هویت دینی نوجوان.mp3
2.4M
ویژه بزرگترها...
⁉️بسیاری از والدین میگویند که چگونه فرزندمان را در دینداری ثابت قدم کنیم؟
🎙پاسخ استاد موسوی نسب را بشنوید.
📎https://b2n.ir/z74631
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📩 سوالات شما را مشاورین کانال پاسخگو هستند
✅ آیدی دریافت سوالات👇
@pasokhgo313
#جوان
#جنگ_ترکیبی
#تربیت_فرزند
#تربیت_مهدوی
#جاهلیت_مدرن
#هنر_نسل_سازی
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی
#گروه_جهادی_منتظران_موعود عج
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 زن بارداری که زیر آوار هم به فکر حجابش بود!
⏪مامور هلال احمر: اول صبح گفتم خدایا یک معجزه نشانم بده!
🔺 ماجرای زن بارداری که ۱۸ ساعت، از زیر سه طبقه آوار در زلزله سر پل ذهاب کرمانشاه زنده بیرون آمد و تقاضای جالبی کرد. قابل توجه دشمنان حجاب: این شیرزن، از زنان کُرد ایران است.
#نفوذ
#حجاب
#فتنه_گر
#غیرت_دینی
#فضای_مجازی
#زن_عفت_افتخار
#مرد_غیرت_اقتدار
@mahale114
هدایت شده از گروهجهادی«منتظرانموعود»
ظهوریاسقوط ۱.mp3
13.17M
#ظهور_یا_سقوط
جلسه_1
استادعلی تقوی
مرکز تخصصی
واجب فراموشده
#حق_الناس
#مردان_خدا
#غیرت_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
#واجب_فراموش_شده
#امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی ع
#گروه_جهادی_منتظران_موعود عج
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🚨 بوی خون تازه!
در روزهای اخیر، خبر کشته شدن #اسرا_پناهی، نوجوان ۱۶ سالهی اردبیلی، به یکی از چالشهای خبری در جریانات مختلف تبدیل شده است. موضوعی که رسانههای داخلی و خارجی، تمرکز ویژهای بر آن داشته و مطالب مختلفی در خصوص آن منتشر کردهاند.
♦️اما اصل داستان چست؟؟؟
🎥 تماشا کنید
#نفوذ
#یهود
#قانون
#حجاب
#بصیرت
#منافقین
#فضای_مجازی
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه هجدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل چهارم: صفحه نوزدهم:
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
یک چیزی که در عالم رفاقت و برادری بین ما وجود داشت و وقتی به آن فکر میکنم، میگویم کاش آن دوران تمام نمیشد، این بود که جیب من و دیگران هیچ موضوعیتی نداشت. هرکدام اگر نیاز به پولی داشتیم بدون اطلاع دیگری از جیبش برمیداشتیم. حتی بعداً اجازه نمیگرفتیم. اصلاً ناراحتی هم ایجاد نمیشد؛ چراکه من پذیرفته بودم آنچه دارم فقط برای من نیست، برای رضا هم هست، برای علی و حسین هم هست. همانطور که مشکلات آنها مشکلات من است. آنها نیز همین حس را نسبت به من داشتند. اصلاً در برابر عشق و علاقهای که ما به هم داشتیم، پول چه ارزشی داشت؟ حتی بهاندازۀ حسابوکتاب کردن برایش وقت نداشتیم و مثل امروز اول و آخر همهچیز را به آن گره نمیزدیم.
کمکراننده وقتی برای جمع کردن کرایهها آمد، دست کردم و هرچه در جیبم بود دادم. از آنطرف، وقتی خواستیم ناهار بخوریم، دیدم پول ندارم. علی بدون لحظهای تعلل دست کرد و سهم مرا حساب کرد. کل سفر مشخص نشد من چقدر خرج کردهام یا دیگری چقدر خرج کرده است. هرکسی داشت، سهم کرایه و غذای دیگر برادران را میداد و این را نه منت، که وظیفهای در عالم برادری میدانست.
بر همین منوال، به بیمارستان رسیدیم. بهگمانم حسین در بیمارستان شهید آیتالله سیدمصطفی خمینی بستری بود. در راهروها روی ابرها راه میرفتیم و بیصبرانه دنبال اتاقش میگشتیم. وقتی حسین را در اتاقی با آن بدنِ سرتاپا باندپیچیشده پیدا کردیم، با خوشحالی خودمان را در آغوش او انداختیم و از او بوسه گرفتیم. حسین وقتی از آغوشمان سر برداشت چشمانش مثل چشمه میجوشید و اشک میریخت.
گفتم: «راستش رو بگو؛ اینا اشک شوق دیدن ماست یا خبرای دیگهای در کاره؟»
گفت: «شما که جای خود دارید؛ من برای خودم گریه میکنم. من از جایی برگشتم که نباید برمیگشتم.»
رضا فضا را دست گرفت، بلکه با شوخی و خنده کمی حالش را عوض کند. اما در برابر غمی که حسین در دل داشت راه به جایی نبرد. بهشوخی گفتم: «الحمدلله سُرومُروگنده، صحیح و سالم هستی. دیگه ناراحتی چرا؟»
بلندبلند زد زیر گریه. با تعجب پرسیدیم: «مگه چیزی شده؟ اتفاقی افتاده؟ چرا گریه میکنی؟»
با اصرار ما شروع کرد تعریف کردن. گفت: «شاید شما باور نکنید؛ اما درحالیکه امدادگران منو از کوه پایین میآوردن، گاهی بیهوش میشدم و گاهی هم توی اون دنیا سیر میکردم و درد رو فراموش میکردم. لحظهای از این دنیای فانی جدا شدم و به جای دیگهای رفتم. جایی که هرگز در عمرم اینهمه زیبایی را ندیده بودم، جایی با اونهمه گلهای قشنگ، با رنگهایی که اصلاً در دنیا وجود نداره و اصلاً قابل وصف با دنیای فانی نیست.»
دوباره زد زیر گریه و از سر سوز دل گفت: «ایکاش منو رها میکردید، ایکاش منو از اونهمه نعمت خدایی جدا نمیکردید. کاش منو همونجا گذاشته بودید.»
نه ما میفهمیدیم حسین چه میگوید و نه حسین توان سخن گفتن از مشاهدات خود در آن عالم را داشت. وقتی هم نگاه عاقلاندرسفیه ما را دید، حرفش را خورد و دیگر ادامه نداد.
بعد از آن واقعه، حسین تشنۀ شهادت شد و برای رسیدن به همان چیزی که از آن عالم به او نشان داده بودند، آرام و قرار از کف داد. بااینکه بهبود جراحاتش به ماهها استراحت نیاز داشت و در یک نمونه فقط استخوان هر دو دستش در اثر اصابت گلوله خرد شده بود، اما همینکه روی پا ایستاد به جبهه برگشت و گفت: «این دفعه تا به چیزی که میخوام نرسم دست برنمیدارم.»
دست از طلب ندارم تا کام من برآید یا تن رسد به جانان یا جان ز تن درآید
پایان فصل چهارم:
ادامه دارد...
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
🚨 بوی خون تازه! در روزهای اخیر، خبر کشته شدن #اسرا_پناهی، نوجوان ۱۶ سالهی اردبیلی، به یکی از چالش
♦️روایت جواد موگویی، مستندساز از فوت اسرا پناهی
🔹رفتم مراسم ختم اسرا در مسجد حضرت رقیه علیآباد. چند سپاهی با درجه و لباس رسمی بودند. عموی اسرا کادر سپاه است. به احترام او آمدهاند.
🔹پدربزرگ اسرا جلوی در ایستاده. مداح روضه حضرترقیه میخواند. چیزی نمیفهمم.
🔹ابراهیم اصغرنیا، دایی اسرا پذیرفت حرف بزند: پدر اسرا (احمدپناهی) و مادرش در سال۹۷ طلاق میگیرند. پدرش یک سال بعد(۹۸) در نزاعی مردی را به قتل میرساند. و یک ماه پیش پس از سه سال اعدام میشود. اسرا و برادرش پیش پدربزرگ زندگی میکردند. اسرا در مدرسه سبلان در خیابان فلسطین بود.
🔹بهنام اصغرنیا دایی دیگر اسرا: ساعت ۳۰دقیقه بامداد روز چهارشنبه (۲۰مهر) اسرا را به بیمارستان امامخمینی میبرند. من در مغازه بودم که خبر دادند. نیمساعت بعد بالایسرش بودم. کاملا هوشیار بود. تا ظهر چندبار معدهاش را شستشو دادند. دکتر گفت چهارمین آزمایش هم گرفتیم. ولی ناگهان حالش بد شد و ساعت ۱۸:۳۰ فوت کرد.
🔹به روایت خانواده مادری، اسرا ۱۱ ساعت پیش از شروع مراسم تجمع، به بیمارستان رفته و ۷ساعت و نیم پس از پایان مراسم فوت میکند. علت فوت استعمال قرص برنج است.
🔹قرار مصاحبه گذاشتم با پرستار اسرا در آن شب: استعمال قرص برنج ۹۹درصد منجر به فوت میشود.
🔹علایم از بعد آزادشدن گاز فسفید در معده ایجاد شد. مشکل تنفسی و در نهایت قطع تنفس. اسرا تا قبل بروز علایم حالش کاملا خوب بود. یک دفعه بدحال و فوت کرد. چون راهحلی برای درمانش نداشتیم، هر چه کادر درمان کرد فقط یک تلاش ناامیدانه برای چندساعت به تعویق انداختن مرگ بود.
سوال اصلی:
چرا اظهارات عموی اسرا، امامجمعه و نماینده مجلس همخوانی ندارد؟
۱-علی پناهی، عموی اسرا علت فوت را نارسایی قلبی میگوید!
۲-امامجمعه عنوان میکند نمیتواند اسرار خانواده پناهی را فاش کند.
۳-اما موسوی نماینده مجلس اردبیل رسما علت را مصرف قرص برنج عنوان میکند!
بنا به تحقیق من:
🔹بعلت طلاق والدین و اعدام پدر و شرایط بحرانی خانواده، عموی اسرا از مسئولین تقاضا میکند بهعلت حفظ آبرو در شهر، علت فوت را اعلام نکنند. پس از موج رسانهای و خاصه پست آقای علی دایی، عمو تصمیم میگیرد با انتشار فیلمی اظهار کند که علت فوت نارسایی قلبی بوده. (شایدهم به تقاضای مسئولین این فیلم را پر میکند.)
🔹به تحقیق من، یک عامل پیشبینی نشده اوضاع را بحرانی میکند: اعلام و پافشاری آقای علی دایی بر کشته شدن اسرا در اعتراضات موجب میشود، موسوی نماینده مجلس خلاف وعده، علت فوت را خوردن قرص برنج اعلام کرد.
🔹این تناقضگوییها، ابهامات را صدچندان میکند و اوضاع این میشود که همه شاهدیم. کاش از اول راستش را میگفتند. در این عصر نمیشود چیزی را مخفی کرد ولو برای حفظ آبرو.
#بصیرت
#حجاب
#منافقین
#جهاد_تبیین
#فضای_مجازی
#سلبریتی_های_بیسواد
@mahale114
#حدیث_روز :
⛅️ قال مولانا الامام المهدی علیه السّلام:
«وَلَوْ اَنَّ اشْیاعَنا ـ وَفَّقَهُمُ اللّهُ لِطاعَتِهِ ـ عَلَی اجْتِماع مِنَ الْقُلُوبِ فِی الْوَفاءِ بِالْعَهْدِ عَلَیْهِمْ لَما تَاَخَّرَ عَنْهُمُ الْیُمْنَ بِلِقائِنا، وَلَتَعَجَّلَتْ لَهُمُ السَّعادَةُ بِمُشاهَدَتِنا عَلی حَقِّ الْمَعْرِفَةِ وَصِدْقِها مِنْهُمْ بِنا، فَما یَحْبِسُنا عَنْهُمْ اِلاّ ما یَتَّصِلُ بِنا مِمّا نَکْرَهُهُ وَلا نُؤْثِرُهُ مِنْهُمْ .
اگر شیعیان ما (که خداوند توفیق طاعتشان دهد) در راه ایفای پیمانی که بر دوش دارند، همدل میشدند، میمنت ملاقات ما از ایشان به تاخیر نمیافتاد، و سعادت دیدار ما زودتر نصیب آنان میگشت، دیداری بر مبنای شناختی راستین و صداقتی از آنان نسبت به ما؛ علّت مخفی شدن ما از آنان چیزی نیست جز آن چه از کردار آنان به ما میرسد و ما توقع انجام این کارها را از آنان نداریم.
📚 بحارالانوار، ج۵۳، ص۱۷۷
#امام_زمان
یا بقیة الله الاعظم ظهورکن.
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍️ خوشبختی
🔹وقتى گرسنهاى، يک لقمه نان خوشبختی است...
🔸وقتى تشنهاى، يک قطره آب خوشبختی است...
🔹وقتى خواب داری، يک چرت كوچک خوشبختی است...
🔸خوشبختى بخش کوچکی از لحظات است…
🔹 يک مشت از نقطههاى ريز كه وقتى كنار هم قرار میگيرند يک خط را میسازند به اسم "زندگى".
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
قدر خوشبختىهایتان را بدانيد.
دنیا محلِ گذاره....
@mahale114
شبنامه 1002.mp3
11.48M
#خبر
کنایه سنگین #رهبر_انقلاب درباره حواشی #پهپادهای_ایران، مگر نمیگفتند فتوشاپ است؟
شبنامه / روز گذشته رهبر ایران صحبت هایی در جمع نخبههای ایران داشت / در بخشی از این سخنرانی در خصوص توان ایران در حوزههای مختلف بوده است / همچنین نکات مهمی در خصوص مسئله ی #هستهای مطرح شده / اشارهای هم به پهپاد شده و به همین بهانه کنایهای به غربی ها زده شده است /
#آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل چهارم: صفحه نوزدهم: نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
ایثارگران برزول
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
نیروی رزمی-تبلیغی لشکر انصارالحسین(ع) استان همدان
مصاحبه: مرتضی سمیعینیا؛ کمیل کمالی
تدوین: کمیل کمالی
آغاز فصل پنجم : صفحه اول:
دایه دایه وقت جنگه
عملیات والفجر 5، عملیات عاشورا
از بعد عید در درسم عقبافتادگی داشتم و حالا که اواخر مرداد بود، باید برای سال تحصیلی جدید آماده میشدم. دو روز بعد، خودم را به اصفهان رساندم و بهطور جدی مشغول درس شدم. شیخ محمدرضا گودرزی که از قبل برای سال تحصیلی جدید قصد هجرت به حوزۀ اصفهان را داشت، خود را به ما رساند. باهم گروه بحثی تشکیل دادیم و مشغول درسوبحث شدیم. حالا که جبهه را میخواستم و نمیتوانستم از جهاد دل بکنم باید جهادی درس میخواندم. نحوۀ درس خواندنم اینگونه بود که از صبح خروسخوان تا آواز جیرجیرکها، از خودم بیگاری میکشیدم. یا سرم در کتب شرح و مطالعه بود یا به مباحثه مینشستم تا بتوانم خود را به همکلاسیها برسانم. آخر شب، بهاندازۀ یک روز جبهه خسته بودم و هنوز سرم نرسیده به بالش خوابم میبرد. با این جدیت، بعد از حدود دو ماهی که از درس خواندنم گذشت توانستم چند ماه نبودنم را جبران کنم.
روزی در مدرسۀ صدر اصفهان، حاجشیخ اسدالله طیاری را دیدم و با او همکلام شدم. او پیرمردی سادهپوش بود با عمامهای کوچک و بسیار متواضع. قبل از اینکه اوصافش را از دیگران بشنوم، ظاهرش به شیخ های ژولیدۀ التماسدعایی گوشۀ امامزاده میخورد. خیلی از چیزها را درمورد او، بعد از رحلتش فهمیدیم. این مرد، برخلاف ظاهر ناآشنایش، از علمای صاحبنفس و از عرفایی بود که از محضر آیتالله نجابت کسب فیض کرده بود و مرحوم سیدهاشم حداد در تعریف او بهکرّات گفته بود: «طیارٌ لطیفٌ یطیر في الهواء.»
بااینحال، با تواضعی که داشت، با طلبۀ تازهواردی چون من به صحبت نشست. از سرگذشتم پرسید و اینکه کجا هستی و چه میکنی؟
گفتم: «ابتدا طلبۀ نهاوند بودم. خیلی دوست داشتم به قم برم. حتی دو بار هم تلاش کردم، اما راه به جایی نبردم و فرستادنم اصفهان.»
بیمقدمه گفت: «من پانزده روز دیگه قم هستم. شما رو کنار حوض فیضیه ببینم انشاءالله.»
حرفش برایم عجیب آمد. در دلم استبعاد کردم و گفتم: یعنی چه؟ من کجا؟ قم کجا؟ در قم ایشان را چطور پیدا کنم؟ اصلاً چطور میخواهد کار مرا حل کند؟ جدی نگرفتم و از کنار این قضیه گذشتم. دو هفته بعد، بدون اینکه این جریان در خاطرم باشد، شیخ محمدرضا پیشنهاد داد در تعطیلات آخر هفته به زیارت حضرت معصومه(س) برویم. من هم پذیرفتم و راه افتادیم. ابتدا به زیارت بیبی رفتیم و بعد از زیارت، بهطور اتفاقی، گذرم به مدرسۀ فیضیه افتاد که حاجآقای طیاری را کنار حوض دیدم. اول ایشان را نشناختم؛ اما او گفت: «اِ؟ اومدی؟ منتظرت بودم.»
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
هدایت شده از محله شهیدمحلاتی
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹🌹
بسم الله الرحمن الرحیم
🍃🌼اَللّهُمَّ اغفِر لِلمُومِنینَ وَ المُومِنَاتِ وَ المُسلِمینَ وَ المُسلِمَاتِ اَلاَحیَاءِ مِنهُم وَ الاَموَاتِ ، تَابِع بَینَنَا وَ بَینَهُم بِالخَیراتِ اِنَّکَ مُجیبُ الدَعَوَاتِ اِنَّکَ غافِرَ الذَنبِ وَ الخَطیئَاتِ وَ اِنَّکَ عَلَی کُلِّ شَیءٍ قَدیرٌ بِحُرمَةِ الفَاتِحةِ مَعَ الصَّلَوَاتِ 🌼🍃
🌿🌼🌿🌺🌿🌼🌿🌺
#شب_جمعه
#جمعه_ها
چه خوشحال می شوند
عزیزان و شهیدان آسمانی مان
وقتی...
با فاتحه و صلوات و خیراتی
هر چند کوچک یادآورشان باشیم🌺🙏
#روز_پنجشنبه
#روز_جمعه
#اموات_منتظر
#محله_شهید_محلاتی
@mahale114
1859854081_-216545.mp3
13.83M
#ظهور_یا_سقوط
جلسه_2
استادعلی تقوی
مرکز تخصصی
واجب فراموشده
#حق_الناس
#مردان_خدا
#غیرت_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
#واجب_فراموش_شده
#امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی
#گروه_جهادی_منتظران_موعود
@mahale114
عیب های فرزند.mp3
1.67M
لطفا فقط بزرگترها گوش کنند.
📢 مضرات بیان عیبهای فرزند در مقابل او
⁉️چه مضراتی برای بیان عیبهای فرزند به همسر در مقابل او وجود دارد؟
🎙پاسخ استاد حسینی را بشنوید.
📎https://b2n.ir/e45038
📎 #خانواده_سبک_زندگی
📎 #مشاوره
📎 #فرزندپروری
📩 سوالات شما را مشاورین کانال پاسخگو هستند
✅ آیدی دریافت سوالات👇
@pasokhgo313
#جوان
#جنگ_ترکیبی
#تربیت_فرزند
#تربیت_مهدوی
#جاهلیت_مدرن
#هنر_نسل_سازی
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
درمان دردای ما کربلاست...💔
👤 کلیپ زیبای «مدیونِ حسین» با نوای کربلائی سید محمدرضا نوشه_ور تقدیم نگاهتان
#التماس_دعا
◽ #امام_حسین
#نیایش
#فقط_خدا
#سلام_فرمانده
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
در دوران وطن فروش ها
تو یه باغیرت مثل نیما نکیسا باش 👌👏
.
#غیرت #وطن #نیما_نکیسا #وطن_پرست #وطن_فروش #علی_کریمی #مهسا_امینی #مهساامینی #علی_دایی
#سلبریتی_دوزاری
#سلبریتی_واقعی
#سلبریتی_های_بیسواد
@mahale114
4_5947460481441598325.mp3
14.75M
صلیالله علیک یا اباعبدالله 🖤
🔰 در عصر جمعهٔ دلگیر برای منتظران ظهور حضرت یار،
توسلی زدیم به ارباب بیکفنمان آقا اباعبدالله واهلبیت علیهالسلام،
هیئتی مجازی فراهم کردیم برای بهرهمندی عزیزانی که امکان حضورِ فیزیکی در هیئت را ندارند
▪️باشد که این اشکها و توسلها مرهمی باشد بر قلب داغدیده حضرت حجت... عج 😔
#شما_هم_دعوتید
#نیایش
#فقط_خدا
#سلام_فرمانده
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
ای قائم عدالتگستر! طاقتمان طاق شده، بیا…
«به کی شکایت ببرم؟» با نوای حاجمهدی رسولی تقدیم نگاهتان
التماس دعا
◽ #امام_زمان
#نیایش
#فقط_خدا
#سلام_فرمانده
#من_غلام_اهلبیتم
@mahale114
4_5783021211768324477.mp3
7.1M
#شکر_در_سختی_ها 28
نوع نگاهِ تو به دنیا
تعیین کننده ی
نحوه واکنش تو رو در برابر مشکلاته!
اگه نمیتونی؛
خودتو در هجوم مشکلات کنترل کنی؛
اول باید
پایه های نگاهت رو درست بچینی.
#استاد_شجاعی 🎤
#مبارزه_با_نفس
#من_شاکرم
#من_شکرگذارم
#من_ناسپاس_نیستم
@mahale114
#حدیث_روز
امام صادق عليه السلام به شيعيانش می فرمود:
🔹بادِرُوا أَحْدَاثَكُمْ بِالْحَدِيثِ قَبْلَ أَنْ تَسْبِقَكُمْ إِلَيْهِمُ اَلْمُرْجِئَةُ
🔸نوجوانان را دريابيد و به آنان حديث و دين بيامـوزيد پيش از آن كه مرجـئه
(گروهى منحرف در آن زمان)
بـر شما پيشدستى كرده و آنها را بربايند
📗وسائل الشيعة ج ۱۷ ص ۳۳۱
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍️ آنچه باعث رشد انسان میشود تواضع است نه تکبر
🔹روزی حضرت عیسی علیهالسلام به حواریون خود گفت:
مرا به شما حاجتی است.
🔸گفتند:
چه کنیم؟!
🔹عیسی برخاست و پاهای حواریون را شستوشو داد.
🔸عرض کردند:
ای روح خدا! ما به این کار سزاوارتریم که پای شما را بشوییم.
🔹حضرت فرمود:
سزاوارترین مردم به خدمت کردن، یک عالِم است.
🔸این کار را کردم که تواضع کرده باشم و شما آن را از من فرابگیرید و بین مردم فروتنی کنید آن طور که من انجام دادم.
🔹بدانید به تواضع حکمت روید و رشد کند، نه با تکبر. چنانچه در زمین نرم گیاه میروید، نه از زمین سخت و کوهستانی!
#کرامت_خانواده
@mahale114
39.76M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر
خیلی مهم / ایران برای پس گرفتن سرزمینهای سابق خود آماده میشود؟ / عبور از ارس انجام شد...
شبنامه / ایران میخواهد یک بازی جدید را علیه دشمنان وطن امتحان کند / هر کس به #تجزیه_طلبها امان بدهد یا به دنبال تغییر در جغرافیای منطقه باشد به زودی خواهد فهمید که تنبیهش، باز گشت ایران به مرزهای سابق خواهد بود... / ایران عبور از رودخانه ارس را با موفقیت تمرین کرده است / این شبنامه را به دقت ببینید / #آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
ایثارگران برزول نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام) نیروی رزمی-
فصل پنجم : صفحه دوم :
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
بعداً که حساب کردم، دیدم این ملاقات دقیقاً پانزده روز بعد از ملاقات اول رخ داده است. ایشان بعد از سلام و احوالپرسی گرمی، برای ورود به حوزۀ قم فرمود: «انشاءالله برات جور میشه. بنده هم پیگیری میکنم. بمون تا کارت درست بشه.»
دیگر من با شیخ محمدرضا به اصفهان برنگشتم. حاجآقا با لطفی که داشتند رو زدند و مدرسۀ آیتالله لنگرودی را هماهنگ کردند. آنجا خوابگاه بود و درسها را بهطور آزاد، با اساتید انتخابی خودم باید شرکت میکردم. بعد گفتند: «مهم همین حجره است. بقیۀ چیزها هم انشاءالله درست میشه.»
بالاخره به مراد دلم رسیدم و با حضرت معصومه(س) همجوار شدم. طلبگی در قم برای من با آرامشی عجیب همراه بود که در درس خواندن کمکم میکرد. دلم نیامد این آرامش را با حسن معظمی شریک نشوم. بعد از اینکه با مدیر مدرسه صحبت کردم به حسن زنگ زدم و پیشنهاد دادم به قم بیاید. حسن هم استقبال کرد و با آقای بابایی به قم آمدند. پس از شروع طلبگی در نهاوند، این بار این گروه سهنفره در قم شکل گرفت و باهم شروع به درس خواندن کردیم.
یک روز جمعه، در ایام سرد زمستانی قم، به نمازجمعه رفتم و بهصورت اتفاقی، سیدمجتبی حسینی عزیز و شالباف از فرماندهان گردان حضرت حر را آنجا دیدم. در حال سلاموعلیک بودیم که بقیۀ دوستان هم پیدایشان شد. همۀ کادر گردان و در رأس آنها خود آقامحسن آنجا بود. آقامحسن به زیارت حضرت معصومه(س) مقید بود و اگر فرصتی پیش میآمد بچهها را برمیداشت و برای زیارت به قم میآمد.
از دیدن دوستان و مخصوصاً آقامحسن خیلی خوشحال شدم. آقامحسن گفت: «شیخ، عملیات نزدیکه. اگه میخوای شرکت کنی بسمالله!»
از خدا چه میخواستم؟ همین خبر خوش را. بدون تعلل پرسیدم: «میتونم همراه شما به منطقه بیام؟»
ایشان با کمال میل پذیرفتند و زمان و مکان حرکت را وعده کردیم. ساعت 4 عصرِ همان روز با مینیبوس سپاه راه افتادیم. بچهها با گپوگفت و شوخی و خنده، مینیبوس را روی سرشان گذاشته بودند. آنها ترکی حرف میزدند و من چیز زیادی نمیفهمیدم. برادر سیدمجتبی حسینی جلو نشسته بود، برادر قویدست پشتسر ما بود و با جلوییها بگوبخند داشت و برادر مصطفوی که از فرماندهان دسته بود در کنارم جا داشت. مصطفوی برای اینکه از خندهها جا نمانم تمام حرفها و شوخیها را ترجمه میکرد.
او را قبلاً با قویدست دیده بودم. باهم دوست بودند و اخلاق خوبش به چشمم آمده بود. اگر قرار بود کسی از جمع ما شهید شود قویدست، مصطفوی و سیدمجتبی حسینی حتماً لایق آن بودند. بهشوق شفاعت و دستگیری آنان، تصمیم گرفتم با این عزیزان عقد اخوت ببندم. از آن جمع برادرانه، فعلاً دو نفر به عهد و پیمان الهی وفا کردند و دو نفر دیگر انتظار میکشند. برادر قویدست و مصطفوی با وعدۀ شفاعت به شهادت رسیدند و من و سیدمجتبی ماندیم.
شب به ملایر رسیدیم و پس از نماز و صرف شام، بهسمت پادگان ابوذر حرکت کردیم که مقرّ تیپ انصارالحسین(ع) بود. آنجا با دیدن رضا احمدوند، از دلتنگی درآمدم. اگرچه حسین خویشوند را نداشتیم و جایش خالی بود و بسیاری از لرها از گردان رفته بودند، اما مهمان تازهواردی به جمعمان اضافه شده بود که از جنس خودمان بود.
اردشیر احمدوند را برای اولین بار همینجا دیدم. او دوست رضا بود و همراه او به گردان آمده بود. با صفا و صمیمیتی که داشت، خیلی زود دلبری کرد و به عضوی جدید از گروه ما بدل شد. جدای از جمع دوستانه، حالوهوای اردوگاه نیز دیدنی بود. طنین صدای بلندگوهای تبلیغات را هنوز در گوشم حس میکنم. مناجاتهای سحر، قرآنهای قبل از اذان ظهر و مداحیهای دم غروب به احساسات پاک بچهها دامن میزد و فضایی معنوی را حاکم کرده بود.
یک ماهی در این پادگان اردو زدیم و روزها را به تمرینات و مانورهای مختلف سپری کردیم. یک روز برای مانوری همهجانبه بههمراه گردانهای دیگر به گیلانغرب رفتیم و در منطقهای بسیار مشابه با منطقۀ عملیات رزمایش انجام دادیم.
شباهت تپهها و عوارض طبیعی با عملیات پیشِرو بهحدی زیاد بود که شب عملیات به خود میگفتیم انگار ما قبلاً اینجا بودهایم. در همان مانور، در حال جابهجایی سنگی برای ساخت سنگر، سنگ بزرگی روی دستم افتاد و ناخن شَستم را غلفتی از جا کند. پارچهای را دور آن بستم و به کارم ادامه دادم. شاید اگر احتمال میدادم برگشتی در کار است و از جنگ، جان سالم بهدر میبرم به آن زخم و امثال آن توجه بیشتری میکردم. اما حتی تصور اینکه جنگ تمام شود و من محکوم به زندگی باشم را نداشتم.
ادامه دارد...
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114