Hanif_Taheri_5_Babolharam_Net.mp3
2.96M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حیدر ثانی بیامد یا نبی رخ می نماید
اکبر زیبای لیلا پرده از چهره گشاید
روی او روی محمد، بوی او بوی محمد
خلق او خلق عظیم و خوی او خوی محمد
ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد.
⛔ *خانم هایی که از ظاهر زیبا برخوردارند یا با ظاهری زیبا (و آرایش و کم حجاب⛔)به خیابان می آیند,این داستان عجیب را حتماً بخوانند و برای دیگران بفرستند*
👇👇👇
⭕ *هنوز جای تاوَل ها روی مچ دستم باقیست*❗
🛑خاطره ای عجیب از راویِ کتاب سه دقیقه در قیامت
✔️(این خاطره، در ویرایشِ جدید به کتاب اضافه شده است)
📗كتاب سه دقيقه در قيامت، چاپ و با ياري خدا، با اقبال مردم روبرو شد. استقبال مردم از اين كتاب خيلي خوب بود و افراد بسياري خبر ميدادند كه اين كتاب تأثير فراواني روي آنها داشته .
بارها در جلسات و يا در برخورد با برخي دوستان، اين كتاب به من هديه داده ميشد! آنها من را كه راوي كتاب بودم نمي شناختند و من از اينكه اين كتاب در زندگي معنوي مردم موثر بوده بسيار خوشحال بودم.
✍️ *اصل داستان*
يك روز صبح، طبق روال هميشه از مسير بزرگراه به سوي محل كار ميرفتم .
يك خانم خيلي بدحجاب كنار بزرگراه ايستاده و منتظر تاكسي بود. از دور او را ديدم كه دست تكان ميداد، بزرگراه خلوت و هوا مساعد نبود، براي همين توقف كردم و اين خانم سوار شد.
✴️بي مقدمه سلام كرد و گفت:ميخواهم بروم بيمارستان ... من پزشك بيمارستان هستم. امروز صبح ماشينم روشن نشد. شما مسيرتان كجاست؟
گفتم: محل كار من نزديك همان بيمارستان است. شما را ميرسانم. آن روز تعدادي كتاب سه دقيقه در قيامت روي صندلي عقب بود.
اين خانم يكي از كتاب ها را برداشت و مشغول خواندن شد. بعد گفت: ببخشيد اجازه نگرفتم، ميتونم اين كتاب را بخوانم؟
گفتم: كتاب را برداريد. هديه براي شماست. به شرطي كه بخوانيد.
تشكر كرد و دقايقي بعد، در مقابل درب بيمارستان توقف كردم .
خيلي تشكر كرد و پياده شد .
✴️من هم همينطور مراقب اطراف بودم كه همكاران من، مرا در اين وضعيت نبينند! كافي بود اين خانم را با اين تيپ و قيافه در ماشين من ببينند و ...
چند ماه گذشت و من هم اين ماجرا را فراموش كردم. تا اينكه يك روز عصر، وقتي ساعت كاري تمام شد، طبق روال هميشه، سوار ماشين شدم و از درب اصلي اداره بيرون آمدم .
✳️همين كه خواستم وارد خيابان اصلي شوم، ديدم يك خانم چادري از پياده رو وارد خيابان شد و دست تكان داد!
توقف كردم. ايشان را نشناختم، ولي ظاهراً او خوب مرا ميشناخت!
شيشه را پايين كشيدم. جلوتر آمد و سلام كرد وگفت: مرا شناختيد؟خانم جواني بود. سرم را پايين گرفتم وگفتم: شرمنده، خير.
گفت: خانم دكتري هستم كه چند ماه پيش، يك روز صبح لطف كرديد و مرا به بيمارستان رسانديد. چند دقيقه اي با شما كار دارم.
گفتم: بله، حال شما خوبه؟
رسم ادب نبود، از طرفي شايد خيلي هم خوب نبود كه يك خانم غريبه، آن هم در جلوي اداره وارد ماشين شود .
✴️ماشين را پارك كردم و پياده شدم و در كنار پياده رو، در حالي كه سرم پايين بود به سخنانش گوش كردم.
گفت: اول از همه بايد سؤال كنم كه شما راوي كتاب سه دقيقه هستيد؟ همان كتابي كه آن روز به من هديه داديد؟ درسته؟ ميخواستم جواب ندهم ولي خيلي اصرار كرد .
گفتم: بله بفرماييد، در خدمتم.
✳️گفت: خدا رو شكر، خيلي جستجو كردم. از مطالب كتاب و از مسيري كه آن روز آمديد، حدس زدم كه شما اينجا كار ميكنيد. از همکارانتان پيگيري کردم، الآن هم يكي دو ساعته توي خيابان ايستاده و منتظر شما هستم.
گفتم: با من چه كار داريد؟
گفت: اين كتاب، روال زندگي ام را به هم ريخت. خيلي مرا در موضوع معاد به فكر فرو برد. اينكه يك روزي اين دوران جواني من هم تمام خواهد شد و من هم پير ميشوم و خواهم رفت. جواب خداوند را چه بدهم؟!
درسته که مسائل ديني رو رعايت نمي كردم، اما در يك خانواده معتقد بزرگ شدهام .
يك هفته بعد از خواندن اين كتاب، خيلي در تنهايي خودم فكر كردم. تصميم جدي گرفتم كه توبه كامل كنم .
❇️من نميتوانم گناهانم را بگويم، اما واقعاً تصميم گرفتم كه تمام كارهاي گذشتهام را ترك كنم. درست همان روز كه تصميم گرفتم ،تصادف وحشتناكي صورت گرفت و من مرگ را به چشم خود ديدم!
من كاملاً مشاهده كردم كه روح از بدنم خارج شد، اما مثل شما ،ملك الموت مهربان و بهشت و زيبايي ها را نديدم!
✴️دو ملك مرا گرفتند تا به سوي عذاب ببرند، هيچكس با من مهربان نبود. من آتش را ديدم. حتي دستبندي به من زدند كه شعله ور بود.
اما يكباره داد زدم: من كه امروز توبه كردم. من واقعاً نيت كردم كه كارهاي گذشته را تكرار نكنم.
✴️يكي از دو مأموري كه در كنارم بود گفت: بله، از شما قبول ميكنيم، شما واقعاً توبه كردي و خدا توبه پذير است. تمام كارهاي زشت شما پاك شده، اما حق الناس را چه ميكني؟ ..
ادامه دارد
ادامه داستان👇
گفتم: من با تمام بدي ها خيلي مراقب بودم كه حق كسي را در زندگي ام وارد نكنم .
حتي در محل كار، بيشتر مي ماندم تا مشكلي نباشد. تمام بيماران از من راضي هستند و...
❇️آن فرشته گفت: بله، درست ميگويي، اما هزار و صد نفر از مردان هستند كه به آنها در زمينه حق الناس بدهكار هستي🩸وقتي تعجب مرا ديد، ادامه داد:
ادامه دارد
ادامه داستان👇
خداوند به شما قد و قامت و چهره اي زيبا عطا كرد، اما در مدت زندگي، شما چه كردي؟!
❇️با لباس هاي تنگ و نامناسب⛔
آرايش و موهاي رنگ شده⛔
و بدون حجاب⛔
صحيح از خانه بيرون
ميامدي، اين تعداد از مردان، با ديدن شما دچار مشكلات مختلف شدند .
👌🏻بسياري از آنها همسرانشان به زيبايي شما نبودند و زمينه اختلاف بين زن و شوهرها شدي. برخي از مردان جوان كه همكار يا بيمار شما بودند، با ديدن زيبايي شما به گناه افتادند و ...
گفتم: خُب آنها چشمانشان را حفظ مي كردند و نگاه نمي كردند .به من جواب داد: شما اگر پوشش و حريم ها و حجاب را رعايت ميكردي و آنها به شما نگاه ميكردند، ديگر گناهي براي شما نبود. چون خداوند به هر دو گروه زن و مرد در قرآن دستور داده كه چشمانتان را حفظ كنيد.
اما اكنون به دليل عدم رعايت دستور خداوند در زمينه حجاب، در گناه آنها شريك هستي .
❇️تو باعث اين مشكلات شدي و اين کار، از بين بردن حق مردم در داشتن زندگي آرام است. تو آرامش زندگي آنها را گرفتي و اين حقالناس است. پس به واسطه حقالناس اين هزار و صد نفر، در گرفتاري و عذاب خواهي بود تا تك تك آنها به برزخ بيايند و بتواني از آنها رضايت بگيري.
اين خانم ادامه داد: هيچ دفاعي نميتوانستم از خودم انجام دهم
هرچه گفتند قبول كردم
🛑بعد مرا به سمت محل عذاب بردند. من آنچه كه از آتش و عذاب جهنم توصيف شده را كامل مشاهده كردم .
✴️درست در زماني كه قرار بود وارد آتش شوم، يكباره ياد كتاب شما و توسل به حضرت زهرا سلام الله علیها افتادم .
✳️همانجا فرياد زدم و گفتم: خدايا به حق مادرم حضرت زهرا سلام الله علیها به من فرصت جبران بده. خدا...
🩸تا اين جمله را گفتم، گويي به داخل بدنم پرتاب شدم! با بازگشت علائم حياتي، مرا به بيمارستان منتقل كردند و اكنون بعد از چند ماه بهبودي كامل پيدا كردم .
✴️اما فقط يك نشانه از آن چند لحظه بر روي بدنم باقي مانده . دستبندي از آتش بر دستان من زده بودند، وقتي من به هوش آمدم ،مچ دستانم ميسوخت، هنوز اين مشكل من برطرف نشده!
❇️دستان من با حلقه اي از آتش سوخته و هنوز جاي تاول هاي آن روي مچ من باقي است! فكر مي كنم خدا مي خواست كه من آن لحظات را فراموش نكنم.
✳️من به توبه ام وفادار ماندم. گناهان گذشته ام را ترك كردم. نمازها را شروع كردم و حتي نمازهاي قضا را ميخوانم .
✴️ولي آنچه مرا در به در به دنبال شما كشانده، اين است كه مرا ياري كنيد. من چطور اين هزار و صد نفر را پيدا كنم؟ چطور از آنها حلاليت بطلبم؟
اين خانم حرفهاي آخرش را با بغض و گريه تكرار كرد .
من هم هيچ راه حلي به ذهنم نرسيد،جز اينكه يكي از علماي رباني را به ايشان معرفي كنم.
✳️و سخن آخر
خواهشمند است که کتاب «سه دقیقه در قیامت»را حتماً و حتماً بخوانید و تهیه و به دیگران(خصوصاً جوانان و نوجوانان) نیز هدیه بفرمائید،که باعث تحول روحی انسان و مراقبت اعمال می شود.
در فضای مجازی نیز کتاب «سه دقیقه در قیامت» وجود دارد.
✍️ و سخن آخر :
خانم هایی ک به آشکار ساختن موهای خود و آرایش خود به نامحرم کم اهمیت هستند،
*فقط👌🏻یک درصد*👌🏻
*احتمال میدهند*
*این داستان راست باشد*❓❓❓
اگر احتمال یک درصدی هم میدهند
پس با خود و خدا عهد ببندند🤝🏻 تا به خاطر خدا
زیبایی خود را برای نامحرم به نمایش نگذارند👌🏻
.
♻️ لطیفه ای که رهبر انقلاب نقل کرده!
محافظ مقام معظم رهبری (در دوره ریاست جمهوری) تعریف می کرد؛ می گفت: رفته بودیم مناطق جنگی برای بازدید...توی مسیر خلوت، آقا گفتن اگه امکان داره بگذارید کمی هم من رانندگی کنم. من هم از ماشین پیاده شدم و حضرت آقا پشت فرمون نشستند و شروع به رانندگی کردند. می گفت بعد چند کیلومتر رسیدیم به یک دژبانی که یک سرباز آنجا بود و تا آقا رو دید هل شد. زنگ زد مرکزشون
گفت: قربان یه شخصیت اومده اینجا...
از مرکز پرسیدند که کدوم شخصیت؟!
گفت نمی دونم کیه اما خیلی آدم مهمیه، خیلی مهم
گفتن: چه شخصیت مهمیه که نمیدونی کیه؟
سرباز گفت: نمی دونم؛ ولی اونقدر آدم خیلی مهمیه که آقای خامنه ای رانندشه!
این لطیفه در جمعی بیان شد و حضرت آقا فرمودند: ببینید میشه لطیفه ای رو گفت بدون اینکه به قومی توهین بشه. (خاطرات رهبر انقلاب)
ولایتمداران بصیر بدون درنگ جانشان را فدای مسیر شما خواهند کرد ما حسینی میمانیم تا نفس و جان داریم ، ولی مظلوم مقتدر عزیز . به کوری چشم همه دنیاطلبان از خدابیخبر .
💕💚💕
✅مکاشفات شهید برونسی پشت میدان های مین «کوشک» با حضرت حضرت زهرا (س) و عبور از میدان مین
🔸صورتش را گذاشت روی خاک های نرم و رملی کوشک. حول و حوش ده دقیقه گذشت .
بالاخره عبدالحسین به حرف آمد گفت: سید کاظم! خوب گوش کن ببین چی می گم.گفت: خودت برو جلو. خودت می ری سر ستون، یعنی نفر اول.سر ستون که رسیدی، اون جا درست بر می گردی سمت راستت، بیست و پنج قدم می شماری.
مات و مبهوت، فقط نگاهش می کردم. گفت: بیست و پنج قدم که شمردی و تموم شد، همون جا یک علامت بگذار، بعدش بر گرد و بچه ها رو پشت سرخودت ببر اون جا. وقتی به اون علامت که سر بیست و پنج قدم گذاشته بودی، رسیدی؛ این دفعه رو به عمق دشمن، چهل متر می ری جلو. اون جا دیگه خودم می گم به بچه ها چه کار کنن ...
با تأکید گفت: دقیق بشماری ها.
🔸... کارها انجام شد درانتها عبدالحسین آمد و گفت: به مجردی که من گفتم الله اکبر، شما ردّ انگشت من رو می گیری و شلیک می کنی به همون طرف پیرمرد انگار ماتش برده بود. آهسته و با حیرت گفت: ما که چیزی نمی بینیم حاج آقا ! کجا رو بزنیم؟
🔸... و بالاخره دشمن قبل از اینکه به خودش بیاید، تار و مار شد از خوشحالی کم مانده بود بال در بیاورم
🔸... فردا بی مقدمه پرسیدم جریان دیشب چی بود؟ طفره رفت. قرص و محکم گفتم: تا نگی، از جام تکون نمی خورم،کم کم اصرار من کار خودش را کرد. یک دفعه چشم هاش خیس اشک شد. به ناله گفت: باشه، برات می گم.
موقعی که عملیات لو رفت و توی آن شرایط گیر افتادیم، حسابی قطع امید کردم . شما هم که گفتی برگردیم، ناامیدی ام بیشتر شد و واقعاً عقلم به جایی نرسید. مثل همیشه، تنها راه امیدی که باقی مانده بود، توسل به واسطه های فیض الهی بود. توی همان حال و هوا، صورتم را گذاشتم روی خاک های نرم اون منطقه و متوسل شدم به وجود مقدس خانم حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها).
چشم هام را بستم و چند دقیقه ای با حضرت راز و نیاز کردم. حقیقتاً حال خودم را نمی فهمیدم. حس می کردم که اشک هام تند و تند دارند می ریزند. با تمام وجود می خواستم که راهی پیش پای ما بگذارند و از این مخمصه و مخمصه های بعدی، که در نتیجه شکست در این عملیات دامنمان را می گرفت، نجاتمان بدهند.
🔸در همان اوضاع، یک دفعه صدای خانمی به گوشم رسید؛ صدایی ملکوتی که هزار جان تازه به آدم می بخشید. به من فرمودند: فرمانده!
یعنی آن خانم، به همین لفظ فرمانده صدام زدند و فرمودند: این طور وقت ها که به ما متوسل می شوید، ما هم از شما دستگیری می کنیم، ناراحت نباش.
ادامه داد: چیزهایی را که دیشب به تو گفتم که برو سمت راست و برو کجا، همه اش از طرف همان خانم بود. بعد من با التماس گفتم: یا فاطمه زهرا (س)، اگر شما هستید، پس چرا خودتان را نشان نمی دهید؟!
🔸فرمودند: الان وقت این حرف ها نیست، واجب تر این است که بروی وظیفه ات را انجام بدهی...
💕❤️💕
┈●•••❁❁✍❁❁•••●┈
#داستانک
داستان مرد گناهکار وابراهیم ادهم
جوانی گنهکار نزد " ابراهیم بن ادهم " آمد وگفت: راهی به من نشان بده تا گناه کنم .
فرمود; 5 راه را بهت نشان میدهم تا گناه انجام بدهی
✔️1_ هروقت خواستی گناه کنی رزق و روزیِ خداوند را نخور . گفت ; پس چه چیزی بخورم همه از روزیِ خداوند است
ابراهیم فرمود; پس شرم نمیکنی رزقِ خداوند را میخوری و گناه میکنی . مرد گفت; دومی را بگو!
✔️2_ فرمود; هر گاه گناه کردی روی زمین نمان و روی زمین گناه نکن . مرد گفت; مشرق و مغرب ازآنِ خداوند است کجا بروم .
فرمود; بر روی عرض و زمینِ خداوند هستی شرم نمکینی گناه میکنی . مرد گفت : سومی را بگو!
✔️3_ ابراهیم بن ادهم فرمود; هرگاه گناه کردی جایی برو خداوند تو را نبیند ! مرد گفت; هرجا بروم خداوند به نهان و آشکار آگاه است
فرمود; رزق خدا را میخوری ، روی زمین خداوند هستی و خداوند تو را میبیند پس شرم نمیکنی گناه میکنی . مرد گفت ; چهارمی را بگو !
✔️4_ ابراهیم فرمود: اگر ملک الموت آمد تا روحت را بگیرد بهش بگو صبر کن تا توبه ی نصوح بکنم . مرد گفت; ملک الموت قبول نمیکند و مرگم را به تأخیر نمی اندازد
ابراهیم فرمود; اگر میدانی به تاخیر نمی اندازد پس چگونه درآن حالت گناه میکنی (نمیترسی در وقتِ گناه روحت را بگیرد) مرد گفت ; پنجمی را بگو !
✔️5_ ابراهیم بن ادهم گفت; وقتی ملائکه ی جهنم تو را بسوی جهنم بردند بگو با شما نمی آیم . مرد گفت; مرا رها نمیکنند و ازمن قبول نمیکنند .
ابراهیم فرمود; پس چگونه امید داری نجات یابی . مرد گفت ; بس است ! بس است! استغفرالله و اتوب الیه از خداوند مغفرت میخواهم و بسویش برمیگردم و توبه میکنم .
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرانقلاب: انشاءالله خدا به حق حضرت علیاکبر شما جوانان را ثابت قدم بدارد😍
🔹بعضیها جوانی خوبی داشتند اما امان از پیریشان!
CQACAgQAAxkDAAEmsQNgW0gHIPKKLsEctBmkU7VeZEt8-gACaAgAAoT52VJBY39sGoBc1h4E.mp3
5.66M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸عاشقان را دلبری هست بیمثال
جملهاند شیدای آن حسن و کمال
عالمی دلخواه وصلش، کیست او
این بود آل محمد اکبر نیکو خصال
🌹ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد🌹
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#ولادت_حضرت_علی_اکبر
📿 نماز مخصوص۩ پنج شنبه های ماه شعبان 🌛
در هر پنجشنبه این ماه دو رکعت نماز کند در هر رکعت بعد از حمد صد مرتبه توحید و بعد از سلام صد بار صلوات بفرستد تا حق تعالى برآورد هر حاجتى که دارد از امر دین و دنیاى خود.
همچنین برای روزه این روز نیز تاکید شده و در روایت آمده است که در هر روز پنجشنبه ماه شعبان زینت مى کنند آسمانها را پس ملائکه عرض مى کنند خداوندا بیامرز روزه داران این روز را و دعاى ایشان را مستجاب گردان و در خبر نبوى است که هر که روز دوشنبه و پنجشنبه شعبان را روزه دارد حقّ تعالى بیست حاجت از حوائج دنیا و بیست حاجت از حاجتهاى آخرت او را برآورد.
📚مفاتیح الجنان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌸عاشقان را دلبری هست بیمثال
جملهاند شیدای آن حسن و کمال
عالمی دلخواه وصلش، کیست او
این بود آل محمد اکبر نیکو خصال
🌹ولادت حضرت علی اکبر(ع) و روز جوان مبارک باد🌹
#اللهم_عجل_لوليك_الفرج
#ولادت_حضرت_علی_اکبر
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 رهبرانقلاب: انشاءالله خدا به حق حضرت علیاکبر شما جوانان را ثابت قدم بدارد😍
🔹بعضیها جوانی خوبی داشتند اما امان از پیریشان!
CQACAgQAAxkDAAEmsQNgW0gHIPKKLsEctBmkU7VeZEt8-gACaAgAAoT52VJBY39sGoBc1h4E.mp3
5.66M
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥بیانات رهبر معظم انقلاب:
خاطره ای از گریه و استغاثه های شبانه امام خمینی رحمت الله علیه
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 اشاره واضح سریال گاندو 2 به نفوذی های وزارت خارجه در مذاکرات مصادره هسته ای !
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 بازخوانی مواضع آیتالله خامنهای در سال ۱۳۶۰ و ۱۳۹۸ در باره مفهوم مستضعفین و جایگاه آنان در نظام
🔹باید سیاست دولت جمهوریاسلامی، سیاستی در جهت حمایت از قشرهای مستضعفین باشد، همه ملاحظات دیگر باید کنار برود.
نمازشبسحرمناجات۩آوینی.mp3
882.8K
✅ یک راهکار که گناهکاران برای سحر خیزی ، نماز شب و شروع مناجات با خدا رندانه از آن استفاده می کنند
1️⃣به شهید آوینی متوسل شویدواین👆 فایل صوتی را به عنوان زنگ گوشی تون با صدای کمی بلند تنظیم کنید
2️⃣ گوشی را یک جای نسبتا دور از خودتان قرار دهید تا به راحتی نتوانید زنگ آن را خاموش کنید
3️⃣ وقتی گوشی زنگ خورد در فاصله رساندن خودتان به گوشی با لحن ملتمسانه و با ناله به خدا بگویید : خدایا ببین من غیر از تو کسی را ندارم ، نجاتم بده 😭 من بجز این دو قدم تا رسیدن به گوشی فرصت دیگه ای ندارم ؛ من همون بندهِ تو هستم که گرفتار بلاهای آخر الزمان شده 😭 گناهکار تر از من که دیگه بنده ای نداری، میدونم تو حتی میتونی منو هم نجات بدی و بخری 😭 خدایا شأن تو بالاتر از این است که فردا صبح به ذهنم بیاد، من سحر بیدار شدم، به اندازه دو قدم به خدا التماس کردم ولی خدا بهم محل نذاشت .
و مدام بگویید 👇
❇️لا حَولَ وَ لا قُوَّةَ إلّا بِالله العَلِیِّ العَظیمِ
تا شیطان و نفس تان را شکست دهید .
4⃣ بعد گوشی را بردارید ، اگر دیدید شیطان می خواهد غلبه بکند و اگر نشد نهایتا آهنگ را قطع نکنید و با صدای پس زمینه شهید آوینی نماز تان را بخوانید .
التماس دعا
#گزیده_نوای_بیداری
🌞طرح روحانی برای بازگشت به برجام با جشن!
🔹روحانی طرحی را با عنوان اقدام سازنده در برابر غرب تهیه کرده که محمد جواد ظریف اقدام به برجسته سازی آن کرده است.
🔹این طرح از سوی سید حسین موسویان یکی از دیپلمات های سابق و عضو تیم هسته ای سابق تهیه شده است.
🔹براساس این طرح طرفین، تا روز ۱۱ فروردین ۶ گام نهایی برای اجرای برجام برداشته و روز ۱۱ فروردین به عنوان پیروزی دولت اعتدال در برقراری دوباره برجام یک جشن ملی برگزار می شود./خبر ویژه
🔻جناب روحانی دقیقا از این برجام یکطرفه که همه میدانند با برقراری این قرارداد هیچ سودی برای ایران نیست و از رهبری گرفته تا مردم ومجلس رضایت ندارند چه نفعی برای شما دارد⁉️