شبنامه 1..4.mp3
11.52M
#خبر
مهم / روایت نویسنده صهیونیست از تحولات پهپادی دنیا پس از حمله آمریکا به ژنرال قاسم سلیمانی
شبنامه / یک نویسنده صهیونیست در کتاب نبرد #پهپادها به آنچه در صنعت پهپادی پس از ترور قاسم سلیمانی رخ داده پرداخته است / در بخشی از کتاب آمده: اسرائیل در حوزه پهپادی کارهایی را استارت زد؛ آمریکا بطور جدی وارد شد اما ایران آن را توسعه داده / این نویسنده یاران ایران را "روستایی بی تمدن" نامیده و میگوید ایران حتی آنها را به این تسلیحات مجهز کرده است / در بخشی از کتاب آمده: آنچه ایران در سال 2019 از آن رونمایی کرد، مدلی از حمله ی پهپادی است که راهی برای مقابله با آن در دنیا وجود ندارد... /
#آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه دوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه سوم :
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
با روحیهای دوچندان، از مانور گیلانغرب برگشتیم و چشمانتظار شروع عملیات شدیم. قبل از عملیات تصمیم گرفتم برای حمام به سرپلذهاب بروم و برای همین دنبال رفیق راه میگشتم. پسرداییام محمود حسنگاویار در گردان حضرت اباالفضل(ع) بود. در مقرشان پیدایش کردم و از او خواستم که همسفر شویم. من و محمود باهم بزرگ شده بودیم. حتی دم عید، وقتی بزرگ و کوچک فامیل جمع میشدیم تا به گرمابه برویم، من و محمود همبازی بودیم و بهخوشگذرانی، در حوض وسط گرمابه شیرجه میزدیم. حالا بهیاد آن روزها دوباره گذرمان به حمام افتاده بود؛ با این تفاوت که عیدی در کار نبود و بهجای لباس نو باید لباس عملیات میپوشیدیم. بعد از حمام، بهاستراحت در کوچه نشستیم تا نفسی چاق کنیم. یک لحظه به صورتش خیره ماندم. گفت: «چیه؟ نگاه میکنی؟»
«نوربالا میزنی، محمود! خبریه؟»
«از تو چه پنهان، من که لیاقت ندارم، ولی پسرعمه جان، غسل شهادت کردم.»
«یعنی میخوای شهید بشی؟ تو که برات دختر نشون کردن. نمیخوای ازدواج کنی؟»
«یواشکی فرار کردم. وقتی میدونم رفتنیام چرا دختر مردم رو بدبخت کنم؟»
از همهچیز دل بریده بود. وقتی دیدم شهیدی روبهرویم نشسته، یاد ابوالفتحی و کمپوت بهشتی افتادم. گفتم: «محمود، اینجا مغازه هست. بگو الان چی میچسبه تا برات بگیرم.»
«هرچی بگیری میچسبه.»
«باشه، من میگیرم، ولی شرط داره.»
«هر شرطی بگی قبوله.»
«من برات کمپوت میخرم، ولی بهشرطی که اون دنیا با کمپوت بهشتی جبران کنی. وسط جهنم هم که شده باید منو دربیاری و توی بهشت بهم کمپوت بدی.»
لبخندی زد و گفت: «قبول.»
کمپوت و کیک خوشمزهای گرفتیم و خوردیم. گفتم: «سیر شدی؟»
گفت: «نه، اگه یکی دیگه بگیری توی بهشت حسابی جبران میکنم.»
کمپوت دوم را که دستش گرفت، گفتم: «باید سند داشته باشم. همینطور که کمپوت تو دستته، بذار عکس بگیریم تا در تاریخ ثبت بشه.»
با یک فریم عکس، از نگاه نافذ تا وعدۀ صادقش همهچیز ثبت شد.
قبل از عملیات، دوباره همدیگر را دیدیم. تبلیغاتِ تیپ مراسم وداع برگزار کرده بود و حاجصادق آهنگران مداح آن جلسه بود. همۀ گردانها در اردوگاه جمع بودند. آهنگران روضۀ دلچسبی خواند و مجلس باصفایی برگزار شد. آنجا بهصورت اجمالی از کموکیف عملیات والفجر5 گفتند. باید تا مهران میرفتیم و از آنجا برای آزادسازی چنگوله اقدام میکردیم. فردا بعدازظهر کمپرسیها آمدند و ما را سوار کردند. حال بچهها دیدنی بود. بعضی نوحه میخواندند و سینه میزدند، بعضی کتاب دعا دست گرفته بودند و بعضی با تسبیح ذکر میگفتند.
همگام با خورشید، مهران را پشتسر گذاشتیم و به تپههایی رسیدیم که خورشید در آن غروب میکرد. با آغاز شب، ذکر و توجه و توسل به اوج خود رسید. حتی ما که فرسنگها با شهدا فاصله داشتیم. بهبرکت معیت با آنان، حالمان دگرگون شده بود. با همین حالم به نماز ایستادم و نماز مغرب را خواندم.
بعد از نماز، همینطور که مشغول تعقیبات بودم، یکی جلو آمد و گفت: «حاجآقا، نماز عشا رو شروع نمیکنید؟»
گفتم: «چطور؟»
گفت: «مأمومین منتظرن.»
نگاه کردم، دیدم پشتسر من رزمندگان صف بستهاند و نمازجماعت میخوانند، درحالیکه اصلاً متوجه آنها و پیرامونم نشده بودم. منی که جا ماندم حالم اینطور بود، ببینید شهدا در آن آسمان انس چگونه در پرواز بودند. در آن اوج مثل ستاره، سوسوزنان، فقط صورت نورانیشان را به ما نشان میدادند، تا جایی که چشمان گناهآلود همچو منی میتوانست آن نورانیت را ببیند.
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
48.43M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
یک لحظه چشم تان را ببندید و فرض کنید یکی از مسئولان جمهوری اسلامی ایران در برابر دوربین های خبری می گفت: «ما آسیایی ها یک باغ هستیم و بقیه دنیا یک جنگل است. ما باید در برابر جنگل از خود دفاع کنیم و آسیایی ها باید خیلی بیشتر با بقیه دنیا درگیر باشند»
اگر چنین حرفی زده می شد، در دنیا چه اتفاقی می افتاد؟ اما همین جملات متکبرانه و نژاد پرستانه را بورل مسئول سیاست خارجی اتحادیه اروپا هفته قبل درباره اروپایی ها گفت و دنیا فقط او را تماشا کرد. به همین مناسبت در قسمت 39 برنامه حافظه تاریخی ایرانی، ابعاد مختلف این حرف مهم را نشان داده ایم؛ هم از جهت تاریخی و هم از جهت اندیشه ای.
#بصیرت
#استقلال
#گام_دوم
#ایران_قوی
#جهاد_تبیین
#حافظه_تاریخی_ایرانی
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
بخش اول این صحبتهای حاج قاسم همان جمله کلیشه ای معروف " آن دختر کم حجاب هم دختر من است" می باشد که خیلی ها از آن سوءاستفاده می کنند برای به رسمیت شناساندن بد/بیحجابی ولی هیچکدام در مورد این بخش از صحبتهای حاجی که در ادامه همان جمله است کلمه ای بر زبان نمی رانند، زیرا اینجا حاج قاسم راه سوءاستفاده را بسته و بر حجاب و امر به معروف و... تاکید کرده!
#واجب_فراموش_شده
#مکتب_حاج_قاسم
#حاج_قاسم
#بصیرت
#حجاب
#نفوذ
@mahale114
-525918463_-216547.mp3
10.4M
#ظهور_یا_سقوط
جلسه_3
استادعلی تقوی
مرکز تخصصی واجب فراموشده
#حق_الناس
#مردان_خدا
#غیرت_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
#واجب_فراموش_شده
#امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی
#گروه_جهادی_منتظران_موعود
@mahale114
1_1629588805
6.37M
#شکر_در_سختی_ها 29
ناآگاه ترینِ آدم ها؛
کسانی هستند که
در زمانِ مشکلات؛ باخدا قهر میکنند!
رفقای خدا
(یعنی اونایی که خوب میشناسَنِش)؛
هـرگز در مصائب، با خدا قهر نمیکنند.
#استاد_شجاعی 🎤
#مبارزه_با_نفس
#من_شاکرم
#من_شکرگذارم
#من_ناسپاس_نیستم
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥انتشار تصاویر دوربین های مدار بسته زندان اوین از آشوب سارقین / مستند شکست فرار...
#بصیرت
#فتنه_گر
#آشوبگر
#فضای_مجازی
@mahale114
#حدیث_روز
علامتهای ریاکار
لِلمُرائي ثَلاثُ عَلاماتٍ : يَنشَطُ إذا كانَ عِنَد النّاسِ ويَكسَلُ إذا كانَ وَحدَهُ ويُحِبُّ أن يُحمَدَ في جَميعِ الاُمورِ؛
رسول الله صلي الله عليه و آله و سلم میفرماید:
رياكار را سه نشان است :
چون پيش مردم باشد ، [در كار دين] چالاكى نمايد ، و چون تنها شود ، سستى و كاهلى كند ، و خوش دارد كه او را در همه كارها بستايند.
📚تحف العقول
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍ کلید زندان زبانت را به عقلت بسپار
🔹یکی از دوستان نقل میکرد، در ایام نوجوانی از سرِ نادانی سخنی را در جمعی گفتم که نباید میگفتم. مرحوم پدرم با هزار مصیبت حرف مرا ترمیم و توجیه و مثبتسازی کرد.
🔸مجلس که تمام شد، پدرم مرا کنار خود نشاند و گفت:
فرزندم! در خلقت گوش و زبان خود دقت کن، آنها یک تفاوت بزرگ باهم دارند.
🔹گوشهای انسان بیرون و آزاد آفریده شدهاند، پس هر سخنی که میخواهی، میتوانی گوش کنی و اگر چیزی بگویند، دست تو نیست که آن سخن را نشنوی.
🔸خداوند هم شنیدن (غالب) سخنان را حرام نکرده است و خودش فرموده است:
یَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَیَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ؛ سخنان را میشنوند اما بهترین را انتخاب و تبعیت میکنند.(زمر:۱۸)
🔹اما زبانِ تو، در کام دهانت پشت میلههای دندانهایت، زندانی توست. زبانِ تو، برعکس گوشِ تو که برای شنیدن در اختیار و تحت فرمان تو نیست، زندانی توست.
🔸هر زندان کلیدی دارد و خوشا به حال کسی که کلید زندانِ دهانش را به عقل خود سپرده باشد و بدا به حال کسی که کلید زندان دهان خود را به نادانی خود داده باشد.
🔹بهترین زندانبانِ دهان، عقل توست و بدترین زندانبان، نادانی توست.
🔸نبی مکرم اسلام (صلیالله علیه وآله وسلم) میفرمایند:
در جهان هیچچیز بیش از زبان، شایسته زندانرفتن نیست.
@mahale114
شبنامه 1005.mp3
11.47M
#خبر
حالا خیابان های فلسطین اشغالی جنگ را تجربه میکند / چه کسانی جنگ را به خانه ی اسرائیل کشاندند ؟
شبنامه / بیش از هزار عملیات مسلحانه در ماه های اخیر در فلسطین اشغالی به ثبت رسیده است / تعداد شهدای جوان فلسطینی در مقایسه با شهدای یک نبردِ سالهای قبل بین این گروه ها و رژیم در ماه های اخیر بسیار بیشتر بوده است / تشکیلات خودگردان جایگاه خود را از دست داده و حالا صهیونیست ها با این حقیقت رو به رو شده اند که نسل جوان فلسطینی ها از نسل قبلی جسور تر بوده و انگیزه اش برای آزادی کشورش بیشتر شده است... /
#آقای_تحلیلگر
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه سوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه چهارم :
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
وقتی سربندها را آوردند، هرکس بهمقتضای خود سربندی برداشت. من از بچهها و دلهایشان خبر داشتم. آن که مادر نداشت دنبال سربند «یازهرا» میگشت و کسی که برادرش شهید شده بود، «یااباالفضل» برمیداشت. نه برای زیبایی، بلکه برای اینکه در تنهایی خودش، دستی مثل دست اباالفضل پشتوپناهش باشد. کسی کشتهمردۀ این پارچهها نبود. انتخاب سربند یکی از مناسک جبهه بود برای توسل. کاری که رزمندگان در آن بینظیر بودند و از هر رهگذری به آن میرسیدند.
من به دلم رجوع کردم. از آقا امیرالمؤمنین مدد گرفتم و سربند زیبایی را برداشتم که جملات حضرت خطاب به فرزندش در هنگامۀ نبرد بر آن منقش بود: «أعر الله جمجمتك؛ جمجمهات را به خدا قرض بده.» سربند را روی کلاه آهنی بستم. همرزمان را در آغوش گرفتم و برای بار آخر از آنان حلالی خواستم.
عملیات والفجر5 عملاً آغاز شد. 27بهمنماه1362 بود و مصادف بود با 14جمادیالاولی. ماه شب چهارده، آسمان را مثل روز روشن کرده بود. برای ما که در برابر دشمن، حربهای غیر از غافلگیری در شب نداشتیم، لحظات دلهرهآوری بود.
قرار بود سه گردان، یعنی قریب به هزار نفر، همراه هم از کنار شهر بدرۀ عراق تا پشت مواضع دشمن حرکت کنیم و از پشتسر در چنگوله وارد عمل شویم. در این مسیر، گاه به شنزار میرسیدیم و از صدای خشخش قدمهایمان وحشت میکردیم. گاه به دشت میخوردیم و هیچ پناهی در برابر نور مهتاب نداشتیم. گاه از کنار کمین دشمن بهفاصلۀ 80متری عبور میکردیم و خداخدا میکردیم هرچه سریعتر ستون نظامی تمام شود. هیچ کاری از دستمان برنمیآمد، غیر از اینکه زیرلب «وجعلنا» بخوانیم و از خدا بخواهیم خودش ما را از دید آنان مخفی کند. (وَجَعَلْنَا مِنْ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ سَدًّا وَمِنْ خَلْفِهِمْ سَدًّا فَأَغْشَيْنَاهُمْ فَهُمْ لَا يُبْصِرُونَ). این دومین آیهای بود که در جنگ به آن اعتقاد کامل داشتیم.
بهلطف خدا، گردانها توانستند بدون اینکه درگیری جدی رخ دهد، خود را تا نقطۀ رهایی در پشت چنگوله، جلو بکشند. گردان حضرت اباالفضل بهسمت راست حرکت کرد. گردان حضرت قاسم مستقیم رفت و ما بهسمت چپ پیچیدیم. تا همینجا کار بزرگی انجام شده بود و دیگر تا مقرّ بعثیها راهی نداشتیم.آقامحسن نرسیده به بعثیها ما را نشاند. بااینکه فاصلهای نداشتیم و تحرکات دشمن دیده میشد، با آرامش کامل، در زیر نور مهتاب، شروع کرد به تقسیم کردن تپهها و مشخص کردن وظایف هر دسته. در توضیحاتش از دست کمک میگرفت و راهکارها و شیوۀ پیشروی را نشانمان میداد. سهم دستۀ ما بلندترین تپه، بهنام «تقیمُرده» شد.
بعد از آن، پیش من و دیگر آرپیجیزنها آمد و سنگرهایی که باید همین ابتدای کار زده میشد را مشخص کرد. آنقدر همهچیز ساده و آسان در حال رخ دادن بود که بهشوخی گفتم: «آقامحسن، این عملیاته یا مانور؟»
آقامحسن خندید و گفت: «معلومه عملیاته. یه وقت کار دست خودت ندی اسیر بشی!»
همزمان چند آیفای دشمن از عقبه بهسمت مقرّشان آمدند. سر جاده جلویشان را گرفتیم و اسیرشان کردیم. حتی وقتی دستشان را بستیم باورشان نمیشد ما ایرانی باشیم و تا آنجا پیشروی کرده باشیم.
البته دراینباره نباید از نقش علیآقا چیتسازیان بهعنوان فرمانده اطلاعاتعملیات، غافل شد. او با شناسایی دقیق و عمیق توانسته بود اینگونه راه را برای ما باز کند و لقمۀ آماده را در دهان ما بگذارد. در همۀ عملیاتها راهکار بهاندازۀ یک نفر یا حداکثر دو نفر باز میشد. اما در این عملیات راهکارهایی که در میدان موانع برای ما باز شده آنقدر بزرگ بود که اگر چشممان به سیمخاردار اینطرف و آنطرف نمیافتاد اصلاً نمیفهمیدیم در حال عبور از راهکار هستیم. اینها همه مرهون زحمات علیآقا و نیروهایش بود.
بالاخره رمز عملیات را اعلام کردند و با ذکر «یازهرا» به بعثیها حمله کردیم. آن آیفاهای بهغنیمت گرفتهشده هم به کار آمد و بعضی با آنها خودشان را تا پای خط درگیری رساندند. دشمن کپ کرده بود. نه راه پیش داشت و نه راه پس. اگر عقب میآمد به دست ما میافتاد و اگر جلو میرفت در میدانمینی که خودش برای ما ایجاد کرده بود گرفتار میشد. صبح، جنازۀ برخی را دیدیم که از ترس، در همین میدانمین رفته و متلاشی شده بودند. چند دقیقهای بیشتر طول نکشید تا بعثیها کاملاً زمینگیر شوند. خیلیها همان ابتدا کشته و خیلیها با دیدن این شرایط تسلیم شدند. کار بعثیها در تپۀ ما تمام شده بود و بچهها مشغول پاکسازی شدند....
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
⭕️ بسیار #جالب و زیبا حجاب رو توضیح دادند اولین بار بود که از این زاویه ارزش حجاب رو شنیدم
#فساد
#نیایش
#حجاب
#حق_الناس
#کرامت_انسانی
#کرامت_خانواده
#واجب_فراموش_شده
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🔴🎥 این پنج دقیقه را حتماً ببینید و منتشر کنید! | پاسخی شفاف به سؤال و شبهه رایج در اجتماع
💬 این نظام ۱۰۰ درصد اسلامی نیست، اما باید محکم آنرا حفظ کرد...
💬 مبانی و اهداف نظام درست است، اما فساد در سیستم وجود دارد و باید با آن مقابله کرد.
👌🏻 شرایط لازم برای عدالتخواهی و نهی از منکر
👈🏻 باید مراقب باشیم شیوه نهیازمنکر، خودش منکر نباشد!
🗣 باید دقت داشته باشیم: خطا با خیانت، خطای کوچک با خطای بزرگ فرق می کند..
#فساد
#بصیرت
#استقلال
#ایران_قوی
#فضای_مجازی
#جمهوری_اسلامی
#واجب_فراموش_شده
#امربه_معروف_و_نهی_ازمنکر
@mahale114
خانواده آسمانی ۳۲.mp3
12.44M
#خانواده_آسمانی ۳۲
انسانها دو دستهاند؛
💥 و میزان نزدیک شدن به سعادتمندی حقیقی هر یک دسته، بر اساس نوع #انتخاب هایشان صورت می گیرد.
- این دو دسته کدامند؟
- و قرار است چه چیزی را انتخاب کنند؟
#استاد_شجاعی 🎤
#استاد_انصاریان
#استاد_رائفی_پور
#سبک_زندگی
#فرهنگ_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
@mahale114
هدایت شده از گروهجهادی«منتظرانموعود»
انفاق درست
🔹میگویند صدقهای بدهید که اذیتتان کند و به شما فشار بیاید. در قرآن، عموم آیات نماز با زکات همراه است: «وَأَقِيمُوا الصَّلَاةَ وَآتُوا الزَّكَاةَ» یا میفرماید: «تُنْفِقُوا مِمَّا تُحِبُّونَ؛ از آنچه دوست دارید، انفاق کنید.»
🔸طرف پیراهنی را ۶۰ بار تنش کرده است، بعد آن را انفاق میکند! کمکی کن که یکخرده دردت بگیرد، از آن چیزی که دوستش داری. اگر زنها بدون لباس عروس سر خانهوزندگیشان بروند، انگار یکی از اعضای خانواده را از دست دادهاند! لباس عروس برای زن همچین اهمیتی دارد.
🔹اما حضرت زهرا سلام الله لباس عروسیاش را صدقه داد. سخت است افطارت را وقتی گرسنهای صدقه بدهی و بعد با آب ولرم افطار کنی؛ «وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»
برگرفته از سخنرانی استاد رائفیپور با موضوع:
✅ جنود عقل و جهل - جلسۀ هفتم
📅 ۲۷ اردیبهشت ۹۷
📍تهران
#انفاق
#صدقه
#بن_نان
#ذبح_مرغ
#کمک_مؤمنانه
#ذبح_مرغ_اول_ماه
#محله_شهید_محلاتی
#مسجد_امام_حسن_مجتبی
#گروه_جهادی_منتظران_موعود
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه چهارم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه پنجم :
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
همانطور که تکبیرگویان میتاختیم، خبر رسید دشمن در تپۀ کناری بهشدت مقاومت میکند. سنگر تیربارشان شده بود مایۀ عذاب، و اجازۀ پیشروی را از همه سلب کرده بود. هر آرپیجیزنی که برای خفه کردن آن تیربار رفته بود، راه به جایی نبرده بود و از نقطۀ نامعلومی زده بودندش. من گروهی دهنفره در اختیار داشتم و مسئول گروه بودم. فرمانده گفت: «دیگه آرپیجیزنی غیر از تو نمونده. گروهت رو بردار و کلک اون تیربار رو بکن.»
وقتی رفتم، مقتل آرپیجیزنها پیش چشمم هویدا شد. در یک نقطۀ خاص از راه خاکی که مثل مار روی تپه پیچوتاب داشت، پیکر پنج-شش شهید آرپیجیزن افتاده بود. میدانستم هر خبری هست همینجاست و یک جای کار میلنگد، اما نمیدانستم دقیقاً چه خبر است. بچهها را گذاشتم و خودم جلو رفتم تا شانسم را امتحان کنم. اردشیر و یک رزمندۀ دیگر کمی عقبتر، پشتسر من راه افتادند.
همینطور که گام برمیداشتم و جلو میرفتم آثار انفجار نارنجک را دیدم. هرچه چشم چرخاندم نفهمیدم این نارنجکها از کجا پرت میشود. در همین فکرها، همینکه آمدم دست به آرپیجی ببرم، صدایی از پشتسر فریاد زد: «ضرغام، جاتو خالی کن.»
با تکتک سلولهای بدنم صدا را شنیدم. صدا بهگونهای در وجودم پژواک برداشت و تکانم داد که انگار کسی مچ دستم را کشیده باشد. سریع آرپیجی را رها کردم و در کسری از ثانیه، خودم را روی زمین انداختم. با افتادن من روی زمین، ناگهان سه نارنجک پشتسرم منفجر شد. من هنوز نفهمیدهام چه کسی به من این نهیب را زد. گمانم به اردشیر است، چراکه او از این کارها میکند؛ اما تابهحال زیر بار نرفته و میگوید اگر من نارنجک را دیده بودم، خودم دراز میکشیدم.
بلند شدم. دیدم اردشیر خونی و زخمی است و رزمندهای که همراه او بود وضع بدتری دارد. اردشیر از ناحیۀ شکم و پا ترکش خورده بود و آن بندهخدا کاملاً شکمش پاره شده و دل و رودهاش بیرون ریخته بود. هر دو را به زیر تختهسنگ امنی کشاندم. وقتی منور زده شد، رودههای آن بسیجی را برداشتم با چفیه کمی خاکش را تکاندم و سر جایش گذاشتم. اسمش را متأسفانه بهیاد ندارم، ولی روحیۀ خوبی داشت. مقاومتش مرا هم سر ذوق آورد. چند چفیهای که از شهدا بهجا مانده بود را برداشتم و با آنها شکمش را چفیهپیچ کردم.
آن قسمت از تپه «چشم اسفندیار» ما شده بود و نمیگذاشت هیچ کاری کنیم. فرماندهان اصرار داشتند همان شب تپه فتح شود. گفتم: «ما نمیفهمیم از کجا داریم میخوریم.»
گفتند: «جاش رو پیدا کردیم. اونجا انتهای سنگری بتنیه که از سوراخ نورگیرش نارنجک میندازن.»
گفتم: «سوراخ رو پیدا کردیم، درِ سنگر رو از کجا پیدا کنیم؟ شما که تمامی تپههای اطراف رو گرفتید، دورتادور این تپه رو محاصره کنید. با کمی حوصله مقاومتشون شکسته میشه.»
همین هم شد. از درگیری کناره گرفتیم و تا اذان صبح مجروحانمان را به منطقهای امن در پایین تپه منتقل کردیم. بعد از نماز صبح، خود بعثیها تپه را خالی کردند و فرار را بر قرار ترجیح دادند. رزمندگان توانسته بودند یکی از پیرمردهایشان را در حال فرار اسیر کنند. وقتی از او راز اینهمه مقاومت را پرسیده بودند، جواب داده بود: «ما فرماندهی داشتیم که تا صبح چند درجه به درجههایش افزوده شد و با ارتقای درجه، اینچنین انگیزه میگرفت.»
من دوباره پیش مجروحان برگشتم تا از حالوروز اردشیر باخبر شوم. حال عمومیاش خوب بود اما عباس احمدوند حال مساعدی نداشت. آدم از دیدنش خوف میکرد. ترکش به دهانش اصابت کرده بود. فکش را شکسته بود، قسمتی از دندانهایش را برده بود و درنهایت ترکش در لثه گیر کرده بود. حتی در زبانش ترکشهای ریز بود و نمیتوانست حرف بزند....
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
رحیمپور ازغدی: در اغتشاشات اخیر یک عده از سلبریتیها را با تهدید و تطمیع آماده کرده بودند/ کل پروژه از قبل برنامهریزی شده بود
#سلبریتی_های_بیسواد
#نفوذ
#بصیرت
#فتنه_گر
#دانشگاهی
#دانشگاه_شریف
#دانشگاه_ناشریف
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
زن زندگی این هم آزادی!
رسانه های اُختاپوسی با سلبریتی های اجاره ای از آن طرف مرزها با حقوق و هدایت سرویس های خارجی از غرب برای جوانِ ایرانی کعبه آمال می سازند. برای کل بشر، حقوق بشر می نویسند! و اگر تو مطیع آن منشور نباشی تحریمت می کنند! جلوی سفارت ایران در پاریس و برلین و لندن تجمع برپا می کنند!
تحقیرمان می کنند!
ایران را سیاه مطلق نشان می دهند!
اصغر فرهادی بیانیه می خواند
گلشیفته اشک تمساح می ریزد
شعار زن زندگی آزادی ردیف می کنند!
که اگر شما ایرانیان شبیه ما شوید: آزاد خواهید شد!!
چند روز بعد
مردم در پاریس بخاطر افزایش قیمت انرژی و تورم به خیابان می آیند.
کتک خوردن این زن را ببینید!
پلیس شان را ببینید
در همین یک هفته، کشورهای اروپایی بخاطر سرکوب در ایران علیه کشورمان تحریم جدید وضع کرده اند!
خدا اینطور رسوا می سازد
زن زندگی! این هم آزادی!
#نفوذ
#قانون
#حجاب
#بصیرت
#فتنه_گر
#سلبریتی_های_بیسواد
#آمریکاواروپابدونه_روتوش
@mahale114
امیرالمؤمنین #امام_علی علیه السلام میفرماید:
💠 من لا يَعقِل يَهُن، ومَن يَهُن لا يُوَقَّر
❇️ هر كه انديشه نكند، سَبُک شود و هر كه سبک گشت، مورد احترام قرار نگيرد.
📚 غررالحكم حدیث ۷۹۲۷
#حدیث_روز
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍ لطفا هیچوقت عوض نشو
🔹چند روز پیش رفتم نزد تعمیرکار مانیتور خودرو و گفتم:
ببخشید مانیتور خودروام بهنظر نیاز به تعمیر داره چون یههویی خاموش و روشن میشه و تصویرش میره.
🔸تعمیرکار گفت:
باشه، یه نگاهی بهش میندازم. ممکنه از نظر برقی یا شاید... سوخته باشه. اگه سوخته بود باید عوضش کنی.
🔹گفتم:
باشه، چک کنید ببینید چه میشه کرد. من میرم و یکیدو ساعت دیگه برمیگردم.
🔸با خودم گفتم:
خب دوسهمیلیون تومنی افتادم تو خرج.
🔹دوسه ساعت بعد رفتم سراغش و مانیتور خودرو رو سالم بهم تحویل داد.
🔸گفتم: هزینهاش چقدر میشه؟
🔹گفت:
هیچی، چیز مهمی نبود. فقط کابل سوکتش شل شده بود، سفت کردم. کار خاصی نکردم.
🔸تشکر کردم و اومدم بیرون. نشستم تو ماشین ولی دلم طاقت نیاورد. میتونست هر هزینهای رو به من اعلام کنه و منم خودمو آماده کرده بودم.
🔹بعد از چند دقیقه کنار یک شیرینیفروشی توقف کردم و یک بسته شکلات گرفتم و دوباره برگشتم پیشش.
🔸بسته شکلات رو گذاشتم رو میز کارش و بهش گفتم:
دنیا به آدمهایی مثل شما نیاز داره. لطفاً هیچوقت عوض نشو.
🔹یه نگاهی بهم انداخت و متوجه موضوع شد.
🔸گفت:
آقا، حرف پدرم رو بهم زدی. اونم بهم میگه همیشه خوب باش و عوض نشو، حتی اگه همه بهت بدی کنن.
🔹تو راه برگشت به این فکر میکردم که تغییر تو آدما به تدریج اتفاق میفته. تنها چیزی که میتونه ما رو تو مسیر درستکاری و امانتداری حفظ کنه، یک جمله ساده از عزیزترین آدما تو زندگیمونه؛
🔸«آدمِ خوب! هیچوقت عوض نشو...»
@mahale114
45.02M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
#خبر
مهم / ۱۶ پرچم عجیب در تجمع برلین / اتحاد تجزیه طلبان و ویرانی طلبان در #جنگ_احزاب علیه ایران
#شبنامه / رصد تصاویر مربوط به #تجمع_برلین نشان میدهد که شانزده پرچم در این تجمع علیه ایران حضور داشته است / در این پرچمها از حکومت خودمختار مهاباد تا پرچم #تجزیه_طلب های کرد سوریه دیده میشود / آنچه میبینیم بخشی از نبرد ویرانی طلبان و تجزیه طلبان در جنگ احزاب علیه ایران است. #آقای_تحلیلگر
@mahale114
#رفیق_آسمانی | آنچه خرمشهر را ویژهتر کرد
🔹️آنچه که خرمشهر را ویژه و آزادسازی آن را ویژهتر کرده، عقیدهای است که پشت سر این جریان وجود دارد و ایدئولوژیای است که این جریان را رقم زده و از این جهت بسیار مهم است.
🔸️خرمشهر برای ما تقدّس دارد چون جزئی از وطنمان است و نسبت به آن تعصب داریم و آن را دوست داریم. در واقع به تمام وطنمان تعصب داریم اما آنچه که خرمشهر را عجیب و آن منطقه را عجیبتر کرده است، خونهای پاکی است که در آنجا ریخته شده و واقعاً خون اولیاءالله است. بالاخره خداوند دری را باز کرد و اتفاقاتی افتاد و برخی ره صدساله را یکشبه طی کردند.
ـ - - - - - - - - -
🇮🇷 شهیده زینب کُمایی
🔅 ولادت: ۸ خرداد ۱۳۴۷
❣شهادت: ۱ فروردین ۱۳۶۱
📍محل شهادت: به دست منافقین کوردل
🕌 آرامگاه: گلستان شهدای اصفهان
ـ - - - - - - - - -
🔺 بیعت با شهدا
#بیاد_شهدا
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
@mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه پنجم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه ششم :
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
ابتدای روز، آمبولانسها برای انتقال مجروحان آمدند. بهکمک امدادگرها بچهها را در آمبولانس گذاشتم و برگشتم به تپهای که به دستۀ ما سپرده شده بود. مَثَل فتوحات جنگ در زندگی بهمانند کار خوب است. آسان بهدست میآید، اما نگه داشتنش مکافات است. همینکه دستت به آن میرسد باید مواظب شیطانهایی باشی که برای ربودنش دیر یا زود میآیند و میخواهند به هر قیمتی شده آن را از چنگت دربیاورند. آن روز خودمان را با تمام توان برای رویارویی با این شیاطین آماده کردیم. در بعضی جاها نیاز به احداث سنگر جدید بود و در بعضی جاها مقاومسازی کفایت میکرد. مهمات را صندوقصندوق آوردیم و در سنگرها بهمقدار نیاز چیدیم.
فردای آن روز، دشمن بعثی پاتک خود را برای بازپسگیری چنگوله آغاز کرد. آتش توپ و خمپارۀ دشمن بهعلاوۀ تعداد زیادی جیپ، تانک و نفربر برای اجرای این پاتک طراحی شده بود. از آسمان خمپاره میبارید و از زمین ماشینهای نظامیشان میجوشید. جیپها مسلح به توپ 106 بودند. با آنها خیلی راحت از تپه بالا میآمدند و سنگرها را به توپ میبستند. سریع بودن جیپها و قدرت مانور بالای آن، کار را برای ما آرپیجیزنها سخت کرده بود. خیلی اوقات، تیربارچی بهکمک ما میآمد. بهسمت رانندۀ جیپ رگبار میگرفت و بدین صورت ماشین را متوقف میکرد. وقتی پیشروی جیپهایشان را دیدند، تانکها و خشایارها را جلو فرستادند. خشایار نفربری سبک بود که با تیربار رویش تا هرجا میخواست جلو میآمد. اینجا دیگر کمکتیرباچی بهکار نمیآمد و فقط باید آرپیجی میزدیم.
تپۀ ما بلندترین بود و دشمن برای تصاحب آن هر کاری میکرد. وقتی آقامحسن پیش ما مستقر شد، فهمیدیم تپۀ ما شدیدترین درگیری را دارد، چراکه او همیشه در سختترین معرکه حاضر میشد و نیروهایش را یاری میکرد. بچهها انصافاً خوب مقاومت کرده بودند، ولی دشمن با سلاح و ادواتش عرصه را بر ما تنگ کرده بود. با افتادن هر رزمنده، وظیفهاش نیز به دوش دیگران میافتاد و همین کار را سخت میکرد. در آن اوضاع آشفته که از همهجا تیر و ترکش میآمد و نمیدانستی حواست باید به کدام طرف باشد، بالگردهای بعثی هم از بالا روی سرمان آتش میریختند و شده بودند قوزِبالاقوز.
روز سختی بود وسختتر داشت به پایان میرسید. تا پایان روز ساعاتی بیش نمانده بود و دشمن وحشیتر از همیشه، هر کاری میکرد تا فاتح میدان باشد. بچهها دیگر کم آوردند و به سنگر چسبیدند. کسی جرئت نمیکرد سرش را بالا بیاورد. جنگ را باخته بودیم، فقط منتظر بودیم آقامحسن فرمان عقبنشینی صادر کند و ما را از این مخمصه نجات دهد. در این شرایط سخت، آقامحسن فریاد زد: «لرها! بچههای لُرزبان، هرکجا هستید بیاید اینجا کارتون دارم.»
چهار نفری بیشتر از لرها باقی نمانده بودیم. خودمان را به آقامحسن رساندیم تا ببینیم چه فرمان مهمی دارد. آقامحسن گفت: «شماها نمیخواد هیچ کاری انجام بدید، فقط بین سنگرها بچرخید و با صدای بلند لری بخونید!»
رضا احمدوند لری و لکی بلد بود و شعرهای زیادی از حفظ داشت. سر تکان داد و گفت: «باشه.»
من به آقامحسن گفتم: «آخه من چیز خاصی بلد نیستم.»
«چی بلدی؟»
«دایهدایه بلدم.»
«همونو بخون.»
آقامحسن رفت و من هاجوواج ماندم. به رضا گفتم: «امیدی چی میگه؟ اینها ترک، ما لر، چرا باید در این شرایط سخت لری بخونیم؟»
گفت: «کارت نباشه، وظیفهت رو انجام بده.»
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
💠 اولین خورشید گرفتگی قرن سهشنبه ۳ آبان
▪️ پيامبر أعظم (صلّى اللّٰه عليه و آله):
همانا خورشيد و ماه دو نشانه از نشانههاى خداوند متعال است، كه به تقدير او حركت مىكنند و فرمانبردار و مطيع امر خداى متعالند،
و به سبب مردن يا زنده شدن كسى نمیگيرند،
پس هرگاه يكى از آن دو (خورشيد و ماه) گرفت، در اين صورت وقت را از دست ندهيد و براى خواندن نماز در رفتن به مساجد خود پيشدستى كنيد. (من لا يحضره الفقيه؛ ج ۱ ص ۵۴۰)
پ ن:
هنگام خورشیدگرفتگی ویا ماه گرفتگی خواندن نماز آیات واجب میشود.
#نیایش
#فقط_خدا
#من_شاکرم
#من_شکرگذارم
#من_ناسپاس_نیستم
@mahale114