eitaa logo
محله شهیدمحلاتی
403 دنبال‌کننده
6.3هزار عکس
6.4هزار ویدیو
103 فایل
برای ارتباط برقرار کردن به آیدی زیر پیام بدهید : @STabatabai
مشاهده در ایتا
دانلود
35.17M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
تحلیل وقایع ایران و جهان! ⚠️ مشاهده‌ی این کلیپ، اکیدا توصیه‌ می‌شود! «اللهم عجل لولیک الفرج» @mahale114
11.6M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 علامه حسن زاده آملی: باید قنبر حضرت خامنه‌ای کبیر بود. به هر جای آسمان رفتم این سید را دیدم. @mahale114
محله شهیدمحلاتی
فصل دهم : صفحه دهم : نماز ناتمام #خاطرات_رزمندۀ_جانباز، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام)
فصل دهم : صفحه یازدهم : نماز ناتمام ، حجت‌الاسلام حسین شیراوند (ضرغام) .................... «چشم»‍ی ‌‌گفتم و به‌سمت تپۀ شمشیری راه افتادم. دیگر هوا روشن شده بود و همین کار را برای عبور از مقابل دیدگان دشمن سخت می‌کرد. در امتداد سنگر امداد، تپۀ شمشیری قرار داشت. به‌جای اینکه این مسیر را از کنار جاده بروم، مسیری نیم‌دایره‌ای را انتخاب کردم و با عبور از شیارها و پناه گرفتن در پستی‌ها، خودم را به روبه‌روی تپۀ شمشیری رساندم. حالا فقط مانده بود سخت‌ترین قسمت ماجرا؛ اینکه از جاده عبور کنم و خودم را به تپه برسانم. انواع و اقسام خمپاره و کاتیوشا بر این جاده فرود می‌آمد و از سمت چپ، با رگبار مستقیم نمی‌گذاشتند احدی در جاده تردد کند. برادرم اردشیر احمدوند می‌گوید: «من اینجا تو رو دیدم، اما هرچی صدات زدم متوجه نشدی.» تمام حواسم معطوف به جاده و آن‌سوی جاده بود و تمام ذهنم درگیر حرف حاج‌مهدی: «هرطور شده محاصره رو بشکن و خودت رو بهشون برسون!» دیگر هیچ‌چیز نه به چشمم می‌آمد و نه شنیده می‌شد. بسم‌اللهی گفتم، تمام قدرتم را در پاهایم جمع کردم و شروع کردم به دویدن. حتی نگاهم را از سنگرهای تیربار دشمن دزدیدم و دویدم. جاده، گلوله بود و انفجار و ترکش و من. زمین زیرپایم کش آمده بود و با دویدن میخواستم آن را جمع‌وجور کنم. ثانیه‌ها هزار تکه شده بودند و با دست و پا زدن می‌خواستم آن‌را به‌هم بچسبانم. تمام تلاشم را کردم تا در سریعترین زمان ممکن از تیررس دشمن خارج شوم. سیاهی آسفالت جاده که تمام شد خود را زیر صخرۀ کوتاهی در پای تپۀ شمشیری پرت کردم و پشت آن سنگر گرفتم. تازه فرصتی شد دوروبر را نگاه کنم. آقای درویشی آن‌طرف‌تر، پای تپه سنگر گرفته بود و تمام‌مدت مرا پوشش داده بود تا به شمشیری برسم. بچه‌ها بالای تپه مستقر بودند و هنوز راه در پیش داشتم. به درویشی گفتم: «حواست باشه، می‌خوام برم بالا. او دوباره آتش گرفت و من به‌سمت نوک تپه خیز برداشتم. بالای تپه که رسیدم، حال‌وروز نیروها تعریفی نداشت. همه خود را باخته بودند. بعضی به عقب‌نشینی و بعضی به اسارت فکر می‌کردند. سنگرهای آنجا دوبر بود و این یعنی از دو طرف در حال جنگیدن بودند. فرمانده آنجا فرهنگ سلیمانیان بود. معلمی ‌رزم‌آور که در آن شرایط سخت، یک‌تنه قد علم کرده بود و برای بچه‌ها رجز می‌خواند. من هم کارم را بلد بودم. بدون اینکه حرفی بزنم عمامه را به سر گذاشتم و پشت تیربار رفتم. ساعتی آنجا بودم و ساعتی آرپی‌جی می‌زدم. ساعتی کلاش به‌دست، به سنگرهای کمین می‌رفتم و ساعتی در سنگر با بچه‌ها هم‌کلام می‌شدم. در کل آرام و قرار نداشتم. در سنگر تنها که می‌شدیم، بچه‌ها از نگرانی‌شان پرده برمی‌داشتند و حرف دلشان را می‌زدند: «حاج‌آقا، اصلا امیدی هست؟ وقتی در محاصره‌ایم برای چی می‌جنگیم؟» تردید، تک بود و پاتک آن یقین! من قاطع جواب می‌دادم: «بله که امید هست! گروهان شهید باهنر احتیاط ماست و حاج‌مهدی می‌خواد اونا رو برای تپۀ اول وارد عمل کنه. شک نکنید به‌لطف خدا ما از محاصره خارج می‌شیم. تازه دشمن توی تپۀ اول، چسبیده به گروهان شهید رجایی! اونجا برای هم نارنجک پرت می‌کنن؛ شما که اجازه ندادید دشمن حتی به پای تپه‌تون برسه.» آن شب تا صبح، دشمن پاتک می‌زد و ما او را عقب می‌زدیم. هم‌زمان باران و برف می‌بارید و همین حرکت دشمن را کند کرده بود. این را به فال نیک گرفتم و به بچه‌ها گفتم: «باران رحمت یعنی این! قدر نعمت خدا رو بدونید و مردانه دشمن رو عقب بزنید.» با مردانگی بچه‌ها، رفته‌رفته اوضاع بهتر شد و با آغاز روز، از صدای توپ و ترکش دشمن کاسته شد. فرصتی شد تا با احمد کرمعلی، فرماندۀ گروهان، با بی‌سیم صحبت کنم. اردشیر کنار فرمانده بود و با شنیدن صدای من هوایی شد. بی‌سیم را از کرمعلی گرفت و گفت: «ضرغام، می‌خوام بیام پیشت.» گفتم: «نه؛ اردشیر، خطرناکه. الان وقت اومدن نیست. شما پیش نیروهات بمون.» او فرمانده دسته بود و همراه نیروهایش روبه‌روی شمشیری کمین کرده بودند. گفت: «سریع می‌آم و برمی‌گردم.» @mahale114
17.mp3
3.7M
🎧آنچه خواهید شنید؛👇 ✍یکی از تیرهای شیطان، درگیر کردن فکر و قلب ما،در اتفاقات گذشته است! 🔻اگرخاطرات تلخ گذشته،آرامشتان را گرفته است؛ این فایل رو گوش کنید @mahale114
4_6037312206591230954.mp3
35.33M
استاد 📂 فرصت‌ها و تهدیدهای شبکه‌های اجتماعی 🗓 تاریخ: ۱۳۹۴/۷/۱۹ - تبریز @mahale114
امیرالمؤمنین علیه السلام میفرماید: اَلْعِلْمُ اَصْلُ كُلِّ خَيْرٍ علم، ريشه هر خوبى است. شرح غررالحكم: ج ۱، ص ۲۰۵   @mahale114
✍ عبادت به‌جز خدمت خلق نیست به تسبیح و سجاده و دلق نیست 🔹از خواجه عبدالله انصاری پرسیدند: عبادت چیست؟ 🔸فرمود: عبادت، خدمت‌کردن به خلق است. 🔹پرسیدند: چگونه؟ 🔸گفت: اگر هر پیشه‌ای که به آن اشتغال داری، رضای خدا و مردم را در نظر داشته باشی، این نامش عبادت است. 🔹پرسیدند: پس نماز و روزه و خمس، این‌ها چه هستند؟ 🔸گفت: این‌ها اطاعت هستند که باید بنده برای نزدیک‌شدن به خدا انجام دهد تا انوار حق بگیرد. @mahale114
شبنامه 1065.mp3
13.28M
اعتراف رسمی آژانس یهود: باکو سلاح مخفی ما علیه ایران و بهترین راه برای حمله هوایی به ایران است شبنامه / گزارش قابل تأمل آژانس یهود درباره باکو / باکو سلاح مخفی ما علیه ایران است / از این سرزمین می‌توان برای دشمنی با ایران و روسیه استفاده کرد / ایران در خاورمیانه کور و کر شده اما باکو میتواند کمک کند فضا عوض شود / از ظرفیت این کشور می‌توان برای حمله به مراکز هسته‌ای ایران استفاده کرد / @mahale114
6.87M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
🎥 شیعه شدن بانوى اهل سنت از کشور انگلیس با فهمیدن نحوه شهادت حضرت زهرا سلام الله عليها ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ ⭕️ او بعد از شیعه شدن گفت: در مورد نحوه شهادت فاطمه زهرا (سلام الله علیها)، به من دروغ گفته بودند. @mahale114
4_5837222230165032999.mp3
23.33M
🔊 صوتی             ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ چه امتحانیه... کربلایی‌ حسین_طاهری                @mahale114
4_5805228245683015327.mp3
17.13M
🔊 صوتی:              ◼️◼️◼️◼️◼️◼️◼️ صاحب قبر بی‌نشون حاج‌مهدی رسولی                      @mahale114         
44.74M حجم رسانه بالاست
مشاهده در ایتا
مباحث مهدوی 👈💢 شرح و تفسیر دعای ندبه و امام شناسی 👈 رائفی پور جلسه دوم2⃣ قسمت هشتم8⃣( ادامه دارد...) ✅به یاری خدا و یاری امام زمان (عج) ادامه مباحث را روزانه تقدیم حضورتان خواهیم کرد. 👈 حداکثری لطفا به ترتیب شماره بندی، با یک صلوات به نیت ظهور منتشر بفرمایید 🌺 ‏‏‏ @mahale114