eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
400 دنبال‌کننده
5.5هزار عکس
5.5هزار ویدیو
96 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه هفتم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه هشتم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... بچه‌ها را در سنگرها تقسیم کردم و خودم خسته در یک سنگر نشستم. چشمانم از بی‌خوابی باز نمی‌شد، به بچه‌ها گفتم: «من دارم بیهوش می‌شم. پنج دقیقه حواستون باشه، من چشم روی هم بذارم تا بلکه خستگی‌م دربره.» نمی‌دانم بعد از این حرف چقدر خوابیدم، ولی وقتی چشم باز کردم عرق سرد به پیشانی‌ام نشست. وحشت‌ کردم و دیدم همۀ بچه‌ها خوابشان برده است. کاش اصلاً نمی‌خوابیدم. سریع بیدارشان کردم و گفتم: «چرا خوابیدید؟ اگر بعثی‌ها می‌اومدن سرمون رو گوش‌تاگوش می‌بریدن هم متوجه نمی‌شدیم.» گفتند: «چه کنیم حاج‌آقا؟ خسته‌ایم.» گفتم: «حداقل نوبتی بخوابید.» برای اینکه خواب از سرم بپرد از سنگر بیرون زدم، به سنگرهای دیگر رفتم و با بچه‌ها هم‌کلام شدم. وضعیت آن‌ها بهتر از ما نبود. قرار شد همگی نوبتی بخوابند و خودم به‌عنوان پاسبخش به آن‌ها سربزنم. از سنگرهای ما تا سنگر‌های رضا مقداری فاصله بود. ممکن بود با کوچک‌ترین تحرکی به‌سمت ما تیراندازی شود. بیش از آنکه از دشمن بترسم، از خودی‌ها می‌ترسیدم که بدون تعلل هر جنبنده‌ای را می‌زدند. برای همین، خیلی آرام و پاورچین‌پاورچین خودم را به رضا رساندم. رضا هم مشکل ما را داشت و نیروهایش خسته بودند. گفتم: «رضا، ما خودمون هم خسته‌ایم. باید بین خودمون هماهنگ کنیم و اگر یکی از ما خوابید، اون‌یکی زحمت سرزدن به نیروهاش رو بکشه. از فردا شب یا من به نیروهای رضا سرمی‌زدم یا رضا به ما سرمی‌زد. در این بین، فرصتی می‌شد تا کمی استراحت کنیم. یکی از صحنه‌های دلخراشی که شب‌ها شاهد آن بودیم، نالۀ مجروحان عراقی بود که در دشت می‌پیچید. در خواب و بیداری صدای آن‌ها با صدای جیرجیرک‌ها در هم می‌ریخت و برای منی که انتظار این ناله‌ها را نداشتم هضمش سخت بود. این ناله دل سنگ را آب می‌کرد، اما کسی به آن‌ها محل نمی‌گذاشت و به‌ندرت برای نجاتشان می‌آمدند. این در حالی بود که اگر آن‌ها برای نجات مجروحانشان می‌آمدند کسی با آن‌ها کاری نداشت و درگیری رخ نمی‌داد. در سیاهی شب و عالم فکروخیال، گاهی خودم را جای آن‌ها می‌گذاشتم و به سرم می‌زد برای نجاتشان دست‌به‌کار شوم؛ اما با خطر لو رفتن کمین، این کار نشدنی بود. در آن روزها یکی از بچه‌های نهاوند که برای کاری به تپۀ ما آمده بود، حامل خبر دردناکی برای من بود. بااینکه خودم را برای این خبر آماده کرده بودم، اما باز شنیدنش مرا به بهت فرو برد و غم‌زده کرد. محمود حسن‌گاویار شهید شد. همه به من تسلیت می‌گفتند و در چهره‌ام ناراحتی را می‌دیدند. شهید عزیز ما که بی‌قرار رفتن بود به‌عنوان اولین شهید گردان حضرت اباالفضل(ع)، در این عملیات پر کشید و درد فراقش به دل من ماند. تنها دلخوشی‌ام عهد و پیمانی است که قرار است در عالم آخرت به آن وفا کند. شاید که آن کمپوت بهشتی اسم رمزی برای تجدید دیدار و بهره‌مندی از شفاعت ایشان در حق حقیر باشد. یک هفته بعد، نیروهای هرسین کرمانشاه برای تعویض آمدند و ما برای استراحت به عقب برگشتیم. از جبهه، مستقیم به خانۀ دایی‌ام در برزول رفتم و پدر و مادر محمود را تسلی دادم. زن‌دایی‌ام خیلی بی‌تابی می‌کرد و با زاری، از من سراغ محمود را می‌گرفت. انگار باور نداشت پسرش شهید شده یا چیزی توانسته باشد ما دو نفر را از هم جدا کند. در منطقۀ ما رسم بر این است که تابوت را تا هفتم کنار قبر می‌گذارند. مادر شهید، نیمه‌شب از خانه بیرون می‌زد و به گلزار شهدا می‌رفت تا درون تابوت پسرش بخوابد. وقتی هم دنبالش می‌رفتیم، می‌گفت: «پسرم تنهاست؛ بذارید توی این تاریکی کنارش باشم.» با دیدن این صحنه، از زنده برگشتن خود خجالت می‌کشیدم. فکر اینکه مبادا دیدن من، نبودن محمود را برای او یادآوری کند مرا به خلوت می‌کشید. بعضی وقت‌ها خود زن‌دایی دلتنگی می‌کرد و سراغ مرا می‌گرفت. مرا می‌نشاند و می‌گفت: «برام مویه بخوان.» من هم برای اینکه آرام شود می‌خواندم تا جایی که دیگر بغض امانم را می‌گرفت و خودم با اطرافیان به گریه می‌افتادم. در ایام آغازین سال 1363 که بازار دیدوبازدید‌ها گرم بود، به یاد حسین خویشوند بودم و به عیادتش رفتم. تازه سرپا شده بود و برای جبهه می‌خواست خانواده‌اش را متقاعد کند. برای همین، به پدرش گفته بود سرباز است. پدرش گفت: «این حسین ما کی سربازی‌ش تموم می‌شه؟ چرا این‌قدر اضافه‌خدمت داره؟» @mahale114
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: 💠 اللَّهُمَّ اغْفِرْ لِی مَا تَقَرَّبْتُ بِهِ إِلَیْکَ بِلِسَانِی، ثُمَّ خَالَفَهُ قَلْبِی ❇️ خدایا بر من ببخش آنچه را که با زبانم به تو نزدیک شدم و دلم با آن مخالفت نمود. 📚 از خطبه ۷۸ نهج البلاغه   @mahale114
✍ برای مهربانی‌هایتان منتظر جبران نباشید 🔹«رابرت داوینسن» قهرمان مشهور گلف، وقتی در یک مسابقه قهرمان شد، زنی به‌ سویش دوید و گفت: بچه‌ام مریضه، به من کمک کن وگرنه می‌میره! 🔸رابرت بلافاصله همه پولی رو که برنده شده بود به اون زن داد. 🔹هفته بعد یکی از مقامات ورزش گلف با رابرت تماس گرفت و به او گفت: خبر بدی برات دارم، اون زن کلاهبردار بود و اصلا ازدواج نکرده که بچه مریض داشته باشه. 🔸رابرت داوینسن در پاسخ گفت: اینکه خبر خیلی خوبیه، یعنی بچه‌ای مریض نبوده که در حال مرگ باشه، خدا رو شکر! 🔹دنیا رو انسان‌هایی زیبا می‌کنند که بی‌هیچ توقعی مهربانند. @mahale114
شبنامه 1007.mp3
11.47M
چرا محکومند به اینکه بی‌رحمانه برای نابودی ایران تلاش کنند؟ / گزارشی که هر ایرانی یکبار باید بخواند... شبنامه / همزمان با ناآرامی‌های ایران، بحث بر سر داغ شده است / خبر دیگری هم از رونمایی از یک تلسکوپ در کلاس جهانی، به شدت مورد توجه قرار گرفته است / اما دشمنی با چنین کشوری با این سطح از توان در و پیشرفت در حوزه‌های مختلف برای چیست؟ / آیا غرب جدا از تولید علم در ایران و بومی شدن دانش در جایی به غیر از سرزمین‌های غربی میترسد؟ / این شبنامه را با دقت ببینید ... / @mahale114
بدآموزی کودک.mp3
1.73M
لطفا فقط بزرگترها گوش کنند. ✨ منشأ بدآموزی کودک ⁉️کودک چگونه رفتارهای بد و زشت را یاد می‌گیرد؟ 🎙پاسخ استاد حسینی را بشنوید. 📎https://b2n.ir/h98947 📎 📎 📎 📩 سوالات شما را مشاورین کانال پاسخگو هستند ✅ آیدی دریافت سوالات👇 @pasokhgo313 @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه هشتم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه نهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... آرام به حسین گفتم: «حسین، قضیه سربازی چیه؟ مگه تو سربازی؟» گفت: «آره؛ ما سرباز امام‌زمانیم دیگه. تا وقتی هم که حضرت ظهور نکنن اضافه‌خدمت داریم.» گفتم: «این پیرمرد رو این‌قدر اذیت نکن، گناه داره.» پدر حسین ادامه داد: «آخه پسر من پسر بدی نیست که اضافه‌خدمت بخوره.» گفتم: «به دل نگیر، پدر جان! پسر شما که حرف نداره. ان‌شاءالله اضافه‌خدمتش هم تموم می‌شه.» برگشت ما به شهرستان هم‌زمان بود با انجام عملیات خیبر و فتح جزیرۀ مجنون. ازآنجاکه این جزیره از اهمیت بالایی برخوردار بود، امام دستور دادند جزایر مجنون باید حفظ شود و حفظ آن را حفظ اسلام قلمداد کردند. گردان 152 حضرت اباالفضل(ع) در امتداد عملیات خیبر و برای جلوگیری از پاتک دشمن به منطقه اعزام شد و به‌صورت آماده‌باش درآمد. من با شهادت پسردایی‌ام محمود حسن‌گاویار، دیگر تاب ماندن نداشتم. همۀ دوستان را به‌جز حسین خویشوند خبردار کردم، اما حسین خودش خبردار شد و هرطور شده خود را به ما رساند. این اولین تجربۀ حضورم در گردان حضرت اباالفضل(ع) بود. قبلاً نام پرآوازۀ فرمانده این گردان، حاج‌میرزامحمد سلگی را شنیده بودم و این بار از نزدیک با ایشان آشنا شدم. اردوگاه شهید محرمی ‌در نزدیکی خرمشهر و جزیرۀ مجنون به‌عنوان مقر ما انتخاب شده بود. هر لحظه امکان داشت دشمن برای بازپس‌گیری جزایر، اقدام جدی انجام دهد و به ما نیاز شود. اتفاقی که در طول حدود دو ماه حضور ما در اردوگاه نیفتاد و صرفاً یک گروهان برای نگهبانی در سنگرهای کمین مستقر می‌شد. حسین خویشوند در آن زمان به‌عنوان فرمانده دسته انتخاب شد و با پیشنهاد او، من معاونش شدم. پس از آن تجربه و شهودی که حسین از عالم غیب داشت، رفتارش متفاوت شده بود و دیگر آن حسین سابق نبود. عباداتش رنگ‌وبوی دیگری داشت و در یک کلام، غرق رازونیاز با خدا می‌شد. در آن گرمای بهارۀ جنوب که از تابستان ما گرم‌تر بود، حسین یک کلاه بافتنی داشت که روز و شب سرش بود. دائم با آن رفت‌وآمد می‌کرد و آن را تا ابروها پایین می‌کشید. هرچه از فلسفۀ این کلاه سؤال می‌پرسیدم، جواب سربالا می‌داد. یک روز اجازه ندادم با حرف‌هایش مرا دست‌به‌سر کند. سریع کلاه را از سرش کشیدم و پیشانی‌اش چشمانم را گرفت. به‌اندازۀ یک مهر روی پیشانی‌اش زخم شده و دلمه بسته بود. از او پرسیدم، اما هیچ توضیحی نداد و رفت. من که او را به‌خوبی می‌شناختم، می‌دانستم نیمه‌شب گاهی یک ساعت سر به سجده می‌گذارد و از خود بی‌خود می‌شود؛ آن‌قدر که در این بین، مهر پیشانی‌اش را زخم کرده و به خون انداخته است، بدون اینکه متوجه درد آن شده باشد. منتها بعضی همان موقع پشت‌سر حسین حرف می‌زدند و با نادیده گرفتن خلوصش، این‌ها را حمل بر چیز دیگری می‌کردند. حرف‌هایی که ذره‌ای برای حسین اهمیت نداشت. دوباره کلاهش را به‌سر می‌کشید و مهربانانه با همه، حتی کسانی که این حرف‌ها را می‌زدند رفتار می‌کرد. آبگیر بزرگی در نزدیکی اردوگاه بود که در آن گرما، آب دلچسبی برای آبتنی داشت. من و حسین قرار گذاشتیم روزی برای شنا به آنجا برویم. آبگیر عمیق بود. من و حسین شناکنان از ساحل فاصله گرفتیم و تا وسط آن رفتیم. دیگر پایمان به زمین نمی‌رسید. همین‌طور که مشغول صحبت بودیم، دیدم حال حسین عوض شد. دستش را به قلبش گرفت و گفت: «ضرغام، حالم خرابه.» دیگر نمی‌توانست شنا کند و داشت زیر آب می‌رفت. نه من شناگر ماهری بودم و نه زورم به هیکل ورزشکاری او می‌رسید. گفتم: «فقط خودت رو روی آب نگه دار تا من هلت بدم.» سابقۀ مشکل قلبی و تیر کشیدن قلب نداشت، ولی بعد از آن مجروحیت سنگین در والفجر2، این اتفاقات برایش طبیعی بود. من دست‌وپا می‌زدم و او را به هزار زور و زحمت هل می‌دادم. خداخدا می‌کردم اتفاقی برای او نیفتد. گفتم: خدایا، کمک کن غرق نشه. ما دنبال شهادت می‌گردیم، بعد اینجا با آبتنی بمیریم؟ به ساحل که رسیدیم حسین از بی‌حالی غش کرد. چند نفر از لشکرهای دیگر، آن‌طرف‌تر در حال قدم زدن بودند آن‌ها را صدا کردم و مشغول ماساژ دادن قلبش شدم. خودم هم حالی برایم نمانده بود، ولی هر کاری می‌کردم تا به‌هوش بیاید. برادران مقداری آب روی صورتش ریختند و چشم حسین باز شد. وقتی فهمیدم سالم است بی‌نهایت خدا را شاکر شدم. خاطرۀ خیلی تلخی بود. بعد از آن قید شنا را برای همیشه زدم و به گرمای هوا تن دادم. یک روز در اتاق فرماندهی بودم و عباس مالمیر و حاج‌میرزا در حال گفتگو بودند که عباس گفت: «این‌هم از آقایون روحانی. بین راه استخاره زدن که جلو بیان یا نیان. بد اومد و برگشتن!» @mahale114
4_5895360582520933566.mp3
2.13M
📼 استاد رائفی‌پور 📁  «کنار هم در مقابل دشمن» @mahale114
بهره‌برداری ضدانقلاب از یک آسیب اجتماعی؛ کُشته‌سازی از "خودکشی‌ها" بخش اول ♨️ رسانه‌های ضدانقلاب و فارسی‌زبان در روزهای گذشته مدعی شدند که چند دختر نوجوان و جوان همچون نیکا شاکرمی، سارینا اسماعیل‌زاده، اسرا پناهی، نگین عبدالملکی و آرنیکا قائم‌مقامی در اعتراضات کشته شدند، اما بررسی‌ها نشان داد که آن‌ها کشته نشده بودند و بر اثر جراحات ناشی از خودکشی، مسمومیت ناشی از مصرف مشروبات الکلی و سقوط از ارتفاع درگذشتند. 🔻ضدانقلاب که در گذشته به‌دنبال کشته‌سازی در جریان اغتشاشات و انداختن آن اتفاق بر گردن نظام بود، اکنون مسیر دیگری را انتخاب کرده است که کم‌‌هزینه‌تر و پرسودتر است. 🔴 البته این رویکرد سابقه تاریخی هم دارد، در جریان قتل‌های زنجیره‌ای، هر فردی که به‌دلیل اتفاقات غیرمتعارف درمی‌گذشت، در لیست این موضوع سیاهه می‌شد، به‌حدی که برخی از روزنامه‌های زنجیره‌ای ادعا کردند که 80 نفر کشته شدند. 💢 درباره اتفاقات سال 78 برخی سایت‌ها مدعی شدند که "سعید زینالی" از دانشجویان بازداشت‌شده حوادث کوی دانشگاه بود که توسط نیروهای امنیتی در منزلش دستگیر شد و خبری از او نیست، در حالی که زینالی متولد سال 55 بود که با مدرک راهنمایی به سربازی رفت و سال 76 خدمتش به پایان رسید، در نتیجه در سال 78 نمی‌توانست دانشجو باشد، ضمن اینکه پدر و مادرش گفتند که پسرمان یک ماه بعد از اتفاقات کوی دانشگاه ناپدید شد. ‼️همچنین در اتفاقات سال 88 ادعا شد "سعیده پورآقایی" پس از دستگیری، شکنجه و هتک حرمت توسط بسیجیان، سوزانده و در قطعه 302 بهشت زهرا دفن شد! اما چندی بعد، این دختر که از خانه فرار کرده بود شناسایی و به خانواده‌اش تحویل داده شد. او در گفت‌و‌گو با رسانه ملی ماجرای فرار خود و تلاش برخی برای سوءاستفاده از او را روایت کرد. 🔻در اتفاقات سال 88، «ندا آقاسلطان» توسط عوامل ضدانقلاب کشته شد و با برجسته‌سازی این اتفاق نظام را عامل قتل این خانم معرفی کردند. در روزهای گذشته نیز تلاش داشتند با کشتن خانم مهسا موگویی، نظام را هدف قرار بدهند که البته با سخنان صریح پدرش، ترفندشان خنثی شد. 💢 اکنون رسانه‌های ضدانقلاب تلاش دارند دختران و نوجوان‌هایی را که به‌دلایل مختلف خودکشی می‌کنند و از دنیا می‌روند به‌عنوان کشته‌شدگان اعتراضات اخیر معرفی کنند؛ این کار نیاز به طراحی سناریو و اقدام برای کشتن فردی ندارد و تنها لازم است به اطلاعات قربانیان خودکشی دسترسی پیدا کرد. ❌ دسترسی به اطلاعات افرادی که بر اثر خودکشی و... از دنیا رفته‌اند کار آن‌چنان سختی نیست، می‌توان با درز کمترین اخبار از اورژانس‌ها، بیمارستان‌ها، شهرداری‌ها، قبرستان‌ها و... یا استفاده از عامل انسانی به این اطلاعات دست یافت و به اتفاقات پیوند داد. @mahale114
بهره‌برداری ضدانقلاب از یک آسیب اجتماعی؛ کُشته‌سازی از "خودکشی‌ها" بخش دوم ♨️ اما این‌که چرا "خودکشی" و "مرگ بر اثر مصرف زیاد مشروبات الکلی" مطلوب‌ترین گزینه برای پیوند با سناریوی کشته‌سازی است به این دلیل می‌باشد که خودکشی پدیده‌ای اجتماعی است و می‌توان از آن روایت‌های متناقض به‌دلیل محافظه‌کاری خانواده‌های متوفیان بیرون کشید. 🔻خانواده‌هایی که فرزندانشان خودکشی کرده‌اند به‌دلایل مختلفی از جمله حفظ آبروی خانواده تلاش دارند که عامل مرگ را چیز دیگری معرفی کنند و نگویند که فرزندشان خودکشی کرده است، این موضوع موجب می‌شود که یکی بگوید مرگ به‌دلیل خونریزی داخلی بوده است و دیگری دلیل دیگری بیان کند و درنهایت روایت‌های متناقض این پیام را مصادره کند که "پس حتماً خبری است که هر کسی چیزی می‌گوید!" ماجرای خانم اسرا پناهی از جمله این اتفاقات بود. ⭕️ به این موضوع این نکته را هم باید اضافه کرد که پس از اقدام صداوسیما و رسانه‌های داخلی در روشن ساختن چرایی و چگونگی مرگ برخی افراد همچون خانم مهسا موگویی، قربانیان خودکشی را برگزیدند تا خانواده‌ها به‌دلیل حفظ آبرو کمتر حاضر به گفتگو باشند؛ حالا اگر کسی هم مانند مادر "سارینا اسماعیل‌زاده" گفت که "فرزندم خودکشی کرده است"، بگویند که "او مادرش نیست و نظام دروغ می‌گوید." 💢 در نهایت نظام هرچقدر هم که به این دروغ‌ها پاسخ دقیق و روشن بدهد؛ دو برآیند و محصول برای ضدانقلاب خواهد داشت؛ نخست اینکه هرچقدر هم تکذیب شود، بالاخره این گزاره از سوی رسانه‌های فارسی‌زبان و شبکه‌های مجازی در ذهن مخاطبان ساخته می‌شود که "مگر می‌شود همه این‌ها دروغ باشد و خودشان خودکشی کرده باشند؟" 🔴 دوم اینکه هرچقدر هم که نظام بگوید این دختران و نوجوانان "خودکشی" کرده‌اند و بر اثر مصرف زیاد "مشروبات الکلی" از دنیا رفته‌اند و این تکذیبیه‌ها در رسانه‌های داخلی و خارجی به گردش درآید، "پدیده خودکشی دختران و نوجوانان" و "مصرف مشروبات الکلی" به‌شکل فزاینده‌ای رسانه‌ای می‌شود و یک آسیب اجتماعی، دستاویزی برای دستیابی به مقاصد سیاسی قرار می‌گیرد. 🔺اما باید به این سؤال پاسخ داد که چرا هیچ تصویر و فیلمی از کشته شدن این افراد در صحنه‌هایی که آن‌ها ادعا می‌کنند، منتشر نمی‌شود و تصاویر تنها مربوط به رفت‌وآمد بیمارستان و حضور نیروهای امدادی است. در ماجرای مدرسه شاهد اردبیل، والدین دانش‌آموزانی که نسبت به رفتار مربیان مدرسه اعتراض داشتند در مدرسه حضور داشتند، اما هیچ فیلم و تصویری مبنی بر ادعای کشته‌شدن "اسرا پناهی" منتشر نشد. ‼️هرچند خودکشی دختران و نوجوانان در ایران و سایر کشورهای جهان اتفاقی تلخ و دردناک است و نیازمند بررسی‌های اجتماعی و فرهنگی و یافتن راهکارهای اساسی برای کاهش نرخ خودکشی است، اما آنچه ضدانقلاب این روزها انجام می‌دهد بهره‌برداری سیاسی و غیرانسانی از یک آسیب اجتماعی است. @mahale114
سلام علیکم: قابل توجه عزیزان محترم به عرض میرسانم پنج شنبه اول ماه ربیع الثانی میباشد لذا طبق ماه های قمری گذشته وتوزیع آن بین خانواده های شناسایی شدهٔ نیازمند آبرو دار و مؤمن انجام میشود، به همین منظور از شما عزیزان درخواست میکنیم با کمکهای خود مارا در این کار خداپسندانه یاری کنید. شما میتوانید مبالغ خود را به عنوان ، هدیه، صدقه و نذورات به این کار اختصاص دهید. ضمن اینکه با اجازه تمام مراجع شما میتوانید تا مبلغ ۵/۰۰۰/۰۰۰ ریال رد مظالم جهت کمک به خانواده های ازپیش شناسایی شدهٔ مؤمن نیازمند،ایتام و خانواده های بی سرپرست کمک کنید. گروه جهادی منتظران موعود عجل الله تعالی میتواند پل ارتباطی بین شما عزیزان و خانواده های نیازمند باشد. ان شاءالله با کمک و مساعدت شما عزیزان خیر این ماه هم( ربیع الثانی) مثل ماه های گذشته بتوانیم آبرومندانه ذبح و توزیع مرغ را انجام دهیم. یاعلی کارت اختصاصی ذبح مرغ بانک ملی طباطبایی 6037-9974-6911-6660 .................. بانک کارآفرین طباطبایی 6274-8811-1779-4619 بن نان و صدقات ویژه(ردمظالم) @mahale114
خانواده آسمانی ۳۴.mp3
11.58M
۳۴ آخرت، مقصد حقیقی انسان است‌. ☜ و برای رسیدن به این مقصد باید از مسیری امن گذشت، که این مسیر را خداوند برای انسان طراحی کرده است. - سریعترین راه - و تجهیزات مورد نیاز انسان در این راه کدام است و چگونه باید از آن ها استفاده کند؟ 🎤 @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل پنجم : صفحه نهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل پنجم : صفحه دهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... من شنیده بودم سه روحانی تبلیغی به گردان ما آمده‌اند، اما از ماجرایشان خبر نداشتم. برای اینکه مطلع شوم، بعد از اینکه کلامش با حاج‌میرزا تمام شد با او رودَررو شدم و گفتم: «قضیۀ این روحانی‌ها چی بود؟» آنجا برایم کامل تعریف کرد. گفت: «حاج‌میرزا به من گفته بود مبلغان را برای روحیه دادن به نیروهای کمین به خط ببرم. من هم برای اینکه سختی‌ای که رزمندگان متحمل می‌شن را به‌خوبی درک کنن و بعدش روی منبر برای مردم بازگو کنن، روی شونۀ یکی‌شون یه قالب یخ گذاشتم و دم غروب راهشون انداختم. در بین راه، آقایون با «خمپارۀ زمانی» با قبا و عمامه و قالب یخ، خیز می‌رفتن و غرق گل‌ولای بلند می‌شدن. درحالی‌که نمی‌دونستن برای این نوع خمپاره اصلاً لازم نیست خیز برن! من هم راهم‌و ادامه دادم تا به کانال باتلاقی رسیدم. لخت شدم و از آقایان هم خواستم لباس‌ها رو دربیارن، اما امتناع کردن. نرسیده به کمین، یکی از اونا محکم به من زد و گفت: ‹چرا نمی‌رسیم؟› گفتم: ‹چیزی نمونده برسیم.› گفت: ‹برای ادامۀ راه باید استخاره کنم. اگر خوب اومد می‌آییم وگرنه برمی‌گردیم.› اونجا استخاره بد اومد و برگشتن.» گفتم: «خیلی بهشون سخت گرفتی. نیروهای خودمون هم با قالب یخ و خیز رفتن توی گل‌ولای و لخت شدن جلو نمی‌رن که تو از مبلغان توقع این کارها رو داشتی.» گفت: «می‌خواستم روحانیون به چشم خودشون سختی‌ها رو ببینن و بعد برای مردم بگن...» گفتم: «همین الان این‌همه روحانی پابه‌کار توی گردان داریم. به من می‌گفتی، به شیخ سعادت می‌گفتی، به شیخ محسن سنایی می‌گفتی، به شیخ محمدرضا ملکی می‌گفتی. به حاج‌آقا مولوی می‌گفتی.» گفت: «شما که همیشه هستید و از همه‌چیز خبر دارید.» گفتم: «به‌هرحال تند رفتی، برادر!» تیپ 83 امام‌جعفر صادق(ع) که مخصوص سازمان‌دهی و اعزام ما روحانیون بود، به‌خوبی به این نکته واقف بود و دو نوع حکم اعزام صادر می‌کرد. یک حکم «تبلیغی» بود که مبلغان با لباس روحانیت در جبهه حاضر می‌شدند و معمولاً اساتید حوزه، علما، سخنرانان، کسانی که پا به سن گذاشته بودند یا به هر دلیلی توان رزم نداشتند، از این شیوه اعزام استفاده می‌کردند. یکی هم «رزمی-تبلیغی» بود که عموم طلاب، مثل ما جوانان به آن شناخته می‌شدیم و با لباس‌های خاکی و صرفاً با یک عمامه، پابه‌پای رزمندگان دیگر در جنگ شرکت می‌کردیم. نه ما می‌توانستیم به‌دلیل جوانی و کمی سواد، کار آنان را انجام دهیم و نه آنان می‌توانستند با شرایط سنی‌شان کار ما جوانان را انجام دهند. هنوز با عباس از خاطرات گذشته به صحبت می‌نشینیم و از آن ماجرا با چاشنی شوخ‌طبعی‌های او یاد می‌کنیم. با تمام اوصاف، تازه آن مبلغان زیر دست عباس خیلی خوب طاقت آوردند که توانستند تا نزدیکی کمین بروند. باز خداراشکر، استخاره بد آمد، وگرنه معلوم نبود دیگر چه بلایی سر آن‌ها می‌آورد. دشمن به‌خوبی از عزم ما و استقرار نیروها برای دفاع از جزیره خبردار بود و دیگر حمله نکرد. ما هم پس از حدود دو ماه استقرار در اردوگاه شهید محرمی، بدون اینکه نیازی به استفاده از گروهان ما شود به عقب برگشتیم. پس از سرزدن به مادر و استراحتی کوتاه نزد او، برای ادامۀ دروس به قم رفتم. این‌بار به‌طور رسمی ‌پرونده‌ام در حوزۀ قم پذیرفته شد و می‌توانستم مانند دیگر طلاب مدرسه انتخاب کنم. معظمی ‌و بابایی قبل از من کارهای اداری را انجام داده و به مدرسۀ الهادی رفته بودند. به‌دلیل جبهه بودنم، توفیق همراهی را از دست دادم و در مدرسۀ «مهدی موعود» مشغول تحصیل شدم. من «سیوطی» می‌خواندم، اما چون تا حالا امتحان نداده بودم، گفتند از اول «صمدیه» بخوان. گفتم: «من از صمدیه خوندن خسته شدم و خط‌به‌خط کتاب رو از برم.» قرار شد برای تعیین سطح، امتحان بگیرند. در امتحانی که گرفتند 20 شدم و رسماً پایۀ دوم را شروع کردم. حدود پنج ماهی که از پایان استقرار در اردوگاه شهید محرمی ‌تا اعزام بعد در مدرسه بودم ایام خوب حجره‌نشینی من بود. امین میربک، طیب خرم‌آبادی و شیخ خدری هم‌حجره‌ای‌های من بودند و شیخ حسین کفراشی فرزند داشی کفراشی به حجرۀ ما رفت‌وآمد داشت. امین در دو چیز هنرمند بود، یکی بستن عمامه و دیگری پخت غذا. هر دو را هم از او به‌خوبی یاد گرفتم و به یادگار دارم. وقتی غذا درست می‌کرد عطرش کل مدرسه را برمی‌داشت و همه را به چشیدن طعم آن راغب می‌کرد؛ تا جایی که حجرۀ ما از مهمان پر می‌شد. همیشه به‌مقدار بیشتری غذا درست می‌کردیم تا شرمندۀ دوستان نشویم. @mahale114
تبیین اهداف و دستاوردهای انقلاب اسلامی.mp3
20.12M
تبیین اهداف و دستاوردهای انقلاب اسلامی (خواهش میکنم با دقت گوش کنید) 🎙️حجت الاسلام فخریان 🔹شما در این صوت یک تبیین روان، ساده و کاملاً علمی و متقن را می‌شنوید. 🔸شما در این صوت با نگاه کلان به آشنا می‌شوید. 🔹این صوت به شما کمک خواهد کرد که در موفق‌تر عمل کنید. @mahale114
متآسفانه امروز هنگام نماز مغرب حمله تروریستی در حرم شاهچراغ (ع) شیراز اتفاق رخ داده که تعدادی شهید وتعدادی هم زخمی شدند. 🔸ساعت ۱۷:۴۵ سه فرد مسلح با تیراندازی از بیرون حرم مطهر شاهچراغ (ع) به داخل حمله کردند. 🔸️۲ نفر از تروریست‌ها دستگیر و تلاش برای دستگیری نفر سوم ادامه دارد. @mahale114
♦️جزئیات بیشتر از حمله تروریستی به حرم شاهچراغ 🔺شاهدان عینی: تروریست ها با خودرو پژو به سمت حرم شاهچراغ رفتند و از در ۹ دی وارد شدند و خادم‌ها و زوار آن ورودی را به رگبار بستند. 🔺نیروهای ناجا همزمان دو‌تروریست را دستگیر کرده اند و یکی از تروریست ها متاوری شده است/ ایرنا @mahale114
منبع آگاه امنیتی: عامل حادثه تروریستی شاهچراع، عنصر تکفیری- وهابی است 🔹یک منبع آگاه امنیتی به خبرنگار تسنیم گفت که عامل حادثه تروریستی شاهچراغ، عنصر است که با سواستفاده از ناامنی‌های اخیر، دست به اقدام تروریستی زده است./تسنیم @mahale114
تکمیلی/ 🔹استاندارد فارس: تعداد مجروحان حادثه شاهچراغ ۲۳ نفر است 🔹مهاجم می‌خواست نماز جماعت شبستان را به رگبار ببندد که با بستن درِ شبستان توسط خادمان، موفق به این کار نشده و به‌سمت حرم رفته است. ........................... ‌ تروریست تکفیری شاهچراغ یک نفر بوده 🔹رئیس کل دادگستری فارس هم اعلام کرد که مهاجم حادثه تروریستی - تکفیری حرم شاهچراغ شیراز یک نفره بوده. 🔹در ابتدا اعلام شده بود مهاجمان ۳ نفر هستند که با روشن‌تر شدن ماجرا، فرمانده انتظامی و رئیس کل دادگستری استان آن را رد کردند. 🔸نام این تروریست حامد بدخشان و ۲۳ ساله است./فارس @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
🎥 لحظه ورود فرد تروریست به حرم شاهچراغ ...................... مسئولیت حمله تروریستی به حرم مطهر شاهچراغ را برعهده گرفت... @mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
حاوی تصاویر دلخراش: ♦️پیام رئیس جمهور در پی حادثه تروریستی حمله به حرم شاهچراغ علیه‌السلام رئیسی: 🔹اینجانب، شهادت و زخمی شدن جمعی از زائران حرم مطهر حضرت احمد بن موسی علیه‌السلام در این حمله تروریستی را به خانواده‌های این عزیزان و همه مردم ایران تسلیت عرض میکنم. 🔹تجربه نشان می دهد دشمنان ایران، انتقام استیصال و به سنگ خوردن تیرهایشان در ایجاد انشقاق در صفوف متحد ملت و پیشرفت کشور را با خشونت و ترور می‌گیرند. این شرارت، قطعا بی‌پاسخ نخواهد ماند و دستگاههای امنیتی و انتظامی با شناسایی عقبه‌های این جنایت کور، به آمران و طراحان آن پاسخ پشیمان‌کننده و عبرت‌آموزی خواهند @mahale114
امام حسین علیه السلام میفرماید: 💠 من عَبَدَ اللّهَ حَقَّ عِبادَتِهِ آتاهُ اللّهُ فَوقَ أمانيهِ و كِفايَتِهِ. ❇️ هر كه خدا را چنان كه حق عبادت اوست عبادت كند، خداوند برتر از آرزوها و بيشتر از حدّ كفايتش به او عطا فرمايد. 📚ميزان الحكمه جلد ۷، صفحه ۲۹ @mahale114
✍ قبل از هر قضاوتی فکر کن، شاید خودت خطا کرده باشی 🔹در سالن غذاخوری دانشگاهی در اروپا یک دانشجوی دختر با موهای قرمز که از چهره‌اش پیداست اروپایی‌ست، سینی غذایش را تحویل می‌گیرد و سر میز می‌نشیند. 🔸سپس یادش می‌افتد که کارد و چنگال برنداشته، بلند می‌شود تا آن‌ها را بیاورد. 🔹وقتی برمی‌گردد، با شگفتی مشاهده می‌کند که یک مرد سیاه‌پوست، احتمالا اهل ناف آفریقا (با توجه به قیافه‌اش) آنجا نشسته و مشغول خوردن از ظرف غذای اوست! 🔸بلافاصله پس از دیدن این صحنه، زن جوان سرگشتگی و عصبانیت را در وجودش احساس می‌کند اما به‌سرعت افکارش را تغییر می‌دهد و فرض را بر این می‌گیرد که مرد آفریقایی با آداب اروپا در زمینۀ اموال شخصی و حریم خصوصی آشنا نیست. 🔹او حتی این را هم در نظر می‌گیرد که شاید مرد جوان پول کافی برای خرید وعدۀ غذایی‌اش را ندارد. در هر حال، تصمیم می‌گیرد جلوی مرد جوان بنشیند و با حالتی دوستانه به او لبخند بزند. 🔸جوان آفریقایی نیز با لبخندی شادمانه به او پاسخ می‌دهد. دختر اروپایی سعی می‌کند کاری کند. اینکه غذایش را با نهایت لذت و ادب با مرد سیاه سهیم شود. 🔹به این ترتیب، مرد سالاد را می‌خورد، زن سوپ را. هر کدام بخشی از تاس کباب را برمی‌دارند و یکی از آن‌ها ماست را می‌خورد و دیگری پای میوه را. همۀ این کارها همراه با لبخندهای دوستانه است. 🔸آن‌ها ناهارشان را تمام می‌کنند. زن اروپایی بلند می‌شود تا قهوه بیاورد. و اینجاست که کمی آن‌طرف‌تر پشت‌سر مرد سیاه‌پوست، کنار میز بغلی کاپشن خودش را آویزان روی صندلی پشتی می‌بیند و ظرف غذایش را که دست‌نخورده و روی آن یکی میز مانده است! 🔹چقدر خوب است که همۀ ما خودمان را از پیش‌داوری‌ها رها کنیم، وگرنه احتمال دارد مثل کوته‌فکران رفتار کنیم. @mahale114