eitaa logo
باز خوانی مقتل سیدالشهدا علیه‌السلام🥀🏴
113 دنبال‌کننده
26 عکس
28 ویدیو
3 فایل
🏴بازخوانی "کتاب آه" به قلم استاد یاسین حجازی ترجمه مقتل 🗞 "نفَسُ المَهموم" مرحوم حاج شیخ عباس قمی 🕯السَّلامُ عَلَى أَسِيرِ الْكُرُبَاتِ وَ قَتِيلِ الْعَبَرَاتِ🩸 راه ارتباطی کانال: @M_taeb کانال دوم: @namazemahboob کانال سوم : @chekaraa
مشاهده در ایتا
دانلود
📗داستان کربلا 🔥 📹 مَعقِل غلام عبیدُالله به تدریج به جمع یاران مسلم پیوست؛ در جلسات آنان شرکت کرد و اخبار آنان را برای عبیدالله می‌آورد. مسلم نیز همچنان در خانه هانی بود... عبیدالله، همسر هانی و سه نفر از مردان قوم او را دعوت کرد و از حال هانی جویا شد و گفت: _ چرا مدتی است با اینکه بارها او را دعوت کرده‌ایم نزد ما نمی‌آید؟ آن‌ها گفتند: _هانی کسالت دارد و حالش خوش نیست. اما عبیدالله اصرار کرد که مایل است هانی را ببیند. بالاخره هانی با اکراه پذیرفت که به دیدار عبیدالله برود. لباس پوشید و سوار بر اسب شد تا رسید به نزدیکی قصر... به دلش بد افتاده بود و می‌دانست که عبیدالله برایش خواب‌هایی آشفته دیده... با دونفر از سربازان که از آشنایانش بودند، موضوع را در میان گذاشت ولی آن‌ها گفتند: _ بد به دل راه نده. خیر است. او به تو کاری ندارد. وارد شو...(در حالی که یکی از آن‌ها کاملا می‌دانست چه در انتظار هانی است) با ورود هانی به دارالعماره، ناگهان عبیدالله گفت: _ خیانت‌کار با پای خود آمد!! در کنار عبیدالله" شُرَیح" نشسته بود( شریح قاضی شهر بود) عبیدالله ادامه داد: _ آیا فراموش کردی، سال‌ها پیش پدرم در شهر شما همه شیعیان را کشت، جز پدرت را؟؟ آیا به یاد می‌آوری پدرم چقدر در حق تو بزرگواری کرد؟ هانی: _ درست می‌گویی عبیدالله: _ اکنون پاداش این کار پدرم این است که مسلم را در خانه‌ات پنهان کنی و برایش سلاح و سرباز جمع کنی؟ هانی انکار کرد؛ ولی وقتی عبیدالله غلامش مَعقِل را به عنوان شاهد آورد، دیگر جایی برای انکار نماند. .. ‎‌ 🌸⃟🌷🍃📕჻ᭂ࿐✰ http://Eitaa.com/dorehami_dokhtarane