eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
410 دنبال‌کننده
5.3هزار عکس
5.2هزار ویدیو
93 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴 نطق مهم آیت الله وفسی درباره برخی فوتبالیست‌ها! 💶 هزینه صداوسیما از بیت المال، برای ضدّ فرهنگترین افراد 🔄 جابجایی معروف و منکر، در وضع امروز جمهوری اسلامی ⚠️ جریان همان فحشاء سینمای طاغوت، در ورزش و هنر کنونی جمهوری اسلامی @mahale114
4_5778609863743505097.mp3
8.76M
🎵 آهنگ «به سوی موعود» 🎤 با صدای: علیرضا بیرانوند 🎛 تنظیم: حمیدرضا هادی ✍ شاعر: نفیسه سادات موسوی ⭕️ تولید واحد موسیقی مؤسسه مصاف @mahale114
فصل سوم: صفحه یازدهم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ....................... نیروهای دشمن در حال بالا آمدن از تپه بودند و هر لحظه خودشان را به ما نزدیک‌تر می‌کردند. در همین اثنا، یکی از بچه‌های ملایر در سنگر جلوی ما مجروح شد. تیر به ساق پایش خورده بود و توان حرکت نداشت. خمیده دویدم و خود را به سنگر او رساندم. سنگر او حفره‌ای یک‌متری درون خاک بود و سقف نداشت. او را کف سنگر خواباندم و پایش را بستم بلکه خون‌ریزی‌اش کمتر شود. در همان حال، علی‌آقا چیت‌سازیان فرمان عقب‌نشینی را فریاد زد و تپه خلوت شد. زیرچشمی ‌گهگاه بیرون را نگاه می‌کردم. نیروهای بعثی در پای تپه به سنگر خزایی از اهالی فیروزان نهاوند رسیده بودند. چشمانم را دزدیدم و به زمین خیره شدم. دلم تاب نیاورد بی‌خبر باشم. دوباره چشم چرخاندم، دیدم او را اسیر کرده‌اند و با قنداق تفنگ کتک می‌زنند. به بسیجی‌ای که مجروح شده بود، گفتم: «باید بریم؛ اینا دارن می‌آن و اسیر می‌کنن. بلند شو برگردیم عقب.» «نمی‌تونم.» «لنگان‌لنگان که می‌تونی؛ سینه‌خیز که می‌تونی... این‌ها ما رو می‌گیرن می‌برن. نگاه کن خزایی رو اسیر کردن. باور کن. سرم درد می‌کنه. بیا بریم.» «نمی‌تونم حرکت کنم، بذار امام‌زمان کمک می‌کنه.» «این چه حرفیه؟ شک نداریم امام‌زمان کمک می‌کنه، اما خب تو هم یه حرکتی بکن!» همان لحظه علی‌آقا چیت‌سازیان سررسید و با عجله گفت: «چرا نشستید؟ چرا عقب‌نشینی نمی‌کنید؟ فقط شما موندید.» «این مجروح رو چه کنم؟ هرچی می‌گم بلند نمی‌شه.» «بذارش بیرون سنگر، من فرمانده رو می‌برم، بعد برمی‌گردم براش.» حسن ترک کمی آن‌طرف‌تر افتاده بود. او را پشت کول انداخت و رفت. من ماندم و مجروح ملایری. بیست‌وچندساله بود و تیر به بدترین جای پایش، یعنی استخوان ساق برخورد کرده بود. نه دلم می‌آمد او را تنها بگذارم و نه توان داشتم او را حمل کنم. نشستم به انتظار علی‌آقا. بعد از بیست دقیقه، دیدم از دور دارد می‌آید. به مجروح گفتم: «علی‌آقا اومد. کمک کن بذارمت بالا.» به‌سختی او را بلند کردم و لبۀ سنگر نشاندم. سلاحم کف سنگر جا مانده بود. برگشتم تا سلاح را بردارم. همین‌که دستم به زمین رسید، ناگهان یک کاتیوشا دقیقاً پشت‌سرم منفجر شد. موج و درد شدیدی تمام وجودم را گرفت. گیج و گنگ بودم. عالم در چشمم دوران پیدا کرد. همان‌طور که تلوتلو می‌خوردم برگشتم، دیدم اثری از آن مجروح نیست. هرچه بود خون بود و پاره گوشت. کاتیوشا دقیقاً به مجروح اصابت کرده بود و او را شهید کرده بود. نگاه نالانم به علی‌آقا افتاد. دیدم خودش بااینکه ترکش خورده است، یک مجروح دیگر را پشت کول انداخت. لبانش را رو به من تکان داد و رفت. از حرف‌هایش بریده‌بریده شنیدم می‌گوید: «خ‍ و د ت ر و ب‍ ک‍ ش ع‍ ق‍ ب از گوش‌هایم خون می‌آمد و چند ترکش به کمر و پشت سرم اصابت کرده بود. همان خون‌ریزی‌ها انگار برایم مفید بود و داشت حالم را بهتر می‌کرد وگرنه سرم از شدت موج، منفجر می‌شد. تمام تلاشم را کردم خودم را عقب بکشم، اما جمع‌وجور نمی‌شدم. دست‌وپایم مال خودم نبود. ذهنم آشوب بود. انگار تمامی ذرات عالم شاخه بود و پرندۀ ذهنم از این شاخه به آن شاخه می‌پرید. هیچ تمرکزی نداشتم. بعثی‌ها سنگربه‌سنگر پاک‌سازی می‌کردند و جلو می‌آمدند. اسارت را در برابر چشمانم دیدم و بی‌اختیار دستانم بالا رفت. در همان چند ثانیه، در گذر کوتاهی از ثانیه‌ها، هزارویک فکر از ذهنم مرور شد. به خودم گفتم: دیدی اسیر شدی؟ این همون اسارتی بود که ازش فرار می‌کردی. الان تو رو هم مثل خزایی می‌زنن. زدن؟ تازه این اول ماجراست. اینا جز به تکه‌تکه کردنت راضی نمی‌شن. البته نه. سنی هم نداری. شاید دلشون برات سوخت و لطفی کردن. اما اینا مگه دلشون برای کسی می‌سوزه؟ دلشون هم بسوزه آزادت که نمی‌کنن اول میری بغداد. نزدیک‌ترین شهر به اینجا. حسن، کاش دوباره توی این جاده همراهم بودی. مهدی یا مهدی می‌خوندیم و برای پیروزی عملیات، دعا می‌کردیم. دوباره توی زمین فوتبال توپ پرت کنم برات؟ راستی مردم تو خیابون چی ‌سمتم پرت می‌کنن؟ سنگ؟ گوجه؟ دمپایی؟ نکنه همون‌جا زیر دست‌وپای مردم... نه! اینا به من نیاز دارن. چون کم‌سن‌وسال هستم، من‌و برای سوژه‌های تبلیغاتی می‌خوان. برای نمایش. چه چیزها که در تلویزیون نباید بگم. من اسیر نشدم. من سوژۀ دست اونا شدم. دا، کجایی ببینی چه بر سر پسرت اومده؟ادامه دارد @mahale114
4_6026323489814741228.mp3
10.67M
18 اهل شکر؛ بقدری شیرین زندگی میکنند که؛ وقتی برمیگردن وبه گذشته نگاه میکنن؛ از گذشت عمر،اصلاً غمگین نمیشن! اونابه رفتن مشتاق ترند تا موندن! راستی؛ چــرا؟ 🎤 @mahale114
خانواده آسمانی ۲۱.mp3
11.41M
۲۱ ✦ خداوند در قرآن کریم " نیاز بشر به وجود اهل بیت علیهم‌السلام" را در یک فرمول ساده بیان کرده است؛↓ ☜ برای راه یافتن به باطن کتابی معصوم، نیاز به رهبری معصوم است تا آن را به انسان تعلیم دهد. 🎤 @mahale114
امام صادق علیه السلام میفرماید: 🔹إذَا قَامَ اَلْقَائِمُ لاَ تَبْقَى أَرْضٌ إِلاَّ نُودِيَ فِيهَا شَهَادَةُ أَنْ لاَ إِلَهَ إِلاَّ اَللَّهُ وَ أَنَّ مُحَمَّداً رَسُولُ اَللَّهِ 🔸زمانی که حضرت قائم قیام می کند سرزمینی باقی نمی ماند مگر اینکه ندای شهادتین «لا اله الاالله محمد رسول الله(صلی الله علیه و آله)» از آن برخواهد خواست. 📗بحار الأنوارج65 ص231 @mahale114
روزت را بی‌اندیشه سر نکن «فقر» چیزی است که همه جا سرک می‌کشد. فقر، گرسنگی نیست، عریانی هم نیست. فقر چیزی را نداشتن است، ولی آن چیز پول نیست، طلا و غذا هم نیست. فقر همان گردوخاکی‌ است که بر کتاب‌های فروش‌نرفته یک کتاب‌فروشی می‌نشیند. فقر، تیغه‌های برنده ماشین بازیافت است که روزنامه‌های برگشتی را خرد می‌کند. فقر، کتیبه ۳هزارساله‌ای است که روی آن یادگاری نوشته‌اند! فقر، پوست موزی است که از پنجره یک ماشین به خیابان انداخته می‌شود. فقر، شب را «بی‌غذا» سر کردن نیست، فقر، روز را «بی‌اندیشه» سر کردن است. @mahale114
شبنامه 989.mp3
12.53M
مهم / پایگاه انگلیسی فاش کرد: مهسا_امینی جنگِ پنهانِ ایران و آمریکا بوده است... شبنامه / پایگاه انگلیسی: از چند ماه قبل از ماجرای مهسا، اکانت‌های آمریکایی بر روی داغ کردن فضا در ایران، پیرامون مسئله‌ی بانوان کار کرده‌اند / سنتکام اکانت‌هایی را در حوزه سایبری ساخته و متمرکز بر ایران کرده است / در ماجرای مهسا امینی برخی از این اکانت‌ها میدان دار بوده‌اند / پایگاه انگلیسی: این اکانت‌ها حتی کسانی که کوشیده‌اند از عوامل خارجی بگویند را متهم به تئوری توطئه کرده‌اند... / @mahale114
فصل سوم: صفحه دوازدهم: نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) ..................... هنوز که هنوز است متعجبم چطور در آن لحظه این‌همه فکر و خیال بر من گذشت. تمام اسارت در خیالم پرورش یافت و سررشتۀ آن به دا رسید و دغدغۀ همیشگی‌اش: «پسرم، از شهادت تو هیچ ترسی ندارم. مجروحیت و جانبازی هم در راه خدا آسونه. اما خدا نکنه اسیر بشی. طاقت اسارت ندارم.» افکار ازهم‌گسیخته‌ام با صدای دا آرامش یافت. خودم را در برابر این خواستۀ قلبی‌اش مسئول دیدم. در بین افسران، یک بعثی شکم‌گنده متوجه من شده بود و برای اسیر کردنم می‌آمد. آن‌قدری نزدیک بود که خوشحالی و خندۀ تحقیرآمیزش را ببینم. اسلحه‌اش را به‌سویم گرفته بود و با تکان دادن آن امرونهی می‌کرد. با خودم گفتم: حالا که دا ایثار و فداکاری‌ش رو در حق من تموم کرده، نوبت منه که براش یه کاری کنم. سمت چپ سنگر شیاری نیم‌متری بود که در یک شیب تند، رو به بالا می‌رفت. اگر خود را به آن‌سوی بلندی می‌رساندم دیگر در امان بودم. مهیای رفتن شدم، طوری که رفتن از سنگر یا رفتن از دنیا برایم فرقی نداشت. سخنم با خود این بود که یا موفق به فرار می‌شوم یا شهید. از تمام وجودم با صدایی که شاید در عمرم تکرار نشد، الله‌اکبر را فریاد زدم. هم‌زمان دستم را به گوشۀ سنگر ستون کردم و به‌سرعت خود را در شیار انداختم. طوری که من تکبیر گفتم و بیرون پریدم، افسر فکر کرد نارنجک انداخته‌ام. ترسید و او هم خودش را به عقب پرت کرد و غلت‌زنان دور شد. در همین حین، شروع کردم به بالا رفتن از آن شیب تند. زمین را چنگ می‌انداختم و بالا می‌رفتم. افسر وقتی دید از انفجار نارنجک خبری نیست بلند شد. با عصبانیت داد زد: «لا تحرك!» سپس هرچه از دهنش می‌آمد، ردیف کرد و به‌سمتم تفنگ گرفت. نمی‌دانم به بقیه چه گفت، اما هرکه آنجا بود شروع کرد تیراندازی به‌سمت من. من فقط به زمین چنگ می‌انداختم و در حین بالا رفتن تندتند صلوات می‌فرستادم. پیرامونم از فرط گلوله گردوخاک شده بود. در بین این‌همه گلوله، انگار سپری از من در برابر تیرها محافظت می‌کرد. حتی چند تیر به کف پوتین خورد و پایم را داغ کرد، اما زخمی ‌بر من نینداخت. تا سر تپه دیگر چیزی نمانده بود. از سر کنجکاوی آمدم ببینم کجای معرکه‌ام و پشت‌سر چه خبر است. همین‌که سر چرخاندم، گلوله‌ای نوک بینی‌ام را سوزاند. آن‌قدر نزدیک بود که تکانم داد و فکر پشت‌سر را از سرم بیرون کرد. دوباره به جلو خیره شدم و دست‌وپا زدم. وقتی به بلندی رسیدم انگار دنیا را به من داده باشند، خودم را پرت کردم آن‌طرف و نفس راحتی کشیدم. دیگر رمقی برایم نمانده بود. نگاه کردم دیدم حسن به‌همراه سه مجروح، دورتر نشسته است. هرکدام ترکش‌های ریزودرشتی خورده و زمین‌گیر بودند. رفتم بالای سرشان با تشر گفتم: «چه‌کار می‌کنید شما؟ اومدن. منتظر چی هستید؟» حسن گفت: «خب اینا مجروح هستن؛ چه کنیم؟» گفتم: «بلند شید. نگید امام‌زمان کمک می‌کنه. بله امام‌زمان کمک می‌کنه، اما وقتی راه بیفتیم.» گفت: «حالا مگه چی شده؟ قضیه چیه؟» گفتم: «داستانش مفصله. الان فقط تا اسیر نشدیم، بلند شید.» با همین حرف‌ها مجروحان متقاعد شدند علی‌رغم درد و سختی مسیر، حرکت کنند. وقتی به مجروحان در بلند شدن کمک کردیم دیدم در دست حسن یک زنبیل پلاستیکی کوچک است. تعجب کردم. در این شرایط که عقب کشیدن خود و مجروحان غنیمت است، حسن این غنیمتی را برای چه دست گرفته؟ پرسیدم: «حسن، این چیه دستت؟» گفت: «زنبیل سیگاره.» کفری شدم؛ گفتم: «الان چه وقت سیگاره؟ تو که سیگار نمی‌کشی. باور کن می‌آن می‌گیرنمون.» آرام گفت: «پیرمردای گردان گناه دارن؛ برای اونا می‌برم.» راست می‌گفت. در شرایطی که آب به‌درستی به منطقه نمی‌رسید، سیگار دیگر جای خود داشت. پیرمردها مجبور می‌شدند چای خشک را به‌جای توتون بکشند و معذب بودند. سکوت و نگاه معنادارم را که دید، تیر خلاص را زد و گفت: «گناه دارن؛ بذار من این سیگارها رو براشون ببرم.» حسن زنبیل به‌دست راهی شد. منطقه پر از تپه‌ماهور‌های کنار هم بود که تشخیص مسیر را سخت می‌کرد. تنها دلخوشی‌مان جاده‌ای خاکی بود که به‌سمت عقب می‌رفت. تن به جاده و پیچ‌وتاب آن در میان ارتفاعات دادیم. طی عملیات دیشب، مجروحان بسیاری از دشمن در مسیر به‌ جا مانده بود. به‌ردیف نشسته بودند و از درد ناله می‌کردند. هیچ‌کدام حال‌و‌روز خوشی نداشت و منتظر مرگ یا معجزه‌ای بودند تا از این وضعیت نجات پیدا کنند. همین‌طور که از کنارشان رد می‌شدیم حسن از زنبیل پر از سیگارش، سیگار برمی‌داشت، آتش می‌کرد و بر لب آن‌ها می‌گذاشت. ادامه دارد. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
برای خنده و شادی رفقا... این احمق ها را خدا برای خنده و شادی مومنین خلق کرد... فقط آخرش 🤣🤣🤣 وای خدا چقدر اینا ابلهند @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔻 گفتگو با ایرج قطعی قیام‌شناس و کنشگر سیاسی پیرامون تفاوت اعتراضات اخیر ایران با اعتراضات و قیام‌های گذشته 🔴 ویژه برنامه‌ی دی‌بی‌سی فارسی @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 چرا داریوش همایون، وزیر اطلاعات پهلوی از مبارزه با جمهوری اسلامی ایران دست کشید؟ 🔹این صحبت‌های ۱۵ سال پیش همایون رو باید همه اونهایی فکر می‌کنند براندازی، بدون تجزیه ایران امکان‌پذیر میشه ببینند. @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 افشاگری خبرنگار مطرح جهان عرب: برخی عناصر ایرانی در پایگاه‌های آمریکایی خصوصا پایگاه "تنف" در مرزهای عراق، سوریه و اردن برای این روزهای ایران آموزش دیده‌اند! پایگاه‌های آمریکایی و اسرائیلی در بحرین و اربیل نیز در حال نقش‌آفرینی در هدایت اغتشاشات ایران هستند! «حسین مرتضی» خبرنگار و تحلیلگر سیاسی: 🔹می‌خواهم حرفی با جوانان ایرانی بزنم: شما ای جوانان ایرانی آیا آنچه در سوریه و عراق روی داد را ندیدید؟ آیا آنچه در یمن و افغانستان روی می‌دهد را نمی‌بینید؟ این کشورها را ویران کردند! 🔹مراقب پروژه سوریه‌سازی ایران باشید! تاکتیک‌هایی که امروزه در ایران رخ می‌دهد دقیقا همان تاکتیکی است که برای سوریه اجرا کردند! 🔹در ابتدای نبرد در سوریه از برخی بازیگران، کارگردانان سینما و همچنین برخی فوتبالیست‌ها بهره بردند، دقیقا همان سناریو در ایران پیاده می‌شود! 🔹امروز شاهد نبرد رسانه‌ای هستیم؛ عربستان میلیون‌ها دلار در این شبکه‌ها هزینه می‌کند، شبکه سعودی اینترنشنال نیز نقش تحریف و تحریک دارد و با سازمان اطلاعات آمریکا و محمد‌بن‌سلمان در ارتباط است! @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 موزیک‌ویدئو «۳۱۳» 🎙 خواننده و آهنگساز: پویا بیاتی ⭕️ تولید واحد موسیقی مؤسسه مصاف @mahale114
تحلیل اغتشاشات مهر ۱۴۰۱ .mp3
16.46M
🔉 بشنوید 💠 تحلیل اغتشاشات اخیر 🎙حجت الاسلام محمدرضا پاکباز 🔸یادمان شهید علی هاشمی - اهواز 🔹افتتاحیه طرح معراج -
۱۴۰۱/۰۷/۱۲
❗️مبلّغین، معلمین، و همه مجاهدین تبیین، حتماً استماع کنند 🏷 🇮🇷 @mahale114
اول؛ خودمان صبور باشیم .mp3
2.88M
🔉 بشنوید "چگونه تحت تاثیر جنگ روانی دشمن قرار نگیریم؟" 🔹خودمان صبور باشیم 🎙حجت الاسلام محمدرضا پاکباز @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
میگن چرا رهبری کاری نمیکنه؟ باید اوضاعو درست کنه دیگه اما....... بنظرتون چرا نمیتونن کاری کنن؟ جوابش رو توی کلیپ از زبان استاد تقوی بشنوین.. خدایا من و اعمالم را مانع ظهور قرار نده!....🤲 @mahale114
قدمی به سوی تغییر جهان.mp3
8.44M
🔺 آیا در زمان غیبت هم می‌توان به اندازه‌ی زمان حضور امام، و نفس کشیدن در دولت کریمه، به رشد معنوی و کمال رسید ؟ ➖ اگر نمی‌شود؛ پس تکلیف ما که در زمان غیبت بدنیا آمدیم چه می‌شود؟ ➖ اگر می‌شود؛ آیا شرایط و لوازم خاصی برای این رشد لازم است؟ @mahale114
4_5911082039725001974.mp3
10.06M
🔊 سخنرانی استاد 📑 «اجتماع مردمی عید بیعت» 🗓 ۱۴ مهر ماه ۱۴۰۱ - تهران، میدان امام حسین علیه‌السلام @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حتماً ببینید حقیقتِ برخی از سلبریتی های ایرانی که آتش بیار فتنه و ضد احکام الهی شده اند! یا از اسلام برگشته و مرتد اند، یا کافرند، یا عضو فرقه های انحرافی و... @mahale114
4_6039655953064788144.mp3
18.04M
20 خــدا؛ مثل من و تو به دنیا، نگاه نمی کنه! باید تمرین کنیم؛ با چشمهای خدا به دنیا نگاه کنیم! تا نعمتهایی که باید مایه آرامش ما باشند ؛ موجب سلب آسایش مون نشـن. 🎤 @mahale114
خانواده آسمانی ۲۲.mp3
11.52M
۲۲ ✦ رحمت خداوند زمانی بر انسان کامل شد که او را " برترین مخلوقات " قرار داد. و به واسطه این رحمت عظیم از او یک طلب دارد؛ آن طلب چیست؟ 🎤 @mahale114