💞 #آخرين_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت7⃣1⃣
كشيش ها كه همان #روحانيّون_مسيحى بودند #مردم را به تَرك دنيا دعوت كرده و از آنها مى خواستند تا به فكر #آخرت خود باشند و از جمع كردن #مالِ_دنيا دورى كنند.
آن روزها چهره #كشيش ها براى #مليكا چهره اى #آسمانى بود، #كشيش ها كسانى بودند كه مى توانستند #گناهان مردم را ببخشند.
#مليكا مى ديد آنها چنان از #آتش_جهنّم و عذاب #خدا سخن مى گويند كه همه دچار #ترس مى شوند.
#مردم براى اعتراف به نزد آنها مى رفتند تا #خدا گناه آنها را ببخشد.
او كه بزرگ تر شد چيزهايى را ديد كه به دينِ آنها شك كرد.
#او مى ديد #كشيش ها كه از تَرك دنيا سخن مى گويند، وقتى به اين #قصر مى آيند چگونه براى گرفتن #سكّه هاى طلا، هجوم مى آورند!
#مليكا چيزهاى زيادى را در اين #قصر ديده بود. صداى قهقهه مستانه #كشيش ها را شنيده بود.
او بارها ديده بود كه چگونه #كشيش ها با شكم هاى #برآمده، ظرف هاى #طلايىِ غذا را پيش كشيده و مشغول #خوردن مى شدند‼️
او به #دينى كه اينان #رهبرانش بودند شك كرده بود، درست است كه او دخترى از خانواده #قيصر_روم بود;
امّا نمى توانست ببيند كه #دينِ_خدا، بازيچه گروهى بشود كه خود را بزرگانِ #دين مى دانند و نان حكومت #روم را مى خورند‼️
او از اين #كشيش ها، مأيوس شده است امّا هرگز از #خدا جدا نشده است.
او از اين #جماعت بدش مى آيد ولى #خدا را دوست دارد و به #عيسى(ع) و #مريم_مقدّس(س) عشق میورزد.
#ادامه_دارد
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
@mahdaviyatilam
💞 #آخرين_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت8⃣1⃣
هر چه او به #دينى كه #كشيش ها از آن دم مى زدند بيشتر #شك مى كرد، راز و نيازش با #خدا بيشتر مى شد.
#مليكا از #خدا مى خواهد او را #نجات بدهد.
او از همه چيز و همه كس خسته شده است ولى از #خدا و #دوستان_خدا دل نكنده است.
او #منتظر است تا #لطف_خدا به سوى او بيايد.
او مى داند كه اگر با پسر عمويش #ازدواج كند تا آخر #عمر بايد به وضع موجود، #راضى باشد.
اگر #روحانيّون بفهمند كه #ملكه آينده روم به #قداست آنها شك دارد چيزى جز #مرگ در #انتظار او نخواهد بود.
آنها آن قدر قدرت دارند كه حتّى #ملكه آينده #روم را مى توانند به #قتل برسانند.
آنها هرگز #شمشير به دست نمى گيرند تا #ملكه را به قتل برسانند، بلكه #اسلحه اى بسيار قدرتمندتر از #شمشير دارند.
كافى است آنها به #مردم بگويند كه #ملكه مرتّد شده و به دين #خدا پشت كرده است، آن وقت مى بينى چگونه #مردمى كه تا ديروز ساكت و آرام؛ بودند، آشوب به پا كرده و به #قصر حمله مى كنند تا براى #خشنودى و رضايت #خدا، #ملكه را بکشند.
#ادامه_دارد
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
@mahdaviyatilam
🎊 #آخرین_عروس 🎊
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت9⃣1⃣
فكر مى كنم ديگر فهميدى كه چرا #مليكا نمى خواهد با پسر عمويش #ازدواج كند. او از جنس اين #مردم نيست.
#خدا به او چيزى داده كه به خيلى ها نداده است.
#خدا به #مليكا، قدرت #فكر كردن داده است.
گويا تنها عيب او اين است كه #فكر مى كند‼️
امروز كسى نبايد خودش #فكر كند. #روحانيّونى كه نانِ حكومت مى خورند به جاى همه #فكر مى كنند.
وظيفه مردم فقط #اطاعت بدون چون و چرا از آنهاست.
آنها مى گويند كه رضايت #خدا و #مسيح فقط در اين #اطاعت است.
در اين #روزگار هر كس كه مى فهمد بايد سكوت كند وگرنه سزايش #مرگ است.
آخر چگونه ممكن است #خدا كليد #بهشت را به كسانى بدهد كه دم از #خدا مى زنند و از سفره حكومت #قيصر نان مى خورند؟
💞🏳💞
چند روز مى گذرد و #مليكا خبردار مى شود كه بايد خود را براى مراسم #عروسى آماده كند.
#پدربزرگ او، #قيصر دستور داده است تا اين #عروسى هر چه زودتر برگزار شود. حتماً مى دانى در #روم به پادشاهى كه كشور را اداره مى كند "قيصر" مى گويند.
#مليكا، نوه #قيصر روم است.
#ادامه_دارد
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
@mahdaviyatilam
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت0⃣2⃣
او دستور داده است تا #سران و #بزرگان از سراسر كشور در #پايتخت جمع بشوند. پيش بينى مى شود كه تعداد آنها به #چهار هزار نفر برسد.
سيصد نفر از #روحانيّون كليسا هم دعوت شده اند تا در اين #مراسم حضور داشته باشند.
#قصر بزرگ و زيبايى براى اين #مراسم در نظر گرفته شده است.
#قيصر مى خواهد براى #ملكه آينده روم #جشن بزرگى بگيرد، #جشنى كه نشانه اقتدار و عظمت #خاندانش باشد.
#مليكا هيچ چاره اى ندارد، بايد به اين #عروسى رضايت بدهد.
اكنون، تمام #قصر غرق #نور است، عدّه اى مى رقصند و #گروهى هم مى نوازند. همه #مهمانان آمده اند و #قيصر بر روى تخت خود نشسته است.
درِ #قصر باز مى شود، #داماد در حالى كه #گروهى او را همراهى مى كنند وارد مى شود.
او به سوى #قيصر مى آيد، خم مى شود و دست #قيصر را مى بوسد و به سوى تخت دامادى مى رود تا بر روى آن بنشيند.
همه كف مى زنند و سوت مى كشند، داماد افتخار مى كند كه امشب زيباترين دختر #روم، #همسر او مى شود.
او مى خواهد بر روى #تخت بنشيند كه ناگهان همه چيز مى لرزد!
زلزله اى #سهمگين، همه را به وحشت مى اندازد. آن قدر #سريع كه فرصت فرار يا #ماندن را به هيچ كس نمى دهد.
همه چيز در يك لحظه #اتفاق مى افتد، گرد و غبار همه جا را فرا مى گيرد. پايه هاى تخت #داماد شكسته و داماد بى هوش بر روى زمين افتاده است!
#ادامه_دارد
💟✨الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج✨💟
@mahdaviyatilam
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت1⃣2⃣
هيچ كس حرفى نمى زند، همه مات و مبهوت به هم نگاه مى كنند، آيا #عذابى نازل شده است❓
#عروسى به هم مى خورد، #قيصر بسيار ناراحت مى شود، چه راز و رمزى در كار است❓
هيچ كس نمى داند.
#شب از نيمه گذشته و سكوت همه جا را فرا گرفته است.
نورِ مهتاب از پنجره بر اتاق #مليكا مى تابد.
اكنون #مليكا خواب مى بيند:
#عيسى(ع) به اين #قصر آمده است. همه #ياران او نيز آمده اند.
آيا #شمعون را مى شناسى❓
او #وصىّ و جانشين #حضرت_عيسى(ع) است و مليكا هم از نسل اوست.
#شَمعُون، پدربزرگِ مادرى #مليكا است.
هر جا را نگاه مى كنى #فرشتگان ايستاده اند. در وسط قصر #منبرى از نور گذاشته اند.
گويا همه، #منتظر آمدن كسى هستند.
#ادامه_دارد
@mahdaviyatilam
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت2⃣2⃣
هيچ كس حرفى نمى زند، همه مات و مبهوت به هم نگاه مى كنند، آيا عذابى #نازل شده است❓
#عروسى به هم مى خورد، #قيصر بسيار ناراحت مى شود، چه راز و رمزى در كار است؟
هيچ كس نمى داند.
شب از نيمه گذشته و #سكوت همه جا را فرا گرفته است. نورِ مهتاب از پنجره بر اتاق #مليكا مى تابد.
اكنون #مليكا خواب مى بيند:
#عيسى(ع) به اين قصر آمده است. همه ياران او نيز آمده اند.
آيا #شمعون را مى شناسى❓
او #وصىّ و جانشين #حضرت_عيسى(ع) است و مليكا هم از نسل اوست.
#شَمعُون، پدربزرگِ مادرى #مليكا است.
هر جا را نگاه مى كنى #فرشتگان ايستاده اند. در وسط #قصر منبرى از نور گذاشته اند.
گويا همه، #منتظر آمدن كسى هستند.
#ملكيا در شگفتى مى ماند، به راستى چه كسى قرار است به اينجا بيايد كه #عيسى(رحمهم الله) در انتظارش، سراپا ايستاده است.
ناگهان در #قصر باز مى شود.
#مردانى نورانى وارد مى شوند. بوى گل #محمّدى به مشام مى رسد. #بانويى جوان و نورانى هم همراه آنها آمده است.
#عيسى(ع) به استقبال آنها مى رود، سلام مى كند و خوش آمد مى گويد: "سلام و درود خدا بر تو اى آخرين #پيامبر! اى #محمّد!".
#ادامه_دارد
@mahdaviyatilam
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت3⃣2⃣
#عيسى(ع) #محمّد(ص) را در آغوش مى گيرد و از او مى خواهد به قسمت پذيرايى #قصر بروند.🎀🏳🎀
همه مى نشينند. چهره #عيسى(ع) همچون #گل شكفته شده و سكوت بر فضاى #قصر سايه افكنده است.
#مليكا فقط نگاه مى كند. به راستى در اينجا چه خبر است❓
بعد از لحظاتى، #محمّد(ص) رو به #عيسى(ع) مى كند و مى گويد: "اى #عيسى! جانشين تو، #شمعون دخترى به نام #مليكا دارد، من آمده ام او را براى يكى از فرزندانم #خواستگارى كنم".
#محمّد(ص) با دست اشاره به #جوانى مى كند كه در كنارش نشسته است.
#مليكا نگاه مى كند #جوانى را مى بيند كه صورتش چون #ماه مى درخشد.
اين جوان، #امام يازدهم #شيعيان و نام او #حسن است.
#محمّد(ص) منتظر جواب است. در اين هنگام #عيسى(ع) رو به شمعون، پدربزرگ #مليكا مى كند و مى گويد:
"اى شمعون! #سعادت و خوشبختى به سوى تو آمده است. آيا دخترت #مليكا را به عقد ازدواج فرزند #محمّد در مى آورى؟".
#ادامه_دارد
✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💟
@mahdaviyatilam
🎊 #آخرین_عروس 🎊
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت4⃣2⃣
#محمّد(ص) منتظر جواب است. در اين هنگام #عيسى(ع) رو به شمعون، پدربزرگ #مليكا مى كند و مى گويد: "اى شمعون!
#سعادت و خوشبختى به سوى تو آمده است. آيا دخترت #مليكا را به عقد ازدواج فرزند #محمّد_ص در مى آورى؟".
اشك شوق در چشمان #شمعون حلقه مى زند و بعد نگاهى به دخترش #مليكا مى كند و مى گويد: "آرى، با كمال #افتخار قبول مى كنم".
#محمّد(ص) از جا برمى خيزد و بر بالاى منبرى از #نور قرار مى گيرد و خطبه #عقد را مى خواند:
☘بسم الله الرّحمن الرّحيم☘
امشب #مليكا، دختر #شمعون را به #ازدواج يازدهمين #امام بعد از خود، #حسن در آوردم.
شاهدان اين ازدواج، #عيسى و #شمعون و #حواريّون و #على و #فاطمه و همه #خاندان من هستند".
وقتى سخن #محمّد(ص) تمام مى شود همه به يكديگر #تبريك مى گويند و همه جا غرق #نور مى شود.
#مليكا از خواب بيدار مى شود. نور #مهتاب به داخل اتاق #تابيده است. او از روى #تخت بلند مى شود به كنار #پنجره مى آيد:
#خدايا اين چه #خوابى بود من ديدم!
او مى فهمد كه #عشقى آسمانى در #قلب او منزل كرده است.
او احساس مى كند كه #حسن(ع) را دوست دارد.
#ادامه_دارد...
✨💟الّلهُـمَّ عَجِّــلْ لِوَلِیِّکَــ الْفَـــرَج💟
@mahdaviyatilam
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت5⃣2⃣
يا #مريم مقدّس! من چه كنم!
آيا اين خواب را براى #مادرم بگويم؟ آيا مى توانم #پدربزرگ را از اين #راز با خبر كنم؟
نه، او نبايد اين كار را بكند.
#مليكا نمى تواند به آنها بگويد كه عاشق فرزند #محمّد(ص) شده است؟
آخر چگونه ممكن است كه نوه #قيصر روم بخواهد با فرزند #پيامبر مسلمانان ازدواج كند⁉️
مدّت هاست كه ميان #مسلمانان و #مسيحيان جنگ است.
كافى است آنها بفهمند كه #مليكا به #اسلام علاقه پيدا كرده است، آن وقت او را #مجازات سختى خواهند كرد!
هيچ كس نبايد از اين #خواب با خبر بشود.
اين #عشق آسمانى بايد در قلب #مليكا مثل يك #راز بماند.
چند روزى گذشته است و #عشق ديدار جگر گوشه #پيامبر در همه وجود #مليكا ريشه دوانده است.
#رنگ او زرد شده و خواب و خوراك او نيز كم شده است. همه خيال مى كنند كه او #بيمار شده است.
#قيصر بهترين #پزشكان را براى درمان #مليكا مى آورد; امّا هيچ فايده اى ندارد. آنها #درد او را نمى فهمند تا برايش #درمانى داشته باشند.
#ادامه_دارد...
@mahdaviyatilam
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود
#قسمت6⃣2⃣
#مليكا روز به روز #لاغرتر مى شود. #چشمانش به گودى نشسته است. هيچ كس نمى داند چه شده است.
#مادر براى او گريه مى كند و غصّه مى خورد كه چگونه #عروسى دخترش با زلزله اى به هم خورد.
بعد از آن #بيمارىِ ناشناخته اى به سراغ #مليكا آمده است.
امروز #قيصر، پدربزرگ #مليكا به عيادت او آمده است:
#دخترم!
#مليكا عزيزم! صداى مرا مى شنوى!
#مليكا چشمان خود را باز مى كند. نگاهش به چهره #مهربان پدربزرگش مى خورد كه در كنارش نشسته است.
اشكِ چشم او بر صورت
#مليكا مى چكد:
ــ دخترم! نمى دانم اين چه #بلايى بود كه بر سر ما آمد؟ من #آرزو داشتم كه تو #ملكه روم شوى; امّا ديدى كه چه شد.
ــ گريه نكن #پدربزرگ.
ــ چگونه #گريه نكنم در حالى كه تو را اين گونه مى بينم؟
ــ چيزى نيست. من #راضى به رضاى #خدا هستم.
ــ دخترم! آيا خواسته اى از من ندارى؟
ــ پدربزرگ! #مسلمانان زيادى در زندان هاى تو شكنجه مى شوند.
آنها #اسير تو هستند. كاش همه آنها را #آزاد مى ساختى و در حقّ آنها #مهربانى مى كردى، شايد #مسيح و #مريم_مقدّس مرا شفا بدهند!
#قيصر اين سخن را مى شنود و به #مليكا قول مى دهد كه هر چه زودتر اسيران #مسلمان را آزاد كند.
بعد از مدّتى به #مليكا خبر مى رسد كه گروهى از #اسيران آزاد شده اند. او براى اين كه #پدربزرگ خود را خوشحال كند، قدرى #غذا مى خورد.
#پدربزرگ خشنود مى شود و دستور مى دهد تا همه #مسلمانانى كه در جنگ ها اسير شده اند #آزاد شوند.
اكنون #مليكا دست به دعا برمى دارد و مى گويد: "اى #مريم مقدّس! من كارى كردم تا #اسيران آزاد شوند، من دل آنها را #شاد كردم.
از تو مى خواهم كه دل مرا هم #شاد كنى".
#مليكا منتظر است شايد بار ديگر در خواب #محبوبش را ببيند
. شايد يار آسمانى اش، #حسن(ع) به ديدارش بيايد.
#ادامه_دارد...
@mahdaviyatilam
💞 #آخرین_عروس 💞
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🎀
#قسمت7⃣2⃣
#مليكا اعتقاد دارد كه #مسيح، پسر خداست، براى همين او #خدا را به حقّ #پسرش مى خواند تا شايد خدا به او نگاهى كند و مشكلش را حل كند.
امشب دل #مليكا خيلى گرفته است. هجران #محبوب براى او سخت شده است. نيمه شب فرا مى رسد. همه اهل #قصر خواب هستند.
او از جاى بر مى خيزد و كنار #پنجره مى رود. نگاه به #ستاره ها مى كند. با محبوبش، #حسن(ع) سخن مى گويد:
"تو كيستى كه چنين مرا #شيفته خود كردى و رفتى! تو #كجا هستى، چرا #سراغم نمى آيى! آيا درست است كه مرا #فراموش كنى".
بعد به ياد #مريم_مقدّس(س) مى افتد، اشك در چشمانش حلقه مى زند، از صميم #دل او را به يارى مى خواند.
#مليكا به سوى تخت خود مى رود. هنوز صورتش خيس #اشك است.
او نمى داند گره كار در كجاست؟ آن قدر #گريه مى كند تا به #خواب مى رود.
او #خواب مى بيند:
تمام #قصر نورانى شده است. نگاه مى كند هزاران #فرشته به ديدارش آمده اند. گويا قرار است براى او #مهمانان عزيزى بيايند.
او از جاى خود بلند مى شود و با احترام مى ايستد. ناگهان دو #بانو از آسمان مى آيند. بوى گلِ #ياس به مشام مليكا مى رسد.
#مليكا نمى داند راز اين بوى #ياس چيست؟
#ادامه_دارد...
@mahdaviyatilam
🎊 #آخرین_عروس 🎊
#حضرت_نرجس_س_و_تولد_آخرین_موعود🌺
#قسمت9⃣2⃣
#مليكا از جا برمى خيزد و به سوى پنجره مى رود، نگاهى به آسمان مى كند. چشمانش به #ستاره روشنى خيره مى ماند.
او با خود سخن مى گويد: بار #خدايا! مرا براى چه برگزيده اى؟
بين اين همه #مسيحى كه در اين سوى جهان بى خبر و غافل زندگى مى كنند مرا انتخاب كردى تا به دست بانويم #فاطمه(ع) مسلمان بشوم.
اين چه #سعادت بزرگى است!
او بى اختيار به #سجده مى رود تا #خدا را شكر كند.
او #منتظر است تا شب فرا برسد و #محبوبش به ديدارش بيايد.
نسيم میوزد و بوى #بهشت مى آيد. #حسن(ع) به ديدار #مليكا آمده است.
ــ آقاى من! دل مرا اسير #محبّت خود كردى و رفتى!
ــ اگر من به ديدارت نيامدم براى اين بود كه تو هنوز #مسلمان نشده بودى، بدان كه هر شب #مهمان تو خواهم بود.
از آن شب به بعد هر شب، #حسن(ع) به ديدار #مليكا مى آيد.
#مليكا در خواب او را مى بيند و با او سخن مى گويد.
#ادامه_دارد...
@mahdaviyatilam