رمان دوم
#دختر_شینا 6
🔶 وقتی دید به این راحتی نمی تواند من را به حرف درآورد، او هم دیگر حرفی نزد.
🔹 از فرصت استفاده کردم و به بهانه کمک به خدیجه رفتم و سفره را انداختم. غذا را هم من کشیدم. خدیجه اصرار می کرد: «تو برو پیشِ "صمد" بنشین با هم حرف بزنید تا من کارها را انجام بدهم»،
⭕️ امّا من زیرِ بار نرفتم، ایستادم و کارهای آشپزخانه را انجام دادم. "صمد" تنها مانده بود. سرِ سفره هم پیش خدیجه نشستم.
بعد از شام، ظرف ها را جمع کردم و به بهانه چای آوردن و تمیز کردن آشپزخانه، از دستش فرار کردم.
🌷 "صمد" به خدیجه گفته بود: «فکر کنم "قدم" از من خوشش نمی آید. اگر اوضاع این طوری پیش برود، ما نمی توانیم با هم زندگی کنیم.»
✳️ خدیجه دلداری اش داده بود و گفته بود: «ناراحت نباش. این مسائل طبیعی ست. کمی که بگذرد، به تو علاقه مند می شود. باید صبر داشته باشی و تحمل کنی.»
صمد بعد از اینکه چایش را خورد، رفت...
🔺به خدیجه گفتم: «از او خوشم نمی آید. کچل است.»
خدیجه خندید و گفت: «فقط مشکلت همین است. دیوانه؟! مثل اینکه سرباز است. چند ماه دیگر که سربازی اش تمام شود، کاکُلش در می آید.»☺️
🔹 بعد پرسید: «مشکل دوم؟!»
گفتم: «خیلی حرف می زند.»
🎗خدیجه باز خندید و گفت: «این هم چاره دارد. صبر کن تو که از لاکَت درآیی و رودربایستی را کنار بگذاری، بیچاره اش می کنی؛ دیگر اجازه حرف زدن ندارد.»😊
از حرفِ خدیجه خنده ام گرفت و این خنده سرِ حرف و شوخی را باز کرد و تا دیروقت بیدار ماندیم و گفتیم و خندیدیم.
🌺 چند روز بعد، مادرِ "صمد" خبر داد می خواهد به خانه ما بیاید.
عصر بود که آمد؛ خودش تنها، با یک بقچه لباس. مادرم تشکر کرد. بقچه را گرفت و گذاشت وسطِ اتاق و به من اشاره کرد بروم و بقچه را باز کنم.
🔸 با اکراه رفتم نشستم وسطِ اتاق و گرهِ بقچه را باز کردم. چندتایی بلوز و دامن و پارچه لباسی بود، که از هیچ کدامشان خوشم نیامد...!
🔴 بدون اینکه تشکر کنم، همان طور که بقچه را باز کرده بودم، لباس ها را تا کردم و توی بقچه گذاشتم و آن را گره زدم.❌
🔷 مادرِ صمد فهمید؛ امّا به روی خودش نیاورد. مادرم هی لب گزید و ابرو بالا انداخت و اشاره کرد تشکر کنم، بخندم و بگویم که قشنگ است و خوشم آمده، امّا من چیزی نگفتم. بُق کردم و گوشه اتاق نشستم.🚫
مادرِ "صمد" رفته بود و همه چیز را برای او تعریف کرده بود.
🌹 چند روز بعد، "صمد" آمد...
کلاه سرش گذاشته بود تا بی مویی اش پیدا نباشد.
یک ساک هم دستش بود👝
تا من را دید، مثل همیشه لبخند زد و ساک را داد دستم و گفت: «قابلی ندارد.»😊🎁
💢 بدون اینکه حرفی بزنم، ساک را گرفتم و دویدم طرفِ یکی از اتاق های زیرزمین.
💖 دنبالم آمد و صدایم کرد. ایستادم. دمِ درِ اتاق کاغذی از جیبش درآورد و گفت: «قدم! تو را به خدا از من فرار نکن... ببین این برگه مرخصی ام است. به خاطرِ تو از پایگاه مرخصی گرفتم. آمده ام فقط تو را ببینم....»❣
📄 به کاغذ نگاه کردم؛ اما چون سوادِ خواندن و نوشتن نداشتم، چیزی از آن سر درنیاوردم.
🌼 انگار "صمد" هم فهمیده بود، گفت: «مرخصی ام است. یک روز بود، ببین یک را کرده ام دو. تا یک روز بیشتر بمانم و تو را ببینم. خدا کند کسی نفهمد. اگر بفهمند برگه مرخصی ام را دست کاری کرده ام، پدرم را درمی آورند.»
😰 می ترسیدم در این فاصله کسی بیاید و ببیند ما داریم با هم حرف می زنیم. چیزی نگفتم و رفتم توی اتاق.
🔹 نمی دانم چرا نیامد تو. از همان جلوی در گفت: «پس لااقل تکلیفِ مرا مشخص کن. اگر دوستم نداری، بگو یک فکری به حالِ خودم بکنم....»😔
🍃 باز هم جوابی برای گفتن نداشتم. آن اتاق دری داشت که به اتاقی دیگر باز می شد. رفتم آن یکی اتاق. "صمد" هم بدون خداحافظی رفت... ساک دستم بود.
ادامه دارد...
نویسنده؛ #بهناز_ضرابی_زاده
🥀اگر کشتی را در آب ببینی طبيعي است، اما اگر آب را در کشتی ببینی خطرناک است. تو در قلب دنیا باش ولی دنیا در قلب تو نباشد
💕💕💕
« إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون»
▪️به مناسبت درگذشت مناجات خوانِ سحرهای ماه مبارک رمضان قطعۀ صوتیِ صلواتِ خاصۀ حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ استاد مرحوم سید قاسم موسوی قهار تقدیم شما عزیزان می گردد. روح آن عزیزِ سفر کرده را با صلوات و فاتحه ای شاد کنیم•✾•
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدّیقَةِ فاطِمَةَ الزَّکِیَّةِ حَبیبَةِ حَبیبِکَ وَنَبِیِّکَ وَاُمِّ اَحِبّآئِکَ وَاَصْفِیآئِکَ الَّتِى انْتَجَبْتَها وَفَضَّلْتَها وَاخْتَرْتَها عَلى نِسآءِ الْعالَمینَ اللّهُمَّ کُنِ الطّالِبَ لَها مِمَّنْ ظَلَمَها وَاسْتَخَفَّ بِحَقِّها وَکُنِ الثّائِرَ
اَللّهُمَّ بِدَمِ اَوْلادِها اللّهُمَّ وَکَما جَعَلْتَها اُمَّ اَئِمَّةِ الْهُدى وَحَلیلَةَ صاحِبِ اللِّوآءِ وَالْکَریمَةَ عِنْدَ الْمَلاَءِ الاَْعْلى فَصَلِّ عَلَیْها وَعَلى اُمِّها صَلوةً تُکْرِمُ بِها وَجْهَ اَبیها مُحَمَّدٍ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَآلِهِ وَتُقِرُّ بِها اَعْیُنَ ذُرِّیَّتِها وَاَبْلِغْهُمْ عَنّى فى هذِهِ السّاعَةِ اَفْضَلَ التَّحِیَّةِ وَالسَّلامِ.
Babolharam _ ghahhar.mp3
1.59M
« إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون »
▪️فاطمه یا فاطمه .. بشنوید صوتی کوتاه از توسل به حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها اجرا شده دهۀ 70 به مناسبت درگذشت قاری و مناجات خوانِ سحرهای ماه مبارک رمضان مرحوم استاد سید قاسم موسوی قهار .
_______
پ.ن : روح آن عزیزِ سفر کرده را با صلوات و فاتحه ای شاد کنیم
« إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون »
▪️فاطمه یا فاطمه .. بشنوید صوتی کوتاه از توسل به حضرت صدیقۀ طاهره زهرایِ مرضیه سلام الله علیها اجرا شده دهۀ 70 به مناسبت درگذشت قاری و مناجات خوانِ سحرهای ماه مبارک رمضان مرحوم استاد سید قاسم موسوی قهار . روح آن عزیزِ سفر کرده را با صلوات و فاتحه ای شاد کنیم•✾•
خیزُ زِجا رو به سویِ خانه کن
گیسویِ طفلانِ مرا شانه کن
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه ..
جایِ مناجاتُ نمازِ شبت
می شنوم زمزمۀ زینبت
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه ..
عمر علی در گرو صبر توست
اشکِ علی دسته گلِ قبر توست
فاطمه یا فاطمه یا فاطمه ..
Babolharam Mosavi Ghahar.mp3
1.15M
« إنّا لله وإنّا إليهِ رَاجعُون»
▪️به مناسبت درگذشت مناجات خوانِ سحرهای ماه مبارک رمضان قطعۀ صوتیِ صلواتِ خاصۀ حضرت زهرا سلام الله علیها به نفسِ استاد مرحوم سید قاسم موسوی قهار تقدیم شما عزیزان می گردد.•✾•
________
پ.ن : روح آن عزیزِ سفر کرده را با صلوات و فاتحه ای شاد کنیم.
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
از غصه ات سپید، شده هر تار موی من
اشک دو دیده ات شده آب وضوی من
هر گه نظاره میکنم ای فاطمه تو را
رخسارخویش،نهان کنی از چه ز روی من
دیگر چرا تو ترک تکلم نموده ای
بغض سخن نگفتن توست در گلوی من
ای آبروی عالم هستی ز جای خیز
آخر روا مدار، رود آبروی من
آتش زبانه میکشد از خانۀ دلم
هر گه که طعنه میزند از کین عدوی من
کاری نموده با دل من گریه های تو
کز تو تبسمی، شده این آرزوی من
فارغ ز غصه و غم و ماتم کنی مرا
حرفی ز ماندن تو بیاید به سوی من
جز آه جانگداز نبینم ز حال تو
گردد عیان چو غربتم از گفتگوی من
mafatih_android_v_2_6.apk
17.7M
نرم افزار مفاتیح الجنان - نسخه اندروید (زبان فارسی و عربی )
🏠🏯🏠
جهـــــت خانـه دار شــــدن 💐
برای خانه دار شدن بعد از نماز صبح هفتاد مرتبه این آیه شریـفه را تلاوت کنیــد
وَ قـُل رَبّ ِ اَنــزِلـنـی مُـنـزَلاً مُبارَکاً وَ اَنـتَ خَیـرُالـمُنـزِلـیـن
🔴سوره مبارکه المومنون آیـه ۲۹
🌸 احکام 🌸
🌺 حکم غسل چله نوزاد و مادر 🌺
⭕️ چله_چهلم_نوزاد
❓ پرسش:
1⃣ «آیا بعد از ۴٠ روز زایمان بجزغسل نفاس که درده روزگی انجام می دهیم و غسل استحاضه غسل دیگری داریم؟؟»
2⃣ «غسل نوزاد درچهل روزگی چیست و چگونه است؟؟؟»
💠 پاسخ : 👇👇
✴️ «همه #مراجع: غسل مادر در روز چهلم و غسل چله نوزاد هيچ اعتبارى ندارد و از جهت شرعي مبنا ندارد و چه بسا سبب برخي از خرافات نيز شده است كه بايد از آن پرهيز شود.»
⬅️ توضیحات بیشتر: 👇👇
آنچه در روايات درباره غسل نوزاد آمده است، مربوط به اوايل ولادت تا روز هفتم مي باشد .
✅ امام صادق علیه السلام می فرمایند:
«اغْسِلُوا صِبْيَانَكُمْ مِنَ الْغَمَرِ فَإِنَّ الشَّيْطَانَ يَشَمُّ الْغَمَرَ فَيَفْزَعُ الصَّبِيُّ فِي رُقَادِهِ وَ يَتَأَذَّى بِهِ الْكَاتِبَان.»
«بچه هایتان را از آلودگي هاي ولادت بشویید، چون تا زمانی که آلودگی های ولادت بر بدن بچه ها است شیطان نزدیک بچه می شود و او را می بوید و وقتی بچه می خوابد داد می زند که به خاطر نزدیکی شیطان به او است.»
تبصره 👌
شستن بچه در صورتى كه براى او ضرر نداشته باشد، مستحب است؛ ولى غسل ندارد.
.
۲. علل الشرايع، ج2-ص557.
SahifeSajadieh.apk
13.95M
نرم افزار بی نظیر صحیفه سجادیه
صوت و متن و شرح
ای کاش در همه ی موبایل های شیعیان این نرم افزار وجود داشت و هر روز به آن نگاهی میکردند!!!!
نشر دهید
#حضرت_زهرا_سلام_الله_علیها
#غزل_مرثیه
زهرایی و مدح تو فراتر ز کلام است
عالم همگی خیره بر این شان و مقام است
معصوم ز اوصاف تو باید بزند دم
اظهار نظر بر من بیچاره حرام است
در شادی و در غصه و در شام و سحرگاه
یا فاطمه ذکر لب آیات عظام است
هر روز درِ خانه ی تو معجزه دیدیم
مانند خدا هستی و لطف تو مدام است
هر کس که شده مرد شهادت پسر توست
هر کس که غلام تو شود مرد قیام است
فردای قیامت به تو افتد سر و کارش
هر کس که فقط دغدغه اش حفظ امام است
از هر که بُوَد در طلب فیض شهادت
بر محسن شش ماهه تو عرض سلام است
پایان پرستاری زینب شده نزدیک
زن ها همه گفتند که کار تو تمام است
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌟 کلیدی ترین عامل برای تربیت فرزند
❓کدام کار خوب یا بد بیشترین تاثیر را روی بچه ها میگذارد؟
🔊 استاد پناهیان
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#شبنشینی_با_مقام_معظم_رهبری
نطق طوفانی آیت الله خامنه ای در جلسه بررسی کفایت سیاسی #بنی_صدر و درخواست و رای عزل او
مملکت این جور نماینده هایی میخواد
#سلامتی_فرمانده_صلوات
🌺🍃🌺
حاج اسماعیل دولابی (ره):
💰یکی از تجار بازار ورشکسته شد و چکهایش برگشت و طلبکارها زیر فشارش گذاشتند و درمانده شد. یکی از دوستانش که از ماجرا مطّلع شد به او گفت من مشکلت را حل میکنم؛ از فردا هر یک از طلبکارها که به سراغت آمد، هر چه گفت بگو: شما درست میفرمایید. فردا طلبکارها که آمدند و به او گفتند: تو به ما بدهکاری، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: این چکهای تو است که برگشت خورده است، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: باید بدهیهایت را به ما بپردازی، گفت: شما درست میفرمایید. خلاصه هر چه به او گفتند، او همین جمله را تکرار کرد.
.
🔹 آخرالامر طلبکارها به هم گفتند: این بندهی خدا از شدت فشار دیوانه شده است و چیزی هم که ندارد که بابت طلبهایمان از او بگیریم، پس بهتر است از طلبهایمان صرف نظر کنیم، بلکه لااقل حالش خوب شود و بتواند زن و بچهاش را سرپرستی کند. همه با هم توافق کردند و به او گفتند: ببین، این بدهیهای تو به ماست. گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: ببین روی همهی آنها قلم کشیدیم و دیگر به ما بدهکار نیستی، گفت: شما درست میفرمایید. گفتند: این هم چکهای تو است که همه را پاره کردیم، گفت: شما درست میفرمایید. به این ترتیب تاجر ورشکسته از دست بدهیها و طلبکارها خلاص شد.
.
🔸 عصر آن روز همان رفیقش که این کار را به او یاد داده بود به سراغش آمد و از او پرسید: چه کردی؟ او هم ماجرا را تعریف کرد. همان رفیق مبلغ کمی از این تاجر طلب داشت، به او گفت: از دست طلبکارها که نجات پیدا کردی؛ اما حتما میدانی که فلان مبلغ به من بدهکاری. گفت: شما درست میفرمایید. گفت: باید این بدهیات را به من بپردازی. گفت: شما درست میفرمایید. گفت: شما درست میفرمایید که برای من پول نمیشود، گفت: شما درست میفرمایید. گفت: این شما درست میفرمایید را خودم به تو یاد دادم، گفت: شما درست میفرمایید.
.
🔹 در دستگاه خدا هم خوب است انسان اینگونه باشد و هر چه خدا و خوبان خدا به او میگویند و با او میکنند، بگوید شما درست میفرمایید و تصدیق کند و پذیرا باشد. البته خود این را هم خدا و خوبان به او یاد دادهاند.
📚مصباح الهدی صفحه 73
خییییییییلی قشنگه حتماً بخونید ☺☺
🌹بسیار زیبا و آموزنده👌
🔻پیرمردی در دامنه کوه های دمشق هیزم جمع می کرد ودر بازار می فروخت تا ضروریات خویش را رفع کند
یک روز حضرت سلیمان (ع) پیر مرد را درحالت جمع آوری هیزم دید دلش برایش بسیار سوخت
تصمیم گرفت زندگی پیرمرد را تغییر دهد یک نگین قیمتی به پیرمرد داد که بفروشد تا در زندگی اش بهبود یابد
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد وبسوی خانه روان شد
و نگین قیمتی را به همسرش نشان داد همسرش بسیار خوشحال شد ونگین را در نمکدانی گذاشت یک ساعت بعد بکلی فراموشش شد که نگین را کجا گذاشته بود
زن همسایه نمک نیاز داشت به خانع آنها رفت و زن نمکدان را به او داد
اما زن همسایه که چشمش به نگین افتاد نگین را پیش خود مخفی کرد.
پیر مرد بسیار مایوس شد و از دست همسرش بسیار ناراخت و عصبانی
وخانم پیرمرد هم گریه میکرد که چرا نگین را گم کردم
چند روز بعد پیرمرد به طرف کوه رفت درآنجا با حضرت سلیمان (ع) روبرو شد جریان گم شدن نگین به حضرت سلیمان (ع) را گفت . حضرت
سلیمان (ع) یک نگین دیگری به او داد و گفت احتیاط کن که این را هم گم نکنی
پیرمرد ازحضرت سلیمان (ع) تشکری کرد و خوشحال بسوی خانه روان شد در مسیر را ه نگین را ازجیب خود بیرون کشید و بالای سنگ گذاشت و خودش چند قدم دور نشست تانگین را خوب ببیند ولذت ببرد
دراین وقت ناگهان پرنده ای نگین را در نوکش گرفت وپرید
پیرمرد هرچه که دوید وهیاهو کرد فایده نداشت
پیرمرد چند روز از خانه بیرون نرفت همسرش گفت برای خوراک چیزی نداریم تا کی در خانه مینشینی
پیرمرد دوباره به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد که صدای حضرت سلیمان (ع) را شنید دید که حضرت سلیمان (ع) ایستاده است وبه حیرت بسوی او می نگرد
پیر مرد باز قصه نگین را تعریف کرد که پرنده آن را ربود. حضرت سلیمان (ع) برایش گفت میدانم که تو به من دروغ نمی گویی این نگین را از هر دو نگین قبلی گرانبهاتر است بگیر و مراقب باش که این را گم نکنی
و حتما بفروش که در حالت زندگیت تغییری آید
پیر مرد وعده کرد که به قیمت خوب میفروشد پشتاره خود را گرفت بسوی خانه حرکت کرد خانه پیر مرد کنار دریا بود
هنگامی به لب دریا رسید خواست که کمی نفس بگیرد ونگین را از جیب خود کشید که در آب بشوید نگین از دستش خطا رفت به دریا افتاد
هرچه که کوشش کرد و شنا کرد. چیزی بدستش نیآمد .
با ناراحتی و عجز تمام به خانه برگشت از ترس سلیمان (ع) به کوه نمی رفت
همسرش به او اطمینان داد صاحب نگین هر کسی که است ترا بسیار دوست دارد اگر دوباره اورا دیدی تمام قصه برایش بگو من مطمئن هستم به تو چیزی نمیگوید
پیرمرد با ترس به طرف کوه رفت هیزم را جمع آوری کرد به طرف خانه روان شد که تخت حضرت سلیمان (ع) را دید پشتاره را به زمین گذاشت دویدو گریخت .
حضرت سلیمان (ع) میخواست مانعش شود که فرستاده خدا جبریل امین آمد که ای سلیمان خداوند میگوید که تو کی هستی که حالت بنده مرا تغییر میدهی ومرا فراموش کرده ای ! سلیمان (ع) باسرعت به سجده رفت واز اشتباه خود مغفرت خواست
خداوند بواسطه جبرییل به حضرت سلیمان گفت که تو حال بنده مرا نتوانستی تغییر دهی حال ببین که من چطور تغییر میدهم
پیرمرد که به سرعت بسوی قریه روان بود با ماهی گیری روبرو شد
ماهی گیر به او گفت ای پیر مرد من امروز بسیار ماهی گرفتم بیا چند ماهی به تو بدهم
پیرمرد ماهی ها را گرفت وبرایش دعای خیر کرد وبه خانه رفت
همسر ش شکم ماهی ها را پاره کرد که در شکم یکی از ماهی ها نگین را یافت وبه شوهرش مژده داد
شوهرش با خوشحالی به او گفت توماهی را نمک بزن من به کوه میروم تا هیزم بیاورم
هنگامیکه زن پیرمرد نام نمک را شنید نگین اول به یادش آمد که در نمکدانی گذاشته بود سریع به خانه همسایه رفت وقتی که زن همسایه زن پیرمرد را دید ملتمسانه عذر خواهی کرد گفت نگینت را بگیرمن خطا کردم خواهش میکنم به شوهرم چیزی نگویی چون شخص پاک نفس است اگر خبردار شود من را از خانه بیرون خواهد کرد.
پیرمرد در جنگل بالای درختی رفت که شاخه خشک را قطع کند
چشمش به نگین قیمتی درآشیانه پرنده خورد .
نگین را گرفت به خانه آمد زنش ماهی ها را پخت و شکم سیر ماهی ها را خوردند
فردا پیرمرد به بازار رفت هر سه نگین را به قیمت گزاف فروخت .حضرت سلیمان (ع) تمام جریان را به چشم دید و یقین یافت که بنده حالت بنده را نمیتواند تغییر دهد تاکه خداوند نخواهد
به خداوند یقین و باور داشته باشید.
🌼مَنْ یتَوَکلْ عَلَی اللَّهِ فَهُوَ حَسْبُهُ إِنَّ اللَّهَ بالِغُ أَمْرِهِ
☘و هر کس بر خدا توکل کند پس او برایش کافی است؛ در حقیقت خدا کارش را (به انجام) می رساند.(طلاق آیه3)
🌹حق غنّی است، برو پیش غنی
🌹نزد مخلوق، گدایی بس کن
امروزهم به پایان رسید
الهی
اگربدبودیم یاریمان کن،
تافردایی بهترداشته باشیم
خدایابه حق مهربانیت
نگذارکسی باناامیدی وناراحتی،
شب خودرابه صبح برساند.
🌟شبتون بخیر و آرام🌟
🌍🌖تقویم واعلانات نجومی🌔🌍
✴️ سه شنبه 👈19 آذر 98
👈13 ربیع الثانی 1441👈10 دسامبر 2019
🕌مناسبت های دینی و اسلامی.
🏴شهادت حضرت زهرا علیهاالسلام ( به روایتی)
📛صدقه صبحگاهی رفع نحوست کند.
📛از دعوا و نزاع پرهیز گردد.
📛دیدار رؤسا و سیاسیون هم خوب نیست.
👶برای زایمان مناسب نیست.
🤕بیمار امروز خوب شود ان شاءالله
✈️ مسافرت همراه با صدقه باشد.
🔭 احکام و اختیارات نجومی.
✳️بنایی و ساخت وساز.
✳️و خرید جواهرات نیک است.
💇💇♂ اصلاح سر و صورت
طبق روایات، #اصلاح_مو (سر و صورت) خوب نیست.
💉💉حجامت خون دادن فصد و زالو انداختن.
🔴 #خون_دادن یا #حجامت در این روز خوب نیست
✂️ناخن گرفتن
سه شنبه برای #گرفتن_ناخن، روز مناسبی نیست
👕👚دوخت و دوز.
سه شنبه برای بریدن،و دوختن #لباس_نو روز مناسبی نیست
✅ وقت #استخاره در روز سه شنبه: از ساعت ۱۰ صبح تا ساعت ۱۲ ظهر و بعداز ساعت ۱۶ عصر تا عشای آخر( وقت خوابیدن)
😴😴تعبیر خواب
تعبیر خوابی که شب چهار شنبه دیده شود طبق ایه 14 سوره مبارکه ابراهیم علیه السلام است...
و لنسکننکم الارض من بعدهم ذالک لمن خاف مقامی و خاف وعید..
و مفهوم ان این است که کسی که دوست یا دشمن خواب بیننده باشد به وی برسد. و شما مطلب خود را قیاس کنید.
❇️️ ذکر روز سه شنبه : یا ارحم الراحمین ۱۰۰ مرتبه
✳️️ ذکر بعد از نماز صبح ۹۰۳ مرتبه #یاقابض که موجب رسیدن به آرزوها میگردد .
💠 ️روز سه شنبه طبق روایات متعلق است به #حضرت_امام_سجاد_علیه_السلام و #امام_باقر_علیه_السلام و #امام_صادق_علیه_السلام سفارش شده تا اعمال نیک و خیر خود را در این روز به پیشگاه مقدس ایشان هدیه کنیم تا ثواب دوچندان نصیبمان گردد.
🌸ززندگیتون مهدوی🌸
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🍁🍃🍁🍃🍁🍃🍁
🍁دوستان گلم
🌼شروع صبحتون
پرازشادی ولبخند
🌼خوشبختی وامید
هرلحظه همراهتان باشد
🌼یک زندگی شاد
یک شادی دلنشین
🌼وزیبایی های دنیا
تقدیم لحظه هایتان باد
صبحتون_دلنشین🍁