eitaa logo
معارف و مقاتل آلُ الله
11.6هزار دنبال‌کننده
6 عکس
13 ویدیو
1 فایل
✅فضائل 📜تاریخ‌ 🩸مقاتل اهل‌البیت علیهم‌السلام 📚همه مطالب با ذکر منابع📚 🔻خادم کانال: @jaanamhosein (پژوهشگر در حوزهٔ حدیث و مقتل - قم مقدسه) ⚫ کانال فهرست مقاتل👈 @Maghaatel2 📌همین کانال در تلگرام👈 https://t.me/maghaatel
مشاهده در ایتا
دانلود
🩸مانند ماه‌ْپاره‌ای از دل خیمه به سوی میدان شتافت و رجز می‌خوانْد … در نقل‌ها آمده است: 📋 فَخَرَجَ و دُموعُهُ عَلى خَدَّيهِ وهُوَ يَقولُ: ▪️او به ميدان آمد و در حالى كه اشك هايش بر گونه هايش روان بود، چنين رجز مى‌خواند: 📋 إن تُنكِروني فَأَنَا فَرعُ الحَسَنْ / سِبطُ النَّبِيِّ المُصطَفى وَالمُؤتَمَنْ ▪️اگر مرا نمى‌شناسيد، من شاخه حسنم. نواده پيامبرِ برگزيده و امين. 📋 هذا حُسَينٌ كَالأَسيرِ المُرتَهَنْ / بَينَ اُناسٍ لا سُقوا صَوبَ المُزَنْ ▪️اين، مولایم حسين علیه‌السلام است، بسان اسيرى در بند ميان مردمى (تشنه مانده) كه خدا کُنَد آن مردمان هیچ‌گاه از آب باران ننوشند! 📋 و حَمَلَ وكَأَنَّ وَجهَهُ فِلقَةُ قَمَرٍ، ▪️سپس حمله بُرد و صورتش به پاره ماه مى‌مانْد. جنگيد و با وجود كمىِ سنّش، ۳۵ حرامی را به درک واصل کرد 🔖 حُمَيد بن مسلم، گوید: 🥀 من در لشكر ابن سعد بودم و به آن نوجوان، مى‌نگريستم. او پيراهنى و بالاپوش و كفش هايى داشت كه بندِ يك لنگه‌اش پاره بود، و از ياد نبرده‌ام كه لنگه چپ آن بود. 📚بحارالأنوار، ج۴۵ ص۳۴ 📚المناقب، ج۴ ص۱۰۶ ✍ بسم رب الحسن از خیمه قمر می آید کیست این ماه که حیدر به نظر می آید اینچنین که سوی میدان خطر می آید.. پدر ازرق شامیست که در می آید! از جلال و جبروتش همه میترسیدند بعد ده سال همه روی حسن را دیدند این‌ عمامه که به سر بسته برای حسن است تنکرونی است شعارش زرهش پیرهن است ای جمل زاده بدان قاسم ما صف شکن است ذوالفقار دوسرش تشنه گردن زدن است کیف کرده است حسین از رجز فاطمی اش جان فدای هنر رزم بنی هاشمی اش مثل باباش چه با غیظ و غضب میجنگد گاه گاهی ز جلو گه ز عقب‌ میجنگد یک‌تنه با همه یلهای عرب میجنگد همه گفتند که این‌ تشنه عجب‌ میجنگد خسته شد!دوروبرش آه چه غوغایی شد سنگ باران شدن کعبه تماشایی شد آیت الکرسی لبهاش ترک‌میخورد و.. سیب زهرا وسط معرکه لک میخورد و.. نیزه از هر طرفی سوی فدک میخورد و.. قاسم از چند نفر داشت کتک میخورد و.. نیزه مانند نوک میخ به پهلوش افتاد بی وضو دست به پیچ و‌خم گیسوش افتاد وسط اینهمه دعوا بدنش بود و‌نبود زیر سم های ستوران دهنش بود و نبود دست و پا و سر او بند تنش بود و‌نبود با لب پاره مجال سخنش بود و نبود سینه اش خرد شد و گریه نکرد و خندید یک عمو گفتن او چند نفس طول کشید! ماند عمو پیکر او را ببرد یا نبرد تا به خیمه تک و تنها ببرد یا نبرد شده هم قامت سقا ببرد یا نبرد این بدن را سوی زنها ببرد یا نبرد نجمه برخیز حسین با قد خم می آید شیر مردت به چه وضعی به حرم می آید @Maghaatel
هدایت شده از فهرست مقاتل
🩸فهرست لینک دار مصائب و مقاتل حضرت قاسم بن الحسن علیهماالسلامعمو به فدایت شود! تو را بعد از آنکه به «بلای‌عظیم» گرفتار شدی، به قتل می‌رسانند …روضه‌خوانی جگرسوز حضرت قاسم علیه‌السلام درمیانه میدان | اسب‌هایتان را آب داده‌اید اما ... ای عموجان! من چگونه شما را یکّه و تنها بین دشمنان ببینم؟!از هوش‌رفتن سیدالشهداء و حضرت قاسم علیهماالسلام به وقت وداع | إمام حسین علیه‌السلام با چه وضعی قاسم علیه‌السلام را روانه میدان نمود...مبارزه جانانه حضرت قاسم علیه‌السلام با ازرق شامی ملعون...وداع حضرت قاسم با حضرت زینب کبری علیهماالسلام...سلام امام هادی «علیه‌السلام» در زیارت شهدای کربلا ،به حضرت قاسم علیه‌السلام...مانند ماه‌پاره‌ای از دل خیمه به سوی میدان شتافت و رجز می‌خوانْد …گوشه‌ای از شجاعت جگرگوشه سردار جمل در میانه میدان ...سیدالشهداء علیه‌السلام بدن مطهر حضرت قاسم علیه‌السلام را کشان کشان به سمت خیمه می‌برَد...نحوه شهادت جانسوز حضرت قاسم بن حسن علیهمالسلام‌ | بر بدن مطهر قاسم علیه‌السلام در حالی که زنده بود، اسب تاختند...به خدا سخت است بر عمویت که او را صدا بزنی اما نتواند کاری برایت کند… قاسم علیه‌السلام را سنگ‌باران کردند تا که او را از پای انداختند...بابایت حسن علیه‌السلام کجاست تا که حال و روز تو را ببیند؟! شرح جگرسوز اجازه طلبیدن حضرت قاسم از عمویش سیدالشهداء عَلَيْهِماالسّلام | خواندن عقد قاسم علیه‌السلام با دختر امام حسین علیه‌السلام …وقتی‌که قاسم علیه‌السلام چشمان بی‌رمقش را باز می‌کند و سیدالشهداء علیه‌السلام با صدای بلند بر بالین او گریه می‌کنند...مادر قاسم علیه‌السلام از فراق او به حالت احتضار در آمده بود...نوعروسان شامی، جمع شدند و سر مطهر قاسم علیه‌السلام را سنگ‌باران کردند …ای‌کاش هزار قاسمِ من فدا بشود اما خاری به پای برادرم حسین «صلوات‌الله‌علیه» نرود …حضرت قاسم علیه‌السلام، محبوب‌ترین اولاد امام حسن علیه‌السلام در نزد پدر و عمویش … @Maghaatel
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
نمایش در ایتا
🩸هنوز کلام سیدالشهداء علیه‌السلام تمام نشده بود که دید گوش تا گوش شش‌ماهه‌اش را بریدند … در نقل‌ها آمده است: 📋 فَبَيْنَما هو يُخاطِبُهُم، إذ أتاهُ سَهْمٌ لَهُ ثَلاثَةُ شُعَبٍ مَسمُومٌ مِنْ ظالِمٍ غَشومٍ و هو حَرمَلَةُ بنُ كاهِلِ الْأسَدِيِّ فَذُبِحَ الطِّفْلُ مِنَ الْاُذُنِ إلىٰ الْاُذُنِ و مِنَ الْوَریدِ اِلیٰ الْوَریدِ. ▪️هنوز کلام إمام علیه‌السلام تمام نشده بود که حرمله ستمکار، تیر سه شعبه مسمومی را به سمت آن طفل پرتاب کرد که گوش تا گوش و رگ تا رگ آن طفل را برید. 📋 فَجَعَلَ الْحُسينُ عَلَيهِ السَّلامُ يَتَلَقَّىٰ الدَّمَ بِكَفَّيْهِ و يَرمِي بِه إلىٰ السَّماءِ و يَقولُ: ▪️پس امام حسین علیه السلام با کف دستش خون ها را از زیر گلوی طفل گرفت و به آسمان پرتاب کرد و فرمود: 📋 اللَّهمّ إنِّي أُشْهِدُكَ عَلىٰ هٰؤلاءِ الْقَومِ، فَإنَّهُم نَذَرُوا أنْ لا يَترُكوا أحَداً مِنْ ذُرِّيَّةِ نَبِيِّكَ ▪️خدايا شاهد باش که این لشگر، نذر کرده‌اند که احدی از ذریّه رسولت را باقی نگذارند. 📚مقتل ابو مخنف ص٨۴ 📚معالي السّبطين ج١ص۴٢۴ 📚وسیلة آلدرین ص٢٨۴ ✍ تیر نگذاشت که یک جمله به آخر برسد هیچ کس حدس نمی‌زد که چنین سر برسد پدرش چیز زیادی که نمی خواست ، فرات! یک دو قطره ضرری داشت به اصغر برسد ؟ با دو انگشت هم این حنجره میشد پاره چه نیازی به سه شعبه است که تا پر برسد خوب شد عرش همه نور گلو را برداشت حیف خون نیست بر این خاک ستمگر برسد ؟ خون حیدر به رگش ، در تب و تاب است ولی بگذارید به سن علی اکبر برسد دفن شد تا بدنش نعل نبیند اما دست یک نیزه برآن حلق مطهر برسد شعله ور میشود این داغ دوباره وقتی شیر در سینه بی کودک مادر برسد .... زیر خورشید نشسته ، به خودش میگوید تیر نگذاشت که آن جمله به آخر برسد @Maghaatel
🩸ای برادرم! این طفلِ شش‌ماهه، سه روز است که آب نخورده … در نقل‌ها آمده است: حضرت‌ ام کلثوم سلام‌الله‌علیها (و یا در برخی از نقل‌ها حضرت زینب کبری سلام‌اللّه‌علیها)، قنداقه علی‌اصغر علیه‌السلام را برداشت و به نزد سید الشهدا آورد و عرض کرد: 📋 یا اَخی! اَدْرِکْ اِبنَکَ الصَّغیرَ قَد مَاتَ مِنَ الْعَطَشِ ▪️ای برادر من! این طفل کوچکت را دریاب! که از تشنگی نزدیک است جان بدهد! 📋 یا اَخِی! مُنْذُ ثَلاثَةِ اَیَّامٍ هُوَ فی عَطَشٍ و مَا شَرِبَ الْمَاءَ ▪️ای برادر! سه روز است این طفل تشنه است و قطره آبی هم نچشیده است. 📚بحرالمصائب ج۴ص٣۴١ 📚ینابیع الموده ج۳ ص۷۸ (با اندکی تفاوت) ✍ بعد از سه شب گرسنگی و گریه و عطش جانی نمانده بود در اندام لاغرش گهواره جایگاه سخنرانی‌اش نبود دست حسین گشت بلندای منبرش وقت رجز، گلوش دهن باز کرده بود با ذکر یابن فاطمه و یابن حیدرش تشویق کرد حرمله را لشگر یزید وقتی علی به سمت عقب پرت شد سرش @Maghaatel
🩸 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه بعد از شهادت علی‌اصغر علیه‌السلام هم فرمود: «خاک بر سر دنیا بعد از تو ای علی‌جان» در نقل‌ها آمده است: 🥀 وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام دید تیر سه‌شعبه حرمله، گوش تا گوش علی اصغر علیه‌السلام را بریده است، زار زار گریست و سپس و فرمود: 📋 قَتَلَ اللهُ قَوْمَاً قَتَلُوكَ يَا بُنَيَّ! ▪️ای فرزند من! خدا بکشد قومی را که تو را کشتند. 📋 ما أجرَأهُم عَلَی انتهاکِ حُرمَة الرّسول! ▪️چه بسیار جرأت کردند بر هتک حرمت رسول خدا صلی‌الله‌علیه‌وآله! 🥀 بعد فرمود: 📋 عَلَى الدُّنْيَا بَعْدَكَ الْعَفَاءِ ▪️خاک بر سر این دنیا بعد از تو ای پسرم! 📚المنتخب، ص ۳۸ ✍ هُرم لبهای تو آتش زده جانم پسرم قصه‌ی آب برای تو بخوانم پسرم پسر ساقی کوثر به چه کاری افتاد؟! کشته‌ی طعنه ی این زخم زبانم پسرم داغ تو چون علی اکبر کمرم را تا کرد نعره خواهم زنم از دل نتوانم پسرم مادرت دیده به راه است که سیراب آیی با چه رویی تن تو خیمه رسانم پسرم بی هوا تیر رسید و نفسم بند آمد با نگاه تو گرفته ست زبانم پسرم خون من گردن آنکس که گلوی تو برید حسرت بوسه نهاده به لبانم پسرم صبر کن تا پر قنداقه‌ی تو پاره کنم سخت جان می‌دهی ای راحت جانم پسرم ز ترک های لبت بوسه گرفتن سخت است خندۀ آخر تو برده توانم پسرم می کَنم قبر تو را دور ز چشم مادر پدرم داده ره چاره نشانم پسرم با وجودی که کنم قبر تو یکسان با خاک باز هم جان تو بابا نگرانم پسرم @Maghaatel
🩸چرا از بین تمام شهدای کربلا، سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه، فقط بدن مبارک علی‌اصغر علیه‌السلام را به خاک سپرد؟! عالم ربانی مرحوم واعظ قزوینی در مقتل شریف «ریاض ‌القدس» و همچنین مرحوم شیخ جعفر شوشتری در «الخصائص الحسینه» می‌نویسند: 📝 اینکه سیدالشهداء علیه‌السلام طفل رضیع را دفن کرد و سایر شهدا را دفن ننمود، چند جهت می‌تواند داشته باشد: 🥀 اول: به جهت آنکه به تنهایی امکان داشت آن طفل را به خاک بسپارد (اما پیکر دیگر شهدا را تنها نمی‌توانست) 🥀 دوم: آن که مبادا سر آن طفل را مثل سایر سرها بِبُرند. 🥀 سوم: دفن کرد تا بدن وی مثل سایر ابدان سه شبانه روز برهنه نماند. 🥀 چهارم: دفن کرد که مبادا بدن نازک او زیر سم اسبها نابود شود. 🥀 پنجم: دفن کرد تا مبادا دفعه دیگر چشم خود آن حضرت و دیگر مخدّرات به قنداقه پر خون او بیفتد و داغ دلشان تازه شود. 📚ریاض القدس ج۴ ص۱۹۵ 📚الخصائص الحسینیه،ص۱۱۵ ✍ رفته تابِ شیرخواره وای بیچاره رباب نیست وقتِ استخاره وای بیچاره رباب برد آقا تا که سیرابش کند، با ناله کرد... بر لب خشکش اشاره وای بیچاره رباب تا که فرمود: "...إرحموا هذا الرضیع" تیری رسید حرف او شد نیمه کاره وای بیچاره رباب حرمله با تیِر مرد افکن علی را ذبح کرد هنجرش شد پاره پاره وای بیچاره رباب پیکرش را برد بابا تا که پنهانش کند قلبِ مادر زد شراره، وای بیچاره رباب عاقبت در پشت خیمه قبرِ مخفی شد عیان نیست دیگر راه چاره وای بیچاره رباب رأسِ او را روی نی بستند، این بی رحم ها کرد با حسرت نظاره وای بیچاره رباب همسر ارباب ما دیگر شبی راحت نخفت هر شبش شد پر ستاره وای بیچاره رباب جای چنگ آخرش روی گلویش سوخت باز خیره شد بر گاهواره وای بیچاره رباب بیتِ آخر را فقط فهمید هرکس مادر است شیر در سینه دوباره... وای بیچاره رباب @Maghaatel
🩸«عطش» و «گرما» چه به روز شش‌ماهه علی‌اصغر علیه‌السلام آورده بود؟! گزارشاتی در رابطه با این مصیبت عظیم به ما رسیده است که چند نمونه را ذکر می‌کنیم: 📋 هو يَتَلَظَّىٰ عَطَشَاً ▪️ از عطش مانند ماهی دست و پا می‌زد.(۱) 📋 عَينَيه غائرتَين في رَأسِه مِن شدّةِ العطش، ▪️از شدت تشنگی چشمانش در سرش فرو رفته بود.(۲) 📋 بَطنُه لازِقةٌ بِظَهرِه مِن شدّة الجوع ، ▪️از شدت گرسنگی شکمش به پشتش چسبیده بود.(۳) 📋 يُغشىٰ عليه ساعةً بعدَ ساعةٍ مِن الحَرّ والظَمَأ ▪️از شدت گرما و عطش ساعتی از هوش می‌رفت و ساعتی به هوش می‌آمد‌.(۴) 📋 قَدِ احتَضَرَ مِن شِدَّةِ العَطَشِ ▪️از اوج تشنگی در حال جان دادن بود!(۵) 📚(۱)مقتل ابو مخنف ص٨۴؛ و معالي السّبطين ج١ص۴٢۴ 📚(۲)(۳)(۴) امواج البکاء ص۱۲۲ 📚(۵)خصائص الطفل الرضیع،ص ۱۹ ✍ آنقدر توان در بدن مختصرت نیست آنقدر که حال زدن بال و پرت نیست بر شانه بینداز خودت را که نیفتی حالا که توانایی از این بیشترت نیست فرمود: «حسینم» ... به خدا مسخره کردند گفتند: مگر صاحب کوثر پدرت نیست گفتی که مکِش منت این حرمله ها را حیف از تو و دریای غرور پسرت نیست آنقدر در آن لحظه سرت گرم خدا بود که هیج خبر دار نگشتی که سرت نیست این بار نگه دار سرت را که نیفتد حالا که توانایی از این بیشترت نیست @Maghaatel
🩸 سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه از داغ علی اصغر علیه‌السلام چنان ناله‌ای زد که زمین کربلا لرزید … در نقل‌ها آمده است: 📋 فلمّا رَأى الحُسين علیه‌السلام وَلَدَهُ مذبوحاً أنَّ أنَّةً اِرتَجَفَت لَها أرضُ كربلاء ▪️وقتی که سیدالشهداء علیه‌السلام دید که علی اصغرش را ذبح کردند ، چنان ناله‌ای زد که زمین کربلا لرزید. (ناله‌ای را که از روی درد فراوان انسان می‌کشد، عرب، «أنّة» می‌گوید.) 📋 ... ثُمّ جَعَلَ يَبكي و يَنُوح، ثُمّ جَعَلَ يُعالِجُ السَّهمَ حتّى أَخرَجَه ▪️ بعد شروع کرد به گریه و زاری‌ و سپس با دست مبارکش هرگونه بود آن تیر را از گلوی آن نازنین بیرون کشید. 📚امواج البکاء، ص۱۲۳ 📚تذکرة الشهداء،ص۲۷۶ ✍ جگرت آب شد از شدت گرما چه کنم روی دستم نکن اینقدر تقلا چه کنم آب از کافر اگر خواسته بودم می داد گره‌ام وا نشد آخر به تمنا چه کنم کن حلالم اگر آغوش پدر امن نبود سرزده تیر رسید و بی‌محابا چه کنم گیرم از چشم حرم حلق تو را پوشاندم تیر بیرون زدهِ از زیر عبا را چه کنم؟ از بدن، تجربه‌ی تیر کشیدن دارم ولی این تیر سه شعبه است خدایا چه کنم؟ گیرم از دور، نه این حنجره پیداست نه تیر با دو دستی که پر از خون شده حالا چه کنم؟ @Maghaatel
🩸سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه به خیمه‌ها برمی‌گشت در حالی که خون گلوی شش‌ماهه بر سینه اش روان بود … در نقل‌ها آمده است: 📋 ثُمَّ رَجَعَ بِالطَّفْلِ مَذْبُوحاً وَ دَمُهُ يَجْرِي عَلَى صَدْرِهِ، ▪️ سیدالشهداء صلوات‌الله‌علیه همراه با طفل ذبح‌شده‌اش از میدان برمی‌گشت در حالی خون آن طفل بر سینه‌اش جاری بود. 📚مقتل ابومخنف، ص۹۱ 📚تذکره الشهداء، ص۲۷۷ ✍ دست و پا می زنی انگار بغل می خواهی یا که جای من از این تیر عسل می خواهی می شُد ای کاش به جایش که عبا اندازم بغلت گیرم و با خنده هوا اندازم لااقل بر لبِ من قند بده پیشِ رباب به لبت حالتِ لبخند بده پیشِ رباب عمه ات نَشنود این را: کَمَرم درد گرفت چقَدَر دورِ گلویت پسرم درد گرفت تیر ای کاش به سویِ پدرت می آمد صبر می کرد که دندانِ تو در می آمد صبر می کرد که یک جرعه دلِ سیر خوری صبر می کرد که این دفعه کَمی شیر خوری به لبت حداقل آب ندادند که هیچ به رویِ دست تو را تاب ندادند که هیچ خواستی تا بخوری آب پریدی بابا ناگهان تیر زد از خواب پریدی بابا خونِ سُرخی به رُخِ زرد گرفتی ای جان محکم انگشتِ من از درد گرفتی ای جان مادرَت بر درِ خیمه نگرانِ من و توست نَشَود فاشِ کسی آنچه میانِ من و توست همه بر خواهشِ بابا چه کنم خندیدند به همه رو زدم اما چه کنم خندیدند هِلهله زودتر از من خبرت را می بُرد من نبودم لبه ی تیر سرت را می بُرد بی تعادل شدم از زین پدَرَت می اُفتد وای اگر خَم کُنَمَت زود سَرت می افتد بوسه بر حلقِ تو باید که از این پس بدهم کارِ من نیست که قنداق تو را پَس بدهم بندِ قُنداقِ تو را سرخ ندیده بودیم پیرهن هایِ تو را تازه خریده بودیم عاقبت دادِ مرا تیر در آورد ای وای حجمِ حلقومِ تو را حرمله پُر کرد ای وای نَفَسِ بی رمقت کار به دستم داده حرمله نیزه ای انگار به دستم داده درد داری که پُر از چین شده ای بابا جان؟ با سه شعبه تو چه سنگین شده ای بابا جان تیر چرخی زَد و با خویش پَرت را چرخاند خواستم بوسه بگیرم که سَرَت را چرخاند به لبت حالتِ لبخند بده حِس دارد می روم خیمه ولی زخمِ تو خِس خِس دارد روضه هایِ تو مهیب است زبان بسته چه شد استخوانِ تو ظریف است زبان بسته چه شد یِک سَرِ تیر گلویِ پسرم را سوزاند دو سرِ دیگر آن هم جگرم را سوزاند ضَربَش آنقَدر شدید است که پاشید علی تارِ صوتیِ تو را تیر تراشید علی مادرت دید به رویِ تو عبا اُفتاده استخوان های گلویَت به صدا اُفتاده نفس از حنجره یِ پاره کشیدن سخت است پا برهنه عقبِ بچه دویدن سخت است @Maghaatel
🩸حضرت‌ سکینه سلام‌الله‌علیها به استقبال پدر می‌رود و احوال برادرش علی اصغر علیه‌السلام را جویا می‌شود … در نقلی آمده است: 📋 استَقَبَلتهُ سَكينةُ و قالَت : يا أبَة لَعَلَّكَ سَقيتَ أخيَ الماء؟ ▪️ حضرت سکینه سلام‌الله‌علیها جلو رفت و عرضه داشت: ای پدر جان! گویا برادرم را سیراب کرده‌اید؟! 📋 فَبَكى الحُسينُ علیه‌السلام و قال: ▪️در این هنگام سیدالشهداء علیه‌السلام به گریه افتاد و (علی اصغر را از زیر عبا بیرون آورد و) فرمود: 📋 بُنيّةَ هاكَ أخاكَ مَذبوحاً بِسَهمِ الأعدٰاء. ▪️ای دخترم! این برادر توست که اینگونه با تیر دشمنان ذبح شده! 📚امواج البکاء، ص۱۲۶ 📚معالی السبطین، ج۱ ص۴۲۴ ✍ ای ماه به خون خضاب اصغر قربانی آفتاب اصغر موج از نفست شرار آتش بحر از عطشت کباب، اصغر آبی که نریخت در گلویت از داغ تو گشت آب اصغر با یاد لبت ز سینه جوشد خون جگر رباب اصغر لالایی تیر کرد خوابت یک لحظه به دوشِ باب اصغر از سوز گلوی تشنه ات تیر افتاد به پیچ و تاب اصغر خشکیده اگر چه آب چشمت گرید به تو چشم آب اصغر با تیر سه شعبه داد دشمن بر العطشت جواب اصغر کی دیده گل نخورده آبی این گونه دهد گلاب اصغر گهوارة توست شانه من سیراب شدی بخواب اصغر @Maghaatel