📜 #امیرالمومنین(علیهالسلام):
🌟 وَتَجَرَّعِ الْغَيْظَ فَإِنِّي لَمْ أَرَ جُرْعَةً أَحْلَى مِنْهَا عَاقِبَةً وَلاَ أَلَذَّ مَغَبَّةً...
🍁 «#خشم خود را جرعه جرعه فرو بر که من جرعه اى شيرينتر و خوش عاقبتتر و لذت بخشتر از آن نديدم.»
📖نامه٣١ #نهج_البلاغه
⭕️پروفسور سمیعی: از هر ده سلبریتی در ایران، یکیشون از کمبود عقل رنج میبره
و نُه تای دیگه لذت میبرن!
🔹 ميرزا مرتضي
#لبیک_یا_خامنه_ای
#پایان_مماشات
#امام_زمان ادرکنا 🥀.
#اهداف_دنیایی_مبارزه_با_هوای_نفس 15
🌸 " لذّت بیشتر ...." 🌸
🔶ما توی این قسمت میخوایم
با کسانی که اصلاً دین و خدا و قیامت رو قبول ندارن صحبت کنیم ؛
🌱برای شروع بهتره به یه سوالِ مهم پاسخ بدیم ؛↓
🔰آقا شما از همین "زندگی مادّی" که داری، چی میخوای و چه توقعی داری؟؟!!
🔰دوست داری که لذّتِ بیشتری ببری یا نه؟؟ !!
🔰شما مگه نمیخوای توی زندگی مادّی خودت لذّتِ بیشتری ببری؟
#صبحونه_مقوی
محتویات برای هر نفر:
توتفرنگی ۱/۲ فنجان
گوجهفرنگی ۱/۲ فنجان
هویج ۲ عدد
آب پرتقال ۱/۲ فنجان
همه مواد را در بلندر با هم کاملا مخلوط کنید تا یکدست شوند.
صبحانه شما آماده است.
🍃🌸🍃🌸🍃🌸🍃
منزل اجاره ای شهید روح الله عجمیان👆
آن سلبریتی کاخنشین، فراخوان داد و داعشیهای وطنی پیکر این کوخنشین کمالشهری را پاره پاره کردند.
#لبیک_یا_خامنه_ای نائب بر حق #امام_زمان برای #بیداری_ملت.
rg-bayat-talaiye.mp3
7.18M
🌹 روایت گری بسیار بسیار زیبا درباره #شهدا
🙏 پیشنهاد واجب که این صوت رو گوش کنید
درسته طولانیه ولی گوش کنین خیلی مفیده🌹♥️ به یاد #شهدا ی طلائیه راهیان نور #امام_زمان ادرکنا🥀
شخصی به #علامه_طباطبایی گفت، یک ریاضتی برای #پیشرفت_معنوی به من بفرمایید.
علامه فرموند: بهترین #ریاضت، خوش اخلاقی در خانواده است.
⚜امروز هرگاه خواستید کلمه ای ناخوشایند به زبان آورید به کسانی فکر کنید که قادر به تکلّم نیستند
⚜قبل از اینکه بخواهید از مزّه ی غذای تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که اصلاً چیزی برای خوردن ندارد
⚜امروز پیش از آنکه از زندگی تان شکایت کنید، به کسی فکر کنید که خیلی زود هنگام، از دنیا رفته
⚜قبل از آنکه از فرزندان تان شکایت کنی،به کسی فکر کنید که آرزوی بچّه دار شدن دارد
⚜پیش از نالیدن از مسافتی که مجبورید رانندگی کنید، به کسی فکر کنید که مجبور است همان مسیر را پیاده طی کند.
⚜و پیش از آنکه از شغل تان خسته شوید و از آن شکایت کنید به افراد بیکار و ناتوان و کسانی که در آرزوی داشتن شغل شما هستند فکر کنید...
⚜قبل ازانکه از کم بودن پولهاو داریهایتان ناراحت باشید به کسانی فکر کنید که پولی برای خرج کردن ندارند و با سیلی سرخ کرده اند
⚜زندگی،یک نعمت است با غر زدن و نالیدن به کام خودتان و اطرافیان تلخش نکنید
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#ساندویچ_کتلت
با صدا ببینید🔈
مواد لازم
سیب زمینی ۲ عدد
هویج ۱ عدد
پیاز ۱ عدد
تخم مرغ ۱ عدد
ارد سوخاری ۲ قاشق
گشنیز و جعفری ۲ قاشق
نمک ۱ قاشق چای خوری
فلفل سیاه و فلفل قرمز و پاپریکا از هر کدوم ۱ قاشق چای خوری
گوجه ۴ عدد
ماست ۴ قاشق
جعفری گشنیر ۱ قاشق
لیمو نصف
پودر سیر نوک قاشق چای خوری
✦
✍ #تلنگر
وقتی پرندهای زنده است،
مورچه را میخورد.
وقتی میمیرد مورچه٬
او را میخورد!
شرایط به مرور زمان تغییر میکند!
هیچوقت کسی را تحقیر نکنید!
شاید امروز قدرتمند باشید ،
اما... زمان از شما قدرتمندتر است
یک درخت،
هزاران چوب کبریت را میسازد،
اما وقتی زمانش برسد ،
یک چوب کبریت میتواند هزاران درخت را بسوزاند!
🌸 علامه #حسن_زاده_آملی:
🔹بعضیها میگويند ما تشنهايم، ولی تنها حرفش را ميزنند، و الاّ تشنه به سوی آب ميرود...
♦ کسی که #درد دارد، به سوی درمان و #طبيب میرود...
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 یک گوشه از عشق جوان و نوجوان ایرانی
🔺نسل آینده در مسیر ایرانی متحد و یکپارچه؛
دهه هشتادی هایی که انقلاب را به نتیجه
میرسانند
#لبیک_یا_خامنه_ای
#عمامه_بوسی
#پایان_مماشات
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن زندگی آزادی در حکومت عبدالحمید
حتما ببینید تا با نفاق عجیب ایشون آشنا بشید
#حجاب بهانه است اصل نظام #ایران_قوی و #زن_عفت_افتخار نشانه است 🥀
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 پرسید: اگر ادعای امام حسینی دارین چرا از ظلم به دختران در خیابون حمایت می کنید؟!!
❌ عزیزانی که تعصب دارن این کلیپ رو نبینن🙏
یا #امام_زمان ادرکنا 🥀
#پایان_مماشات برای امنیت
#لبیک_یا_خامنه_ای تنها ره رهایی
#عاشقانھ_ای_ڪوتاه
#قسمت_اول
چادر گلدارش را دوگره ریز دور ڪمرش زد و سرجاروی زهوار دررفتھ را در آب زلال حوض نقلے حیاط فرو برد . نسیم پرچارقدش راشبیھ بھ عشوه ی نوعروسان بھ بازی گرفت.همان چارقدی ڪھ آقاسید عید سال گذشتھ سرش ڪرد و گفت: این را ڪنار بگذار مخصوص هربهار،گل بانو جان!
تداعی طنین صدای مرد خانھ اش ، نقش شڪوفھ های انار را روی گونه هایش پررنگ کرد. خجالت زده دستی بھ صورتش ڪشید و لب برچید.دیگر چیزی بھ تنفس صبح نمانده...صبح آمدنش!رشته های خشکیده ی جارو روی زمین میکشید و گل بهار زیر لب زمزمه مےکرد:سیدجان!
تصدقت بشھ بهار!ڪجایـے تاج سر؟
اسپند هم آماده اس
بیا دورت بگردونم ..
حیاط را ڪھ آب و جارو ڪرد ، نگاه تب دارش را بھ در دوخت ،دستھ ی ابریشمےموهایش را ڪھ روی چشمان مخمورش سایھ انداختھ بود ڪنار زد و باقدمهای آرام بھ خانھ برگشت. چادر را از دور ڪمر باز ڪرد و بھ رخت آویز آویخت.
پیش از رفتن بھ آشپزخانھ در آینھ ی قدی راهرو نگاهش بھ پیراهنش افتاد.شونیز بلند و یاسے رنگ ڪھ قدری از دامنش را پوشانده بود. رد تیره ی سرمھ درون چشمانش خبر از اتفاقـے شیرین داشت.شیرینے سیب سرخ هفت سینشان!
دمپایـے های رو فرشے اش را بھ پا ڪرد و بھ آشپزخانھ رفت.ڪاسھ ی سفالے فیروزه ای را از روی میز برداشت ومقابل صورت گرفت . عطر شڪوفھ های نرگس درونش را با ولع نوشید.چرخے زد و درحالیڪھ گوشھ ای از دامنش را با دستے و ڪاسھ را با دست دیگر گرفتھ بود ، بھ اتاق نشیمن رفت.ترمھ ی سبزیشمے را ڪنجے از خانھ باز ڪرده و آینھ و قران را رویش گذاشتھ بود.دوماهے قرمز درون تنگ بلور مدام بھ دور هم میگشتند. یادش آمد سالے ڪھ گذشت؛آقاسید جان!خودش شب عید دوتا ماهے خرید ڪھ یڪے ازانها دم بلند و حریر داشت، هربار نگاهش بھ گل بهار مےافتاد مےگفت : ماهے تنگ دلے خانوم جان!ان یڪے ڪھ دم حریر و سفید دارد تویـےها!ببین چھ دلبری میڪنے . پوستم را ڪندے تو !بعداز آن،زمان ماموریت و خط جبهھ ڪھ میشد ، غرمےزد: آخر زن هم اینقدر خوب مےشود! ترو بھ خدا اخمے قهری ، چیزی! دلم گیر باشد نمیتوانم بپرم ها!حداقل انطور با چشمانت نگو برگرد! دلم آب شد زن!..گل بهار اما بار آخر نگاهش را زیر انداختھ بود.
دقیق تر بھ تنگ خیره شد یڪے ازماهےها،همانے ڪھ دم حریرداردها!گوشھ ای غمبرڪ زده!مریض است یا شاید دلش ڪوچڪ شده،برای یارش!همان دم صدای زنگ خانھ درجان گل بهار پیچید!برگشت! از جا پرید و بھ دو خودش را بھ راهرو انداخت؛برای باراخر خودش را در آینھ نگاه کرد،صورتش گل انداخته!بھ حیاط دوید و بلند پرسید: ڪیھ؟!
✒نویســنده:
#میم_سادات_هاشمی
♡ داستان ڪوتاهھ ۲ قسمتی♡
#نشر_دهیم
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#این_عاشقانھ_روازدست_ندید
#قسمت_دوم
#بخش_اول
در طوسے رنگ با صداے جیر ڪوتاهے باز شد . برق شوق در شفق چشمان گل بهار بھ خاموشے نشست. مردی چهار شانھ با مو و محاسن جوگندمے ڪھ در چهار چوب در ایستاد برادرش هادی بود . یڪ دستش را بھ پر چارقدش گرفت و باسر سلامے ڪوتاه ڪرد..نھ انڪھ از دیدن هادے ناراحت باشد...نھ ! انتظار امدن دیگرے را داشت... هادی یڪ قدم عقب رفت و مهتاب نیمے ازچهره ی گرفتھ اش را روشن ڪرد. چشمانش خستھ تراز آن بود ڪھ بخواهد با اشڪ حرفش را بزند! لب هایش بهم خورد و تنها بھ یڪ جملھ اڪتفا ڪرد : چادرتو سر ڪن ، بیا! ڪارت دارن...
سوز بھ جان گل بهار نشست، بھ خود لرزید و ڪاسھ ی فیروزه ای روی زمین افتاد و...
صدتڪھ شد...
✽✽✽
هادی مردد قدمے دیگر برداشت و چیزی درگوش پاسدار جوان گفت. پاسدار نیم چرخے زد و نگاهے گذرا بھ چشمان گل بهار انداخت... راهروی بلندے ڪھ درآن جلو مےرفتند نمور ، تاریڪ و سرد بود. گویے قصد تمام شدن نداشت... گل بهار چادرش را ڪمے بیش از قبل جلو ڪشید و ڪیپ رو گرفت. دیگر خبری از گونھ های انارے اش نبود...درعوض گرد مرده بھ صورت و حتے چادرش پاچیده بودند. انتهای راهرو دری بود ڪھ رو بھ سالنے بزرگ باز مےشد. دو طرف سالن محفظھ هایـے ڪوچڪ ردیف بھ ردیف قرار داشتند...محفظھ هایـے ڪھ بوے مرگ میداد...بوے سرد خانھ.
پاسدار چندقدم بلند برداشت و رو بھ مردی ڪوتاه قد ایستاد... گل بهار از پشت سر پیراهن هادی را ڪشید . هادی اما شرم داشت ڪھ برگردد...نمیدانست از چھ! تنها دیگر روے نگاه ڪردن بھ چشمان معصوم گل بهار را نداشت...چشمانے ڪھ مدام سوالے جدید در آن جان مےگرفت...سوالے مانند: اشتباه نیامده ایم!؟...اگر سید بیاید و پشت در بماند چھ؟...آن مرد قد ڪوتاه چھ ڪسے است؟...نڪند شوخےات گرفتھ؟...بیا برگردیم....
مرد چشمے آرام بھ پاسدار گفت و با تواضع جلو آمد..سلام مختصرے ڪرد و گفت: اینجاست...
انگشت اشاره اش محفظھ ی میانے درردیف دوم را نشان میداد...
گل بهار دست انداخت و بازوی هادی را محڪم گرفت!...تنها برادرش...گویـے مےخواست بفهماند ڪھ باز باید مثل بچگےشان هادی ڪارے ڪند...تا همھ چیز درست شود...مرد ڪھ بنظر مےرسید مسئول سردخانھ باشد در محفظھ را باز ڪرد و ڪشوی بزرگے را بیرون ڪشید...ڪیسھ ای مشڪے رنگ روی ڪشو دل گل بهاررا آشوب ڪرد..
مسئول سردخانھ بعداز مڪثے ڪوتاه و نگاهے پر درد بھ چهره ے هادی ، زیپ ڪیسھ ے مشڪے را بھ ارامے ڪشید... عطرے آشنا درفضا پیچید...
پاهای گل بهار بھ سستے نشست و اورا وادار ڪرد ڪھ خود را میان بازوان برادرش بیندازد... شانھ ے راستش را بھ سینھ ی هادی تڪیھ داد و رو گرداند از چیزے ڪھ مقابلش اورده بودند. درمانده مرگ را فروخورد ...هادی دستش را بھ دور گل بهار حلقھ ڪرد و پرسید: خودشھ...؟
گل بهار بارے دیگر بھ ڪیسھ نگاه ڪرد... دنیایش رو بھ همان رنگ میرفت. ظلماتے محض... چھ چیز را باید شناسایـے مےڪرد...؟ از ڪجا باید مےفهمید ڪھ پیڪر مقابلش سیدجان اوست...؟ از پیڪرے ڪھ بےسر مانده یا... پرنده ی وجودش درسرماے بے ڪسے مےلرزید.اما بغض چون تڪھ سنگے سخت در گلویش گیر ڪرده بود!...بهت و ناباوری بھ جانش چنگ مےزد. قرار بر آمدن بود...اما نھ اینطور!... نگاهش میلغزید و چفیھ ی نیم سوختھ پیڪر را میڪاوید .
سوسوے امید در جانش اخرین تلاش را مےڪرد تا روشن بماند!...دست دراز ڪرد و چفیھ را ڪمے بالا آورد نگاهش ڪھ بھ گره ڪور قسمت پایینش افتاد ، سرے تڪان داد و زمزمھ ڪرد : یازهرا !... نھ!
بهارے ڪھ تبدیل بھ باران خزان شده بود ....از گوشھ پلڪش فروریخت...چفیھ را روی صورتش گذاشت و تمام توانش را خرج باران وصالش ڪرد.سید عادت داشت پلاڪ و زنجیرش را درمیان چفیھ اش گره مےزد.
✒نویســنده:
#میم_سادات_هاشمی
#نشر_دهیم
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
#این_عاشقانھ_روازدست_ندید
#قسمت_دوم
#بخش_دوم
گل بهار خم شد و سرش را روے سینھ ے پیڪر گذاشت... صدای زجھ اش درفضای سردخانھ مےپیچید...بھ پیراهن خاڪے سید چنگ زد و آخرین توانش را وقف جان دادن ڪرد...بوے خون مشامش را پر ڪرد؛ خونے ڪھ آغشتھ بھ عطر نرگس شد.سرش را بلند ڪرد و نالھ زد : حالا چجورے اسپند دور سرت بگردونم...
هادی شانھ های رنجور و ظریف گل بهار را گرفت و بلندش ڪرد، او اما دست برادرش را پس زد و دیوانھ وار دڪمھ های پیراهن سید را یڪے یڪے باز ڪرد... مسئول سردخانھ گوشھ ای آرام اشڪ میریخت..هادے مبهوت و باملایمت زمزمھ ڪرد: دورت بگردم دارے چیڪار مےڪنے....نڪن بهار !
او گوش نمیداد...تنها بھ یڪ چیز فڪر میڪرد...سربندے ڪھ وصلھ ے سینھ همسرش بود!... مقابل چشمان هادی سربند را ازاد ڪرد و روی قلبش گذاشت... وجودش از هجوم اشڪ و بغض سخت تڪان مےخورد و دستانش پیڪر مردش را نوازش مے ڪرد... باری دیگر خم شد و لبهایش را روی دست زخمے سید گذاشت... انگشتر عقیق و فیروزه اش را بوسید ... همھ چیز سرجایش بود...جز سری ڪھ بھ امانت داده بود...
✽✽✽
گل بهار خودش را تا دم سفره ی رنگے اش ڪشاند...ساڪ خاڪے را ڪناراینھ گذاشت.. نگاه سردش را گرداند...چهره ی مظلوم سیدجانش میان قاب گردویـے... اشڪے ڪھ بےاراده مےآمد را با پر چارقدش گرفت و قاب عڪس را از روی دیوار برداشت. شیشھ ی وجودش را ڪھ ترڪ خورده بود گوشھ اے نشاند. قاب را بھ سینھ چسباند و سربند را از درون ساڪ بیرون آورد...لڪھ های خون بخشے از نوشتھ ی یاحسین را پوشانده بودند. سفره را از زیر نظر گذراند...سھ سین از پیش آماده شده...با ساک و سربند و.... سیدجان...شد شش عدد...یڪے دیگر مانده.چشمانش راریز ڪرد... ماهے دم حریرِ تنگ بلور روی آب آمده ... مرده بود!... همانے ڪھ گل بهار بود!....تبسمے تلخ لبهاے گل بهار را پوشاند.. باری دیگر بھ عڪس نگاه ڪرد... لبخندے سیاه و سفید چون آتش بھ جانش افتاد..
_ هفتمین سین سرت بود ڪھ جا ماند....
✒نویســنده:
#میم_سادات_هاشمی
❧ کپی باذکر نام نویسنده...
❧ این داستان ذهنـےمرتبط بھ ۸ سال دفاع مقدس میشھ
#نشر_دهیم
رمانهای عاشقـــــ مذهبی ــانه
بامــــاهمـــراه باشــید🌹
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⚫️ ۲۱ آبان سالروز شهادت پدر موشکی ایران، سرلشکر پاسدار شهید حسن طهرانیمقدم
مقام معظم رهبری : امروز فضیلت زنده نگهداشتن یاد شهدا کمتر از شهادت نیست
✍🏻#لبیک_یا_خامنه_ای نائب برحق #امام_زمان رهبر عزیز #ایران✌🏻✌🏻✌🏻
.
💢💢💢💢
#نـمازشـب_خانوادگى
🔆پيامبر اكرم صلى الله عليه و آله
🍂اِذا اَيْقَظَ الرَّجُلُ اَهْلَهُ مِنْ اللَّيْلِ وَصلَّيا كُتِبا مِنَ الذّاكِرِينَ اللّهَ كَثيرا وَالذَّاكِراتِ
🍂هنگامى كه مرد (از خواب بيدار شود و) خانواده اش را از خواب بيدار كند و نماز بخوانند
خدا آنها را جزء مردان ذاكر و زنان بسيار ذاكر مى نويسد 📖 اشاره است به آيه 35 سوره احزاب
(كه خداوند در قرآن از آنها نام برده و براى آنها پاداش بزرگ و غفران آماده كرده است).
📚بحارالأنوار، ج 87، ص 158
┄┅┅┅✯✯┅┅┅┄.
#حساب_کتاب
#استاد_شجاعی
▪️مــرز بخشش و #گذشت ما تا کجاست؟؟
- یادت هست!!
خطایی کرد و پشیمان شد و گفت بگذر، و تو با لبخند گفتی بخشیدم...
- چه شده که هروقت او را میبینی، موضوع بحث را میکشانی به همانجا...به همان روز...به همان اشتباه...
- چه شده در مراوداتت، به او کدهایی میدهی که یادآور اشتباه اوست؟ مگر نگفتی بخشیدهای؟
🔺خانم جان، آقاجان!
این کدورتی که از او در قلبت انباشتی، شبیه لختهای شریانهای روحت را بند خواهد آورد...
برای انسان ماندن، قبل از هرچیز، باید بیاموزی؛ چه چیز را فراموش و چه چیز را یادآوری کنی!
#خطاها را فراموش کن تا شبیه خداوند "کریم الصفح" شوی و به جای آن، خوبیهایشان را در ذهنت نگهدار و به زبان بیاور ...
•| یادآوری اشتباهات دیگران، هم روحت را سنگین میکند
هم انسانها را از تو فراری میدهد...|•
🍁🍂🍁🍂
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁خدا ما را رها نمیکند!
📌نحوه توسل به امام زمان (عج)
#آیتاللهمصباحیزدی
#امام_زمان♥
💞سلامتی امام زمان صلوات
✧════•❁❀❁•════✧
ألـلَّـھُـمَــ ؏َـجِّـلْ لِوَلـیِـڪْ ألْـفَـرَج.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
نقشه کشیدند؛برنامه ریزی کردند
#سلامتی_فرمانده_صلوات
♨️کانال حوزوی روزنه نوشت
در غیبت #حکمرانی_ورزشی!
از اهانت سازمانیافته به سرود ملی تا کشف حجاب ورزشکاران زن!
همزمان با آشوبهای کور اخیر، اتفاقات عجیبی در قاب رسانهها نقش میبندد که بیش از هر چیز نشانگر ضعف و بلکه فقدان #حکمرانی_ورزشی است!
گذشته از کشف حجاب معدود زنان ورزشکار، اعضای تیمهای ملی مان از خواندن سرود ملی امتناع میکنند و بعد از پیروزیها، از شادمانی هم دریغ میورزند!
سکوت معنادار و بعضا واکنش انفعالی مسئولان اجرایی مربوطه، در تشدید فضای اخیر قطعا مؤثر است و با این وضعیت باید منتظر خبرسازیهای بیشتری باشیم.
ممکن است برخی این بیعملی و سکوت در مقابل این اهانتهای سازمان یافته را به در پیش بودن #جام_جهانی_فوتبال ربط بدهند اما واقعیت آن است که این قبیل حرفها نمیتواند ناکارآمدی و ضعف مفرط مدیران اجرایی عرصه ورزش را توجیه کند.
با روند فعلی پیشبینی میشود عرصه ورزش کشور به زودی به خط مقدم تقابل با ارزشهای ملی و میهنی تبدیل شود و اگر امروز که هنوز در آغاز تابوشکنی ورزشکاران جوزده هستیم، برنامه مشخص و برخورد قاطع هوشمندانهای با این پدیده صورت نگیرد، فردا دیگر هیچ کس کاری از پیش نخواهد برد.
مدیران ارشد اجرایی کشور، خصوصا رئیس جمهور محترم باید با استفاده از ظرفیت نخبگان متعهد و تجربه عناصر عملیاتی متعهد، در اسرع وقت برای این امر چاره کنند که تا بیش از این حیثیت و هویت و غرور ملی و ارزشهای دینی مان توسط کارگردانهای مزدور نامرئی این نمایشهای ورزشی در معرض مخاطره قرار نگیرد.
بعد از ضعف و بلکه فقدان #حکمرانی_فرهنگی که به ولنگاری در فضای هنری و رسانهای کشیده شده، اینبار آن تجربه در غیبت #حکمرانی_ورزشی، به وقایع تلخ اخیر انجامیده است!
عجیب آنکه عملا از نیروهای متعهد و متکثر این دو عرصه هیچ استفاده هوشمندانهای برای تقابل با کارشکنیهای معدود عناصر مزدور و فریب خورده صورت نمی پذیرد!
در چنین شرایطی که برخی چهرههای ورزشی و هنری به عنوان لیدرهای آشوب و اغتشاش نقشآفرینی میکنند و متولیان این دو عرصه یعنی وزارت ورزش و وزارت فرهنگ، توانایی لازم برای مدیریت فضا را ندارند، پیشنهاد میشود پرونده ورزش و هنر به نهادهای عالی امنیتی سپرده شود تا برای قطع شدن زنجیره آشوبهای کور، تصمیمات مقتضی در اسرع وقت اتخاذ گردد. قوه قضائیه نیز میتواند با تشکیل شعب ویژه و به کارگیری قضات باتجربه و شجاع و زمان آگاه، به طور ویژه و خارج از نوبت به این سنخ جرائم که هویت ملی و امنیت ملی را هدف گرفتهاند، قاطعانه برخورد نماید.
تا هنگام تدوین و اجرای یک برنامه جامع در باب هنر و ورزش، مسئولان عالیرتبه این دو عرصه باید از سوی مردم و جریان انقلابی استیضاح شوند و چنانچه صلاحیت و لیاقت لازم را ندارند (که در مواردی ثابت شده ندارند) از عرصه مدیریتی کشور کنار گذاشته شوند.
آقایان ورزش! یادتان نرود که مردم برای حفظ وجب به وجب از این خاک، خون و جان و جوان دادهاند....
اکنون پرچمی که برای اقتدار و عزتش خون جوانان وطن بر زمین ریخته، به صورت سازمانیافته مورد هتک حرمت قرار گرفته است! و عجیب آنکه حتی یک نفر از مدیران ورزشی نه توبیخ شدهاند و نه استعفا دادهاند!