💢مروری بر «باب الأسعار» با اندکی چاشنی تحلیل
🔹کلینی در فصلی از کافی به نام «کتاب زندگی» بابی باز کرده به نام «باب قیمتها» و در آن 7 روایت ثبت کرده است.
🔹از آخر شروع کنم! شعیب به مردم شهر مدین گفت: «شما که اوضاع خوبی دارید کم فروشی نکنید». (ن.ک هود: 84) روایت هفتم میگوید مقصود شعیب از اوضاع خوب، ارزانی بوده است.
🔹گرانی و ارزانی در منطق ما غالبا ناشی از ناترازی است که البته امروزه با شنیدنش گوشت تنمان آب میشود، اما در نگاه توحیدی کوچکترین رخدادهای عالَم نیز بدون خواست و امضای الهی رخ نمیدهد. ناترازی اگر چه بیتأثیر نیست اما خود معلول علت دیگری است. پس به یک اعتبار میشود علیت را از ناترازی نفی کرد(روایت دوم).
علت اصلی، نه دستِ پنهانِ بازار بلکه دستِ پنهان مأمورِ خداست. آن مأمور وظیفهشناس به نحو شایسته از ابزارهای در اختیار خود برای پدیدار ساختن علل دم دستی اقتصاددانان اقدام میکند.
مأمورِ وظیفهشناس همان ملکی است که در روایت 2، 3، 4 یادی از او به میان آمده است.
تصور نکنید آن مَلَک مستقلا عمل میکند، خیر! علتِ اصلی خود خداست.(روایت اول) در این روایت خشم و رضایت الهی از مردم عامل اصلی گرانی و ارزانی معرفی شده است. خشم و رضایت خدا هم که جز با تغییر رفتار مردم قابل تغییر نیست (ن.ک انفال: 53؛ رعد: 11)
این چرخه (قانون الهی درباره رفتار انسان ← رفتار انسان ← دستور خدا به ایجاد نعمت یا نقمت ← فعال شدن دست یا دستهای پنهان و پیدای خدا ← ایجاد نعمت یا نقمت) در خیلی مسائل دیگر هم مطرح است. چرخهٔ معقولی است انصافا، ولی خب برخی دوست دارند مسخره کنند. بگذریم!
🔹لبّ روایت پنجم خبر از امتناع جناب یوسف نسبت به اعلان مسئله گرانی برای کارگزارانش میدهد و بیان میکند که ایشان خوش نداشت به کارگزارانی که مسؤول فروش گندم سیلوها بودند اعلام کند گندم گران شده است و اینگونه گرانی را به زبان بیاورد، مسئله را به همان دست نامرئی و تدبیر او سپرد.
🔹روایت ششم هم آثار این گرانی در زمین سخت واقعیت را بیان کرده؛ اعصابِ مردم را به هم میریزد، خیانت در امانت را رواج میدهد و مرد مسلمان را خسته و غمگین میکند.
پناه بر خدا
📚الکافی 5: 162
💢تنها در راه
🔹عقل وسیلهٔ بازداشتن انسان از رفتار جاهلانه است. نفس انسان هم قوهٔ شرّی است که اگر با قدرت عقل مهار نشود انسان را به اعمال جاهلانه وادار میکند. (إنَّ اَلْعَقْلَ عِقَالٌ مِنَ اَلْجَهْلِ وَ اَلنَّفْسَ مِثْلُ أَخْبَثِ اَلدَّوَابِّ فَإِنْ لَمْ تُعْقَلْ حَارَتْ فَالْعَقْلُ عِقَالٌ مِنَ اَلْجَهْلِ)
پس رفتار ما نتیجه پیروزی یکی از این دو نیروی درونی است.
🔹اگر بر اساس روش و دادههای موجه، صحت رفتار یا اندیشهای برای ما ثابت شد باید بتوانیم در حالتی که همراه و همدلی نداریم نیز بر آن رفتار یا اندیشه ایستادگی کنیم.
هر گونه تردیدی که ناشی از تنهایی در مسیر حق باشد نشانه ضعف قوهٔ عاقلهٔ و حملات مکرر نفس به بنیانهای عقل است.
(الصَّبْرُ عَلی الوَحْدةِ عَلامةُ قوةِ العَقْل)
🔹تنها شدن گاهی نشانهٔ لجاجت و خودنمایی است، باید حواسمان باشد بازی نخوریم. این ایستادگی فقط در مواردی موجه است که سره از نا سره را با دادههای صحیح در مرحله قبل تشخیص دادهایم.
(أَ تَرَى هَذَا اَلْخَلْقَ كُلَّهُ مِنَ اَلنَّاسِ فَقَالَ أَلْقِ مِنْهُمُ... اَلْمُخَالِفَ عَلَى أَصْحَابِهِ فِي اَلْحَقِّ وَ قَدِ اِتَّفَقُوا عَلَيْهِ)
🔹بازی دیگری که امکان دارد نفس ما را وارد آن کند این است که مرز ایستادگی و مقاومت را با لجاجت درهم آمیزد و به اسم انصاف و دوری از لجاجت دائما از ما بخواهد در دانستههای خود شک کنیم و دوباره بررسی کنیم.
(لاَ تَرْتَابُوا فَتَشُكُّوا وَ لاَ تَشُكُّوا فَتَكْفُرُوا وَ لاَ تُرَخِّصُوا لِأَنْفُسِكُمْ فَتُدْهِنُوا وَ لاَ تُدْهِنُوا فِي اَلْحَقِّ فَتَخْسَرُوا)
پناه بر خدا
هدایت شده از تاوان | پژوهشهای قرآنی و حدیثی
🔻در کتاب الکافی به سند صحیح از امام موسی الکاظم (علیه السلام) نقل شده است:
إِنَّ اَللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ لَمْ يُحَرِّمِ اَلْخَمْرَ لاِسْمِهَا وَ لَكِنَّهُ حَرَّمَهَا لِعَاقِبَتِهَا فَمَا كَانَ عَاقِبَتُهُ عَاقِبَةَ اَلْخَمْرِ فَهُوَ خَمْرٌ.
همانا خداوند بلندمرتبه، شراب را نه به خاطر اینکه نامش شراب است حرام کرده است؛ بلکه آن را به خاطر پیامدش حرام کرده است؛ پس هر چیزی که پیامدش پیامدِ شراب باشد، [در حکمِ] شراب است.
#مقاصد
📚الکافي، جلد: ۶، صفحه: ۴۱۲
@tavanerejal
🔺تاریخ فتوا ساز یا فتوای تاریخ ساز؟!
🔹تأثیر شناخت فرهنگ حاکم بر یک عصر یا دیار، در فهم سخنان مردمان آن عصر و دیار، امری روشن به نظر میرسد.
به همان میزان که در اختیار داشتن دادههای صحیح برای فهم نگاشتههایِ گذشتگان راه فهم را هموار میسازد، استفاده از اطلاعاتی که منطقاً توانایی ارائهی فرهنگهای دیگر را ندارند، مسیر را دور کرده و یا باعث دستیابی به دریافتی ناصواب میگردند.
🔹در تحلیل روایت زیر میتوان نمونهای از کاربست غیر منطقی یک داده را در تبیین تاریخ مشاهده کرد:
محمد بن الحسن بإسناده عن الحسين بن سعيد عن صفوان بن يحيى عن منصور بن حازم عن عبد الله بن أبي يعفور و عنبسة بن مصعب جميعا عن أبي عبد الله قال: إذا أتيت البئر و أنت جنب فلم تجد دلوا و لا شيئا تغرف به فتيمم بالصعيد فإن رب الماء رب الصعيد و لا تقع في البئر و لا تفسد على القوم ماءهم.
🔹در نگاه فقیهان، ذات شخص جنب، نجس نیست و باعث نجاست اشیاء دیگر نیز نمیشود؛ پس چرا در روایت از ورود انسان جنب به درون چاه نهی شده است؟ آیا علت منع آن است که بدن جنب غالبا همراه با نجاست است؟ یا خود ذات جنب منجّس است؟ یا پای دلیل دیگری در میان است؟
🔹آیةالله خویی در تحلیل این روایت و در رد فرضیه وجود نجاست عرضی در بدن جنب، میفرماید:« روایت وجود نجاست خبثی در بدن جنب را پیشفرض ندانسته و البته غالباً بدن جنب مخصوصاً در زمانهای گذشته پاک بوده است؛ زیرا آنها پس از زدودن عین نجس از بدن، غسل میکردهاند» (التنقیح 1: 299)
اگر از محقق خویی بپرسیم با توجه به کدام دادهی تاریخی چنین فرمودهاید؟
ایشان خواهد گفت:
«آنها خزینهی آب و آب کر دیگری در اختیار نداشتهاند، تنها آب قلیل در دسترس ایشان بوده و با آن غسل میکردهاند. در چنین اوضاعی ناگزیر پیش از غسل مواضع نجس را تطهیر میکردهاند تا آب غسل نجس نشود و غسل باطل نگردد و با نبود نجاست در بدن جنب، وجهی برای نجاست آب چاه در برخورد با بدن جنب باقی نمیماند.» (همان)
🔹دقت در روشی که آقای خویی برای تشخیص کیفیت غسل در آن زمان به کارگرفته است، حاکی از وقوع خطا در روش تحلیل ایشان برای به دست آوردن دادههای تاریخی است.
🔹وی در حقیقت حکم فقهی مشهور مبنی بر «تنجس آب قلیل در برخورد با نجاست» را پایهی تحلیل خود قرار داده و بر این اساس میفرماید چون آب قلیل در برخورد با نجاست نجس میشود، پس متشرعه در آن زمان ناگزیر هنگام غسل در ابتدا بدن خویش را از نجاست خبثی پاک کرده و سپس غسل میکردهاند؛ در حالی که منطقاً این تاریخ و واقعیتِ عمل متشرعهی عصر نص است که امکان تصویب یا تخطئهی این فتوا برایش فراهم است نه آنکه فتوای مشهورِ فقها در زمان حاضر بتواند تاریخ ساز باشد؛ به عبارت دیگر دیدگاه فقهی در دورانهای متأخر ممکن است زاییدهی عمل متشرعهی عصر نص باشد؛ اما عمل متشرعهی عصر نص نمیتواند زاییدهی دیدگاه فقهای دوران غیبت باشد. باید اجازه داد تاریخ را منابع اصیل آن به تصویر کشند.
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
تبیین خط مشی کلی انسان در دهههای دوم تا هفتم زندگی
#معاد_اندیشی
#مرحوم_استاد_فلسفی
➖➖➖➖➖➖➖
💢ولایت مطلقه فقیه
بسیاری از افراد کلمه ولایت مطلقه را به کار میگیرند ولی دقیقاً معنای آن را نمیدانند.
صفت مطلق به معنا رها از قید است و در مقابل مقید قرار دارد.
وقتی واژه مطلق در موردی به کار میرود اولین پرسشی که به ذهن شما میرسد باید این باشد که مطلق یا رها از چه قیدی؟
ممکن است مفهوم یک واژه نسبت به قیدی مطلق و نسبت به قیدی دیگر مقید باشد؛ مثلا در جمله «برو انسانی عادل برای شهادت در محضر دادگاه بیاور»، انسان نسبت به عدالت مقید است یعنی شما باید انسانی را برای شهادت بیاوری که عادل باشد؛ اما در همین جمله انسان نسبت به علم اطلاق دارد؛ یعنی اگر شما بروی انسانی جاهل اما عادل بیاوری دادگاه از شما میپذیرد زیرا انسان در جمله مورد بحث مقید به علم نیست بلکه رها از قید علم است و تنها مقید به قید عدالت شده است.
در مورد ولایت هم امر به همین منوال است باید ادلهای که ولایت را اثبات میکنند مشاهده کنیم و ببینیم ولایت نسبت به چه اموری مطلق و نسبت به چه اموری مقید است. ممکن است کسی ولایت را از نسبت به قیدی مطلق و نسبت به قیدی دیگر مقید بداند.
برای ولایت عامه همانطور که در نمودار مشاهده میکنید سه قید مطرح است که باید اطلاق یا تقیید آن نسبت به این سه قید مشخص شود.
1. اطلاق از قید انتخاب مردم؛
2. اطلاق از قید قانون اساسی؛
3. اطلاق از قید شریعت.
انشاءالله در یادداشتی دیگر اطلاق نسبت به سه قید مذکور را توضیح خواهم داد.