eitaa logo
مدح و متن اهل بیت
11.5هزار دنبال‌کننده
18.3هزار عکس
19.3هزار ویدیو
1.4هزار فایل
@Yas4321 ارتباط با ادمین @Montazer98745 ارتباط با مدیر
مشاهده در ایتا
دانلود
یاسی به رنگ سبز زِ گلخانه میرود یارب خدایِ درد زِ کاشانه میرود پیچیده بینِ چادرِ خاکی مادرش بر دست‌ها ، غریبه‌ای از خانه میرود اینجا هزار تیر به تشییع آمده تا کَس نگوید از چه غریبانه میرود خون می‌چکد به دوشِ اباالفضل از کفن گویی دوباره فاطمه بر شانه میرود فریادِ خواهری پِیِ تابوت میرسد مادر ندارد این که غریبانه میرود دامنِ چشمِ من از گریه به دریا اُفتاد چشم زخمی شده از کارِ تماشا اُفتاد پاره‌هایِ جگرم می‌چكد از كُنجِ لبم عاقبت قرعه به نامِ منِ تنها اُفتاد باز هم خاطره هایم همگی زنده شدند راهِ من باز بر آن كوچه‌ی غم‌ها اُفتاد یادِ آن کوچه که با مادر خود می‌رفتم به سَرَم سایه‌ای از غربتِ بابا اُفتاد کوچه بن بست شد و در دلِ آن وانفسا چشمِ نامرد به ناموسِ علی تا اُفتاد آنچنان زد که رَهِ خانه‌ی خود گُم كردیم آنچنان زد که به رخساره‌ی گُل جا اُفتاد گاه می خورد به دیوار و گَهی رویِ زمین چشمِ زخمی شده از کار تماشا اُفتاد من از آن دست کشیدن به زمین فهمیدم گوشواری که شکسته است در آنجا اُفتاد شانه ام بود عصایش ولی از شدت درد من قدم خم شد و او هر قدم اما اُفتاد   از بارِ داغش پشتِ پیغمبر شکسته تنهاترین سردارِ بی لشگر شکسته سجاده‌اش بر غربتِ او گریه کرده پایِ غریبی‌اش دلِ منبر شکسته بخشید آنکَس را که زد نیزه به ساقَش او دستگیری می‌کند از هر شکسته   تا زهر را نوشید فرمود: آه مادر راحت شد این آئینه‌یِ یکسر شکسته بُغضِ چهل سالِ مرا این زهر بشکست اما غرورم را کسی دیگر شکسته   یک کوچه‌ی باریک و دو دیوارِ سنگی یک راه بُن‌بست و دو برگ و بر شکسته فهمید فرزند بزرگم ، ناسزا گفت می‌خواست من باشم ولیکن سر شکسته گفتم که با رویم بگیرم ضربه‌اش را رفتم نبینم حرمتِ مادر شکسته   اول مرا زد بعد از آن هم مادرم را من میزدم بال و پَر و او پَر شکسته از رویِ چادر پایِ خود را بر نِمی‌داشت پایی که قبل از این جسارت ، در شکسته در زیرِ پاها گوشواره خوردتر شد خندید وقتی دید نیلوفر شکسته فهمیدم از اُفتادنِ مادر که بد زد فهمیدم از دیوارِ کوچه ، سر شکسته لایوم کَ یومَک  حسینم گریه کم کن تنها نه من ، از گریه‌ات خواهر شکسته می‌بینمت با مادرم بر شیبِ گودال در لابه‌لایِ نیزه و خنجر شکسته ای کاش می‌شد تا نبینم ساربان هم انگشت را دنبالِ انگشتر شکسته و ذکر مصیبتی از کاش صاحب برسد قلب مرا شاد کند تکیه بر کعبه زند نغمه و فریاد کند کاش یک جا بخرد خوب و بد ما همه را بعد در راه خدا یکسره آزاد کند کاش با یک عمل خیر دلش شاد کنم تا که زهرا به جنان نیز ز من یاد کند کاش یارم بزند تکیه به دیوار حَرَم خطبه ای مثل علی در حَرَم ایراد کند کاش مرغ دل ما را پر و بالی بدهد دل بیمار مرا اندکی ارشاد کند کاش دل یاد سرازیری قبرش باشد تا برای سفرش فکر کمی زاد کند کاش با دست خودش آن گل زیبای علی حرمی بهر گل فاطمه بنیاد کند مُردم از غربت تو یا حسن ای وجه خدا قبر خاکیِ تو را کاش که آباد کند ای زمزمه صبح و نسیم ادرکنی آئینه رحمان و رحیم ادرکنی ای در کرم و سخاوت و آقایی بی خاتمه ، ایها الکریم ادرکنی