eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
10.6هزار دنبال‌کننده
3 عکس
10 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸« سَمّ » با بدن مبارک حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام چه کرد ... چند گزارش دردناک از این مصیبت به ما رسیده است که به آن‌ها اشاره می‌کنیم: 🥀 سندی بن شاهک ملعون بعد از این که خرماهای مسموم را در مقابل موسی‌بن جعفر علیه‌السلام گذاشته و ایشان چند دانه از آن خرماها را خورده بودند، آمد و به ایشان گفت: چرا بیشتر نمی‌خورید؟! امام علیه‌السلام به او فرمودند: 📋 حَسْبُکَ قَدْ بَلَغْتَ مَا یُحْتَاجُ إِلَیْهِ فِیمَا أُمِرْتَ بِهِ ▪️همین قدر برای تو کافی است؛ به مقصودی که تو داشتی و آن‌کس که تو را مأمور کرده بود، رسیدید!(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 مُسیّب گوید: بعد از آنکه حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام به من فرمودند من سه روز دیگر از دنیا می‌روم، در شب روز سوم، مولایم مرا خواستند و فرمودند: چنان چه گفته بودم من دارم به نزد خداوند عزّوجلّ می‌روم. وقتی از تو آب خواستم و نوشیدم، 📋 وَ رَأَیْتَنِی قَدِ انْتَفَخْتُ وَ ارْتَفَعَ بَطْنِی وَ اصْفَرَّ لَوْنِی وَ احْمَرَّ وَ اخْضَرَّ وَ تَلَوَّنَ أَلْوَاناً فَخَبِّرِ الطَّاغِیَةَ بِوَفَاتِی ▪️ و دیدی که وَرَم کرده‌ام و شکمم بالا آمده و رنگم زرد و سرخ و سبز می‌شود و همین طور رنگ به رنگ می‌شوم، برو به این ستمگر بگو که من از دنیا رفته‌ام.(۲) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀در نقلی دیگر نیز آمده است: زهر آنچنان در پیکر مبارک امام کاظم علیه‌السلام اثر گذاشت که حضرت فرمودند: 📋أَنِّی قَدْ سُقِیتُ السَّمَّ فِی تِسْعِ تَمَرَاتٍ وَ ألقَیتُ دَماً مِن کَبِدي ▪️به من نُه دانه خرمای زهرآلود داده‌اند؛ آن خرماها کاری با من کرد که از جگرم خون بالا آوردم!(۳) 📚(۱)عیون المعجزات، ص۹۵ 📚(۲)عیون أخبارالرضا علیه‌السلام، ج۱ص۱۰۰ 📚(۳)لهیب الأحزان،بحرانی، ص۸۰ ؛ الامالی،شیخ صدوق، ص۱۴۹ {با اندکی تفاوت} @Maghaatel
🩸آقای ما حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را در یک «زیرانداز» پیچیدند و بدن مبارکش را لگدمال کردند ... نقل‌های متقدّم تاریخی، مصیبت دردناکی از مصائب حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را برای ما نقل کرده‌اند، که کمتر گفته و شنیده شده است … نوشته‌اند: 📋 ... دَعٰا بِالسّنْدِيّ و أمَرَهُ فِيه بِأمرِهِ فَلَفَّهُ عَلَى بَساطٍ، و قَعَدَ الفَرّاشونَ النَّصارىٰ عَلَى وَجهِهِ ▪️هارون‌الرشید ملعون،(بعد از آنکه خرمای مسموم به آن حضرت خوراند، تصمیم گرفت که هرچه سریعتر کار آن حضرت را یکسره کند … لذا) به سندی بن شاهک یهودی دستور داد تا موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را درون یک زیرانداز بپیچند و او را لگدمال کنند؛ او‌ هم آمد و آن حضرت را درون یک زیرانداز پیچید و دستور داد یک عدّه فرّاش مسیحیِ خدانشناس، بر روی صورت مبارک آن حضرت نشستند و او را لگدمال کردند. 📚مقاتل الطالبین، ص۴۱۷ 📚عُمدة الطالب،إبن عِنَبه، ج۱ ص۱۹۶ ✍ پَربسته بود و وقت پریدن توان نداشت مرغی که بال داشت ولی آسمان نداشت خو کرده بود با غم زندان خود ولی دیگر توان صبر در آن آشیان نداشت آنقدر زخمیِ غل و زنجیر بود که اندازه‌ی کشیدن یک آه جان نداشت زیر لگد صداش به جایی نمی‌رسید زیر لگد شکست و توان فغان نداشت با تازیانه ساخت که دشنام نشنود دیگر ولی تحمل زخم زبان نداشت هرچند میزبان تنش تخته پاره شد هرچند روی پل بدنش سایبان نداشت دیگر تنش اسیر سم اسب ها نشد دیگر سرش به خانۀ نیزه مکان نداشت @Maghaatel
🩸شرح گوشه‌ای از مصیبتِ « وَالجَنازَةِ المُنادیٰ عَلَیها بِذُلِّ الاستِخفافِ‌ » در صلواتی که مرحوم سید بن طاووس برای حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام نقل می‌کند، این فراز آمده است: 📜 «وَالجَنازَةِ المُنادیٰ عَلَیها بِذُلِّ الاستِخفافِ‌» ▪️سلام و درود خدا بر آن جنازه‌ای که با خواری و خفت بر سر آن جنازه فریاد می‌زدند ... 👈 اما شرح گوشه‌ای از این مصیبت: وقتی که حضرت موسی بن جعفر علیه‌السّلام در زندان سندی بن شاهک به شهادت رسیدند، 📋 فَحُمِلَ عَلَی نَعْشٍ وَ نُودِیَ عَلَیْهِ هَذَا إِمَامُ الرَّافِضَةِ فَاعْرِفُوهُ ▪️جنازه مطهر را روی تختی گذاشته و می‌بردند و می‌گفتند: این امام رافضی هاست؛ بیایید و او را ببینید. 📋 فَلَمَّا أُتِیَ بِهِ مَجْلِسَ الشُّرْطَةِ أَقَامَ أَرْبَعَةَ نَفَرٍ فَنَادَوْا أَلَا مَنْ أَرَادَ أَنْ یَرَی الْخَبِیثَ بْنَ الْخَبِیثِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ فَلْیَخْرُجْ ▪️وقتی بدن ایشان را به مجلس شُرطه‌ها آوردند، سندی بن شاهک چهار نفر را گماشت تا (العیاذ بالله) فریاد بزنند: «آگاه باشید که هر که می‌خواهد آن خبیثِ خبیث زاده، یعنی موسی بن جعفر "علیهماالسلام" را ببیند، از خانه‌اش بیرون بیاید.» 🥀 سلیمان بن أبی جعفر(پسر منصور) از قصر خود که در حاشیه شطّ بود، بیرون آمد و صدای فریاد و همهمه شنید؛ به فرزندان و غلامان خود گفت: چه خبر است؟ گفتند: سندی بن شاهک است که بدن آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام را بر تختی گذاشته و ندا می‌دهد. 🥀به فرزندان و غلامانش گفت: بروید و با کمک غلامان خود بدن ایشان را از دست آن‌ها بیرون بیاورید. اگر مانع شما شدند، آن‌ها را کتک بزنید و پرچم‌های سیاه آن‌ها را پاره کنید. آنان آمدند و هرگونه که بود بدن مبارک را از آن نانجیبان گرفتند و چند نفر را گماشتند که فریاد بزنند: 📋 أَلَا مَنْ أَرَادَ الطَّیِّبَ بْنَ الطَّیِّبِ مُوسَی بْنَ جَعْفَرٍ فَلْیَخْرُجْ ▪️ آگاه باشید که هر که می‌خواهد آن پاک نهاد پاک نهادزاده، یعنی آقا موسی بن جعفر علیهماالسلام را ببیند، از خانه‌اش بیرون بیاید. 📚عیون اخبار الرضا علیه‌السلام، ج١ ص٩٩ ✍ آه... یا موسی بن جعفر! در اینجا که - العیاذبالله - نسبت "خبیث" به شما دادند، قلب شیعه از این مصیبت آتش می‌گیرد؛ اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر عمّه‌های شما، زینب کبری و ام‌کلثوم و دیگر مخدّرات، در آن زمانی که مَقاتل نوشته‌اند: 🥀 وقتی که کاروان اسرای آل الله، نزدیک کاخ یزید لعین رسید، ملعونی به نام "مُخفّر بن ثعلبة" به کنار کاخ یزید آمد و صدای نحسش را بلند کرد و گفت: 📜 هَذَا مُخفَّرُ بن ثَعلَبة، أَتَى أميرَالمؤمنينَ باللِّئامِ الفَجَرة... ▪️این مُخفّر بن ثعلبه است ؛ كه به نزد اميرمؤمنان (یزید لعین) - العیاذبالله - افرادی پَست و فاجر را آورده است... 📝 من که کمتر ز گُل از هیچ کسی نشنیدم بشنو این رَذل حرامی چه به من می‌گوید ... 📚كامل بهايى، ج۲ ص۲۹۱ 📚مثير الأحزان، ص۵۳ 📚بحارالانوار ج ۴۵ ص۱۳۱ @maghaatel
🩸کفنی گران‌بها کجا و زیرانداز دهاتی‌ها کجا ... طبق نقل کتاب شریف «عیون أخبار الرّضا علیه‌السلام»: وقتی سلیمان بن منصور، جنازه مطهر حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را از دست مأموران سندی بن شاهک ملعون گرفت، 📋کَفَّنَهُ بِکَفَنٍ فِیهِ حِبَرَةٌ اسْتُعْمِلَتْ لَهُ بِأَلْفَیْنِ وَ خَمْسِمِائَةِ دِینَارٍ عَلَیْهَا الْقُرْآنُ کُلُّهُ ▪️کفن نفیسی را برای پیکر مطهر حضرت موسی بن جعفر "علیهماالسلام" آورد که در آن بُرد یمانی به کار رفته بود و تمام قرآن بر روی آن نوشته شده بود و قیمت آن دوهزار و پانصد دینار بود و در آن کفن گران‌بها حضرت را با احترام به خاک سپردند. 📚 عیون أخبار الرضا علیه‌السلام ج۱ ص۹۹. ✍ آه... یا موسی بن جعفر! چه بگوییم!؟ و چگونه گریه کنیم؟! بر آن پیکر مطهّری که مقاتل نوشته‌اند: 🥀 ... وقتی که امام سجاد "علیه‌السلام" نگاهشان به جراحات بسیار و قطعه قطعه بودنِ اعضاء مقدس سیدالشهداء علیه‌السلام افتاد، رو به طائفه بنی اسد نموده و فرمودند: «حصیری بیاورید تا بدن پدرم را در آن بگذارم.» 🥀 دو دست از عالم غیب پیدا شد و آن بدن را گرفت - و آن دو دست رسول خدا صلی الله علیه و آله و سلم بود - و آن اعضاء قطعه قطعه شده را بر روی آن بوریا جمع کرد؛ حتی انگشت مبارک آن حضرت را که بَجدَل ملعون قطع کرده بود، دفن نمودند. 🥀 و این "بوریا" ماند و ماند تا زمان متوکل ملعون که دستور نبش قبر مطهر سیدالشهدا علیه‌السلام را به ابراهیم دیزج ملعون داد؛ که خود آن ملعون گوید: وقتی که با غلامان خود، قبر حسین "علیه‌السلام" را شکافتم، 📜 فَوَجَدْتُ بَارِيَةً جَدِيدَةً وَ عَلَيْهَا بَدَنُ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ وَ وَجَدْتُ مِنْهُ رَائِحَةَ الْمِسْكِ، ▪️یک حصیرِ تَر و تازه را در آن قبر یافتم که بدن حسین بن علی "علیهماالسلام" در آن پیچیده شده بود و بوی مُشک از آن به مشام می‌رسید... برگرفته از: 📚الامالی، شیخ طوسی، ص۳۲۴ 📚کبریت الاحمر، بیرجندی، ص۴۹۳ 📚بحارالانوار، ج۴۵ ص٣٩۵ 📚سحاب رحمت، ص۶۵۳ 📝بی جانم و جان می‌شود موسی بن جعفر در جانم ایمان می‌شود موسی بن جعفر تا بر لبم گل می کند "باب الحوائج" بانی احسان می‌شود موسی بن جعفر جانم به لب آمد از این ماتم، ز بس که زندان به زندان می‌شود موسی بن جعفر وقتی غل و زنجیر بر ساقش می‌افتد دردش فراوان می‌شود موسی بن جعفر وقتی که می‌افتد میان سجده انگار در جامه پنهان می‌شود موسی بن جعفر حالا که زندان‌بان غرورش را شکسته داغش دو چندان می‌شود موسی بن جعفر کارش فقط گریه است بر جد غریبش وقتی که عطشان می‌شود موسی بن جعفر جسم نحیفش می رود زیر سم اسب؟! یا سنگ باران می‌شود موسی بن جعفر؟! یا در تنور و تشت و روی نیزه آخر قاری قرآن می‌شود موسی بن جعفر؟! واللهِ نه، این روضه ها سهم حسین است حتی کفن نه... بوریا سهم حسین است @maghaatel
🩸هرکه از راه می‌رسید، لگدی بر بدن مبارک حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام می‌زد ... در نقلی آمده است: وقتی که بدن مبارک حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام را از زندان بیرون آورده و بر روی پُل بغداد گذاشتند؛ 📋 فَخَرَجَ المَنافقونَ مِنْ کُلّ جٰانبٍ و صَارتِ الضَّوضاءُ عَلَیه و هُوَ مُلقًی عَلَی جِسرِ بَغداد فی وَسَطِ الطَّریق ▪️عده‌ای از منافقین پَست‌فطرت از هر طرف به بدن مبارک هجوم آوردند؛ درگیری و هیاهو بر بالای جنازه مطهر، بالا گرفت در حالی که بدن مطهر بر روی لنگهٔ دری، در وسط راه، بر روی پل بغداد گذاشته شده بود. 📋 و الدّاخلُ و الخارجُ یَرفُسُهُ بِرِجلِه ▪️هر کس از آن منافقان، وارد و یا خارج از آن درگیری و هیاهو می‌شد، با پای نحسش لگدی هم به بدن مبارک موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام می‌زد. 📚لهیب الأحزان،بحرانی،ص۸۶ ✍ این مادّه «رَفَسَ»، دل یک‌ دلسوخته را به دو مصیبت دردناک دیگر هم می‌کشاند: ➖ ... قباله فدک را از دست فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها کشید و با سیلی او ، آن حضرت نقش بر زمین شد؛ در این هنگام صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها ناله‌ای کشید و مردم دور آن حضرت جمع شدند؛ آن نانجیب که وضع را اینگونه دید، رنگش تغییر کرد و گفت: فاطمه (علیهاالسلام) می‌خواهد مرا با این کارش بترساند! 📋 فَتقَدّمَ إليها و رَفَسَها بِرِجْلِه... ▪️پس جلو آمد و با پای نحسش، لگدی به آن بانوی مظلومه زد که حضرت نقش بر زمین شد. 📚جامع النورَین،سبزواری،ص٢٠۶ ➖ ... سیدالشهداء علیه‌السلام بی‌رمق و بی‌حال در بین گودال قتلگاه افتاده بود که شمر ملعون وارد قتلگاه شد، 📜 وَالحُسَينُ عليه‌السلام بِآخِرِ رَمَقٍ يَلوكُ بِلِسانِهِ مِنَ العَطَشِ فَرَفَسَهُ شِمرٌ بِرِجلِهِ، ▪️آن حضرت رمقى نداشت و از تشنگى، زبانش را در دور دهانش مى‌چرخاند که شمر ملعون جلو آمد و با پای نحسش، لگدی بر آن حضرت زد و بدنش را چرخاند ... 📚مقتل الحسين عليه‌السلام،خوارزمي، ج۲ ص۳۶ ؛ و بحارالأنوار، ج۴۵ ص‌۵۶ 📝 وقتی که ارباب از عطش می‌رفت از حال از دور زینب دید، شمر آمد به گودال چشم پلیدش را درشت و ریز می‌کرد ای کاش قاتل خنجرش را تیز می‌کرد ای کاش روی سینه‌اش با پا نمی‌رفت با زانویش بر گردن آقا نمی‌رفت هی مُشت بر روی گُلی پژمرده می‌خورد هی ضربه بر آن حلقِ نیزه خورده می‌خورد بدجور دنیا را به کامش زهر کردند نامردها ارباب ما را نَحر کردند او را به آه غربتش وابسته کردند آقای ما را بین مقتل خسته کردند لب‌های خشکش، عطر باران دعا داشت آنجا فقط دلواپسی خیمه را داشت خیلی جسارت، شمر بر ارباب‌مان کرد با چکمه پشتش را به سمت آسمان کرد ... @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸تنها درخواست حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام در روز آخر عمْر شریفش، از سِندی بن شاهک ملعون، چه بود؟! @Maghaatel
🩸پیکر مطهر «غریب بغداد» را، گُل‌باران کردند و پیکر مطهر «غریب کربلا» را، تیرباران ... در نقل‌ها آمده است: بعد از آنکه عده‌ای از شیعیان متوجه شهادت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام شدند، جمع قابل توجهی آمدند و آن‌قدر شاخه‌های گُل بر روی جنازه مطهر ریختند که آن بازاری که پیکر مطهر حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را از آن عبور داده و در آن قرار داده بودند، 📋 سُمِّيَ بَعدَ ذَلكَ بِسوقِ الرَّياحِين ▪️از آن به بعد به "سوق الرياحين" (بازار گُلها) معروف شد. 📋 وَ بنَي عَلى المَوضعِ الَّذِي وُضِعَ فيهِ الجُثمانُ المُقدّسُ بِناءً لِئَلَّا تَطَأهُ الناسُ بِأَقدامِهم تَكريماً لَه ▪️و از آن به بعد، در آن محلی که پیکر مطهر آن حضرت را گذاشته بودند، شیعیان یک بنایی ساختند تا مردم، آن محل را با لگدهایشان، پایمال نکنند. 📚الأنوار البهيّة، ص۹۹ 📚حیاة الامام موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام،قرشی،ج۲ ص۷۸۳ ✍ آه... یا موسی بن جعفر! این جا بر روی جنازه مطهر شما، در آخر بارانی از گُل بارید ... اما چه بگوییم و چگونه گریه کنیم بر آن غریبی که مقاتل نوشته‌اند: 🥀 ... وقتی که شمر لعین دید، در جنگ تن به تن حریف سیدالشهداء علیه‌السلام نمی‌شوند، 📋 أمَرَ الرُّماةَ أن يَرموهُ، فَرَشَقوهُ بِالسِّهامِ حَتّى صارَ كَالقُنفُذِ، ▪️به تیراندازان گفت: او را تیر باران کنید! پس از زمین و آسمان تیر به سمت آن حضرت پرتاب کردند به گونه‌ای که بدن مبارکش، در اثر آن بارش تیر، همانند خارپُشت شده بود ... 📚الارشاد، ج۲ ص۱۱۱ @maghaatel
🩸وقتی که لب‌های جنازه مطهر موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام، به سخن باز می‌شود ... در نقل‌ها آمده است: سندی بن شاهک ملعون دستور داد به مردم اعلام کرد که موسی بن جعفر علیهماالسلام به مرگ طبیعی از دنیا رفته است، مردم بر آن حضرت نگاه می‌کردند و اثر جراحت در او نمی‌دیدند. 🥀 در این هنگام یکی از مُخلصین از شیعیان کنار جنازه آمد و شنید که مردم می‌گویند: موسی بن جعفر علیهماالسلام کشته نشده بلکه به مرگ طبیعی از دنیا رفته است. 🥀 او به حاضران گفت: من این موضوع را از خود موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌پرسم. گفتند: او از دنیا رفته است! چگونه تو را از حال خود آگاه سازد؟ 🥀 او نزدیک پیکر مطهر آمد و گفت: ای فرزند رسول خدا! تو راستگو و پدرت راستگو بوده است! به ما خبر بده آیا شما را کشته‌اند یا خود از دنیا رفته‌اید؟! 📋 فَنَطَقَ عَلَیْهِ‌السَّلاَمُ وَ قَالَ: قَتْلاً قَتْلاً قَتْلاً، ▪️امام "علیه‌السلام" لب به سخن گشود و سه بار فرمود: مرا کشته‌اند... مرا کشته‌اند... مرا کشته‌اند... 📚‌اثباة الهُداة، ج٤ ص٢٧٥ 📚الأنوار البهیة، ص ۲۰۲. ✍ آری... هيچ جای تعجب نیست که لب های جنازه مطهر امام، به سخن باز شود؛ حتی بالاتر از این معجزه هم رخ داده است ... در همان جایی که مقاتل نوشته‌اند: 📜 زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها حیران و سرگردان در پی جنازه مطهر سیدالشهداء علیه‌السلام می‌گشت که از حلقوم بریده برادر، ناله‌ای به گوشش رسید که: 📋 إِلَیَّ إلیَّ... اُخَیَّّة اُخَیَّّة ▪️بیا بیا خواهرم... که من اینجایم ... 📝 ُگلی گم کرده‌ام می‌جویم اورا به هر گل می‌رسم می‌بویم اورا گل من یک نشانی‌ در بدن‌داشت یکی پیراهن کهنه به تن داشت اگر پیدا کنم زیبا گلم را به آب دیدگان می‌شویم او را گل گم کرده‌ات خواهر منم من سُرور سینه‌ات خواهر منم من نشانی را که گفتی جان خواهر که دارد در بدن خواهر منم من در آندم زینب غم دیده‌ی زار روان اشک از دو چشمان گهربار شتابان رفت و آن محزون نالان بسوی قتلگه با حال افکار صدای آشنائی آمدش گوش که‌شد از کف‌برونش طاقت و هوش بسوی آن صدا شد زار و نالان گل خود را بدید و کرد افغان ... @maghaatel
🩸مصائب دردناکی که با لفظ «رَضَضَ» از آن تعبیر کرده‌اند... در نقل سه مصیبت دردناک ، از این ماده (رَضَضَ) به معنای «کوفته‌شدن» و «خُردشدن» استفاده شده است: 🥀 معروف و مشهورِ استعمال این لفظ، در مصیبت حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام وارد شده است، که در صلوات بر آن حضرت عرضه می‌داریم: 📋 ... ذِی السّاقِ المَرضوضِ بِحِلَقِ القُیودِ ▪️خدایا! سلام و درود بفرست بر آن آقایی که ساق‌پایش به واسطه غل و زنجیرهای سنگین، خُرد شده بود.(۱) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 این لفظ (رَضَضَ) در مصیبت حضرت زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها نیز ذکر شده است؛ مرحوم سیدصالح حلّی( از علمای قرن ۱۲) و همچنین مرحوم‌ غروی اصفهانی با این لفظ از مصیبت در و دیوار یاد می‌کنند: 📋 وَ رَضّ‌ََ مِن فاطمةَ ضِلعَها ▪️«دوّمی»،(با آن ضرباتی که به آن حضرت وارد کرد) پهلوی فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها را ، خُرد کرد.(۲) 📋 إِذْ رَضُّ تِلكَ الأضلُعَ الزَّكِيَّةُ / رَزِيَّةً ما مِثْلُها رَزيَّه ▪️خُرد کردن آن پهلوی پاک و مطهر، مصیبتی است که دیگر مثل آن نیست. 📋 وَ مِن نُبوعِ الدَّمِ مِن جَنبَيها / يُعْرَفُ عُظمُ مَا جَرى عَلَيْها ▪️و از جاری شدن خون از پهلوی آن حضرت می‌توان فهمید که چه بلای بزرگی بر سر او آورده‌اند.(۳) ؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛؛ 🥀 و امّا هیهات از آخرین مصیبت دردناکی که با این لفظ از آن تعبیر کرده‌اند: ... کار از کار، گذشته بود که عمر بن سعد ملعون فریاد زد: چه کسی حاضر است بر بدن حسین «علیه‌السلام» اسب بتازد؟ در این هنگام ده نفر نانجیب پیش قدم شدند. 📋 فَداسُوا حُسَيناً بِخُيُولِهِم، حَتّى رَضُّوا صَدرَهُ و ظَهرَه. ▪️آن‌ها با اسبانشان، بدن امام علیه‌السلام را لگدمال کرده و پشت و رویش را کوبیده و خُرد کردند. 🔻همین نانجیبان پیش ابن‌زیاد ملعون رفته و آن نانجیب از آن‌ها پرسید: شما در روز عاشورا چه کردید؟ آنان گفتند: 📋 نَحنُ رَضَضنَا الصَّدرَ بَعدَ الظَّهرِ بِکُلِّ یَعبوبٍ شَدیدِ الأَسرِ ... نَحنُ الَّذینَ وَطِئنا بِخُیولِنا ظَهرَ الحُسَینِ حَتّی طَحَنّا حَناجِرَ صَدرِهِ. ▪️ماییم آن ده نفر که اول پُشت حسین «علیه‌السلام» و سپس سینه‌اش را به وسیله اسبهای پُر قدرت، دَرهم شکستیم و خُرد کردیم؛ آن‌قدر بر آن بدن تاختیم که استخوان‌های سینه‌اش به زیر سُم اسب‌های‌ما، آسیاب شد.(۴) ✍ غروب روز دهم اسب‌ها امامی را برای گندم ری آسیاب می‌کردند ... 📚(۱)مصباح‌ الزائر، ص ۵۸۹ 📚(۲)ظلامات فاطمة الزهراء عليهاالسّلام، عقیلی،ص ٢٠٨؛ و موسوعة أدب المحنة، ص٤٢٣ 📚(۳)الأنوار القدسیه،ص۲۶ 📚(۴)لهوف،ص۲۱۴؛ و مثیرالاحزان ص۴۱؛ و مقتل الحسین علیه‌السلام، خوارزمی،ص۱۷۳ @Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
◾️ فهرست لینک‌دارِ مصائب حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام مصائب دردناکی که با ماده «رَضَضَ» از آن‌ها یاد کرده‌اند ...وقتی که لب‌های جنازه مطهر موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام، به سخن باز می‌شود ... پیکر مطهر «غریب بغداد» را، گُل‌باران کردند و پیکر مطهر «غریب کربلا» را، تیرباران ... هرکه از راه می‌رسید، لگدی بر بدن مبارک حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام می‌زد...کفنی گرانبها کجا و زیر اندار دهاتی‌ها کجا...شرح گوشه‌ای از مصیبت «وَالجَنازَه المُنادی عَلَیها بِذُلِّ الاستِخفافِ»آقای‌ما حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام را در یک «زیرانداز» پیچیدند و بدن مبارکش را لگد مال کردند...«سمّ» با بدن مبارک حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام چه کرد...پوست و استخوانی فقط از آقای‌ما موسی بن جعفر علیهماالسلام باقی مانده بود ...شرح گوشه‌ای از مصیبت «وَ المُعَذَّبِ فی قَعرِ السُّجوُنِ، وظلم المَطامیر»امان از دشنام هایی که به حضرت موسی بن جعفر علیهماالسلام دادند ...حکایت کنیز زیبارویی که آمد «دلربایی» کند اما دلش گرفتار موسی بن جعفر علیهماالسلام شد ...روز جمعه بر روی پُل بغداد، فرَج من خواهد رسید ...کنج زندان بلا تا که ز پا افتادم/ ناخوداگاه فقط یاد «رضا» افتادم...به فدای آن امامی که در زندان، غذای خود را به دیگر زندانیان می‌داد...شرح مختصری از مصیبتِ «غل و زنجیر» ...خدایا! دیگر مرا از این سیاهچال، نجات بده ...به فدای آن امامی که تاوانِ گناهِ شیعیان را به جان خرید ...قدردانی حضرت موسی بن جعفر «علیهماالسلام» از روضه خوانِ حضرت سیدالشهداء «علیه السلام» ... @Maghaatel2
. سلام علیکم ، اَعظَمَ اللهُ اُجورَکم ➖ دوستان می‌تواند فهرست لینک‌دارِ بالا 👆 را برای عاشقان و دلسوختگان غمِ حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام، «» کنند تا در این ایام، دل‌های بیشتری هم‌غصّه با غصّه‌های حضرت علی بن موسی الرضا علیه‌السلام بشود. ➖ ضمناً اگر عزیزان تمایل دارند مثل فهرست بالا، به فهرست لینک‌دارِ ، و مصائب و مقاتل دسترسی داشته باشند، به کانال فهرست مقاتل مراجعه فرمایند. 👇👇👇 https://eitaa.com/joinchat/3209822579C0f720607da .
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🩸بی‌سبب نیست که «کاظم» شده نامَت آقا ...حکایت شنیدنی از عاقبت یک ناصبی که به حرم حضرت موسی‌بن‌جعفر علیهماالسلام می‌رفت و به آن حضرت ناسزا می‌گفت ... @Maghaatel
🔘 گوشه‌ای از فضائل پدر با فضیلتِ امیرمؤمنان، سیّد البَطحاء حضرت ابوطالب علیهماالسلام ... در روایتی امام صادق علیه‌السلام فرمودند: روزی اميرالمؤمنين عليه‌السلام در مسجد نشسته بودند و مردم گرد آن حضرت جمع شده بودند. ناگهان مردى [از منافقان] بلند شد و گفت: اى اميرالمؤمنين! چطور مى‌شود كه خداوند برای شما چنین جایگاهی قرار داده است، در حالى كه پدرت ابوطالب در آتش جهنم معذّب است ؟! مولا علی علیه‌السلام فرمودند: 📋 مَهْ ، فَضَّ الله فَاكَ وَالَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِيّاً لَوْ شَفَعَ أَبِي فِي كُلِّ مُذْنِبٍ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ لَشَفَّعَهُ اللَّهُ فِيهِمْ أَبِي مُعَذَّبٌ فِي النَّارِ وَابْنُهُ قَسِيمُ الْجَنَّةِ وَالنَّارِ ... 🔻ساکت باش ، خدا دهانت را بشکند! قسم به خدايى كه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به پيامبرى مبعوث فرمود ، اگر پدرم تمام گنهكاران بر روی زمين را شفاعت كند، خداوند آن را مى ‌پذيرد . مگر مى‌‏شود كه پدرم به آتش در عذاب باشد و فرزند او قسيم بهشت و جهنّم باشد؟! 📋 وَ الَّذِی بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ نَبِیّاً إِنَّ نُورَ أَبِی یَوْمَ الْقِیَامَةِ یُطْفِئُ أَنْوَارَ الْخَلَائِقِ إِلَّا خَمْسَةَ أَنْوَارٍ نُورَ مُحَمَّدٍ وَ نُورِی وَ نُورَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَیْنِ وَ نُورَ تِسْعَةٍ مِنْ وُلْدِ الْحُسَیْنِ 🔻قسم به آنكه محمد صلی‌الله‌علیه‌وآله را به پيامبرى مبعوث فرمود ، بدون شک نور پدرم در روز قيامت نور همه‌ی خلائق را خاموش می‌کند  [ کنایه از برتری ایشان دارد ] جز پنج نور : نور محمّد ، نور من ، نور حسن و نور حسين و نور نُه فرزند از اولاد حسین علیهم‌السلام. 📋 فَإِنَّ نُورَهُ مِنْ نُورِنَا الَّذِی خَلَقَهُ اللَّهُ تَعَالَی قَبْلَ أَنْ یَخْلُقَ آدَمَ بِأَلْفَیْ عَامٍ 🔻 زيرا نور او از نور ما اهلبیت است که خداوند آن را دو هزار سال قبل از خلقت حضرت آدم علیه‌السلام آفريده است. 📚 الأمالی،شیخ طوسی، ص۴۵۸ 📚 الاحتجاج، ج‏۱ ص۲۳۰ 📚 بحارالأنوار، ج۳۵ ص۶۹ ✍ آن کس که عدو به تهمتش راغب بود بر اهل سقیفه کینه‌اش غالب بود یک جُرم فقط داشت و آن هم این که بابای علی بن ابی طالب بود ... @Maghaatel
🟢 در روز عید مبعث، تا می‌توانی «صلوات» بفرست ... حسین بن راشد گوید: 🔸 از امام صادق علیه‌السّلام سؤال كردم كه آيا غير از عيدهاى مشهور، عيدى دیگر نیز هست‌؟ حضرت فرمودند: 🔹 آری، شريف‌‌تر و بافضیلت‌تر از همه اعیاد، روزى است كه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به رسالت مبعوث گردید؛ و آن بيست و هفتم ماه رجب است. 🔸 راوی گوید: سؤال نمودم که در این روز با فضیلت مشغول به چه عملی باشیم؟ إمام صادق علیه‌السلام فرمودند: 📋 تََصُومُ و تُكثِرُ الصّلاةَ عَلَى مُحمّدٍ وَ آلِهِ عليهم‌السلام. 🔻 آن روز را روزه بدار و بسيار بر محمّد و آل محمّد «صلی‌الله‌علیه‌وآله» صلوات بفرست! 📚 مصباح‌ المتهجد، ج۱ ص۸۲۰ ✍ آنگاه که جانم به لب آمد، صلوات آن لحظه که مرغ روح پر زد، صلوات در روز جزا که سر برآرم از خاک بر خاتم انبیاء محمد، صلوات @Maghaatel
🟢 یارِ غارِ حقیقیِ رسول خدا «صلی‌الله‌علیه‌وآله» ... مولا امیرالمؤمنین علی علیه‌السلام در اواخر خطبه‌ قاصعه اینگونه فرمودند: 🔸در آن روزها، در هیچ خانه‌ای اسلام راه نیافت جز خانه رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله که خدیجه هم در آن بود و من سوّمین آنان بودم. 📋 أَرَی نُورَ الْوَحْیِ وَ الرِّسَالَةِ وَ أَشَمُّ رِیحَ النُّبُوَّةِ وَ لَقَدْ سَمِعْتُ رَنَّةَ الشَّیْطَانِ حِینَ نَزَلَ الْوَحْیُ عَلَیْهِ 🔻 من نور وحی و رسالت را می‌دیدم، و بوی نبوّت را می‌بوییدم؛ من هنگامی که وحی بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرود آمد، ناله شیطان را شنیدم، 🔹گفتم: ای رسول خدا! این ناله کیست؟! فرمود: شیطان است که از پرستش خویش مأیوس گردید و فرمود: 📋 إِنَّکَ تَسْمَعُ مَا أَسْمَعُ وَ تَرَی مَا أَرَی إِلَّا أَنَّکَ لَسْتَ بِنَبِیٍّ وَ لَکِنَّکَ وَزِیرٌ وَ إِنَّکَ لَعَلَی خَیْرٍ 🔻علی! تو آنچه را من می‌شنوم، می‌شنوی، و آنچه را که من می‌بینم، می‌بینی، جز اینکه تو پیامبر نیستی، بلکه وزیر من بوده و به راه خیر می‌روی. 📚نهج البلاغه، ص۳۰۱, خطبه قاصعه ✍ گرچه نبی نبود، وصی نبی که بود مَسند نشین بی‌بدل این اریکه بود مردی که همسرش به ملائک ملیکه بود باید خدا شوی که بفهمی علی که بود @maghaatel
🟢 نالهٔ شیطان لعین، در دو عید مبعث و غدیر ... در روایتی امام صادق علیه‌السلام فرمودند که پدرم فرمود: 📋 إِنَّ إِبْلِیسَ رَنَّ أَرْبَعَ رَنَّاتٍ: یَوْمَ لُعِنَ وَ یَوْمَ أُهْبِطَ إِلَی الْأَرْضِ وَ یَوْمَ بُعِثَ النَّبِیُّ صلی‌الله‌علیه‌وآله وَ یَوْمَ الْغَدِیرِ 🔻شیطان، چهار مرتبه ناله‌ای با صدای بلند و محزون کشید: ۱. روزی که لعن شد؛ ۲. روزی که به زمین انداخته شد؛ ۳. روز بعثت پیامبر خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله؛ ۴. و روز غدیر. 📚قرب الاسناد، ج۱ ص۱۰ @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸 وداع حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام با قبر مطهر مادرش زهرای مرضیه سلام‌الله‌علیها... در نقلی آمده است: حضرت مولانا سیدالشهداء عَلَيْهِ‌السَّلَام آماده خروج از مدینه بود تا اینکه نیمه‌های شب، در دل تاریکی بالای سر قبر مطهر مادرش فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها آمد تا با آن وداع کند؛ بر سر قبر مطهر ایستاد و اینگونه مادر را خطاب نمود: 📋 السّلامُ عليكِ يا أُمّاه، حُسَينُكِ جاءَ لِوِداعِك و هذهِ آخرُ زيارتِهِ إيّاكِ. ▪️سلام بر تو ای مادرجان! حسینت آمده تا با شما وداع کند. و این آخر زیارت حسین (علیه‌السلام) ، از قبر شماست. 🥀 ناگه از درون قبر ندا آمد: 📋 وَ عَليكَ السّلامُ يا مَظلومَ الأُمِّ و يَا شَهيدَ الأُمّ و يا غَريبَ الأُمّ. ▪️سلامِ مادر به تو ای مظلومِ مادر؛ سلامِ مادر به تو ای شهیدِمادر ؛ سلامِ مادر به تو ای غریبِ مادر! 🥀 با شنيدن اين جواب، قطرات اشک از چشمان مبارک ابی‌عبدالله علیه‌السلام جاری گشت و به سمت قبر مطهر امام حسن علیه‌السلام راهی شد و همین‌گونه، قبر برادر را زیارت نمود و قریب به طلوع فجر بود که به خانه برگشت. 📚 معالي السّبطين، ج۱ ص۲۱۲ ✍ گل باغ جنان بودیم و رفتیم پیمبر را نشان بودیم و رفتیم مدینه! ای تمام خاطراتم! (اگر بار گران بودیم و رفتیم) وداعی تلخ کردم با پیمبر نهادم صورتم بر قبر مادر دلم تنگ حسن شد، ای خدایا بقیع رفتم برای بار آخر نوایی می‌زند آتش به سینه رود همراه بابایش سکینه رسد روزی که بی بابا بیاید! خداحافظ... خداحافظ مدینه ببین زینب که جانی در تنم نیست دگر چاره به غیر از رفتنم نیست چنان در این سفر غارت شوم من که حتی بنگری پیراهنم نیست نباشد این وداع آخر من! بگفتا رازهایی مادر من شود گودال، جمع پنج تن جمع نَهَد بر دامنش مادر، سر من دل ارباب از هجران کباب است رقیه در بَرَش طفل رباب است پدر گفتا: که خوش باشی عزیزم بدان روزی رسد جایت خرابه است @maghaatel
🩸 فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ ... در نقل‌ها آمده است: در شب بیست و هشتم ماه رجب، هنگام خروج از مدینه و رهسپار شدن به سوى مکّه که فرزندان، برادرزادگان و برادران سیدالشهداء علیه‌السلام با بیشتر خاندانش همراه او بودند، آن حضرت دائما این آیه شریفه را قرائت می‌فرمود: 📋 «فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً یَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنی‌ مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمینَ» 🔹(موسى ترسان و نگران از آن‌جا بیرون رفت در حالى که می‌گفت: «پروردگارا، مرا از گروه ستم‌کاران نجات بخش».) قصص، ۲۱ 🔻 طبق این آیه؛ حضرت موسی علیه‌السلام برای رهایی از شرّ فرعونیان از مصر به سوی مَدین خارج شد. 📚 الإرشاد ج۲، ص۳۵ 📚 إعلام الورى ج۱، ص۴۳۵ ✍ امام حسین علیه‌السلام با خواندن این آیه شریفه، حال خروج خود را از شهر مدینه به حال خروج حضرت موسی علیه‌السلام از مصر تشبیه کرده که آن‌حضرت از ترس فرعون مصر ناچار به ترک شهر و دیار و فرار از شهر گردید، و امام حسین علیه‌السلام نیز به خاطر شرّی که از جانب یزید و یزیدیان به آن حضرت می‌رسید، مجبور به ترک دیار و خانه و کاشانه خود شدند. ➖ در نَقلی آمده است: حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها جملاتی به این مضمون فرموده‌اند: هیچ شبی مانند آن شبی که ما از مدینه خارج شدیم، مضطرب و نگران نبودیم ... 📚 ریاض القدس ج۱ ص۸۰ 📝 وقتی که می‌رفتند، دنیا گریه می‌کرد شهر مدینه مثل زهرا گریه می‌کرد وقتی که می‌رفتند، پشت پای آن‌ها چشمان جبرائیل حتی گریه می‌کرد پائین پای ناقه مریم گریه می‌کرد دورِ سر گهواره عیسی گریه می‌کرد این است آن داغ عظیمی که برایش حتّی میان تشت، یحیی گریه می‌کرد بوسید اکبر دست‌های مادرش را در زیر چادر، امّ لیلا گریه می‌کرد بر روی دامن مادری در گوش طفلش آهسته تا می‌گفت "لالا" گریه می‌کرد یک کاروانِ گریه شد وقتی رقیه با گفتنِ "بابا بابا" گریه می‌کرد در زیر پای محمل مستوره‌ی عشق منزل به منزل ریگِ صحرا گریه می‌کرد وقتی که می‌رفتند، عالم سینه می‌زد وقتی که می‌رفتند، دنیا گریه می‌کرد @maghaatel
🩸گزارشی بسیار لطیف و جانسوز از لحظات خروج امام حسین علیه‌السلام از مدینه... عبدالله بن سنان از پدربزرگش نقل می‌کند که وی گفت: 🥀 من با نامه‌ای از مردم کوفه به نزد امام حسین علیه‌السلام در مدینه رفتم. خدمت حضرت رسیدم و نامه را تحویل دادم و امام علیه‌السلام آن را قرائت نمود و فرمود: سه روز به من مهلت بده. بنابراین من در مدینه ماندم تا اینکه امام علیه السلام تصمیم گرفت به عراق برود. من با خود گفتم: بروم و پادشاه حجاز (امام حسین علیه‌السلام) و جلال و جبروت او را ببینم که چگونه از مدینه خارج می شود! 🥀 به درب خانه إمام حسین علیه‌السلام آمدم، دیدم اسب‌ها زین شده‌اند و مردان ایستاده‌اند و امام حسین علیه السلام روی یک کرسی‌ نشسته بود و بنی‌هاشم دور او تا دور او را گرفته بودند. امام حسین علیه‌السلام در بین آنها چنان بود که گویی ماه کامل است در شب چهارده. 🥀 من حدود چهل محمل و کجاوه دیدم که آن ها را با پارچه های ابریشمی و نمادین تزئین كرده بودند. در همین زمان بود که امام حسین علیه‌السلام به بنی‌هاشم دستور داد تا محارم خود را بر روی محمل ها و کجاوه ها سوار کنند. 🥀 در حالی كه من نگاه می‌كردم، دیدم جوانی از خانه امام حسین علیه‌السلام خارج شد که قد بلند و تنومندی داشت و روی گونه‌اش، خال سیاهی بود و صورت او مانند ماه تمام بود. او، جوانان بنی‌هاشم را یک به یک کنار می‌زد و می‌گفت: کنار بروید؛ وقتی که آن جوان، از بین بنی‌هاشم، صَفی را شکافت. 🥀 دیدم که دو بانو از بانوان بنی‌هاشم از خانه خارج شوند و آن قدر با حیا و با وقار راه می‌رفتند که دنباله چادرشان بر روی زمین کشیده می‌شد. کنیزان، دور تا دور آن دو بانو را گرفته بودند تا اینکه به محمل ها رسیدند. 🥀 آن جوان رشید آمد و زانو زد و بازوان آن دو بانو را گرفت و در نهایت شکوه و جلال، آن دو بانو را سوار بر محمل کرد. من از برخی از مردم که در آن جا بودند پرسیدم که این دو بانو کیستند؟ گفتند: یکی از آن دو، زینب کبری و دیگری امّ‌کلثوم، دختران امیرالمؤمنین علیهم‌السلام هستند. پرسیدم آن جوان کیست؟ گفتند: قمر بنی هاشم اباالفضل العباس علیه‌السلام است. 🥀 سپس دو دختر خردسال را دیدم که گویی خداوند متعال انسانی همانند آنها را خلق نکرده بود. یکی از آن دو همراه زینب کبری علیهاالسلام سوار بر محمل شد و دیگری با ام کلثوم علیهاالسلام. من در مورد آنها سوال کردم، به من گفتند: آن دو دختر، سکینه و فاطمه دختران امام حسین علیهماالسلام هستند. 🥀 سپس جوان رشید دیگری بیرون آمد که او هم همانند یک ماه کامل بود. بانویی که دورتادور او را کنیزان گرفته بودند، همراه آن جوان بود که آن جوان زانو گرفت و آن بانو را نیز سوار بر محمل کرد. من در مورد آن جوان و آن بانو سوال کردم. گفتند: آن جوان، علی اکبر، پسر بزرگ امام حسین علیه‌السلام است و آن بانو، مادرش، امّ لیلاست. 🥀 بعد از او دیدم نوجوانی که صورت او، پاره‌ای از ماه بود از خانه بیرون آمد و بانویی همراه او بود. در مورد او و آن بانو سوال کردم، گفتند: گفتند او قاسم بن الحسن علیهماالسلام و آن بانو، مادرش، همسر امام مجتبی علیه‌السلام است. 🥀 سپس بقیه اطفال و کودکان حرم بر روی محمل ها سوار شدند. در این هنگام امام حسین علیه‌السلام ندا داد: 📋 أينَ أخي؟ أين كَبشُ كَتيبتي؟ أين قمرُ بني هاشم؟ 🔹 برادرم کجاست؟ پهلوان لشکر من کجاست؟ ماه بنی هاشم کجاست؟ 🥀 اباالفضل العباس علیه‌السلام در پاسخ امام علیه‌السلام فرمود: 📋 لبّيك لبّيك يا سيّدي 🔹جانم! جانم! ای آقای من! 🥀 امام علیه ‌لسلام به او فرمود: برادرم! اسب مرا بیاور. اباالفضل العباس علیه‌السلام ذوالجناح را آورد و بنی‌هاشم دور تا دور امام علیه‌السلام را گرفته بودند. قمر بنی هاشم، عنان اسب را گرفت و امام علیه‌السلام سوار بر اسب شد و بعد، دیگر بنی‌هاشمیان سوار بر مرکب شدند. 🥀 اباالفضل العباس علیه‌السلام سوار بر مرکب شد و پرچم را به دست گرفت و در جلوی قافله حرکت کرد. در این هنگام، صدای اهل مدینه و بازماندگان از بنی‌هاشم به گریه بلند شد و می‌گفتند: «الوداع، الوداع، الفراق، الفراق» 🥀 اباالفضل العباس علیه‌السلام در جواب آنان فرمود: 📋 هٰذا وَاللّهِ يَومُ الفِراق و المُلتَقَى يَومَ القِيامَة 🔹آری به خدا، دیگر امروز روز جدایی است و دیدار بعدی ما رفت تا روز قیامت. 📚أسرارالشّهادة، ص۳۶۷ 📚معالي‌السّبطين، ج۱ ص۲۲۰ ✍ ای ساربان آهسته ران، کز دیده دریا می‌رود از شهر زهرا نیمه‌شب، فرزند زهرا می‌رود قلب سکینه مشتعل، اشکش به رخ، خونش به دل با دیده‌ی دریائی‌اش، دنبال سقّا می‌رود اصغر ز دامان رباب، پَر می‌زند بر دوش باب با شوق پیکان بلا، همراه بابا می‌رود آید زصحرا زمزمه، خون ریزد از چشم همه سقّای آل فاطمه، عطشان به دریا می‌رود زینب شده محمل‌نشین، با ناله‌های آتشین منزل به منزل کو به کو، صحرا به صحرا می‌رود @maghaatel
🩸حضرت سیدالشهداء علیه‌السلام به هنگام خروج از مدینه، «گودال‌قتلگاه» را نشان أمّ‌سلمه می‌دهد ... در نقل‌ها آمده است: 🥀 هنگامی که امام حسین علیه‌السلام تصمیم گرفت از مدینه خارج شود،‌ ام‌سلمه نزد آن حضرت آمد و گفت: پسرم! مرا با خارج شدن خود به سمت عراق محزون مکن، زیرا من از جدّ بزرگوارت شنیدم که می‌فرمود: فرزندم در عراق، در سرزمینی که آن را کربلا می‌گویند کشته خواهد شد. 🥀 امام حسين عليه‌السلام در جوابش فرمود: ای مادر! به خدا قسم من این موضوع را می‌دانم. من به ناچار کشته خواهم شد و چاره‌ای هم نخواهم داشت. 🍂 به خدا قسم من آن روزی را که شهید می‌شوم می‌دانم. 🍂 من می‌دانم چه کسی مرا شهید خواهد کرد. 🍂 من آن بقعه‌ای را که در آن دفن می‌شوم می‌شناسم. 🍂 من می‌دانم چه افرادی از اهل بیت و خویشاوندان و شیعیانم کشته خواهند شد. 🥀 اگر بخواهم، قبر و آرامگاه خود را به تو نشان می‌دهم! 📋 ثُمَّ أَشَارَ إِلَی جِهَةِ کَرْبَلَاءِ فَانْخَفَضَتِ الْأَرْضُ حَتَّی أَرَاهَا مَضْجَعَهُ وَ مَدْفَنَهُ وَ مَوْضِعَ عَسْکَرِهِ وَ مَوْقِفَهُ وَ مَشْهَدَهُ 🔹سپس آن حضرت به سمت کربلا اشاره نمود و زمین به قدری فرو نشست که امام حسین علیه‌السلام، قتلگاه و لشکرگاه و موقف و محل شهید شدن خود را به‌ ام‌سلمه نشان داد. 📋 فَعِنْدَ ذَلِکَ بَکَتْ أُمُّ سَلَمَةَ بُکَاءً شَدِیداً وَ سَلَّمَتْ أَمْرَهُ إِلَی اللَّهِ 🔹 در همین موقع بود که‌ام سلمه به شدت گریان شده و تسلیم قضا و قدر خداوند گردید. 🥀 امام حسین علیه‌السلام پس از این جریان به‌ ام‌سلمه فرمود: خدا خواسته مرا در حالی که با دشمنی دشمنان، مقتول و سر بریده هستم بنگرد. مشیت خدا بر این قرار گرفته که اهل بیت و زنان من اسیر و تبعید گردند، کودکانم سر بریده و مظلوم شوند، آنان اسیر و دچار قید و بند گردند، ایشان استغاثه کنند ولی یار و یاوری نداشته باشند. ➖ در روایت دیگری آمده است:‌ 🥀 ام‌سلمه به امام حسین علیه‌السلام گفت: جدّتان رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله تربتی به من عطا کرد که آن را در میان شیشه نهاده‌ام. امام علیه‌السّلام فرمود: به خدا قسم من کشته خواهم شد. اگر به سوی عراق هم نروم باز کشته خواهم شد. 🥀 سپس آن حضرت مقداری تربت برداشت و در میان شیشه ریخت و به‌ امّ‌سلمه داد و به وی فرمود: 📋 إجْعَلْهَا مَعَ قَارُورَةِ جَدِّی فَإِذَا فَاضَتَا دَماً فَاعْلَمِی أَنِّی قَدْ قُتِلْتُ. 🔻این تربت را نزد آن تربتی که جدّم به تو داده بگذار. هر گاه دیدی خون از آن‌ها جاری شد، بدان که من شهید شده‌ام. 📚بحارالانوار ج۴۴ ص۳۳۲ ✍ هر قدم این قافله،سوی خزان می‌رود مشک به مهمانیِ،تیر و کمان می‌رود با دم لالاییِ، زنگ دل کاروان خفته هزاران امید، در نگه کودکان در آسمان این هلال، خنجر تقدیر ماست قافله آهسته رو، کشور دل کربلاست عطر تو ای سرزمین، بر من عجب آشناست وعده دیدار تو، در دل من سالهاست @maghaatel
🩸وعدهٔ من و شما در «گودالِ‌قتلگاه» إمام صادق علیه‌السلام در روایتی فرمودند: 🥀 هنگامى كه امام‌حسين عليه‌السّلام شبانه از مدينه به سمت مكّه حركت كردند، دسته‌ای از فرشتگان با صف‌هاى آراسته و پشت سر هم، اسلحه به دست و هريك بر اسبى از اسب‌هاى بهشتى سوار، خدمت حضرت رسيدند و سلام دادند و عرض كردند: 🥀 « اى آن كه پس از جدّ و پدر و برادر، حجّت خداوند بر خلق، هستى! همانا كه خداوند عزّوجلّ جدّ تو را در جاهاى بسيارى به وسيله ما كمك و يارى فرموده و اكنون نيز ما را به يارى تو فرستاده است.» 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: 📋 الْمَوْعِدُ حُفْرَتِی وَ بُقْعَتِیَ الَّتِی أُسْتَشْهَدُ فِیهَا وَ هِیَ کَرْبَلَاءُ فَإِذَا وَرَدْتُهَا فَأْتُونِی ▪️وعده‌گاه من و شما در گودال قتلگاه! در همان بقعه‌اى كه آن جا شهيد خواهم شد كه همان كربلا است؛ چون به آن جا رسيدم، نزد من بياييد. 🥀 فرشتگان عرض كردند: «خداوند ما را مأمور فرموده است كه گوش به فرمان و فرمانبردار شما باشيم و اگر از دشمنى بيمناك هستىد، ما به همراه شما باشيم؟!» 🥀 سیدالشهداء علیه‌السلام فرمود: «آنان راهى ندارند كه آسيبى به من برسانند تا آنکه به بقعه خويش (کربلا) برسم.» 📚 لهوف، ص۶۳ @maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🟢 حالات حضرت زهرا سلام‌الله‌علیها در شش‌ماهِ باردار بودنِ آن حضرت به إمام حسین علیه‌السلام ...طولانی‌ امّا خواندنی 👌 مقداد بن أسود کِندی گوید: 🔹 روزی بر رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله وارد شدم؛ دیدم که آن حضرت در میان حسنین علیهماالسلام نشست، ابتدا سر امام حسین علیه‌السلام را روی زانوی راست خود و بعد سر امام حسن علیه‌السلام را روی زانوی چپ خویشتن گذاشت و آن دو خوابیدند... 🔸مقداد گوید: من گفتم: «به نظر می‌رسد که امام حسین علیه‌السّلام در نزد شما بزرگ‌تر است!» رسول‌ خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله فرمودند: 📋 إِنَّ لِلْحُسَیْنِ فِی بَوَاطِنِ الْمُؤْمِنِینَ مَعْرِفَةً مَکْتُومَةً ؛ سَلْ أُمَّهُ عَنْهُ 🔻«مؤمنین در باطن خود، معرفت خاصی نسبت به امام حسین علیه‌السلام دارند. این مطلب را از مادرش بپرس.» 🔹 پس از این اتفاق من پشت در خانه فاطمه زهرا سلام‌الله‌علیها رفتم. ناگاه دیدم کنیزی آمد و گفت: «ای برادر کِندی!» گفتم: «چه کسی به تو گفت که من پشت در خانه‌ام؟» گفت: «بانویم به من گفت که مردی از قبیله کِنده، پشت در خانه ایستاده و در نظر دارد درباره نور چشمم حسین علیه‌السلام، مطلبی را از من جویا شود.» 🔸 ... آنگاه وارد خانه شدم و از صدیقه کبری سلام‌اللّه‌علیها سؤال نمودم: «مقام و منزلت إمام حسین علیه‌السلام چگونه است؟» آن بانوی‌ مکرّمه فرمود: «...هنگامی که امام حسن علیه‌السلام متولد شد، یک روز رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله به خانه ما آمده و به من فرمودند: در مقابل صورت تو نوری را می‌بینم. این نور علامت آن است که تو به زودی فرزندی به دنیا خواهی آورد که برای خلق جهان حجت خواهد بود. 🌿 هنگامی که یک ماه از حمل من به فرزندم حسین علیه‌السلام گذشت، درد و حرارتی در خود احساس کردم. این مطلب را با پدرم در میان گذاشتم. پدرم یک کوزه آب خواست، دعایی به آن کوزه خواند و فرمود که از آن آب بیاشامم. وقتی که از آن آب آشامیدم، خدای رئوف آن حرارت و دردی را که احساس می‌کردم برطرف کرد. 🌿 ماه دوم از حمل من گذشت. پس از آن دچار اضطراب و حرکت جنین شدم. حسین علیه‌السلام حرکت می‌کرد و من نمی‌توانستم به خوراکی‌ها و آشامیدنی‌ها لب بزنم. خدای توانا به شکلی مرا محافظت کرد که گویا شیر می‌آشامیدم. 🌿 هنگامی که سه ماه از حمل من گذشت، خیر و برکت در منزل من فراوان شد. 🌿 در چهارمین ماه بارداری‌ام، خدا وحشت مرا به وسیله انس با حسین علیه‌السلام بر طرف کرد. من همواره در محراب عبادت بودم و جز در مواقعی که کاری داشتم، از عبادت غفلت نمی‌کردم. هر چه می‌گذشت خود را سبک‌تر احساس می‌کردم،همواره بر همین حال بودم تا اینکه ماه پنجم تمام شد. 📋 فَلَمَّا صَارَتِ السِّتَّةُ کُنْتُ لَا أَحْتَاجُ فِی اللَّیْلَةِ الظَّلْمَاءِ إِلَی مِصْبَاحٍ وَ جَعَلْتُ أَسْمَعُ إِذَا خَلَوْتُ بِنَفْسِی فِی مُصَلَّایَ التَّسْبِیحَ وَ التَّقْدِیسَ فِی بَاطِنِی 🔻 وقتی ماه ششم فرا رسید، دیگر در شب تاریک احتیاجی به چراغ نداشتم. هر گاه تنها در میان محراب عبادت بودم، از باطن خود صدای تسبیح و تقدیس می‌شنیدم. 🔸 هنگامی که نُه روز بیش از این شد، قدرت و قوت من زیاد شد. من این جریان را برای‌ ام‌ّسلمه که یار و یاور من بود شرح دادم. 🌿 موقعی که ده روز اضافه شد، در عالم خواب دیدم که ملکی نزد من آمد و بال خود را بر پشت من کشید و از خواب بیدار شدم. برخاستم، وضو گرفتم و دو رکعت نماز به‌جای آوردم. 🌿 برای دومین بار که به خواب رفتم، در عالم خواب دیدم مردی که جامه‌های سفید در بر داشت نزد من آمد و نشست. آنگاه بر صورت و پشت من دمید. من که هراسان شده بودم از خواب بیدار شدم، وضو گرفتم و چهار رکعت نماز به‌جای آوردم. 🌿 برای سومین بار که خوابم برد، دیدم شخصی آمد و مرا نشاند و دعا و تعویذ بر من خواند. 🔹 صبح که شد، من لباس‌های «حَمامه» کنیز خود را پوشیدم و به حضور پدرم که در اتاق‌ ام‌ّسلمه بود مشرف شدم. موقعی که نگاه آن حضرت به من افتاد، آثار شادی و مسرّت را در صورت مبارکش مشاهده کردم و آن ترس و بیمی که دچارش شده بودم بر طرف گردید. . 🔸 آنگاه جریان خواب‌هایی را که دیده بودم برای پدرم شرح دادم. پدرم به من فرمود: «مژده باد تو را! زیرا آن مرد اول دوست من عزرائیل بوده که موکّل است بر رحم زنان؛ مردم دوم میکائیل بوده که موکل رحم زنان اهل بیت علیهم‌السلام است … آنگاه پدرم به گریه افتاد، مرا در بر گرفت و فرمود: «آن مرد سوم حبیب من جبرئیل بوده که خدای رئوف او را خدمتگزار فرزندان تو قرار داده است.» آنگاه من به منزل بازگشتم و پس از چندی إمام حسین علیه‌السلام متولد شد. 📚الخرائج و الجرائج، ج۲ ص۸۴۱ @Maghaatel