eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
15 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸سیدالشهداء علیه‌السلام در لحظات احتضار إمام حسن علیه‌السلام، از شدّت گریه از هوش رفتند ... در نقلی آمده است: 🥀 امام حسن علیه‌السلام در لحظات آخر عمر مبارک خود، به برادران و فرزندان واهل بیت و پیروان خود دستور فرمود که از برادرش حسین بن علی علیهما‌السلام تبعیت کنند. 🥀 سپس خطاب به برادر فرمود: ای برادر من! به تو در مورد اهل و عیالم به نیکی سفارش می‌کنم و تبعیت نما از همان سفارشاتی را که جدّت رسول خدا و پدرت امیرالمومنین ومادرت فاطمه علیهم‌السلام نموده اند. 📋 ثُمَّ إنَّ الحسینَ بَکٰی بُکاءاً شدیداً حتّی غُشیَ علیه ▪️سپس امام حسین علیه السلام شدیدا گریه نمود تا اینکه از هوش رفت. 🥀 هنگامی که به هوش آمد امام حسن علیه‌السلام به برادر خود فرمود: ای برادر! بر من غم مخور؛ همانا مصیبت تو عظیم‌تر از مصیبت من است و سختی‌های تو بزرگ‌تر از سختی‌های من است. 📚معالی السبطین؛ ص۴۸ @Maghaatel
🩸حکایت قصرِ سبز امام حسن و قصرِ سُرخ امام حسین «علیهماالسلام» در بهشت ... در روایت آمده است: 🥀 هنگامی که شهادت امام حسن علیه‌السّلام نزدیک شد، 📋 جَرَی السَّمُّ فِی بَدَنِهِ تَغَیَّرَ لَوْنُهُ وَ اخْضَرَّ ▪️ زهر در بدنش نفوذ کرده و رنگ مبارکش دگرگون و سبز گردید. 🥀 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه به وی فرمود: چرا رنگ شما به سبزی مایل است؟ امام حسن علیه‌السلام پس از اینکه گریان شد، فرمود: حدیثی که جدم راجع به من و شما فرموده صحیح است، 📋 ثُمَّ اعْتَنَقَهُ طَوِیلًا وَ بَکَیَا کَثِیراً ▪️آنگاه دست به گردن امام حسین علیه‌السلام انداخت و گریه‌ای طولانی کردند. 🥀 سپس امام حسین علیه السلام از آن حدیث جویا شد. امام حسن علیه السّلام فرمود: جد بزرگوارم به من فرمود: 🥀 در شب معراج که وارد باغ‌های بهشت شدم و از منزل اهل ایمان عبور کردم، با دو قصر مواجه شدم که بسیار عالی و در کنار یکدیگر و به یک شکل بودند، تنها تفاوتی که داشتند این بود که یکی از آن‌ها از زبرجد سبز و دیگری از یاقوت قرمز بود. 🥀 من به جبرئیل گفتم: این دو قصر برای کیست؟ گفت: برای امام حسن و امام حسین علیهما‌السّلام می‌باشند. گفتم: ای جبرئیل! پس چرا یک رنگ نیستند؟ دیدم ساکت شد و جوابی نداد. گفتم: چرا سخن نمی گویی؟ گفت: از شما خجالت می‌کشم، گفتم تو را به خدا قسم می‌دهم که مرا از این موضوع آگاه کن. جبرئیل گفت: 📋 أَمَّا خُضْرَةُ قَصْرِ الْحَسَنِ فَإِنَّهُ یَمُوتُ بِالسَّمِّ وَ یَخْضَرُّ لَوْنُهُ عِنْدَ مَوْتِهِ ▪️علت سبز بودن رنگ قصر امام حسن علیه‌السلام این است که در اثر سم شهید می‌شود و در وقت شهادت رنگش سبز خواهد شد. 📋 وَ أَمَّا حُمْرَةُ قَصْرِ الْحُسَیْنِ فَإِنَّهُ یُقْتَلُ وَ یَحْمَرُّ وَجْهُهُ بِالدَّمِ ▪️ سبب قرمز بودن قصر إمام حسین علیه‌السلام این است که آن حضرت شهید می‌شود و صورتش با خون خودش، سرخ خواهد شد. 📋 فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَیَا وَ ضَجَّ الْحَاضِرُونَ بِالْبُکَاءِ وَ النَّحِیبِ. ▪️در همین هنگام بود که هر دو برادر گریه کردند و حضار هم ضجه زده و گریه کردند. 📚بحارالانوار ج۴۴ ص۱۴۷ ✍ دیده اش سرخ شد و سبز تمام بدنش تکه های جگرش گریه کن و سینه زنش چقدر حال و هوای بدنش گودالی است شده پاشیده از آن زهر درون بدنش پرکشیده است از آن خانه که نه، قربانگاه کاش می بود به جای دگری جز وطنش گر چه از غیرتِ خود لب به سخن باز نکرد در همین موی سفید است تمامِ سخنش در جوانی همه گفتند شکسته شده است پیرِ آن ثانیه که انسیه را می زدنش کوچه وا کرده ملائک که بر او نوحه کنند روضه خوان، حضرت زهراست برای حسنش @Maghaatel
🩸روضه‌خوانیِ امام حسن برای سیدالشهداء «علیهماالسلام» در لحظات احتضار... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام بر بالین برادر گریه می‌کردند، امام حسن علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 یاأخاهُ لاتَحزَن عَلیَّ فإنَّ مُصابَکَ أعظَمُ مِن مُصیبَتی و رُزْئُک أعظمُ مِن رُزئی ▪️ای برادر بر من غمگین مباش که همانا مصیبت های تو عظیم تر از مصیبت من است و سختی تو بزرگ تر از سختی من است. 📋 فإنَّك تُقتَلُ يا اباعبداللهِ الحسينُ بشَطِّ الفُراتِ بأرضِ كربلا عَطشانا لَهيفا وَحيدا فَريدا مَذبوحا ▪️همانا ای اباعبدالله تو کشته میشوی در کنار نهر فرات در زمین کربلا، در حالی که تشنه و غمگین و تنها هستی تو را ذبح می‌کنند. 📋 و يَعلو صَدْرَكَ أشقي الأُمّة و يُحَمْحِمُ فَرَسُكَ و يقولُ في تَحَمْحُمِهِ الظَّليمةَ الظَّليمةَ مِن أُمَّةٍ قَتَلَتْ إبْنَ بِنتِ نَبيِّها ▪️و شقی ترین این امت بر سینه‌ات بالا می‌رود؛ و در آن هنگام اسب تو فریاد می‌زند: الظَّليمةَ الظَّليمةَ ؛ شکایت از ظلم امتی می‌کند که پسر دختر پیغمبرش را کشتند. 📋 و تُسْبي حَريمُكَ و يُؤتَمُّ أطفالُك و يَسيرونَ حريمُكَ علي الأقتابِ بِغَيرِ وُطاءٍ و لا فِراشٍ و يُحمَلُ رأسُكَ يا أخي علي رأسِ القَنا بعدَ أنْ تُقتَلُ و يُقْتَلُ أنصارُك ▪️ و اهل و عیالت به إسارت می‌روند و فرزندانت یتیم می‌شوند و عیالت را بر شترانی بدون جهاز حمل می‌کنند و بعد از اینکه تو و یارانت را کشتند، سرِ تو را ای برادر بر سر نیزه می‌کنند. 📋 فيالَيْتَني كنتُ عندَكَ أَذُبُّ عَنْكَ كما يَذُبُّ عنكَ أنصارُكَ بِقَتلِ الأَعداءِ و لكِن هذا الأَمرُ يَكونُ و أنتَ وحيدٌ لا ناصِرَ لكَ مِنّا ▪️ پس ای کاش آن روز نزد تو می‌بودم و از تو دفاع می‌نمودم همانطور که یارانت با کشتن دشمنانت از تو دفاع خواهند کرد ولی این واقعه اتفاق خواهد افتاد درحالی که تو تنها هستی و یاوری از جانب ما برایت نیست. 📚معالی السبطین ص۶۲ ✍ خون می چکد حسن ز لب تو، سخن مگو گفتی به زینبت تو هر آنچه، به من مگو من مثل تو که صبر ندارم، عزیز من از خاطرات کوچه و سیلی زدن مگو اصلا بیا به فکر خودت باش و این کفن اصلا بیا و روضه از این بی کفن مگو دیدم تن کبودت و آتش گرفته ام حالا تو از منی که شوم پاره تن مگو مادر به دست خواهرمان داد امانتش از غارت و نماندن آن پیرهن مگو یک پیرمرد کور به پای تو نیزه زد اما تو از گلوی من و نیزه زن مگو از غارت تنم سخنی را وسط مکش از دسته دسته روی سرم ریختن مگو وقتی به جای گل به تنت تیر ریختند از زیر نعل ماندنم عریان بدن مگو طشت مدینه ی تو کجا! طشت من کجا! از خیزران نشستن بر این دهن مگو یوم الحسین گفتی و زینب ز تاب رفت دیگر تو از عزای حسین، ای حسن مگو @Maghaatel
🩸حکایت دو‌ طشتی که چها بر سر زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آورد ... در نقلی آمده است: 🥀 در لحظات آخر عمر إمام حسن مجتبی علیه‌السلام بود که سیدالشهداء علیه‌السلام سر او را به دامن گرفته بود و بر حال یکدگر می‌گریستند؛ در همین هنگام بود که ناله و زاری زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها به گوش این دو برادر رسید. 🥀 در اینجا بود که إمام مجتبی علیه‌السلام به برادر خود فرمودند: 📋 أخی أباعبدالله، نَحِ هٰذا الطّشتَ عَنّی لِئلّا تَراهُ أختُنا زینَب سلام‌اللّه‌علیها ▪️برادرم ای اباعبدالله! این طشت را از اینجا برادر تا نگاه خواهرمان زینب سلام‌الله‌علیها به آن نیفتد. 📚 العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۷ ✍ در حیرتم به زینب مضطر چها گذشت! آن دم که اوفتاد نگاهش بر آن دو طشت یک طشت را، ز خون جگر دید لاله گون یک طشت را بدید در آن، رأسِ پر ز خون یک طشت را بدید، پر از پارهٔ جگر یک طشت را بدید، در آن، رأسِ پر قمر ... آن دم که رأس پاک شهنشاه بحر و بر آغاز کرد خواندن قرآن به طشت زر برداشت چوب کینه، یزید از ره غضب کرد آشنا، به لعل لبِ شاهِ تشنه لب زینب به ناله گفت که: ای بی حیا مزن! چوب جفا به بوسه گهِ مصطفی مزن! دارد (صغیر) تا به صف حشر، شور و شین گاه از غم حسن، گهی از ماتم حسین @Maghaatel
🩸تا إمام حسن علیه‌السلام به شهادت رسید، حضرت عباس عليه‌السلام خاک بر سر و روی خود می‌ریخت... در نقلی آمده است: 🥀 لحظات آخر عمر مبارک امام حسن مجتبی علیه‌السلام بود که برادران و خواهران و عده‌ای از بنی هاشم دور آن حضرت را گرفته بودند، که نفس های آن حضرت به شماره افتاد، 📋 ثمّ إنّهُ وَجَّهَ وَجهَهُ اِلَي القِبلةِ و غَمضَ عَينَيه و مَدَّ يَدَيهِ و رِجلَيه ▪️در این هنگام روی مبارکش را به سمت قبله نمود و چشمانش را بر هم گذاشت و دست و پایش را دراز نمود. به وحدانیت خدا و رسالت جدّ و ولایت پدرش اقرار نمود و روح مقدسش از این دنیا پر کشید. 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام در این هنگام پیکر پاک برادر را در بر گرفت و صورت مبارکش را مسح می‌نمود و فریاد می‌کشید: وا اخاه وا خَبيتاه وا حَسناه وا قلّة ناصراه مَن لي عَونٌ بعدك يا اَخي؟! 🥀 حضرت ام‌کلثوم علیهاالسلام به صورتش لطمه می‌زد و فریاد سر می‌داد: واحسناه وا محمداه وا علياه وا فاطمتاه 🥀زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها ناله سر می‌داد و می‌فرمود: وا اخاه وا حسناه وا سَنَداه وا لَهفاه وا قِلّة ناصراه يا اخي 📋 ... ثمّ انّها بَكتْ عَلَي اخيها و هيِ تَلثِمُ خَدَّيهِ و تَتَمرّغ عليه و تبكي عليه طويلا ▪️ آن بانوی مکرّمه، گریه کرد و خود را بر روی بدن مبارک برادر انداخت و گونه های برادر را بوسید و سخت گریه کرد. 📋 و انّ العبّاسَ رَثّاهُ باكياً حَزيناً يَحثُو التُرابَ علَي وَجهِهِ و يَصيحُ ▪️ابالفضل العباس علیه‌السلام نیز در آنجا حضور داشت و با قلبی داغدار و چشمانی اشکبار بر برادر خود مرثیه‌سرایی می‌نمود و خاک بر روی خود می‌ریخت و فریاد می‌کشید. 📚معالی السبطین ص۶۵ @Maghaatel
🩸اگر وصیت برادرم نبود، من کنار جدّم او را به خاک می‌سپردم؛ ولو‌ اینکه قرار بود پوزهٔ تو بر خاک مالیده شوَد ... مرحوم کلینی از امام محمد باقر علیه‌السلام روایت کرده است: 🥀 چون نماز بر پیکر مطهر امام حسن مجتبی علیه‌السلام تمام شد، داخل مسجدش بردند؛ چون بر سر قبر مطهر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله نگهش داشتند، به عایشه خبر بردند و به او گفتند، بنی هاشم جنازه مطهر حسن بن علی علیهما‌السلام را آورده‌اند تا در کنار رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله دفن کنند؛ 🥀 عایشه بر اَستری زین کرده نشست و شتافت - او نخستین زنی بود که از دوران اسلام بر زین نشست - آمد و ایستاد و گفت: فرزند خود را از خانه من بیرون برید، که نباید در اینجا چیزی دفن شود و حجاب پیغمبر صلّی اللَّه علیه و آله دریده شود. 🥀 در اینجا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام به او فرمود: 📋 قَدِیماً هَتَکْتِ أَنْتِ وَ أَبُوکِ حِجَابَ رَسُولِ اللَّهِ ▪️تو و پدرت از پیش حجاب و حُرمت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را دریده‌اید. 📋 وَ أَدْخَلْتِ بَیْتَهُ مَنْ لَا یُحِبُّ رَسُولُ اللَّهِ قُرْبَهُ وَ إِنَّ اللَّهَ سَائِلُکِ عَنْ ذَلِکِ ▪️ و تو در خانه پیغمبر، کسی را در آوردی که دوست نداشت نزدیک او باشد [مقصود اولی و دومی است] و خداوند برای این کار، از تو باز خواست می‌کند. 📋 ... یَا عَائِشَةُ لَوْ کَانَ هَذَا الَّذِی کَرِهْتِیهِ مِنْ دَفْنِ الْحَسَنِ عِنْدَ أَبِیهِ رَسُولِ اللَّهِ جَائِزاً فِیمَا بَیْنَنَا وَ بَیْنَ اللَّهِ لَعَلِمْتِ أَنَّهُ سَیُدْفَنُ وَ إِنْ رَغِمَ مَعْطِسُکِ ▪️... ای عایشه! به خدا قسم اگر دفن‌کردن امام حسن علیه‌السلام را در نزد رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که تو دوست نداری، بین ما و خدا مقرّر می‌بود، می‌دیدی که ما پیکر او را نزد رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به خاک می‌سپردیم ولو‌ اینکه قرار بود پوزهٔ تو بر خاک مالیده شود. 🔖 به نقل «الارشاد» شیخ مفید نیز سیدالشهداء علیه‌السلام به آن زن فتنه‌گر فرمودند: 📋 وَ اللَّهِ لَوْ لَا عَهْدُ الْحَسَنِ إِلَیَّ بِحَقْنِ الدِّمَاءِ وَ أَنْ لَا أُهَرِیقَ فِی أَمْرِهِ مِحْجَمَةَ دَمٍ لَعَلِمْتُمْ کَیْفَ تَأْخُذُ سُیُوفُ اللَّهِ مِنْکُمْ مَأْخَذَهَا ▪️به خدا قسم اگر امام حسن علیه‌السّلام به من دستور حفظ خون‌ها را نداده بود و دستور نداده بود که مبادا حتی به قدر یک خون حجامت خونریزی شود، می‌دیدید شمشیرهای خدا، چگونه به کار می‌رفتند و جای خودشان را پیدا می‌کردند. 📚الکافی ج۱ ص۳۰۲ 📚الارشاد،ص۱۷۶ @Maghaatel
🩸عجوزه‌ای که اول تیر را به سمت پیکر مطهر إمام حسن علیه‌السلام پرتاب‌ کرد و بعد از تیر او، هفتاد تیر دیگر بر آن بدن مطهر نشست... در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی‌که گفتگوی سیدالشهداء علیه‌السلام و ابن عباس و محمد حنفیه با عایشه، بر سر جنازه مطهر امام حسن علیه‌السلام، بالا گرفت؛ 📋 فَتَناوَلَتْ عائشةُ القَوسَ مِن مِروان، و رَمَتِ الجنازةُ بِسَهمٍ، و قالَت: لا تَدخلوا بَيتِي عَدُوّي و ابنَ عَدُوّي و أبعَدوهُ عنّي، ▪️عایشه، کمان را از دست مروان گرفت و اول تیر را به سمت جنازه مطهر امام حسن علیه‌السلام پرتاب کرد و گفت: دشمن من و پسر دشمن من را وارد خانه من نکنید و او را از من دور کنید.(۱) 🔖 در اینجا بود که ابن‌شهرآشوب در «المناقب» می‌نویسد: 📋 و رَمَوْا بِالنِّبَالِ جَنَازَتَهُ حَتَّی سُلَّ مِنْهَا سَبْعُونَ نَبْلًا ▪️سربازان مروان، پیکر امام حسن مجتبی علیه‌السلام را به نحوی تیر باران کردند که به هنگام دفن، تعداد هفتاد تیر را از بدن مبارک آن حضرت، خارج نمودند.(۲) 📚(۱)کامل بهایی ج۲ ص۳۳۴ 📚(۲)المناقب ج۹ ص۲۴۶ ✍ لاله ای بود که با داغ جگر سوخته بود آتشی در دل سودا زده افروخته بود شرم دارم که بگویم تن مسموم تو را خصم با تیر به تابوت به هم دوخته بود راز دل را همه با همسر خود می‌گویند حَسن از همسر خودکامه خود سوخته بود جگرش پاره شد از نیشتر زخم زبان در لگن خون دلی ریخت که اندوخته بود ارث از مادر خود بُرد غم و رنج و محن صبر و تسلیم و رضا از پدر آموخته بود... @maghaatel
🩸قمر بنی هاشم علیه‌السلام بر بالای جنازه مطهر برادر، دست به شمشیر می‌برَد... در نقلی آمده است: 🥀 وقتی که جنازه مطهر امام حسن مجتبی علیه‌السلام را تیرباران کردند، 📋 إذاً بِأبی‌الفَضلِ‌العَبّاس عَلَیه‌السّلام یَضَعُ یَدَهُ علَی سَیفِهِ وَ صاحَ ▪️حضرت‌ ابالفضل‌العباس علیه‌السلام دست به شمشیر بُرد و فریاد کشید: 📋 یٰا بَنی هاشم! أ تُرمیٰ جِنازةُ الحَسَنِ وَ أنتُم تَنظُرونَ؟! ▪️ای بنی‌هاشم! جنازه إمام حسن علیه‌السلام تیرباران می‌شود و شما نگاه می‌کنید؟! 🔖 در اینجا بود که سیدالشهداء علیه‌السلام به طرف او آمدند و برادر را به سینه خود چسپاندند و فرمودند: 📋 أخی عبّاس! لَیسَ هٰذا یَومُک؛ لَک یَومٌ أعظَمُ مِن هٰذا ▪️ای برادرم عباس! امروز، روز (پیکار) تو نیست؛ چرا که تو روزی بزرگ‌تر از این روز را در پیش داری. 📚العبرة الساکتة ج۱ ص۱۱۹ 📚الطریق،کاشی،ج۳ ص۳۱۲ ✍عـوض گـل کـه گذارنـد بـه آیات تنت لاله‌هـا تیر شـد و رفـت فـرو در بـدنت چه جگرها که چو آتش همه افروخته شد چه بگویم؟ تن و تابوت به هم دوخته شد تیرهایی که بر آن نخـل گل یـاس زدند همـه را بـر جگـر حضـرت عبـاس زدند... @Maghaatel
🩸غارت زده منم که تو را خاک می‌کنم... إبن‌شهرآشوب در «المناقب» می‌نویسد: 📋 قَالَ الْحُسَیْنُ علیه چ‌السلام لَمَّا وُضِعَ الْحَسَنُ فِی لَحْدِهِ ▪️وقتی‌که سیدالشهداء علیه‌السلام بدن مطهر امام حسن علیه‌السلام را در میان لحد گذاشت، فرمود: 📜 أَ أَدْهُنُ رَأْسِی أَمْ تَطِیبُ مَجَالِسِی/ وَ رَأْسُکَ مَعْفُورٌ وَ أَنْتَ سَلِیبٌ ▪️آیا جا دارد که من روغن به سرم بزنم، یا مجالس من طیب و نیکو باشند؟ در صورتی که سر و صورت تو روی خاک باشد و تو برهنه باشی؟ 📜 ...فَلَا زِلْتُ أَبْکِی مَا تَغَنَّتْ حَمَامَةٌ / عَلَیْکَ وَ مَا هَبَّتْ صَباً وَ جَنُوبٌ ▪️... من دائم برای تو گریه می‌کنم، مادامی که کبوتر بخواند و باد صبا و جنوب بوزد. 📜 ...فَلَیْسَ حَرِیبٌ مَنْ أُصِیبَ بِمَالِهِ / وَ لَکِنَّ مَنْ وَارَی أَخَاهُ حَرِیبٌ ▪️... غارت زده آن کسی نیست که اموالش را برده باشند. بلکه غارت زده آن شخصی است که برادرش را به خاک بسپارد. 📜 إنْ لَم أمُتْ أسَفًا عَلَيك فَقد / أصبحتُ مُشتاقا إلى المَوتِ ▪️...اگرچه که ز داغ تو من نمرده‌ام؛ ليکن به خاطر فراق تو، مشتاق مرگ شده‌ام 📚 المناقب ج۹ ص۲۴۸ ✍غارت زده منم که کنارت نشسته ام غارت زده منم که ز داغت شکسته ام غارت زده منم که تو را خاک می کنم تابوت را ز خون تنت پاک می کنم غارت زده منم که ز کف داده صبر را با دست خویش کنده برای تو قبر را غارت زده منم چه کنم با جنازه ات ای وای ریخته به زمین خون تازه ات غارت زده منم که ز داغ برادرم می ریزم از کنار تنت خاک بر سرم... @Maghaatel
🩸ای مغیره! تو آن‌قدر مادرم را کتک زدی، که خون از بدنش جاری شد... در نقل‌ها آمده است: 🥀 روزی معاویه ملعون،‌مجلسی را از عَمْرو بن عثمان، عمرو بن عاص، عُتبة بن ابوسفیان، ولید بن عُتبة و مغیرة بن شُعبه و چند حرام‌زاده دیگر تشکیل داد تا إمام حسن علیه‌السلام را نیز دعوت کرده و آنان نیز با الحان و الفاظ مختلف به امیرالمومنین علیه‌السلام ناروا گفته و امام مجتبی علیه‌السلام را اینگونه بیازارند. 🥀 وقتی‌که مجلس منعقد شد، هر یک از این حرامیان شروع به سخن کرده و امام مجتبی علیه‌السلام تک‌تک آنان را رسوا می‌نمود؛ تا اینکه نوبت به مغیره بن شُعبه رسید؛ در این‌جا بود که إمام حسن علیه‌السلام به پا خواسته و رو به آن نانجیب فرمودند: 📋 أَنْتَ ضَرَبْتَ فَاطِمَةَ بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ صلی الله علیه و آله حَتَّی أَدْمَیْتَهَا وَ أَلْقَتْ مَا فِی بَطْنِهَا ▪️(تو دیگر ساکت باش)؛ تو همان کسی هستی که (مادرم) فاطمه دختر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله را آن‌قدر کتک زدی که خون از بدن مبارکش جاری کردی و او جنین خود را سقط کرد. 📚الاحتجاج،طبرسی، ص۱۳۷ ✍ قوتَت همه‌شب خون جگر بود حسن جان گريان ز غمت چشم سحر بود حسن جان از دوست و دشمن به تو پيوسته ستم شد مظلومي تو ارث پدر بود حسن جان مادر كه زمين خورد تن پاك تو لرزيد تنها كمكت اشك بصر بود حسن جان از طعنه و از زخم زبان‌هاي پياپي هر دم به دلت زخم دگر بود حسن جان در كوچه و در مسجد و در خانه مغيره پيوسته تو را پيش نظر بود حسن جان ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ هرشب حسن در خواب می‌گوید مغیره دست از سرش بردار کُشتی مادرم را... @Maghaatel
🩸مصیبتی لطیف و جانسوز از عطش حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها در شهر شام... درنقلی آمده است: 🥀 در شهر شام هنگامی که نگاه حضرت زینب سلام‌الله‌علیها به حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها افتاد که از شدت تشنگی و حزن نزدیک بود که روحش از بدنش جدا شود. 🥀 به سمت زنان شامی رفت و فرمود: از شما کسی هست که این یتیم را سیراب کند؟ همانا او از شدت عطش نزدیک است جان بدهد. 📋 فَإذًا بإمرَأةٍ فی یَدِها کأسٌ مملوٌّ مِنَ الماءِ فَقالَتْ: ▪️ناگهان زنی آمد و در دستان خود کاسه‌ای پر از آب آورد و گفت: 📋خُذ هذا فاسقیهِ لَعَلَّ اللهَ تعالی لایَیتمُ أولادیَ و أن لایَجعَلَهم أسیرًا و لاغریباً ▪️بگیر این را و او را آب دِه؛ امید است که خداوند اولاد من را یتیم نکند وایشان را اسیر وغریب قرار ندهد. 🥀وقتی حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها این صحنه را دید، خاطرات گذشته و عزت و جلالی را که داشت، به یاد آورد و چنان فریادی کشید که نزدیک بود زمین و زمان بهم بریزد تا اینکه زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها آمدند و او را تسلی خاطر دادند. 📚 بحرالمصائب،ج۸ ص۳۲ ✍من از بیگانگان هرگز ننالم که هرچه کرد با من آشنا کرد عزیز قوم بودم روزگاری اسیری با وقار من چه‌ها کرد! خدا لالش کند آن ساربان را... میان خلق اسمم را صدا کرد کنار نیزه‌ی تو شمر آمد اراذل را به دور ما رها کرد زنی هم آمد و نشناخت من را برایم سفره‌ی خیرات وا کرد... @Maghaatel
◾️حرامیانی که بر مصائب گودالِ قتلگاه، بر یکدگر فخر می‌فروختند... در نقلی آمده است: وقتی اسرای آل الله را وارد شهر شام نمودند، قَتله کربلا در پیش چشم شامیان، شروع کردند به فخرفروشی به هم، در کشتن اباعبدالله علیه‌السلام... سنانٌ یقولُ : أنا ضَرَبتُهُ و فَلَقتُ هامَتَهُ. ▪️پس سنان ملعون می‌گفت: منم که فرق او را شکافتم. والشمرُ لَعَنَه اللهُ یقولُ: أنا جَزَیتُ رأسَه عن جَسَدِه. ▪️و شمر لعین می‌گفت: منم که سر او را از بدنش جدا کردم. و شَبَثٌ یقولُ : أنا وَطَأتُهُ بِفَرَسی. ▪️شبث می‌گفت: من با اسبم او براو تاختم. و أشعَثُ بنُ قَیسٍ یقولُ : أنا أخَذتُ قَمیصَهُ. ▪️اشعث بن قیس می‌گفت: من پیراهن او را به غنیمت بردم. و الأسوَدُ بنُ الکِندی یقولُ : أنا أخَذتُ تِکَّتَهُ . ▪️أسود بن کِندی می‌گفت: من کمربند او را به غنیمت بردم. ورَجُلٌ یقولُ : أنا أخذتُ سَیفَه. ▪️و حرام‌زاده دیگری می‌گفت: من شمشیر او را گرفتم. و جاءَ خولیٌّ وعلی قَناتِهِ رأسُ الحسینِ علیه‌السلام وهو یقولُ: ▪️خولی آمد درحالی که بر سر نیزه‌اش سر مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام قرار داشت میگفت: أنا صاحبُ السیفِ الصَّیقلِ ، أنا صاحبُ الرُّمحِ الطَّویلِ ، أنا صاحبُ المَجدِ الأثیلِ ، أنا صاحبُ الدینِ الأصیلِ ، أنا قَتَلتُ أعدائَنا أجمعینَ و أتَیتُ بِرُؤوسِهِم إلی أمیرنا إبنِ زیادٍ و یَزیدَ. ▪️منم که صاحب شمشیر صیقلی هستم؛ منم که نیزه‌ای بلند دارم؛ منم که دینی اصیل دارم؛ من دشمنان خودمان را کشتم و سرهایشان را به نزد امیرمان ابن زیاد و یزید برده‌ام. 📚 بحرالمصائب ج۸ص۵۷ ✍یکی گوید که من سر را بریدم یکی گوید لباسش را دریدم یکی با بی‌حیایی گفت من با سُم اسبم به جسم او طنیدم ... @Maghaatel