eitaa logo
250 دنبال‌کننده
231 عکس
20 ویدیو
4 فایل
مدرس حوزه و دانشگاه؛ نویسنده، پژوهشگر حوزه دین و فرهنگ ارتباط با نویسنده سید جواد محمدزاده: @seyedjmdz
مشاهده در ایتا
دانلود
🔹چراغ خامش! (( تحلیلی بر نامگذاری آپارتمان ها)) خانه های ویلایی به نام صاحب خانه معروف بودند« حسن آقا، منزل دکتر، حسین بنا، منزل حاج آقا،خانه جناب سرهنگ » اگر پست چی می خواست نامه ای را برساند، پلاک ها را در کوچه ها فرد و یا زوج دنبال می کرد تا به آدرس خانه برسد. خانه های ویلایی به آپارتمان و برج ها تغییر کردند. قد کشیدند. سر در آغوش فلک گذاشتند و طبقه روی طبقه، واحد کنار واحد، آپارتمان در آپارتمان ساختند و در هر کدام از ساختمان ها از یک خانواده به هشت، ده، شانزده، بیست و چهار، هشتاد و هزاره ها رسیدند و نام های مختلفی برای هر کدام از آپارتمان ها و برج ها انتخاب شدند . نام های«رزیدنس یسنا، آنیتا،نکیسا، ایلدا،گیسیا، هونام،رزیدنس هور، هژیر ناک، برج آریا مهر، دیپلمات آراه منش،عمارت گل پونه،قصر ایلدا،برج آسمانا،رزیدنس هور آسا،رزیدنس هلما، سایدا، عمارت ئابرا ،قصر گیسیا،عمارت هونام، ساختمان لومانا،برج نورهان رو، بارمان،بروای مانا، چاوکال» بخشی از تغییر نامگذاری آپارتمان های جدید می باشد. 🔸برداشت اول؛ تغییر برای تغییر فرهنگ یک روستا، یک محله، یک شهر، یک جامعه؛ نمی توان آن را به چشم برهم زدنی گل و بلبل کرد! آهستگی و تدریج در ساختن یک باور و ایجاد یک رفتار فردی و اجتماعی، اصل مهم می باشد. سیصدو نه سال طول کشید تا خواب چند جوانمرد اصحاب کهف، تعبیر شود و جامعه مشرک و بت پرست به خداباوری برسند. 🔸برداشت دوم؛ دومینو فرهنگ در یک دومینوی پیوسته حرکت می کند. نامگذاری فرزندان به آپارتمان می رسد و برخی سازنده ها نام فرزند خود را بر آن می گذارند. نامگذاری رستوران ها، کافی شاپ ها، پارک ها، سوپر مارکت ها، ساندویچی ها، لوازم یدکی ها، آپاراتی ها در همان حرکت مهره اول تغییر می کند. 🔸برداشت سوم؛ اندیشه سازی راس هرم رفتار سازی،برای فرهنگ جامعه در پازل نخست، اندیشه سازی است. نامگذاری در بافت سلولی رفتار جامعه از شاهرگ اسامی و الفاظ می گذرد. 🔸برداشت چهارم؛ تقدس زدایی در جبهه ها، رزمندگان وقتی می خواستند عملیاتی را شروع کنند؛ نام عملیات را محرم، بیت المقدس، والفجر، نصر، ثامن الائمه می گذاشتند. موشک که می سازند نام آن را زلزال، شهاب، ذوالفقار معرفی می کنند. برای اینکه جامعه دینی از تقدس خارج شود و به برهوت پا بگذارد، سریع ترین مسیر همان تغییر نامگذاری ها است. ✍️سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
خمینی بت شکن تقدیم آقا روح الله خمینی «ره» «گفت بخور و سخن بگو» این تیتر خبر رسانه های امپراطوری جناب نمرود بود. کسی باور نمی کرد که ابراهیم غذایی چرب و چیل آماده کرده و محضر عالیجنابان و بتان نهاده است و هر کدام را سه مرتبه قسم داده که بخو ر وسخن بگو؛ پاسخی نمی شنید تا اینکه تیشه برداشت و دست و پای بت های قوی هیکل و خدایان خود ساخته نمرودیان را تکه تکه کرد و تیشه را بر گردن بُت بزرگ که در بالای بُت خانه قرار داشت، آویزان کرد. نمرود خواست تا لاف خداوندی زند و برج و باروی خدا را بشکند ولی پشه ای برخاست و دیده خودبین او را خاک کرد . «گفت آماده باش و حرکت کن» شبی رسول خدا به علی علیه السلام فرمود: آماده باش و از پی من حرکت کن تا به درون خانه خدا کعبه برسیم و گفت؛ علی از دوش من بالا برو. خم شد و بالای کتف نبی اعظم قرار گرفت تا بت ها را بشکند و فرو بریزد. آقا روح الله خمینی برخاست. و عبا بر دوش کشید. ایستاد. قیام کرد. سخن گفت. کتاب نوشت. شاگرد تربیت کرد. بت شکست. خمینی بت شکن شد. انقلاب برپا شد. بت منم! من! آقا روح الله بت های من من شده را کنار هم گذاشت و همه را به آتش کشید. زندگی من! دختر من! شغل من! تفریج من! فرزند من ! روستای من! شهر من! باغ و کاشانه من ! معلم من! مدرسه من! دانشگاه من! طایفه و قبیله و نام و نسب من! آقا روح الله همه من ها را کشت و نابود کرد. انقلاب خمینی عزیز همین بود. ما شدیم. همه کنار هم به توحید رسیدند. بت بزرگ برای انسان و جامعه « من و منیت ها» است. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
💠 خمینی بت‌شکن 🔻تقدیم به آقا روح الله خمینی(ره) ✍️ حجت الاسلام سید جواد محمدزاده، استاد دانشگاه «گفت بخور و سخن بگو» این تیتر خبر رسانه های امپراطوری جناب نمرود بود. کسی باور نمی کرد که ابراهیم غذایی چرب و چیل آماده کرده و محضر عالیجنابان و بتان نهاده است و هر کدام را سه مرتبه قسم داده که بخو ر وسخن بگو؛ پاسخی نمی شنید تا اینکه تیشه برداشت و دست و پای بت های قوی هیکل و خدایان خود ساخته نمرودیان را تکه تکه کرد و تیشه را بر گردن بُت بزرگ که در بالای بُت خانه قرار داشت، آویزان کرد. نمرود خواست تا لاف خداوندی زند و برج و باروی خدا را بشکند ولی پشه ای برخاست و دیده خودبین او را خاک کرد . «گفت آماده باش و حرکت کن» شبی رسول خدا به علی علیه السلام فرمود: آماده باش و از پی من حرکت کن تا به درون خانه خدا کعبه برسیم و گفت؛ علی از دوش من بالا برو. خم شد و بالای کتف نبی اعظم قرار گرفت تا بت ها را بشکند و فرو بریزد. آقا روح الله خمینی برخاست. و عبا بر دوش کشید. ایستاد. قیام کرد. سخن گفت. کتاب نوشت. شاگرد تربیت کرد. بت شکست. خمینی بت شکن شد. انقلاب برپا شد. بت منم! من! آقا روح الله بت های من من شده را کنار هم گذاشت و همه را به آتش کشید. زندگی من! دختر من! شغل من! تفریج من! فرزند من ! روستای من! شهر من! باغ و کاشانه من ! معلم من! مدرسه من! دانشگاه من! طایفه و قبیله و نام و نسب من! آقا روح الله همه من ها را کشت و نابود کرد. انقلاب خمینی عزیز همین بود. ما شدیم. همه کنار هم به توحید رسیدند. بت بزرگ برای انسان و جامعه « من و منیت ها» است. @HOWZAVIAN
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
🔹کتاب را بخورید! ✍️ حجت الاسلام سیدجواد محمدزاده 🔸کتاب را بعضی ها می خرند و می خوانند و از آن لذت می برند. 🔸چندین جلد گالینگور کتاب را برخی ها برای زیبایی و دکور در بوفه و کتابخانه منزل می خرند و می گذارند. 🔸کتاب های رنگارنگ و خوش نقش، اطلس ها، دائره المعارف ها را گاهی می خرند و از زیبایی آن سرمست می شوند. 🔸گروهی از خردمندان؛ کتاب را می خرند که خریده باشند. 🔸و انگشت شمار هستند که کتاب را می خرند و می خوانند. 📌کتاب را باید خورد. ریز ریز کرد. لقمه لقمه کرد. سرسفره باید گذاشت تا خانواده با سس خردل میل کنند. 🔻وقتی کتاب خورده شود، تبدیل به ویتامین و پروتئین می‌شود، وارد افکار و اندیشه می‌شود، رفتارها تغییر می‌کند و جامعه متحول. ‼️کتاب خوردنی است. 🌾همه کتاب ها خوردنی نیستند. @HOWZAVIAN
تنها یک « واو» فرق است! برخواستن یا برخاستن؟! ایستادن، به پا خاستن، بلندشدن، شوریدن، قیام کردن، یعنی « برخاستن» و برخواست یعنی: هیچ زاهد به خرابات مغان آمد می، خواست انسان در طراز تمدن اسلامی باید « برخاستن» را بر برخواستن پیروز گرداند. والسلام سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
♦️اوقات فراغت یا طناب پوسیده؟!! تابستان با فریاد هندوانه شیرین به شرط چاقو، فرا می رسد و فرهنگی کاران و فرهنگ دوستان؛‌ در اندیشه اوقات فراغت نوجوان و جوان ساعت‌ها به فکر و برنامه ریزی می‌ پردازند که فراغت تابستانه را به یک فستیوال مهارت‌های هزارگانه برای جوانان تبدیل کنند! 🔹زهی طناب پوسیده! شبکه های فضای مجازی از بدو تولد تا لب گور همه لحظات نوجوان و جوان و میانسال و کهنسال را به اوقات فراغت رسانده است! کنار بالشت وقت خواب، سر سفره ناهار و شام، مترو و قطار و اتوبوس، صف نانوایی و واکسن، اتاق انتظار زایمان و رستوران، کتابخانه و مسجد و کلیسا، همه اوقات فراغت است. دیگر فصل اوقات فراغت، تابستان نیست.بهار و پاییز و زمستان و تابستان فرقی ندارد! 🔻جنگ است برادر! 🔻صدای خمپاره و موشک بلند است برادر! 🔻دست و پا و قلب و جان‌ها تکه تکه شده برادر! فراغت جوانان از تابستان به همه فصل‌ها و مکان‌ها، کوچ کرده است برادر عزیزم و خواهر ارجمندم! و ما هنوز در زمهریر اوقات فراغت تابستان قندیل زده‌ایم! وقت کوچ است برادر! وقت برخواستن! وقت دیدن! وقت شنیدن! اینجا برف بر افکار نوجوان باریده است! اینجا شکوفه مصنوعی رشد کرده است! اینجا برگ ریزان جوانان است! اینجا خواهر و برادر در صفحه مجازی متولد شده است! 🔺اینجا جنگ است برادر و خواهر! 🔺اینجا اوقات فراغت است! ✍️سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
با دانشجویان نشستم و شنیدم و گفتم! با طلبه ها و حوزویان چند قدم راه رفتم و کشکول حرفهای آنان را به جان خریدم! در زندان با عزیزانم در بندهای بهم پیوسته، یک چای نوشیدم و پای درد و دل آنان گریستم! در کنار زوج های جوان با شاخه گل و نبات؛ خندیدم و از خوشبختی گپ و گفت کردم! مدرسه؛ پاتوق من بود. رفتم و آمدم و از تمام سوالات و شبهات جوانان یک خانه ساختم! صف نانوایی از هیتلر و جنگ جهانی شنیدم تا یک دوره تاریخ پهلوی را مرور کردم! پای روضه مداحان، چند قطره اشک شنیدن ریختم! در میان دسته های عزاداری هیات ها؛ آهسته راه رفتم تا سخن آن پیرمرد عصا بدست را با گوشت و پوست و استخوانم عجین کنم! شنیدم! و گفتم! این روزها که چشم ها خیره به دریچه دوربین موبایل شده است و پاها؛ ناتوان از حرکت و دست ها عاجز از نوشتن و قلم در باتلاق تکرار معلق، باید شنید و گفت! در تعامل بین انسان ها رشد می یابد و جان می گیرد و به پرواز در می آید. سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
با دانشجویان نشستم و شنیدم و گفتم! با طلبه ها و حوزویان چند قدم راه رفتم و کشکول حرفهای آنان را به جان خریدم! در زندان با عزیزانم در بندهای بهم پیوسته، یک چای نوشیدم و پای درد و دل آنان گریستم! در کنار زوج های جوان با شاخه گل و نبات؛ خندیدم و از خوشبختی گپ و گفت کردم! مدرسه؛ پاتوق من بود. رفتم و آمدم و از تمام سوالات و شبهات جوانان یک خانه ساختم! صف نانوایی از هیتلر و جنگ جهانی شنیدم تا یک دوره تاریخ پهلوی را مرور کردم! پای روضه مداحان، چند قطره اشک شنیدن ریختم! در میان دسته های عزاداری هیات ها؛ آهسته راه رفتم تا سخن آن پیرمرد عصا بدست را با گوشت و پوست و استخوانم عجین کنم! شنیدم! و گفتم! این روزها که چشم ها خیره به دریچه دوربین موبایل شده است و پاها؛ ناتوان از حرکت و دست ها عاجز از نوشتن و قلم در باتلاق تکرار معلق، باید شنید و گفت! در تعامل بین انسان ها رشد می یابد و جان می گیرد و به پرواز در می آید. ✍ سید جواد محمدزاده @HOWZAVIAN
شیخ رسانه یک عدد تخته سیاه، چند عدد گچ و یک دنیا عشق و معرفت، همه لوازم یک معلم قرآن بود. چند روایت؛ روایت اول« تکنولوژی» استفاده از مدرن ترین تکنولوژی در تبلیغ از هنرهای معلم قرآن شیخ محسن قرائتی بود. یعنی تخته سیاه ولی نو به نو شدن تخته سیاه به سفید و شیشه ای و لمسی و کنترلی؛ قاعده ایشان را بهم نریخت و گرفتار تکرار تکنولوژی نگشت. روایت دوم« دردمندانه» درد را شناخت و دردمند شد و همه سخن های خود را از کوره درد می گذراند. لذا در جان مخاطب می نشست. روایت سوم« شهید بهشتی» در خاطرات خود می گوید که روزی شهید بهشتی به منزل ما آمد و گفت :دست از معلمی قرآن برندارید. گوهرشناسی شهید بهشتی در ایجاد انگیزه بی نهایت برای یک فرد ستودنی بود. روایت چهارم« ساده و صمیمی» اصلی که در کلام و سخن و نوشتار یافت نمی شود. ساده و صمیمی بودن است. شیخ رسانه در اوج سادگی و نهایت صمیمیت پای تخته می رود و جان می بخشد. روایت پنجم« بسته بندی» کالایی در بازار بورس می شود که از مواد مرغوب استفاده شود و در یک بسته بندی شیک و مجلسی به بازار عرضه شود. همه محتوی قرآنی ایشان با یک چینش درست و منطقی به بسته بندی ذهنی مخاطبان می انجامید که همه را مشتاق می کرد. روایت ششم « استمرار» چهل و چهار سال یک برنامه را بصورت هفتگی ادامه داد و دست برنداشت. روایت هفتم«رسانه» رسانه را شناخت و هنرمندانه تبلیغ دین کرد. روایت هشتم« سبک قرائتی» صاحب یک سبک در بیان و تبلیغ شد و تقلید نکرد. سید جواد محمدزاه https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad
هدایت شده از نویسندگان حوزوی
💠 شیخ رسانه سیدجواد محمدزاه یک عدد تخته سیاه، چند عدد گچ و یک دنیا عشق و معرفت، همه لوازم یک معلم قرآن بود. چند روایت؛ روایت اول« تکنولوژی» استفاده از مدرن ترین تکنولوژی در تبلیغ از هنرهای معلم قرآن شیخ محسن قرائتی بود. یعنی تخته سیاه ولی نو به نو شدن تخته سیاه به سفید و شیشه ای و لمسی و کنترلی؛ قاعده ایشان را بهم نریخت و گرفتار تکرار تکنولوژی نگشت. روایت دوم« دردمندانه» درد را شناخت و دردمند شد و همه سخن های خود را از کوره درد می گذراند. لذا در جان مخاطب می نشست. روایت سوم« شهید بهشتی» در خاطرات خود می گوید که روزی شهید بهشتی به منزل ما آمد و گفت :دست از معلمی قرآن برندارید. گوهرشناسی شهید بهشتی در ایجاد انگیزه بی نهایت برای یک فرد ستودنی بود. روایت چهارم« ساده و صمیمی» اصلی که در کلام و سخن و نوشتار یافت نمی شود. ساده و صمیمی بودن است. شیخ رسانه در اوج سادگی و نهایت صمیمیت پای تخته می رود و جان می بخشد. روایت پنجم« بسته بندی» کالایی در بازار بورس می شود که از مواد مرغوب استفاده شود و در یک بسته بندی شیک و مجلسی به بازار عرضه شود. همه محتوی قرآنی ایشان با یک چینش درست و منطقی به بسته بندی ذهنی مخاطبان می انجامید که همه را مشتاق می کرد. روایت ششم « استمرار» چهل و چهار سال یک برنامه را بصورت هفتگی ادامه داد و دست برنداشت. روایت هفتم«رسانه» رسانه را شناخت و هنرمندانه تبلیغ دین کرد. روایت هشتم« سبک قرائتی» صاحب یک سبک در بیان و تبلیغ شد و تقلید نکرد. @HOWZAVIAN
الهی من فدای شما بشم. چرا در دو قطبی کردن جامعه می دمی؟!! این خطاست برادر من! خواهر ارجمند! چرا میخوای چشم دربیاری؟!! فدات بشم. یه کار تمییز فرهنگی در روز عید غدیر انجام شد. نشر کن ...... والسلام سید جواد محمدزاده https://eitaa.com/mahammmadzadeseyedjavad