📌یک دریا علم
اندک غذایی برمیدارم،سوارٍ الاغم میشوم تا به کربلا برسم.میخواهم شب جمعه کنار قبر ششگوشه مولایم بنشینم واستخوان سبک کنم و برگردم. هميشه در سفرها کسی همراهم است. این بار دوست دارم مسیر را تنها طی کنم. اما قسمت چیز دیگریست.
فاصله زیادی با خانه ندارم که او را میبینم. درمیان جاده. تازیانهای به حیوانم میزنم تا تندترحرکت کند. مرد پیاده است ومن سواره.
از ظاهرش میتوانم حدس بزنم که ازاعراب است، قدی بلند دارد و قامتی رعنا.
-سلام اخوی
-سلام بر شما
هم سفر ناخوانده هم شیرینی خودش را دارد. سرحرف را باز میکنم؛ کلامش جذبه دارد. وقتی او را دیدم فکر کردم: «حتماً او هم مانند مردم عامیست و چیزی از علم و مسئله و حکم نمیداند، اما انگار اشتباه کردهام. برایم شعر میخواند، حکم و مسئله میگوید. مثال و نقل.
آنقدر مسلط و دقیق درباره هرچیز حرف میزند که دهانم از تعجب باز میماند.
- شماعلامه هستید؟ شاید علامهای بی نام ونشان.
جواب نمیدهد. لبخندی میزند و پیش میرود. باید علمش را بسنجم.ببینم چند مرده حلاج است.سؤال نسبتا سختی که ذهنم را درگیر کرده به زبان میآورم.
جواب میدهد. سؤال بعدی را میپرسم؛ جواب میدهد.
انگار به حافظهاش رجوع نمیکند. انگار همه چیزمقابل چشمهای اوست. از حفظ کتابها را میگوید. بدون تردید. بدون خطا. به نیمه راه رسیدهایم.
نظرم در مورد او تغیبر کرده است. او نه تنها یک عرب عامی نیست بلکه پای علمش از من هم فراتر میرود. در سکوت تمام حرفهای او را از اول دیدارمان مرور میکنم. کم دیدهام مثل او،اصلاٌ تا به امروز مثل او ندیدهام. دلدل میکنم تا از مشکلاتی حرف بزنم که در ابواب مختلف برایم پیش آمده و نتوانستهام حلشان کنم. مسائل حلنشدنی. مسائلی سختتر از تصورات او.
ماهها روی بعضی از مسائل وقت گذاشتهام و جوابی نگرفتهام. کتابها را زیرو رو کردهام و جوابی نگرفتهام.
پا سست میکنم. دل به دریا میزنم. آرامشش ذرهای برهم نمیریزد. همان طور که پیاده راه میرود شروع میکند به جواب دادن این بار با جزئیات بیشتر و دقیقتر،حظ میبرم. سؤال دوم سوم. چهارم... من میپرسم و او بدون کم و کاست بدون خستگی جواب میدهد.
🖇ادامه دارد...
#شب_چهلم
❥| @mahdaviiat_313
🖤•°| #اربعین
اشک
نگاه
حسرت
تصویر کربلا
این است روزگار زیارت نرفته ها …
❥| @mahdaviiat_313
| مَـہْـدَوٖیَّت |
📌یک دریا علم اندک غذایی برمیدارم،سوارٍ الاغم میشوم تا به کربلا برسم.میخواهم شب جمعه کنار قبر شش
📌قسمت آخر
سؤال آخرم تیرآخر است. میپرسم. با شنیدن جواب لبخند مینشیند کنج لبم. جوابش اشتباهست. داناست اما بی خطا نیست.
- این طور که میگویی نیست. این فتوا برخلاف اصل و قاعده است و دلیل و خبری نداریم که مستند آن باشد. از حرفی که میزنم مطمئنم، درتمام کتابهایی که حفظ هستم چنین اصل و قاعدهای نیامده است. بدون مستند نمیشود فتوا داد. منتظرجوابش میمانم.
نگاه نافذش را به من میدوزد:
«دلیل بر این است حکم حدیثی است که شیخ طوسی در کتاب تهذیب خود نوشته است.»
-چنین حدیثی در تهذیب نیست و در خاطر ندارم که دیده باشم که شیخ یا غیراو آن را ذکر کرده باشد.
- آن نسخه کتاب تهذیب که خود داری
فلان مقدار از اول آن ورق بشمار در فلان صفحه و فلان سطر این حدیث هست.
جا میخورم. حرفش آنقدر برایم عجیب و باورنکردنی است که تازیانه از دستم میافتد روی خاک. فکری به سرم زده. نکند او رازهای نهانی بداند؟ یعنی میتواند به بزرگترین سؤال زندگی من جواب دهد؟ سؤالی که اگر تمام عمر کتاب بخوانم جواب برایش نمیيابم. لبخندش به من جرئْت میبخشد.
- مرد یعنی در زمان غیبت کبری درک و دیدار حضرت مهدی امکان دارد؟|
ابرو بالا میدهد. خم میشود. تازیانهام را ازروی خاک برمیدارد.
زیر لب تشکرمیکنم و چشم میدوزم به دهانش. تازیانه را به سمتم دراز میکند
دستم را جلو میبرم. دستم را میفشارد. لب هایش میجنبد و قلب مرا با خود میبرد: «چگونه نمیتوان دید. حال آن که الان دست او میان دست توست؟»
حال خودم را نمیفهمم. از اسب پایین میآیم. میافتم روی خاک. سر که بلند میکنم رفته است. به سختی بغضم را فرو میدهم و راهی میشوم.
در حرم میگردم دنبال او اما نیست. هیچ از زیارت نمیفهمم. با دلی پر تشویش به خانه برمیگردم. کتاب شیخ طوسی را از میان انبوه کتابهای دیگر بیرون میکشم. دستم میلرزد، جانم میلرزد و چشمانم حریصتر از هر زمانی به دنبال صفحات و خطوط کتاب میدود.
روی همان صفحه میایستم. همان شماره صفحهای که ازآن یاد میکرد. خط ها را با چشم دنبال میکنم. حدیثی که گفته بود همین جاست. دقیقاً درهمان صفحه و خطی که میگفت. باد ازپنجره سرک میکشد داخل, به ورقههای کتاب می خورد. ورقه ها میرقصند.دستم را روی صفحه میگذارم. قطره اشکم روی برگه کتاب میریزد. قلم در دستم میلرزد و کنار حدیثی که مولایم نشان صفحه و خطش را داده مینویسم: «اين حدیثی است که مولای من صاحب الامر-عجلاللهفرجه- مرا به آن خبر داد»
📚 #شب_چهلم
❥| @mahdaviiat_313
هرسال برای اربعینی شدنمون شب
شهادت حضرت رقیه دست به دامان
سه ساله میشدیم و #اربعین رو
میگرفتیم...💔😭
یعنی امسال هیچ چاره ای نیست...؟!😭
❥| @mahdaviiat_313
فعلا قابلیت پخش رسانه در مرورگر فراهم نیست
مشاهده در پیام رسان ایتا
مداحی شهادت #حضرت_رقیه
🌹شما فرستادید
❥| @mahdaviiat_313
Shab3Moharram1392[05].mp3
9.04M
🏴مداحی #شهادت_حضرت_رقیه
بماند چه ها که ندیدم..
بماند چه ها که شنیدم😭💔
🎤حاج میثم مطیعی
❥| @mahdaviiat_313
چون سؤال کرده بودین چجوری کتاب شب چهلم رو میشه تهیه کرد،این معرفی رو میکنم(اصلا تبلیغ نیست)
این پیج در اینستاگرام همیشه ۱۰ تا ۳۰ درصد تخفیف داره
غیر از شب چهلم هم کتاب های مفید؛ خیلی داره
❥| @mahdaviiat_313
[همہگفتندحسینوهمہرفتندحرم
خاڪعــٰالمبہسرمنحرمازدستمرفت]
#اربعین
❥| @mahdaviiat_313
سید رضا نریمانی_19 مهر 97 - هیئت فدائیان - تک - اگر که عمرِ زیادم دهد خدای حسین-1539594947.mp3
18.24M
مداحے #اربعین
حب #الحسین_یجمعنا
| رفیق ڪربـ♥️ـلا
دعوتیاست... پولی نیست...
برات ڪرب و بلا چیست؟
یڪ دعاے حسیـݩ💚 |
🎤سیدرضا نریمانی
▪️| @mahdaviiat_313
#چالش
کسانی که با #اربعین خاطره دارن
دلنوشته های خودشون رو به آیدی @ya_abalfazl133
ارسال نمایند.
از بین دلنوشته ها قرعه کشی انجام میشه و به یک نفر هدیه تعلق میگیره
🔴مهلت ارسال تا یک/مهر/۱۴٠٠
❥| @mahdaviiat_313
رفتےو
همہۍلذتامونوازدنیاباخودتبردۍ
حاجے ..
لذتےبالاترازدیدنکربلا،#اربعین؟!🖤😔
❥| @mahdaviiat_313
سلام از بنده کوچک به بقیه ا...الاعظم
سلام مولایم
قبل ترها غصه میخوردم
عصر جمعه ها چشمانم برای غربتت بارانی میشد
اندیشه ام این بود
چگونه میشود همه عالم یکی شوند و تو مولا وپادشاه همه خلق شوی
مگر میشود دلهای عالمیان یکی شود
.....
اما حالا حال و روزم کمی بهتر شده
.....
پیاده روی #اربعین را که میبینم دلم خنک میشود
ای خدا....عظمتت را شکر
مولا جان می بینید
از همه دنیا آمدهاند
سفید....
سیاه...
عرب...
عجم...
مسلمان...
مسیحی...
کم کم دلها دارد یکی میشود
چه جاذبه ای دارد جدتان حسین ع
مغناطیس وجود حسین ع و عشق ظهور شما آقا چه آتشی در دلها افکنده...
آتشی که فقط خنکای حضور شما آن را سرد میکند
آماده باش آقا
آماده ایم
آماده ایم و منتظر برای آمدنت
امید به دیدارت داریم
ناامیدمان نکن....
✍مژگان دستجردی
شما فرستادید🌹
❥| @mahdaviiat_313
•♥️🌱•
± من بی وفایی کردم و اما شما نه
مردم همه راهی شدند و ما چرا نه؟
کفران نعمت کرده ایم آقا ببخشا
ما را بزن باشد ولی با کربلا نه!🕯🥀
۸ روز تا #اربعین 🕊
❥| @mahdaviiat_313
#حدیث
❣امـیـرالـمـؤنـیـن #امام_علی "ع" :
📝آه! چقدر مشتاقم ڪہ آنها را در
روزگار تشکيل دولتشان ببينم.
[📕کفاية الاثر/ ص220]
❥| @mahdaviiat_313
••🌴💔••
•|لبیڪ یا صاحب الزمان "عج"
شاید الان توی جاده ای…
شاید گوشہ ڪنار موڪب ها نشستہ ای…
شاید آلان بہ زائران تشنہ عراقۍ آب میدی…
یا صاحب الزمان ما جاماندھ های عجمۍ هستیم
براۍماعجمۍهامدعاۍڪن)):
#دقڪردیمازازیندورۍ💔😓
#اربعین
❥| @mahdaviiat_313
•|🏴🖤|•
••| #آقــامنـــمبـــبر 😭°•.
≼دردیعنییکنفرجاماندهباشدازحرم🕌≽
≼مانـدهامتنــهایتنـهابادلِوامانــدهام♥️
| مَـہْـدَوٖیَّت |
•|🏴🖤|• ••| #آقــامنـــمبـــبر 😭°•. ≼دردیعنییکنفرجاماندهباشدازحرم🕌≽ ≼مانـدهامتنــهایتنـه
کیا مثل من از #کربلا جا موندن😭😭😭؟
بیاین برای دل همدیگه دعا کنیم💔😔
▪️جا ماندن بوی تنهایی میدهد.
رنگ ترس دارد و صدای سکوت؛
انگار غمهای کل عالم را هُل دادهاند روی شانهی جاماندهها 😔
جا ماندن آنجایی است که دلت رفته و پایت مانده،
غم دارد،
اشک دارد،
غصه دارد...
مــهــدی جان!
من یک جاماندهام!
جامانده از تمام خاطرات نجف تا کربلا،
جامانده از تمام موکبها و قرار پای عمودها،
جامانده از خستگیهای شیرین اربعین.
حالا تمام آرزویم این است:
▪️کاش حالا که خودم جا ماندم، دعاهای فرجم جا نمانَد.
کاش دست دعاهایم را بگیری و تا زیر قبّهی حسین بدرقهشان کنی!✋
#اربعین
❥| @mahdaviiat_313