محله شهیدمحلاتی
فصل هشتم : صفحه سوم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل هشتم : صفحه چهارم :
نماز ناتمام
#خاطرات_رزمندۀ_جانباز،
حجتالاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
....................
گرمای شدید و پشههای عجیبوغریب جزیرۀ مجنون نمیگذاشت شبها بخوابیم. بچهها برای خواب، به اسکلههای چوبی میرفتند. روی آن مثل آلاچیق، پشهبند میزدند و از خنکای آب بهرهمند میشدند تا بلکه شرایط قابلتحمل شود.
همان زمان بچههای واحد اطلاعات را به دو گروه میشناختند. یکی گروه رنجرها که اهل شوخی و بگوبخند بودند، به واجبات اکتفا میکردند، قیافههایشان عجیبوغریب بود و هرکسی که دستشان میرسید را دست میانداختند و یکی هم گروه نمازشبخوانها که روحیات معنوی داشتند، سکوتشان بیشتر بود و بندگان خدا عمدتاً توسط رنجرها رکب میخوردند.
هرکدام هم چادر و جای خواب خودشان را داشتند و تنها فصل مشترکشان که آنها را کنار یکدیگر قرار داده بود، شجاعتِ برخاسته از ایمان آنها بود. روحیۀ شجاعت و سلحشوری که در هنگامۀ مأموریت و عملیاتها ظهور و بروز پیدا میکرد، از نیروها صفی واحد ساخته بود. الحق همۀ نیروها در این عرصه سر نترسی داشتند و مرگ را با ایمان راسخ خود به بازی گرفته بودند.
باتوجهبه فضای شوخی و خندهای که بینمان بود، اگر گافی میدادیم، رنجرها برایمان دست میگرفتند و رسوای زمانه میشدیم. یک شب که مثل همیشه روی اسکله خواب بودیم، من واجبالغسل شدم. با خود گفتم اگر به حمام بروم و رنجرها بفهمند حسابم با کرامالکاتبین است و برایم آبرو نمیگذارند. فلذا تصمیم گرفتم بدون اینکه سمت آنها بروم، همان پای اسکله تنی به آب بزنم و غسل ارتماسی کنم.
چشمتان روز بد نبیند. همینکه آرام و بیصدا توی آب رفتم، صدای جیغ و فریادم بلند شد. گربهماهیهای آنجا که از شدت گرسنگی هار شده بودند با دندانهای تیزشان مرا گاز گرفتند و رها نمیکردند. هرچه با دست به آنها میزدم، هیچکدام کنده نمیشد. از صدای جیغ و فریاد و «وای کمک» من همه بیدار شدند و رنجر و نمازشبخوان آنجا جمع شد. آدم بود که با دیدن من از خنده ریسه میرفت. وقتی دست مرا گرفتند و از آب بیرون آوردند گربهماهی از صورت و بدنم آویزان بود. این جریان تا مدتها دستاویز شوخی بود و با پیازداغهای مختلف دهانبهدهان میچرخید و خنده بر لبها میکاشت.
در اثنای فعالیت در گروه غواصها، علیآقا ده روزی مرا بهعنوان دیدهبان، به جزیرۀ جنوبی فرستاد. آنجا دکل بلند دیدهبانی قرار داشت که از آن برای شناسایی استفاده میشد. با اشراف خوبی که دکل به مواضع دشمن داشت، همهچیز از آنجا قابل رؤیت بود. بار اول خود علیآقا مرا همراهی کرد. وقتی پای دکل رسیدیم دیدم حتی پلهای برای بالا رفتن ندارد. حالا من کسی هستم که اگر از ساختمان دوطبقه هم به پایین نگاه کنم سرم گیج میرود و با تمام این اوصاف باید برای اولین بار از چنین پدیدۀ دیلاقی که حدود چهل متر ارتفاع دارد بالا بروم. علیآقا گفت: «بسم الله! برو بالا.»
«اینکه پله نداره. چطوری برم بالا؟»
«نگاه کن، اینجوری پاتو روی میلهها بذار و برو بالا.»
خودش همینطور که حرف میزد مثل آب خوردن از دکل بالا رفت و مرا پشتسرش راه انداخت. ضربدریهای روی پایۀ دکل هرچه بالاتر میرفت جمعتر میشد، اما در پایین، از قواره دررفته بود و دست و پایم به آن نمیرسید. با هزار زحمت خودم را از آن بالا کشیدم و به ضربدریهای کوچک نزدیک شدم. ترس از ارتفاع آزارم میداد. از سر کنجکاوی نیمنگاهی به پایین کردم و با دیدن ارتفاع قالب تهی کردم و گفتم: «یا اباالفضل!»
علیآقا محکم گفت: «پایینو نگاه نکن. فقط بیا بالا.»
با دیدن رنگوروی سفیدم، ترس و حالت تهوع را از چهرهام خواند و داد زد: «شیرباش، شیراوند! بیا بالا.»
نمیخواستم میلهای که دودستی گرفته بودم را رها کنم، اما با نهیب علیآقا توکل کردم و دوباره راه افتادم. آنقدر در هولوولا بودم که نفهمیدم کی به بالای دکل رسیدم.
دکل اتاقک کوچکی داشت. یک دوربین شکاری روی پایه و فرد دیدهبانی که قبل از ما آنجا بود به چشمم آمد. قد دیدهبان تنه به تنۀ دکل میزد. دیدن چنین ارتفاعی در آن ارتفاع، نوبر بود. باهم سلاموعلیکی کردیم و علیآقا ما را به هم معرفی کرد. دیدهبان کهنهکار علی نام داشت و اهل مریانج همدان بود. پسری خوشچهره و خوشبرخورد که خیلی زود باهم مانوس شدیم. علیآقا پس از اینکه مرا توجیه کرد، خیلی زود رفت و ما مشغول ثبت تحرکات دشمن شدیم.
هر اتفاق کوچک و بزرگی در جبهۀ دشمن را ثبتوضبط میکردیم. رفتوآمد ماشینها، کم و زیاد شدن نیروها و... در کل، کار طاقتفرسا و خستهکنندهای بود. بااینهمه، بیشتر مشکل من ترس از ارتفاع بود. دورتر از ما دکلهای دیگری بودند که ارتفاعشان به 90 متر میرسید. مانده بودم آنها چطور تحمل میکنند. پس از پایان شیفت شناسایی، آمادۀ برگشت شدیم.
#بیاد_شهدا
#رهبر_انقلاب
#دفاع_مقدس
#جنگ_تحمیلی
#هفته_دفاع_مقدس
@mahale114
32.34M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
انیمیشن فوتبالی #سلام_فرمانده
با شبیه سازی حاج ابوذر روحی.
خیلی جالبه پیشنهاد میکنم نگاه کنید.
📽 انیمیشن فوتبالی و جذاب از بازی نفسگیر تیم ملی منتخب مقاومت با مربیگری #حاج_قاسم در برابر تیم حقوق بشر آمریکایی
#بیاد_شهدا
#جام_جهانی
#یار_دوازدهم
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
#فوری
حمله پهپادی سپاه
☑️سپاه مقر گروهک تجزیه طلب «پاک» را درهم کوبید
▪️نیروی زمینی سپاه از ساعاتی پیش دور جدید حملات خود علیه گروهکهای تروریستی مستقر در اقلیم کردستان عراق را آغاز کرده است.
▪️در حملات امروز مقر گروهک تروریستی تجزیه طلب پاک (حزب آزاد کردستان ) توسط موشک و پهپادهای انتحاری در حومه کرکوک مورد هدف قرار گرفته است.
ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ ـ
#پاکسازی
#ایران_قوی
#پهپاد_های_نقط_زن
@mahale114
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
پیشگویی آیت الله قاضی درباره سرانجام انقلاب اسلامی ایران
@mahale114
فقط جهت اطلاع...
پنجشنبه هر اراذل و اوباشی دستگیر شد، تجزیه طلب است
#فتنه_گر
#اغتشاشگر
#پایان_مماشات
#مماشات_خیانت_است
@mahale114
شادی چیست؟.mp3
5.34M
#منبر_کوتاه
#سخنرانی تاثیرگذار
🔅بسیاری از ↓
- خودکشیها
- به پوچی رسیدنها
- نارضایتی از زندگی
- طلاقها
- اضطرابها
- بیماریهای روحی و روانی و...
💥یک دلیل اصلی دارد! که اگر برطرف شود درصد عظیمی از مشکلات حل و قابل تحمل خواهند شد.
🔰 #استاد_شجاعی
#استاد_رفیعی
#فقط_خدا
@mahale114
#تلنگر 🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷🇮🇷
فقر دلیل خوبی برای وطن فروشی نیست
برای بیشرف بودنت دنبال دلیل دیگه ای بگرد...
#برعنداز
#ایران_حرم_است
#تاپای_جان_برای_ایران
@mahale114
9.23M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 انتشار و تلاش خط دهی مسیح علینژاد به مادران جانباختگان آبان ۹۸
#بصیرت
#جنگ_ترکیبی
#فضای_مجازی
#دروغ_های_فضای_مجازی
@mahale114
4_6046207410278763169.mp3
12.15M
#خانواده_آسمانی ۴۷
🔮 افکار و خیال های زیبا عامل رشددهنده انسان است.
و با این حساب؛ ↓
افکار بد، خوابهای بد، کابوسها، اضطراب، چیزهای منفی... محصول خیال های بدون ارزش است.
※ چطور میتوان به افکار قیمت داد و آن را بزرگ کرد ؟
#آیتالله_صدیقی 🎤
#استاد_شجاعی
#سبک_زندگی
#فرهنگ_دینی
#خانواده_سبک_زندگی
@mahale114
امیرالمؤمنین #امام_علی عليه السلام میفرماید:
✍️ ثمَرَةُ العُجبِ البَغضاءُ
🔴 ميوه خودپسندى و غرور، دشمنى و كينه توزى است.
📚 ميزان الحكمه، جلد۷، صفحه۴۷
#حدیث_روز
@mahale114
#سلام_همسایه
#پندانه
✍ بازی زندگی یک بازی انفرادیست
🔹هیچکس جز خود آدمی چیزی به خود نمیدهد و هیچکس جز خود آدمی چیزی را از خود دریغ نمیدارد.
🔸تنها راهزنی که دار و ندار آدمی را به یغما میبرد، اندیشههای منفی اوست!
🔹تردیدها، ترسها، نفرتها و حسرتها، دشمنان انسان در درون خود اوست.
🔸ترس توست که شیر را درنده میکند، بر شیر بتاز تا ناپدید شود.
🔹بازی زندگی یک بازی انفرادیست؛ اگر خودتان عوض شوید، همه اوضاع و شرایط عوض خواهد شد.
@mahale114