و سست تر از اون هست که بي توجه از قدرت هاي مافوق ... توان غلبه بر باورهاي شرطي شده و ضد دين من رو داشته باشه ... و به سادگي يه تلنگر مي تونست دوباره همه چیز رو در هم بشکنه ... اونها به چالش کشيده شدن من رو مي ديدن ... و مي ديدن که چطور خستگي ناپذير دارم براي نگهداشتن و ارتقاي اين اعتقاد اندک، تلاش مي کنم ... ساعت ها بي خوابي ... و آخرين چيزي که خورده بودم، عصرانه ديروز هواپيما بود ... من حتي براي از دست ندادن زمان و فرصت کوتاهم، قيد شام روز قبل و صبحانه اون روز رو زده بودم ... براي رسيدن به جواب ... از همه چيز گذشته بودم ... و حالا ... اين حقيقتا نهايت وسع و قدرت من بود ... يأس و نااميدي هم حمله ور شده بود ... و فشارش روي حس سردرگمي و خستگي درونم، بيشتر از قبل سنگيني مي کرد ... چند لحظه نشستم روي تخت و زل زدم به پنجره ... دستي به سرم کشيدم ... خم شدم و آرنجم رو پايه دست هام کردم ... و براي لحظاتي گرفتم شون توي صورتم ... ـ هنوز وقت عقب نشيني نشده ... يادته قبل از اومدن فشار بدتري روت بود؟ ... فوقش برمي گردي سر خونه اول ... و از جا بلند شدم ... اين بار، از اول، با دقت بيشتري ... و اين بار، کل احاديث و جواب هايي رو که مرتضي نوشته بود ... از نگاه قبلي ... فقط سه سخن آخر مونده بود ... ـ پيامبر: همّت مؤمن در نماز و روزه و عبادت است و همّت منافق در خوردن و نوشيدن؛ مانند حيوانات. ـ امام علي: روزه قلب از فکر در گناهان ، برتر از روزه شکم از طعام است. ـ حضرت فاطمه زهرا: روزه ‏دارى كه زبان و گوش و چشم و جوارح خود را حفظ نكرده روزه ‏اش به چه كارش خواهد آمد. ناخودآگاه يه قدم رفتم عقب ... همه چيز مقابل چشم هام جواب پيدا کرد ... کل نقاط گمشده ذهنيم همين سه حديث آخر بود ... تمام جواب ها در يه قدمي من بود و شيطان تا آخرين لحظه سعي کرد چشمم رو به روي اونها ببنده ... ذهنم روشن شده بود ... مثل کوري که ناگهان داشت عظمت دنيا رو از بالا با چشم هاش مي ديد ... هر لحظه که مي گذشت جواب هاي بيشتري بين سرم شکل مي گرفت ... و مغزي که بين جمجمه خشک مي شد ... داشت چيزهايي رو پردازش مي کرد که وراي باور خودم بود ... تمام داده ها و کدهاي دريافتي اون دو روز ... با سه حديث آخر تمام شد ... و حالا مغزم مي تونست کل شون رو يکجا ببينه ... رفتم جلو و دستم رو قائم گذاشتم روي پنجره ... و دوباره محو اون احاديث شدم ... ـ روزه يعني بايد از هر چيزي که مانع از رسيدن تو به خدا ميشه پرهيز کني ... هر چيزي که به بعد حيواني مربوط ميشه بايد کنترل بشه و در حداقل قرار بگيره ... تا بعد سوم فرصت غلبه بر بعد مشترک حيواني وجود انسان رو پيدا کنه ... غلبه بر بعد حيواني يعني پردازشگر مغز به جاي بعد مادي و حيواني وجود انسان ميره سراغ بعد سوم ... ظرفيت و روح ... يعني در اين ماه، مسلمان ها به فرمان خدا مجبور ميشن ... يه ماه به صورت تمريني ... کارهايي رو انجام بدن ... کارهايي رو کنار بگذارن ... و کارهايي رو کنترل کنن که در نتيجه باعث غلبه بعد سوم بر بعد حيواني و کاهش نقطه ضعف اونها در برابر شيطان ميشه ... پس از اين جهته که ميگن شيطان در رمضان به بند کشيده ميشه ... چون راه ورودش و ارسال داده اش به انسان بسته ميشه ... و انساني که اين مدت بعد سومش رو تقويت کرده ... اين ظرفيت رو در وجودش ايجاد کرده که به سمت خليفه خدا شدن و تسخير عالم روح و ماده حرکت کنه ... هر چقدر اين غلبه و تمرين يه ماهه قوي تر باشه ... اين تاثير در طول سال، بيشتر از قبل مي تونه پايداري خودش رو حفظ کنه ... و هر چقدر اين پايداري قوي تر و ادامه دار تر ... غلبه و قدرت يافتن بعد سوم بيشتر ... يعني ديگه اين بعد مادي و حيواني نيست که شخصيت انسان رو کنترل مي کنه ... اين بعد سوم و قدرت فکر و اراده خود فرد هست که زندگيش رو دست مي گيره ... به خاطر همين هم هست که اسلام اينقدر اصرار داره افراد در طول سال هم روزه بگيرن ... چون روزه فقط نخوردن نيست ... روزه يعني ايستادن در مقابل همه موانع ... بامــــاهمـــراه باشــید🌹