ادامه داستان
#رمان_يک_فنجان_چاي_باخدا 👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇👇
قسمت 126:
دستم به دستگیره ی در نرسیده، درب باز شد.
دانیال بود.. با چشمانی قرمز و صورتی برافروخته.
دیدنِ این شمایل در خاک عراق عادی بود. اما دانیال..
برایِ رفتن عجله داشتم (سلام. کجا بودی تو.. ده بار اومدم هتل که ببینم برگشتی یا نه..
از ترس اینکه بلایی سرت اومده باشه، مردمو زنده شدم..
حسام بهت زنگ نزد؟؟)
نفسی عمیق کشید ( کجا داری میری؟؟ )
حالتش عادی نبود. انگار بازیگری میکرد . اما من وقتی برایِ کنکاش بیشتر نداشتم. همین که سلامت برگشته بود کفایت میکرد ( دارم میرم حرم ببینم میتونم دوستای حسامو پیدا کنم.. دیشب از طرف موکب علی بن موسی الرضا اومده بودن، ما هم با همونا رفتیم زیارت.. )
پوزخندی عصبی زدم (فکر نمیکردم امیرمهدی، انقدر بچه باشه که واسه خاطر چهارتا کج خلقی، قهر کنه و امروز نیاد دیدنمون..
رفیقت هنوز بزرگ نشده.. خیلی…. ) ادامه ی جمله ام را قورت دادم.
در را بست و آرام روی تخت نشست (پس حرفتون شده بود.. دیشب که ازت پرسیدم گفتی نه..)
با حرص چشمانم را بستم ( چیز مهمی نبود.. اون آقا زیاد بزرگش کرده ظاهرا..
جای اینکه من طلبکار باشم، اون داره ناز میکنه..
حالا چیکار میکنی؟؟ باهام میای یا برم؟؟ )
دانیال زیادی ناراحت نبود؟؟ ( حسام یه نظامیه هاا.. فکر کردی بچه بازیه که همه از کار و جاش سردربیارن.. بیا استراحت کنیم، فردا عازم ایرانیم.. )
رو به رویش ایستادم ( دانیال حالت خوبه؟؟ )
دستی کلافه به صورتش کشید و با مکثی بغض زده جواب داد ( آره.. فقط سرم درد میکنه..)
دروغ میگفت. خیلی خوب میشناختمش.. نمیدانم چرا اما ناگهان قلبم مشت شد و به سینه کوبید.
نمیخواستم ذهنیتِ سنگینم را به زبان بیاورم (دانیال.. مشکلت چیه..؟؟ هیچ وقت یادم نمیاد واسه یه سر درد ساده، صورتت اینجوری سرخ و رگ گردنت بیرون زده باشه.. )
تمام نیروی مردانه اش را در دستانِ مشت شده اش دیدم. زیر پایم خالی شد.
کنار پایش رویِ زمین نشستم. صدایم توان نداشت ( حسام چی شده، دانیال ؟؟)
اشک از کنار چشمش لیز خورد. روبه رویم نشست و دستانم را گرفت ( هیچی.. هیچی به خدا..
فقط زخمی شده.. همین..
چیز خاصی نیست.. فردا منتقلش میکنن ایران..)
کلمات را بی قفه و مسلسل وار میگفت.
چه دروغ بچه گانه ایی.. آن هم به منی که آمین گویِ دعایش بودم..
حنجره ام دیگر یاری نمیکرد. با نجوایی از ته چاه درآمده میخِ سیلِ چشمانش شدم.(شهید شده، نه؟؟)
قطرات اشک مانش بریده بود و دروغ میگفت.. گریه به هق هق اش انداخته بود و از مجروحیت میگفت.. از ماجرایِ دیشب بی خبر بود و از زنده بودنش میگفت..
تنم یخ زده بود و حسی در وجود قدم نمیزد..
دانیال مرا در آغوش گرفته بود و مردانه زار میزد.. لرزش شانه هایش دلم را میشکست..
شهادت مگر گریه کردن داشت؟؟ نه..
اما ندیدنِ امیرمهدیِ فاطمه خانم چرا. فغان داشت.. شیون داشت.. نالیدن داشت..
دانه های اشک، یکی یکی صورتم را خیس میکردند..
باید حسام را میدیدم. (منو ببر، میخوام ببینمش..)
مخالفتها و قربان صدقه رفتن های دانیال هیچ فایده ایی نداشت، پس تسلیم شد..
از هتل که خارج شدیم یک ماشین با راننده ایی گریان منتظرمان بود.
رو به حرم ایستادم وچشم دوخته به گنبد طلایی حسین (ع) که شب را آذین بسته بود، زیر لب نجوا کردم (ممنون که آرزوشو برآورده کردی آقا.. ممنونم..)
به مکان مورد نظر رسیدیم. با پیاده شدنم از ماشین، صدایِ گریه هایِ خفه ی دانیال و راننده بلند شد.
قدم هایم سبک بودو پاهایم را حس نمیکردم..
قرار بود، امروز او به دیدنم بیاد.. اما حالا من برایِ دیدنش راهی بودم..
دانیال بازویم را گرفت و من میشنیدم سلامها و تبریک هایِ خوابیده در بغض و اشکِ همردیفانِ همسرم را..
شهادت تسلیت نداشت، چون خودش گفته بود “اگر شهید نشم، میمیرم”. پس نمرده بود..
ادامه دارد...
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
📝 #یادمون_باشه
➖ راننده اسنپ ؛
هنوز تیک تایید حرکت بسمت مقصد رو نزدم، میشه سفر رو لغو کنید، این مبلغ رو به کارت خودم بزنید؟ (فرار از کمیسیون)
➖ کارگر خدمات ؛
شماره موبایل منو داشته باشید، از این به بعد، بجای تماس با شرکت خدماتی، به خودم زنگ بزنید! (فرار از کمیسیون)
➖ نصّاب نمایندگی ؛
از چهار تا کاری که براتون انجام دادم، سه موردش، خدماتِ شخصیه، در فاکتور شرکت قید نمیکنم، که هزینه تون هم زیاد نشه ...
و......
ـــــــــــــــــــــــ
روزانه از این مدل بیتقواییها، با توجیههای مختلف، زیاد دیده میشه و درحال ترویج هست.
#یادمون_باشه ؛
ما بواسطهی ایده، تلاش و حضور این شرکتها، راحت همدیگه رو پیدا میکنیم، و نیازهامون رو، بواسطهی وجود این محورها، در تعامل باهم، سریعاً مرتفع میکنیم.
پس پیچوندن و دور زدنِ این مراکز، نمونهای از بیتقوایی هست.
یا با جایی کار نکنیم،
یا اینکه الکی الکی، آتیش رو، به جونِ درآمد حلالمون، نندازیم.
🔻 امت ها زندگی و مرگ دارند 🔻📊
ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند ... 💯⤵️
( #قسمت_اول ) با ما همراه باشید 🌷
در قرآن آیات زیادی داریم که همین مطلب را بیان میکند که امتها زندگی و مرگ دارند. ممکن است یک وقت امتی بمیرد بدون آنکه افرادش مرده باشند. معنای اینکه «امتی بمیرد» این نیست که افرادش همه یکسره اعدام شوند، مثلا در یک بلای آسمانی یا در اثر یک جنگ از بین بروند، بلکه ممکن است امتی بمیرد بدون آنکه یک فرد از افراد آن امت مرده باشد. و قرآن برای موت امتها یک حساب قائل است. همین طور که یک فرد مرگش روی یک حساب است و اگر اجل و پایان عمر یک فرد برسد دیگر خواه ناخواه میمیرد خواه اجلش اجل مسمى باشد یا اجل غیر مسمى؛ یعنی یک انسان یک لحظه ای میرسد که آن لحظه به هر حال دیگر لحظه مرگ اوست؛ جامعهها هم یک لحظه ای میرسد که آن لحظه، لحظه مرگ آن جامعه هاست. عرض کردم، مرگ یک جامعه معنایش این نیست که حتما افراد آن جامعه هم باید بمیرند.
این نظیر آن حرفی است که امروز درباره مرگ تمدنها و مرگ فرهنگها میگویند، چون یک تمدن و یک فرهنگ برای یک مردم همان روح آن مردم را تشکیل میدهد. اگر لحظه ای برسد که عمر آن فرهنگ به پایان رسیده باشد و فرهنگ زندهتر و قوی تری به او هجوم بیاورد و آن فرهنگ را ریشه کن کند روح آن ملت را از آنها گرفته. وقتی روح آن ملت را از آنها گرفت آن ملت از نظر روح اجتماعی دیگر مردند.
( استاد مطهری ادامه دارد ✨✨ )
7.33M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
کسانیکه اهل نماز شب هستند، حتماً این کلیپ رو ببینند، تا با این ذکر بعد از نماز وتر پاداشی عظیم نصیبشان شود🌹
🍃التماس دعای فرج ان شاءالله🍃
🕊✨ أللَّہُمَ؏َـجِّڸْ لِوَلیِڪَ ألْفَـرَج بحق سیدتنا حضرت زینب سلام الله علیها✨🕊
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
استوری پنج شنبه های امام حسینی تقدیم شما
این استوری از صفحه رسمی حرم طهر نیز قابل مشاهده میباشد .
ممنونم از لطف شما❤
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
✨خدایا...
❄️همیشه دلتنگی ام را
💫در دریای آغوش تو ریختم
❄️عجیب این
💫دریا معجزه میکند
❄️مهربانا...
💫این معجزه را
❄️برای عزیزانم مقرر فرما
💫تا تمام غمهایشان
❄️در دریای
💫بیکران آغوشت
❄️به آرامش بدل شود
💫شب بخیر
❄️
✴️ جمعه 👈 30 اردیبهشت / 1401
👈18 شوال 1443👈 20 می 2022
🏛مناسبت های دینی و اسلامی.
👨👨👧👧 روز ملی جمعیت .
🎇 امور دینی و اسلامی.
❇️امروز: روز مبارک و خوبی است برای امور زیر:
✅خواستگاری و عقد و عروسی.
✅جابجایی و نقل و انتقال.
✅آغاز نوشتن و تعلیم و تعلم.
✅مسافرت (بعد از ظهر خوب است).
✅خرید حیوان و چهارپایان.
✅خرید وسیله سواری.
✅و دیدار بزرگان خوب است.
👶 زایمان مناسب و نوزاد مبارک و شایسته باشد.
🚘مسافرت: مسافرت خوب است بعد از ظهر انجام گیرد.
👩❤️👩 مباشرت و مجامعت امروز: مباشرت پس از فضیلت نماز عصر استحباب ویژه ای دارد و فرزند حاصل از آن دانشمندی معروف با شهرت جهانی گردد.ان شاءالله.
👩❤️💋👨مباشرت و انعقاد نطفه.
امشب (شب شنبه)، مباشرت برای صحت جسم خوب است.
🔭 احکام و اختیارات نجومی:
🌗 امروز قمر در برج جدی است و برای امور زیر نیک است:
✳️ برای عمل جراحی.
✳️آغاز معالجات درمان .
✳️فرزند به دایه سپردن.
✳️تشکیل شرکت و امور شراکتی.
✳️ برداشت محصول.
✳️از شیر گرفتن کودک.
✳️وام و قرض دادن و گرفتن.
✳️صید و دام گذاری.
✳️ و لباس نو پوشیدن نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت طبق روایات،#اصلاح_مو(سر و صورت) ،باعث غم و اندوه می شود.
💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن....
#خون_دادن یا #حجامت ، زالو انداختن باعث قوت بدن می شود (حجامت هنگام ظهر جمعه مکروه است).
✂️ ناخن گرفتن
جمعه برای #گرفتن_ناخن، روز بسیار خوبیست و مستحب نیز هست. روزی را زیاد ، فقر را برطرف ، عمر را زیاد و سلامتی آورد.
👕👚 دوخت و دوز.
جمعه برای بریدن و دوختن، #لباس_نو روز بسیار مبارکیست و باعث برکت در زندگی و طول عمر میشود..
✴️️ وقت استخاره
در روز جمعه از اذان صبح تا طلوع آفتاب و بعد از زوال ظهر تا ساعت ۱۶ عصر خوب است.
❇️️ ذکر روز جمعه
اللّهم صلّ علی محمّد وآل محمّد وعجّل فرجهم ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۲۵۶ مرتبه #یانور موجب عزیز شدن در چشم خلایق میگردد .
💠 ️روز جمعه طبق روایات متعلق است به #حجة_ابن_الحسن_عسکری_عج . سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد
🌿🌺🌿🌺🌿🌺🌿
🌸زندگیتون مهدوی
با این دعا روز خود را شروع کنید👇👇
🌟بسم الله الرحمن الرحیم🌟
✨ *اللّهُمَّ اِنّی اَسأَلُکَ یا قَریبَ الفَتحِ وَ الفَرَجَ یا رَبَّ الفَتحِ وَ الفَرَج یا اِلهَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ عَجِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ سَهِّلِ الفَتحَ وَ الفَرَجَ یا فَتّاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا مِفتاحَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا* *فارِجَ الفَتحِ وَالفَرَجِ یا صانِعَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا غافِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا رازِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا خالِقَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ یا صابِرَالفَتحِ وَ الفَرَجِ یا ساتِرَ الفَتحِ وَ الفَرَجِ وَاجعَل لَنا مِن اُمُورِنا فَرَجاً* *وَمَخرَجاً اِیّاکَ نَعبُدُ وَ اِیّاکَ نَستَعینَ بِرحمتک یا اَرحَمَ الرّاحمینَ*✨
4_5812334891844504635.mp3
5.65M
۔ 🌹🍃☝🏻☝🏻🍃🌹
🚩 زیارت عاشورا
سریع خوانی 12 دقیقه مختصر و با مرور سریع
بسیار زیبا
🎙 با نوای علی فانی
سلام یوسف...
گفت: چشمانت بیسو شده، در دلم گفتم: چشمانی که جمال بیمثال او را نمیبیند همان به که بیسو باشد، گفت: دیر آمدی، تازه فهمیدی که باید میآمدی، در دلم گفتم: آری دیر آمدم اما نه برای چشمانم، دیر فهمیدهام که دنیا بی او ارزش دیدن ندارد، دیر فهمیدهام که باید میآمدم به سوی تو...
سلام یوسف، به چشمانم آموخته بودم که جز تو را نبینند، سالهاست که در جست وجوی توام آنقدر دیر آمدی که دیگر دنیا را نمیخواهم ببینم گویا چشمانم دیگر بیتو دنیا را نمیخواهند، تمام وقت به تو میاندیشیدم وقتی که فهمیدم چشمانم بیسو شدهاند
هنوز یعقوب نشدهاند برای تو، هنوز در فراقت خون گریه نمیکنند کاش پرده از چشمانم میگشودی و بینایم میکردی، کاش پیراهنت را به دستان نسیم میسپردی تا که از عطر تو وجودم جان میگرفت
یوسف تا نیایی گره این زندگی وا نمیشود دیگر بدون تو بودن ممکن نیست این را حتی هوای شهر هم میداند، بازگرد یوسف...