❖
کودک که بودم🍂🌷
گمان میکردم
سردتر از بستنی
چیزی وجود ندارد...
حال که فکر میکنم
میبینم سرد تر از بستنی
قلب آدمهاییست
که تا میفهمند
"دوستشان داریم"
ما را ترک میکنند...!🍂🌷
❄️⛄️🌨⛄️❄️
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 ناراحتی مزدوران سعودی اینترنشنال از به نتیجه نرسیدن فشارهای حداکثری و تحریم ها علیه ایران!
🔹 اعتراف اپوزیسیون ضد ایرانی و جنگ طلب به شکست سیاست فشار حداکثری ایالات متحده علیه ایران؛ فشار حداکثری به هیچ جایی نرسید و ایران اکنون آمریکا را به بن بست رسانده است، آمریکا کاملا از ایران شکست خورده است!
#داستان_روزگار_من (۲۴)
بعد اروم چشامو بستم ...
😴😴😴😴😴
به دعوای سحر و زینب فکر میکردم
انگار کنترل ذهنم دست خودم نبود همش دعواشون تو فکرم بود
با این افکار خوابم برد
💤💤💤💤💤💤
همین جور که خوابم عمیق تر میشد یه خواب عجیبی دیدم 😱😱😱😱😱
وسط یه بیابان بودم
که کسی اونجا نبود من بودمو سکوت بیابون آفتاب خیلی سوزناک بود پا برهنه بودم از شدت داغ بودن شن های زمین پاهام داشت می سوخت
☀️☀️☀️☀️☀️☀️☀️
خیلی تشنم بود اما ابی نبود 😩😩😩
💦💦💦💦
تا چشم میخورد همه جا شن و ماسه بود
از یه تپه بالا رفتم دیدم چندتا زن و دختر دارن با گریه و شیون
به این سو و اون سو میدون 😭😭🏃🏃🏃🏃
و چندین مرد با صورتهای پوشیده و لباسهای قرمز در رنگ به دنبالشون هستن و چادرو روسری هاشون را به زور از سرشون میکشن
این صحنه چقدر آشناست اما نمیدونم چرا نمی فهمم کجاست
دختری رو دیدم که غرق در خاک نشسته و گریه میکنه و مدام شن های داغ و به سرش میریزه
دستاش از شدت داغی سوخته و سرخ شده بود
اما توجهی نمیکرد و به شیوناش ادامه میداد
صداش کردم اینجا کجاست ؟؟؟
چرا اون مردای قرمز پوش زنان و بچه هارو اذیت میکنن
اون زنا کین؟؟؟!!!
بدونه اینکه بهم نگاهی کنه در حالت گریه آه سوزناکی کشیدو گفت اونا فرزندان مادرمون فاطمه زهرا هستن ...😭
اینجااا کربلااااااست ...😭
دستمووو رو شونش گذاشتم گفتم تو کی هستی ؟.؟!!
روشو برگردوند و گفت :
من حافظ چادرم... یادگار مادرم هستم ...
یهو جا خوردم ... دیدم اون دختر دوستم زینبه...
که یهووو با صدای زنگ اخر مدرسه از خواب پریدم عرق کرده بودم 😰😰😰😰😰😰
وای چرا لبام و دهنم انقدر خشک شده از جام بلند شدمو کیفمو برداشتم ...
رفتم حیاط یه آبی به صورتم زدم و رفتم خونه...
سر کوچه که رسیدم سحرو دیدم که جلو درشون ایستاده ..ـ. پشت دیوار مخفی شدم تا بره بعد من برم ... چون اصلا دوست نداشتم باهاش روبه رو بشم ... تا رفت خونشون منم سریع دویدم خونه ...
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#داستان_روزگار_من (۲۵)
بدون اینکه ناهارمو بخورم مستقیم رفتم تو اتاقم ...با همون لباسای مدرسه رو تخت دراز کشیدمو خوابم برد😴😴😴😴😴😴
مامانم که سفره رو چیده بود صدام کرد، فرزاااانه...فرزاااانه
بیا دخترم ناهار آماده ست
بعد از دو سه دقیقه که خبری ازم نشد بازم با صدای بلند صدام کرد، فرزاااانه ...فرزااانه
مگه صدامو نمی شنوی دختر
دید که جوابی از من نشنید ترسید، بسم الله چرا دختره جواب نمیده ..یا خدااا...
مامان با ترس وارد اتاقم شد دید من خوابیدم چشاشو بست و یه نفس عمیق کشید...
آخی ترسیدم ...
مامان فدات بشه اینقدر خسته بودی که گشنه با مانتو و مقنعه خوابیدی...
اومد و پتورو کشید روم و بعد اروم پیشونیمو بوسید و رفت بیرون ...
مامان سحر تو این مدتی که من خواب بودم اومده بود خونمون
با مامانم نشسته بودن .
مامان سینی چایی رو گذاشت رو میز و خودشم نشست
چه خبر اعظم جون
اعظم خانم - سلامتی تو چطوری روبه راهی ؟.؟
مامان- هی شکر خدا بد نیستم
مرجان جون ببین یادته اون شب ازت خواستم که دیگه وقتشه به خودت برسی ؟؟
اره یادمه...
خب پس امروز وقتشه شروع کنی ..
شروع کنم یعنی چی ... چیکار باید کنم
متوجه منظورت نمیشم !!!
یعنی اول از همه برای اینکه غم و غصت و فراموش کنی .. باید به ظاهرت و چهرت برسی
مثلا رنگ موهاتو عوض کن یه رنگ شاد بزار به ارایش صورتت برس ...
فلان کن بسان کن
مامانم همین جور با حالت مات به حرفاش گوش میداد،،، خب حرفام تموم شد حالا موافقی که الان باهم بریم ارایشگاه؟؟؟
والا چی بگم...گیج شدم اعظم جان
!!
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
🕯مثل شمع!
❄️ شمع را ببين هر چه به آن نزديك و نزديكتر باشي نور و روشنايي بيشتري دريافت ميكني.
❄️ قرآن كريم ميخواهد ما هم از جنس شمع و هم صفت شمع باشيم. ميگويد: به گونهاي باش كه هر كس به تو نزديكتر بود، بهره و سود بيشتري ببرد.
❄️و نزديكترين كسان به ما نخست پدر و مادرند و آنگاه همسر، و سپس فرزندان، و در آخر هم، بستگان و خويشان.
❄️يعني اول پدر و مادر خودت را مورد لطف و محبت قرار بده، آنگاه نزديكانت را، همچون همسر، فرزندان و خويشان.
─┅─═इई ❄️☃❄️ईइ═─┅─
#داستان_روزگار (_من (۲۶)
تقریبا ساعت نزدیکای ۵عصر بود که از خواب بیدار شدم
از گشنگی صدای غارو غووره شکمم بلند شده بود لباسامو عوض کردمو رفتم از اتاق بیرون
سلام خاله اعظم خوش اومدی
به..سلام خانم خوشگله ممنون
خوبی عزیزم
ممنون خاله جون خوبم 😊
یه دفعه مامانم پرسید راستی اعظم جوون یادم رفت بپرسم سحر کجاست ؟؟؟
چرا نیاوردیش😅😅
سحرم رفته خونه یکی از دوستاش کار درسی داشت
مرجان جان بریم ...؟؟
مامانم یه نگاه به من انداخت
فرزانه ما با خاله اعظم میریم بیرون تو برو ناهارت و بخور اماده ست دخترم ...
از روی کنجکاوی پرسیدم کجا مامان؟؟!!
تا مامانم خواست جواب بده سریع اعظم خانم گفت داریم میریم ارایشگاه فرزانه جووون
اهااان ...باشه خوش بگذره
مامانم در حالی که اماده می شد گفت دخترم مراقب خودت باش یادت نره ناهارتو بخوری
من زودی بر میگردم
باشه مامان به سلامت
مامان اینا رفتن . منم رفتم آشپزخونه سراغ غذا ،، شروع کردم به خوردن
سحرم اون روز مامانشو به بهونه ی خونه دوستش پیچونده بود
در واقع با شاهین قرار داشت
تو یه بستنی خوری با شاهین نشسته بودن که ۵دقیقه بعدش بهنامم اومد و نشست
بهنام- خب فرزانه کوو پس؟؟؟!
سحر- نیومده...
بهنام - عههه چرااا؟؟!
شاهین- هیچی بابا دختره یه لووس کلاس میذاره الانم با سحر قهره😒😒😒
سحر- نه قضیه کلاس گذاشتن نیست یه کنه هست که همه چی رو بهم میریزه...
بهنام - کنه؟؟؟..... کنه کیه دیگه؟؟😂😂😂
سحر- کنه یه دختر امله که همکلاسیمونه ... همش میخواد مخ فرزانه رو شست و شو بده ... عامل قهرمونم اونه
👿👿👿👿👿👿
بهنام- یعنی دیگه تموم شد قضیه دوستی منو و اون !!!?
نویسنده 📝 انارگل🌹 📝
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
|⇦•اونکه واسم یاره مادرِ ..
#سرود ویژۀ ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر _ محمد حسین پویانفر •ೋ
اونکه واسم یاره مادرِ
اونکه دوسم داره مادرِ
اونکه دستای پر مهرشُ
رو سرم میزاره مادرِ
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
من که عشق نابم فاطمه اس
مهر و هم مهتابم فاطمه اس
خیلی دوسش دارم اخه چون
مادر اربابم فاطمه اس
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
زندگیم مدیون فاطمه اس
توی سفرم نون فاطمه اس
روزگارش با حیدر خوشه
هر کسی مجنون فاطمه اس
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
اونکه واسم یاره مادرِ
اونکه دوسم داره مادرِ
اونکه دستای پر مهرشُ
رو سرم میزاره مادرِ
من فدای قد و قامتش
من فدای اشک صورتش
ارزوم لبخند فاطمه اس
زندگیمو میدم بابتش
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
اونکه دنیا مونده معطلش
من فدای دستای یلش
مثل آقامون مهدی منم
مادری بودم از اولش
فاطمه مولاتی فاطمه
فاطمه، مادر
بابا، حیدر
ـــــــــــــ
اونکه واسم یاره مادرِ
اونکه دوسم داره مادرِ
اونکه دستای پر مهرشُ
رو سرم میزاره مادرِ
فاطمه مولاتی فاطمه
molodi--poyanfar-sorood2 (2).mp3
2.01M
|⇦•اونکه واسم یاره مادرِ ..
#سرود ویژۀ ولادت حضرت زهرا سلام الله علیها و روز مادر _ محمد حسین پویانفر
بعضی وقتا تمام دلخوشیِ
یه پدر مادر، شنیدنِ "جانم"
از حاصل زندگیشونه؛
دریغ نکنیم رفیق ..!!!
گفتم که بعداً نگی کسی بهم نگفته بود!!