mah_nevis
وقتی صدای تلویزیون را روی پنج تنظیم کردیم و صندلیهای غذاخوری را دو قدمیاش گذاشتیم. وقتی چشمهایمان میخ شد به قاب جادویی. وقتی دست کاسه میکردیم گوشهی راست دهانمان که کاش مترجم زودتر ترجمه کند. وقتی نفس راحت میکشیدیم از بسته بودن چشمهای نوزادمان و برمیگشتیم پای صحبتهایت. وقتی پسرمان میپرسید تو کیستی؟
« یکی از همون قهرمانای واقعی که وقتی داشتیم از خیالی بودن اسپایدرمن حرف میزدیم، اسمشو آوردیم»
در همهی این اوقات به امام خمینی فکر میکردم. به پایهگذار اندیشهی مقاومت. به بزرگ مردی که به قول نادر ابراهیمی فراسوی باور ما میآمد. به او که اولین بار بت شکن شد. به او و شاگردانش. مطهری، بهشتی، چمران و رجایی. به نصرالله، موسوی، مغنیه. به سید علی خامنهای، شیخ نعیم قاسم، ابراهیم زکزاکی.
آن بالاها سلام ما را به او برسان... شهید سید حسن نصرالله.
@mah_nevis
هدایت شده از مِن الغَریب... اِلی الحبیب...
به خودم قول داده بودم وقتی بزرگ شدم یک روز به ضاحیه بروم و قهرمان اسطورهایم را ببینم، همان کسی که هرچه امروز هستم را مدیونِ اویم... اما دنیای آدم بزرگها با رویای نوجوانیم خیلی فرق داشت و دیدن سیدحسن هم به یکی از آرزوهای زنده به گورم اضافه شد...
دوست داشتم حداقل در مراسم تشییع شرکت کنم، اما همین را هم چشم حسودِ دنیا از سرم زیادی دید...
حالا نشستهام توی خانه... خون خونم را میخورد و دوباره بیچارهتر از روزگارِ نوجوانی چشم دوختهام به "شبکه العالم" که ببینم چقدر ما را در آن شکوه اندوهناک، سهیم خواهد کرد...
تمام نوجوانیم دو رود شدند که خشک نمیشوند... انگار دوباره دارم پخش مستقیم برنامههای حزب در "مارونالراس" و "ساحةالشهدا" را میبینم و منتظرم سیدحسن برایم حرف بزند... برای منی که از محبت او، به آنچه امروز هستم رسیدم!
منی که هنوز به سفید شدن محاسنش عادت نکرده بودم و دوست داشتم او را در همان هیبت "وعده صادق" ببینم...
اما ناگهان پردهها کنار رفت و ترکیب تابوت و عکس و عِمامه، حباب حسرتها و ارزوهایم را ترکاند...
قلبم دیگر درون سینهام نیست، نشسته کنارم و پا به پای من فریاد میزند:
"لبیک یا نصرالله"
"انا علی العهد"
در عمر سی ساله، همین را کم داشتم:
به تماشا نشستن مراسم تشییع محبوبترین مرد جهان عرب که شناختنش برای من، آغاز زندگی دوباره بود!
خداحافظ عزیزترین و شریفترین مرد مقاوم؛ تا ابد نامت در حافظهی سالخوردهی این جهان شلوغ، زنده و روشن خواهد بود...
صبر بسیار بباید پدر پیر فلک را
تا دگر مادر گیتی، چو تو فرزند بزاید!
۲۳ فوریه ۲۰۲۵ - ۵ اسفند ۱۴۰۳
تهران!
@elaa_habib
هدایت شده از حُفره
همه چیز جبران میشود جز غم که میبُرد و میساید و هرگز برنمیگرداند.
#درشرحغم
@hofreee
چقدر برای یک مملکتی عیب است و سَرشکستگی که دستش را دراز کند طرفِ آمریکا. کشکولِ گداییش را باز کند پیش دشمنش و از او بخواهد که رزقش را بدهد. تا این ملّت بنای بر این نگذارد که بسازد به آنکه خودش به دست میآورد، ما نمیتوانیم استقلال پیدا کنیم. و تا این مغزی که انگلی و استعماری است عوض نشود و باورمان نیاید که ما هم آدم هستیم، نمیتوانیم استقلال پیدا کنیم. اگر مملکت شما در اقتصاد نجات پیدا نکند، وابستگیِ اقتصادی داشته باشد، همه جور وابستگی دنبالش میآید؛ وابستگیِ سیاسی، وابستگیِ نظامی...
- امام خمینی(ره) -
صحیفه امام، ج۱۱، ص۲۲۲-۴۲۶
@mah_nevis
هدایت شده از a. j
موسی کلیم الله را توی جشنوارهٔ فجر دیدم. بزرگتر از آن است که بخواهم در موردش بنویسم ولو به تعریف.
اما یک چیزی از این فیلم مدت هاست من را گرفتار خود کرده.
جایی از فیلم به یوکابد وحی میشود:«که ای مادر موسی، او را به نیل بیانداز.»
مادر به تکاپو میوفتد تا راهی پیدا کند فرزند را به آب بسپارد. اما پدر موافق نیست! روزمرگیهای خود را دارد و آیه یأس میخواند که کدام عاقلی بچهاش را میاندازد توی رودخانه؟! از کجا معلوم وحی بوده باشد؟! اصلا تو را چه به وحی!
بالاخره سکوت مادر میشکند. میایستد و میگوید:«وحی گفت مادر موسی! مادر موسی منم!» که یعنی ««من»» تصمیم میگیرم...
میخواهم بگویم مادر موسی هم که باشی، پیامبر هم که بزایی باز یکی هست که فکر کند توهم زدی! خیال کند داری تند میروی و عاقلانه و منطقی رفتار نمیکنی!
وحی منزل هم شنیده باشی باز آدمهای دوروبرت میخواهند کمت ببینند و هزار انگ بچسبانند که اصلا تورا چه به این حرفها!
در نهایت هم توی مسیری که قرار میگیری دست انداز میشوند و ترمزت را میکشند!
اما انگار یکجا باید بایستی... هرچند آرام و زیرلب... هرچند فقط به زمزمه... اما با خودت تکرار کنی که مادر موسی من هستم!!!
این موقعیت برای توست... این کار تصمیم توست... این چهارچوبِ دنیایِ خاصِ توست... این رنگ مورد علاقهٔ تو، این کتاب و فیلم و نقاشی و... مخلص کلام؛ « تو مادرِ موسیِ زندگی خودت هستی!!!»
✍م رمضان خانی
#حتما_ببینید
#موسی_کلیم_الله
#محدودیت_سنی_دارد
نظرات شما 👇
https://daigo.ir/secret/7243141739
بوق چهارم که بلند شد، گوشی را برداشتی. خواستم گله کنم، صدای کسی آمد.
_ زائر گرامی، شما به روضه منوره وصل میشوید.
صدای همهمه بلند بود. از آن وسط صدایی مردانه بلند شد.
_ ممنون که ما رو آوردی پیش خودت سلطان.
به نظرم مرد باید از این لوطیها میبود. از اینها که سیبیلشان فر میخورد تا گوشهی بینی. با یکهوا شکم بر آمده ولی چهارشانه و قد بلند.
گوش تیز کردم. جز صدای ریز صلوات چیز واضح دیگری نشنیدم.
حرفهایم را خوردم. اشک که به لبم رسید و پهن شد گفتم: امام رضا لازمم باز.
کَرَم کردی و رمضان مهمانمان کردی. خواستم بگویم: ممنون که ما رو آوردی پیش خودت سلطان.
@mah_nevis
4_5886707267096545319.mp3
4.61M
زهرا پسر آورده
قرص قمر آورده
برای حیدر حیدر آورده
#سرود🔊
#محمود_کریمی🎙
#میلاد_امام_حسن_مجتبی(ع)🌺
@shahiid_ghomnam
تو آن خبر خیری
که خدا جهان را
از شوقش پر خواهد کرد...
سحرگاه ۱۷ رمضان، سالروز تاسیس
قشنگ ترین مسجدِ فیروزه ای دنیا به دستور مستقیم صاحب الزمان❤️🌸❤️
@mah_nevis
درست همین حالا که ما داریم به شهری که میخوایم سفر کنیم، به بستن چمدون، به خریدن یه ماهی قرمز دیگه برای اینکه اون یکی ماهی تنها نباشه توی تنگ، به اینکه اگه رنگ کیفمونم با روسری و مانتومون سِت بود چه بهتر میشد، به هماهنگ کردن وقت آرایشگاه، به بالا و پایین کردن ظرفای سفرهی هفت سین و نظر گرفتن از بقیه درمورد اینکه چه طوری بچینیم هفت سین امسالو قشنگتره فکر میکنیم، کلی زن و بچهی بیگناهی که اتفاقا هم دین و آیینمون هستن دارن زیر موشک و بمب آمریکا و اسرائیل یا جون میدن یا بدن سوخته و بیرمق عزیزانشون رو جمع میکنن.
امسال پای سفرهی هفت سین براشون دعا کنیم. برای یمن، سوریه، غزه، لبنان. برای هرکی که توی قلبش یه جوانهای از نفرت اسرائیل داره. هرکجای دنیا که زندگی میکنه.
برای ظهور کسی دعا کنیم که فرج و گشایش همهی گرههای کور این دنیا، دست خودشه.
#دعا_اثر_دارد
#حرف_دلی
@mah_nevis
هدایت شده از وحید یامین پور
تا الان بیش از ۴۵۰ نفر در حملات دیشب و امروز سگهای اسرائیلی به غزه شهید شدند.
یا مولانا یا صاحبالزمان ادرکنا