#به_روایت_مادر
#دختر_گلی_پایه_دوم
راستی دیشب یه تجربه دیگه از تشخیص خوب و بد با دختر گلیم، داشتیم.
دخملی آخر وقت تو رختخواب ازم خواست اجازه بدم با گوشی بازی کنه.
قبلا بهش میگفتم نه مامان گوشی دست گرفتن تو رختخواب خوب نیست.
پیش میومد گاهی بخاطر بهونه گیری هاش، عطای گوشی دست نگرفتن رو به لقاش میبخشیدم و علیرغم میلم گوشی رو بهش میدادم تا بازی کنه، چون بعضی شبها همین اجازه ندادن انگار یه سپر میشد در مقابل خوابش، انگار ذهنش فقط با بازی کردن آروم وآماده خواب میشد، بیشتر عامل نخوابیدن تو این مواقع این بود که به خواسته اش نرسیده و ناراحت میشد و خواب بیشتر از سرش میپرید، و تجربه هم کردم وقتی تو این مواقع گوشی رو میگرفت ولو پنج دقیقه بازی میکرد میخوابید، ولی اگه من پافشاری میکردم و نمیدادم گاها تا یه ساعت بعد هم خوابش نمیبرد.
خلاصه ديشب که اجازه خواست، بهش گفتم: من موافق نیستم شب گوشی دستت بگیری ولی هر تصمیمی بگیری مخالفت نمیکنم.
خودش رو برام لوس کرد و با لحن بچه گونه ای گفت: چه مامان مهلبونی دالم من و گوشی رو گرفت و یه پنج شیش دقیقه ای بازی کرد و خوابید.
#به_روایت_مادر
#گفتگوی_آبجی_داداشی
#مادر_دانا
#دختر_گلی_پایه_دوم
#مورچه_های_قشنگ_خونه_ما
#مهارت_گفتگو
علی آقا و زهرا خانم باهمدیگه چندتا مورچه پیدا کردن.🐜🐜🐜🐜
زهراخانم گفت وای چقدر 😳😳مورچه
علی اقا گفت واااای اینا همه مالِ منه
زهرا خانومی گفت این یک دونه دیگه مال منِ
علی آقا (چهار سالش)
با زورگویی گفت نخیر اینم مال من
زهراخانم لجش گرفت گفت نخیرم اینهم مال من.
مگه تو اینارو ساختی؟
علی اقاگفت بله من ساختم💪💪💪
زهراخانم گفت نخیرم اینا ماله خداست.
خدا اینارو ساخته. ✨✨✨✨
خدا با زغالاش مورچه ها رو درست کرده توباچی درست کردی
علی اقا هیچی نگفت.
دیگه علی اقا و زهراخانم گفتگوشون تمام شد و رفتن به تماشای مورچه هااا.🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜🐜
#پرورش_پیش_از_آموزش
#آموزش_در_خدمت_پرورش
#همه_چیز_در_خدمت_انسانیت_انسان
@madresearmani