فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔺بشارت نزدیک بودن ظهور توسط سید حسن نصرالله دبیر کل حزبالله لبنان:
🔹برادران و خواهران همانا ظهور مهدی(عج) و مسیح(ع) در آیندهای که در حال طلوع است نزدیک است.
----- 🍃💖🍃 ------
#ذکر_درمانے
#دعای_قبل_ازدعا
این هشت اسم خدا را قبل از دعاهایتان بگویید تا اجابت شوید...
✨رسول خدا فرمود برای خدا هشت اسم است كه در ساق عرش و قلب خورشید و در بهشت و درخت طوبی نوشته شده
هركس قبل از دعا بگوید مستجاب می شود و آن هشت اسم این است:
✨یا حَیُّ
🍃یا وتْرُ
✨یا اَحدُ
🍃یا قَویُّ
✨یا قادر
------ 🍃💖🍃 ------
5f72397b662c9a1df5b2d406_8360652723822022368.mp3
8.42M
⏯ #واحد احساسی
🍃امام رضا دوای دردهای بی شماره
🍃هر کسی داره حاجت پیش شما میاره
🎤 #جواد_مقدم
📿نماز مخصوص ۩ پنجشنبه های ماه شعبان 🌛
هر کس در هر پنج شنبه ماه شعبان دو رکعت نماز بخواند که در هر رکعت بعد از حمد صد مرتبه توحید و بعد از سلام صد بار صلوات بفرستد حق تعالى برآورده کند هر حاجتى که دارد از امر دین و دنیای او را
📚مفاتیح الجنان
#سوره_درمانے
🍃🌹راه حل مشکل درخواب🌹🍃
⚜کفعمی در بلدالامین آورده است:
📌اگرکسی را مشکلی پیش آیدکه نتوان آن را حل کرد،
باطهارت به رختخواب رود وسوره مبارکه شمس را۷باروسوره مبارکه لیل را۷باربخواندوبعدازآن ملتمسانه
بگوید؛
✨{ اللهم اجعل لی من امری فرجاومخرجا }✨
شخصی به خواب او آیدودرحل مشکلش اورا یاری کند.
📚درمان با قرآن ص ۱۴۹
10 فرد خطرناکی که باید از آنها دوری کنید! حتی اگر از نزدیکان شما باشند
1- افراد خودپرست
2- افراد حسود
3- افراد متظاهر
4- افراد پسرونده و احمق
5- افراد قضاوتگر
6- افراد کنترل کننده
7- افراد دروغگو
8- افراد شایعهپرداز
9- افراد مزاحم
10- افرادی که خود را قربانی جلوه می دهند
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥روایت یار ارتشی حاج قاسم از روزی که داعش نزدیک مرز کرمانشاه شد
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 حاج قاسم گفت: فقط حزباللهیها را به دیدارم نیاورید؛ آن جوانی که من را قبول ندارد را هم بیاورید!
‼️ملاک اقتدا به امام جماعت
🔷س 5363: آیا اقتدا به امام جماعت بدون شناخت واقعی او جایز است؟
✅ج: اگر عدالت او نزد مأموم به هر طریقی ثابت باشد، اقتدا به او جایز و نماز جماعت صحیح است.
📕منبع: leader.ir
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#پیشنهاد_دانلود☝️
🅾 توجه عمیق غرب به #روایات_آخرالزمانی_شیعیان!!
‼️ در فیلم "اویل6" وقایع قبل از ظهور را ببینید !
⚠️ ثروتمندان صهیون در محفظه ای هستند تا به کمک "ویروسی " جمعیت اضافی زمین را پاکسازی کنند
👈 این محفظه در فیلم، به #کشتی_نوح تشبیه میشود!!
📋شما هم یک دفتر داشته باشید!
✍ آیت الله مجتهدی: باید همانطور که یک بازاری شب به شب به حساب کاسبیش می رسد ، شما هم یک دفتر داشته باشید و تمامی کارهایی که صبح تا شب انجام داده اید را بنویسید . از کارهای بدتان استغفار کنید و به خاطر کارهای نیکتان خدا را شکر کنید .
شخصی می گفت : پدرم از من خواست که تمامی کارهایی که در طول روز انجام می دهم را شب ها برایش بگویم . من همان روز اول و دوم خسته شدم و به او گفتم : هر خواهشی داری به من بگو تا برایت انجام دهم ، اما این کار را از من مخواه که برایم مشکل است! پدرم گفت : " تو که از بازگو کردن کارهای یک روزت خسته شده ای چگونه طاقت می آوری در روز قیامت خداوند به حساب تمامی اعمالت برسد؟!
📚در محضر آیت الله مجتهدی ،
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎁 گمشده ما در دنیا....
🎈 کلیپ بسیاااار عالی
استاد پناهیان
🔴 پوستر| 12 فروردین روز جمهوری اسلامی مبارک
👈همهپرسی نظام جمهوری اسلامی پس از پیروزی انقلاب ۱۳۵۷ ایران برای تعیین نظام جدید حکومتی کشور در روزهای ۱۰ و ۱۱ فروردین ۱۳۵۸ در سراسر ایران و خارج از کشور برگزار شد، و بر پایه نتایج اعلامشده، نزدیک به ۹۸٪ واجدان شرکت در همهپرسی با دادن رأی «آری»، با برقراری نظام جمهوری اسلامی ایران موافقت کردند.در روز ۱۲ فروردین نتایج اعلام شد و این روز را روز #جمهوری_اسلامی نامیدند.
#داستان_آموزنده
💎روزی حکیمی مردی را دید که خیلی ناراحت و بود.
علت ناراحتی اش را پرسید. شخص پاسخ داد :
در راه که می آمدم یکی از آشنایان را دیدم. سلام کردم جواب نداد و با بی اعتنایی و خودخواهی گذشت و رفت و من از این طرز رفتار او خیلی رنجیدم.
✨حکیم گفت : چرا رنجیدی ؟
مرد با تعجب گفت: خوب معلوم است که چنین رفتاری ناراحت کننده است.
🌷حکیم پرسید : اگر در راه کسی را می دیدی که به زمین افتاده و از درد به خود می پیچد?
آیا از دست او دلخور و رنجیده می شدی ؟
🍀مرد گفت : مسلم است که هرگز دلخور نمی شدم. آدم از بیمار بودن کسی دلخور نمی شود.
🍂حکیم پرسید: به جای دلخوری چه احساسی می یافتی و چه می کردی؟
مرد جواب داد : احساس دلسوزی و شفقت و سعی می کردم طبیب یا دارویی به او برسانم.
💐حکیم گفت : همه این کارها را به خاطر آن می کردی که او را بیمار می دانستی،آیا کسی که رفتارش نا درست است، روانش بیمار نیست ؟
🍁بیماری فکری و روان نامش "غفلت" است. و باید به جای دلخوری و رنجش نسبت به کسی که بدی می کند و غافل است دل سوزاند و کمک کرد.
پس از دست هیچ کس دلخور مشو و کینه به دل مگیر.
🔶بدان که هر وقت کسی بدی می کند در آن لحظه بیمار است.
💕❤️💕
|🐣🌻|
#حـࢪفـاے_خـودمـانے[🌸🌈]
💛جوانے سر نماز براے #گناهش در حضور خدا گریہ مے ڪند...🌻
😔جوانے بخاطر اینڪہ #دوست نامحرمش جوابش ڪرده گریہ مےڪند..
💖جوانے تا صبح #قرآن میخواند و بہ تفڪر میپردازد...🌸
😔جوانے نامہ #نامحرمے را تا صبح نگاه میڪند و تفڪر میڪند...
♥️جوانی #چادرش را محڪم میگیرد تا باد شرمگینش نڪند...🌹
😔جوانی جلوے #باد میرود تا دیگران بہ او بنگرند..
💛جوانی از چشمانش محافظت میڪند ڪه مبادا #نامحرمے را ببیند🌻
😔جوانے عمدا به#نامحرم نگاه میڪند تا به گناه بیفتد
💖جوانے از هم #ڪلام شدن با نامحرم شرم میڪند و خجالت میڪشد🌸
😔جوانے به دنبال بهانه میگردد تا با نامحرم #هم ڪلام شود
♥️جوانے ڪسے بهش فحش میده , ولے در جوابش میگوید : من #روزه ام..🌹
😔جوانے #مادرش را بخاطر دیر آوردن غذا فحش میدهد..
💛جوانے خونش در #دفاع از دین بر زمین خون میریزد...🌻
😔جوانے سر #قاچاق مواد مخدر تیر میخورد و خون آلود میمیرد..
💖جوانی به خاطر #حیا و نجابتش وقتے نامحرمے را مے بیند روسرے اش را جلو میڪشد و قدم هاے آرام ترے بر میدارد🌸
😔جوانے وقتے #نامحرمے را میبیند عمدا موهاے خود را پریشان تر میڪند و جلب توجه میڪند
♥️جوانے #ریش میگزارد تا سنتے را زنده ڪند...🌹
😔جوانے #ابرو میگیرد تا فتنہ اے را زنده ڪند..
💛جوانے دست #مادرش را میبوسد🌻
😔جوانے دست روے #مادرش بلند میڪند...
💖جوانی نصف شب در حال عبادت و راز و نیاز با #پروردگارش مے باشد🌸
😔جوانے نصف شب در گوشے عڪس نامحرم را لایک میڪند
♥️جوانے #پدر پیرش را ڪول میڪند و بہ حج میبرد...🌹
😔جوانے #پدرش را ڪول میڪند و به خانه سالمندان میبرد..
🌱و پروردگارمﷻ مے فرماید :
هرگز اهلــــــ جهنم و اهل بهشــ⭐ــــت
یڪسان نیستند، اهل بهشــ🌙ــت رســـ💜ـــتگارانند.
📗|سورة الحشر 20|📗
#💕💚💕
:
#حرفــــــ_قشنگــ🌿
عشــــق یعنے :
همــان لحظہ اے ڪــه نگاهتــــــ ࢪا
از نــامحرمے میــگیرے تــا
مهدے فاطمہ نگاهتــــــ ڪند ...
مراقبــــ دݪ آقــا باشــیم ...
💕💚💕
#رمان_بانوی_پاک_من
#قسمت_پانزدهم
"زهرا"
پسره پررو بامن در میفته.فکرکرده چون خارجیه و دوسه سال ازم بزرگتره میتونه بامن بحث کنه.من فلسفه و منطق خوندم اونم تو دانشگاه دولتی.مگه میتونه باحرفای چرتش منو قانع کنه؟
خوشم اومد که نتونست حریف من بشه.نبایدم بشه من ایرانیم.۲۲ساله دارم تو ایران زندگی میکنم.فرق من و یک پسری که دو روزه اومده ایران،مثل زمین تا آسمونه.
واسه من وکیل وصی شده،حکم میکنه.
انگاری عمه خیلی ازم شاکی شده بود.خیلی بدنگاهم میکرد.امامن کارخودمو کردم.بعد ناهار،ظرفها رو جمع کردم و رفتم تو آشپزخونه شستم.هرچی سیمین خانم(خدمتکار)اصرار کرد که بشوره گفتم برو استراحت کن خودم میشورم.
درحال شستن آخرین ظرف هابودم که عمه اومد تو آشپزخونه و به بهانه آب خوردن یکم موند.میدونستم میخواد چیزی بگه اما انگار مردد بود.
_چندسالته؟
اومد کنارم ایستاد و زل زد بهم.
_۲۲سالمه عمه جان.
_اما ماشالله زبونت دراز تر از سنته.
باحرص دندونامو بهم فشاردادم اما چیزی نگفتم.
_ببین زهراخانم.احترام فامیلی به جاش اما پسرمن تازه اومده ایران.۲۹سال تمام لای پر قو بزرگش کردم.هرچی خواسته فراهم بوده.عین خودتم زبونش تنده اما اجازه نمیدم کسی بهش توهین کنه.
_چطور پسرتون به هرکی میخواد توهین میکنه!
_اون فرق میکنه.هنوز تو جمع ما مثل غریبه است.باید باهاش خوب رفتار کنی تا عادت کنه.
دست از ظرف شستن کشیدم و گفتم:من فلسفه و منطق خوندم عمه جون.بایدی تو سرم نمیره مگر اینکه منطقی باشه.
دختر پررو و زبون درازی نبودم اما حرف زور هم سرم نمیشد.
_خوبه افرین.کی بهت گفته هرچی زبون درازتر باشی،تو دل برو تر میشی؟
بالبخند جوابشو دادم:کسی همچین حرفی نزده.درضمن بنده جسارت نکردم فقط گفتم حرف منطقی رو قبول میکنم همین.
ازکنارش رد شدم و رفتم بیرون.مادر و پسر جفت هم بودن ماشالله.
دیگه باید میرفتم.چادرمو سرم کردم و از مادرجون و پدرجون خداحافظی کردم.عمه نبود و من به مادرجون سپردم که ازطرف من ازشون خداحافظی کنن.
با تاکسی رفتم دانشگاه و تاعصرکلاس داشتم.
عصر،خسته و کوفته رسیدم خونه و بدون معطلی خوابم برد.اصلا یادم رفت برای مامان تعریف کنم امروز چیشده خونه مادرجون.
نزدیکای غروب بیدارشدم و اول نمازمو خوندم.داشتم سجادمو جمع میکردم که باز سروکله محدثه خانم پیداشد.
_به به حاج خانم.قبول باشه نماز روزه ها
فقط بلد بود مسخره کنه.منم بهش اهمیتی ندادم و فقط گفتم:ممنون.
_چیه باز دپرسی؟پسرعمه حالتو گرفت؟
بعد چشمک تیزی زد و تکیه داد به در.
سجادمو که جمع کردم رفتم سراغ قفسه کتابام و درسای فردا رو حاضرکردم.
_چیه فضولی امانت نداد؟
تکه ای از موهای بلند مشکیش رو دور انگشتش پیچید و گفت:تو که میسناسی منو!زود بگو.
_اتفاق خاصی نیفتاد که قابل گفتن باشه.
_همیشه حرفاتو بخور.اه
بعد از اتاق رفت بیرون.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#رمان_بانوی_پاک_من
#قسمت_شانزدهم
واسه هیچکس قضیه اون روز و بحث بین من و عمه و کارن رو تعریف نکردم.دوست نداشتم تو دهنا بیفته و مامانم بخواد کینه ای ازشون به دل بگیره.اون شب حسابی درس خوندم چون فردا امتحان مهمی داشتم.
انقدر خوندم که وسط درس خوندن خوابم برد.
باصدای اذون سریع بیدارشدم و نمازصبحمو خوندم.بعدش باز شروع کردم به درس خوندن تا ساعت۸ که باید میرفتم دانشگاه.تند تند حاضرشدم و با برداشتن یک کیک کوچیک ازخونه بیرون رفتم.خداروشکر از پسرهمسایه خبری نبود.
اتوبوس زود اومد و خداروشکر زود رسیدم دانشگاه.با آتنا رفتیم سر جلسه و خوشحال برگشتیم.خداروشکر امتحانمو عالی دادم.حاصل تلاش شبانه روزیم بود واقعا.(خب بابا یکی ازیکی خودشیفته تر)
با آتنا رفتیم سلف و طبق معمول شیرکاکائو و کیکش رو سفارش داد اما من چیزی ازگلوم پایین نمیرفت.کم اشتهاشده بودم این روزا.
شروع کرد به حرف زدن و منم فقط شنونده بودم.تااینکه دیدم سایه ای افتاد رومیزمون.
علیرضا بود طفلی ازخجالت سرشو پایین انداخته بود.
_سلام ببخشید مزاحمتون شدم.
لبخند معنی داری زدم و گفتم:خواهش میکنم امرتون؟
_میخواستم..باخانم رضوی چند کلمه حرف بزنم اجازه هست؟
آخی پسرمردم از خجالت آب شد تا حرفشو زد.
بالبخند بلندشدم وگفتم:بله اختیار دارین بفرمایین.منم کم کم داشتم میرفتم.آتناجان خداحافظ عزیزم روزخوش.
بابدجنسی چشمکی بهش زدم و ازشون دور شدم.آخی حتما میخواد بهش ابراز عشق کنه.آتناهم حتما با کله میره تو دماغش.آخه ازاین دختر سرتق برمیاد هرکاری.
با اتوبوس رسیدم خونه دیدم کسی نیست.
یادداشت گذاشته بودن که مارفتیم خونه مادرجون و ناهار تویخچال هست بخور.
خانواده منم خارجی ندیده ان.همش خونه مادرجونن ازوقتی عمه اومده.
بیخیال ناهارشدم و یکم تو اینترنت سرچ کردم بعدم خوابیدم.آخه دیشب خواب درست حسابی نداشتم.
#نویسنده_زهرا_بانو
#کپی_با_ذکر_نویسنده_جایز_میباشد🍃
بامــــاهمـــراه باشــید🌹